جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


پژوهیدن گنج در ویرانه ها


پژوهیدن گنج در ویرانه ها
اما باید یادآور شد كه فرهنگ و ادبیات شفاهی از زمانهای بسیار دور بی رقیب نسل به نسل و سینه به سینه تا زمان اختراع خط تنها ابزار ارتباطی جوامع انسانی بوده است. حتی با اختراع خط هم فرهنگ شفاهی پا به پای فرهنگ رسمی و نوشتاری تا به امروز به حیات خود ادامه داده است و امروزه فرهنگ شفاهی حتی طیف وسیعی از تحصیلكردگان و دانش آموختگان را دربرمی گیرد.
دامنه ادبیات شفاهی گسترده تر از ادبیات رسمی است چنانچه لالایی ها و ناز و نوازش كودكان و متل ها تنها ویژه ادبیات شفاهی است و چیستانها كه بخش مهمی از ادبیات شفاهی را شامل می شود، سهم كوچكی در ادبیات نوشتاری دارد.
ادبیات شفاهی از لالایی های گوشنواز مادر آغاز می شود و با ناز و نوازش كودك و قصه و متل و مثل و ترانه و بسیاری از ژانرهای دیگر ادامه می یابد. هزاران نكته در فرهنگ و ادبیات مردم نهفته است و سالها باید پای سخن مردم نشست و به قصه ها و مثل ها و ترانه های آنان گوش سپرد تا اهمیت این رشته از دانش را شناخت. و گفته مولانا را درك كرد:
ای برادر قصه چون پیمانه ایست ‎/ معنی اندر وی مثال دانه ایست
دانه معنی بگیرد مرد عقل ‎/ ننگرد پیمانه را گر گشت نقل
یا
كودكان افسانه ها می آورند ‎/ درج در افسانه شان بس سر و پند
هزلها گویند در افسانه ها ‎/ گنج می جو در همه ویرانه ها
یا چون ابن خشاب بغدادی (درگذشته به سال ۵۶۷ ه.ق) كه در نحو و تفسیر و لغت و منطق و فلسفه و حساب و هندسه از سرآمدان روزگار خویش بود، اما اغلب به تماشای هنگامه گیران و شعبده بازان و معركه داران می ایستاد و به نقل نقالان و قصه قصه پردازان گوش می سپارد و هنگامی كه با اعتراض شاگردانش روبه رو شد، كه چرا اوستاد جانب حرمت و حشمت خویش را نگاه نمی دارد و وقت ارجمند خود را در میان مردمانی جاهل و بی روح به شنیدن یاوه های نقالان و معركه داران تباه می كند؟ از این مشتی مردمان عامی و دون پایه و قصه سرایان بی مایه چه خیزد؟
اما پاسخ كوتاه استاد به این ایراد، خود درسی بلند و بدیع بود در بلاغت آموزی و سخن پردازی كه: «اگر بدانید، كه در میان یاوه های ایشان گاه چه معانی ناب و نو و ناشنیده ای می درخشد! این تازگی ندارد و دیری است كه من از سخنان این جاهلان! بهره ها می برم. كاش می دانستید، كاش می دانستید نكته هایی كه از زبان این نقالان و قصه گویان می شنوم گاه آن چنان درخشان، آن چنان درخشان است كه راستی خود از آفرینش همانند آن ناتوانم»
آری در ادبیات شفاهی درِِّ و گهرهای نابی است كه اگر با گوش جان شنیده شود آنگاه می توان پیام «شومان» به موسیقی دانان جوان را دریافت: «با دقت به ترانه های ملی گوش فرادار، آنها سرچشمه بی پایان قشنگ ترین ملودی ها می باشند و چشم ترا به صفات مشخصه ملل گوناگون باز می كنند.»
راویان قصه های قومی آن چنان خاطرات ملی و تاریخی نانوشته را از انزوا بیرون می آورند كه فردوسی و هومر سرتعظیم در برابر آنان فرود می آورند و براساس اسطوره ها و قصه های آنان شاهكار جهانی خود را می آفرینند.
تمام بزرگان اندیشه و فلسفه و ادبیات، ادب شفاهی را می ستایند و عبارات نغزی را درباره فرهنگ و ادب مردمی بر زبان می آورند. نوالیس Novallis قصه های عامیانه را نخستین و ارجمندترین آفرینش شعری نوع بشر می دانست و «شیللر Schiller» بی محابا چنین می سراید:
معنای ژرف در حقیقتی نیست كه زندگی می آموزد
در افسانه های كودكی است
اما افسوس كه در سرزمین ما از اقیانوس بیكران فرهنگ و ادب شفاهی و مردمی آن طور كه باید تشنگان سیراب نمی شوند و ادبیات مدرنیست و پست مدرنیست آن هم در سطح نازلش ما را از گذشته خود دور كرده و هنور رشته دانشگاهی برای این مهم در نظر گرفته نشده است و جویندگان باید در كشورهای اروپایی یا همسایگان به تحصیل در این رشته بپردازند.
مراكزی هم مثل «اداره فرهنگ عامه» و «مركز فرهنگی مردم» كه سالها پیش سنگ بنای آنها نهاده شد امروز در چرخش سیستم های دست و پا گیر اداری عاجزند و آن طور كه باید از عهده پاسخگویی برنمی آیند. آیا ادیبان و اساتید ما به این واقعیت اندیشیده اند كه عدم آگاهی از ادبیات شفاهی فهم ادبیات فخیم فارسی را نیز مشكل می سازد. دلیل این مطلب وجود هزاران مثل و تمثیل و حكایت عامه در آثار نویسندگان و شعرای بلندپایه ماست. متل «نداشت نداشت» قدیمی ترین سبك دادائیسم از دل فرهنگ و ادب شفاهی ایران به فرهنگ عامه جهان و به مثنوی مولانا و اثر شاعر و عارف معروف آناتولی «یوسف امره» ، معاصر مولانا راه یافته است و مولانا با این بیت این حكایت و متل را آغاز می كند:
یادم آمد قصه اهل سبا ‎/ كز دم احمق صباشان شد وبا
همچنین اگر به دقت آثار سنایی را ملاحظه فرمایید به بسیاری از بازیهای سنتی كودكان كه امروزه فراموش شده یا در حال فراموشی است برمی خورید از جمله معركه گیری و نقالی، بوالعجبی (شعبده بازی)، بوزینه بازی، دوالك بازی، رسن بازی، سمرگویی و شعر خوانی شب بازی، مارگیری، اسب دوانی، پهنه بازی، چوگان بازی، شنا، نیزه بازی، كشتی و بازیهای فكری مانند شطرنج، نرد و همچنین دید و بازدید و مهمانی و انواع سفر و تفریحات و سرگرمی های زنان و مردان مانند دوك ریسی، تسبیح گرداندن فال گرفتن و سرگرمی های دختران مانند لعبت بازی (عروسك بازی) را باید نام برد.
در آثار عطار به ویژه پندنامه باورهای عامه بسیاری جلب توجه می كند. از جمله باید یادآور شد به این گونه پندها: به نام خواندن پدر و مادر، موجب خشم خداست، پاك كردن صورت با لباس كه سبب كمی روزی می شود، وجود تار عنكبوت در خانه موجب فقر گردد، ترس از دشمن عمر را كوتاه می كند، تكیه بر در خانه و در آستانه روزی را كم می كند، كراهت خاموش كردن چراغ با پف،حرمت به پیران در جوانی موجب عزت در پیری می شود، خلال كردن دندان با هر چوبی فقر می آورد و دهها باور دیگر كه همه در اشعار نغز عطار و سنایی و دیگر شعرا آمده است.
حتی غزلهای حافظ بی ارتباط با سنت ها، آداب و رسوم و ادبیات شفاهی نیست اصطلاحاتی چون «نعل بر آتش نهادن» ، «گنج روان» ، «كمان بر سر بیمار كشیدن» یا «سنجی زدن» ، «آینه داری» ، «چهار تكبیر گفتن» ، «میر نوروزی» و دهها اصطلاح دیگر همه از درون آداب و رسوم مردم و ادبیات شفاهی بر خامه حافظ نشسته است و ناآگاهی از ریشه این عبارات و اصطلاحات سبب گمراهی فهم اشعار حافظ می شود. سخن راندن در عرصه ادبیات شفاهی بسیار مشكل تر و مفصل تر از ادبیات نوشتاری است، به امید آن روز كه این رشته در دانشكده های ادبیات مورد توجه قرار گیرد.

سید احمد وكیلیان
منبع : روزنامه همشهری