چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا

نگاه مهربان پدر بزرگ


نگاه مهربان پدر بزرگ
● شدت علاقه رسول خدا(ص) به حسن و برادرش حسین(ع)
طبق روایات مشهور، امام حسن(ع) در نیمه رمضان سال سوم هجرت به دنیا آمد و تا روزی كه رسول خدا(ص) از دنیا رفت( بیست و هشتم صفر سال یازدهم ) هفت ‏سال و شش ماه از عمر شریف خود را در كنار جدش رسول خدا(ص) و دامان پر مهر آن بزرگوار گذراند.
و چنانكه از روایات استفاده می‏شود، شاید بهترین دوران زندگی آن امام مظلوم همان چند سال بوده كه از هر جهت مورد محبت افراد خانواده و به خصوص جد بزرگوار خود قرار داشته است.
و حتی از برخی روایات استفاده می‏شود كه محبت و علاقه رسول خدا نسبت ‏به این كودك و برادرش حسین(ع) از حد عادی گذشته و بیش از حد معمول بود.
● در خصوص امام حسن(ع)
«روی البراء بن عازب قال‏«رایت النبی-صلی الله علیه و آله-و الحسن علی عاتقه یقول: اللهم انی احبه فاحبه‏» (۲)
("براء بن عازب" روایت كرده گوید: «پیغمبر(ص) را دیدم كه حسن را بر شانه خود داشت و می‏فرمود: خدایا من او را دوست دارم تو هم او را دوست ‏بدار.»)
به راستی كه رسول خدا(ص) را دیدم حسن را بر گردن خود سوار كرده بود و می‏فرمود: هر كس مرا دوست دارد، باید او را دوست‏ بدارد، هر كه حاضر است این گفتار را به آنكه غایب است‏ برساند، و اگر این دستورصریح رسول خدا نبود، من برای شما آن را نمی‏گفتم.
"زهیر بن اقمر" گوید: پس از داستان شهادت امیر المؤمنین(ع) هنگامی كه فرزندش حسن بن علی(ع) سخنرانی می‏كرد، مردی گندم گون و بلند قامت از قبیله ازد برخاست و گفت:
« لقد رایت رسول الله واضعه فی حبوته یقول: من احبنی فلیحبه فلیبلغ الشاهد الغائب و لولا عزمهٔ من رسول الله(ص) ما حدثتكم‏ » (۳)
( به راستی كه رسول خدا(ص) را دیدم حسن را بر گردن خود سوار كرده بود و می‏فرمود: هر كس مرا دوست دارد، باید او را دوست‏ بدارد، هر كه حاضر است این گفتار را به آنكه غایب است‏ برساند، و اگر این دستورصریح رسول خدا نبود، من برای شما آن را نمی‏گفتم.)
و از عایشه روایت‏شده كه گوید:
«ان النبی-صلی الله علیه و آله-كان یاخذ حسنا فیضمه الیه ثم یقول: اللهم ان هذا ابنی و انا احبه فاحبه، و احب من یحبه‏» (۴)
( به راستی كه رسم پیغمبر(ص) چنان بود كه حسن را می‏گرفت و به خود می‏چسباند، سپس می‏گفت: خدایا این پسر من است و من او را دوست می‏دارم، پس او را دوست‏ بدار و هر كس او را دوست می‏دارد دوست‏ بدار.)
و از "كشف الغمهٔ مرحوم اربلی" و بیش از بیست كتاب از كتابهای اهل سنت نقل شده كه "ابو هریره" گفته است: من هیچ گاه حسن را ندیدم، جز آنكه اشكهایم جاری شده، و جهت آن این است كه روزی او را دیدم كه آمد و می‏دوید تا اینكه در دامان رسول خدا(ص) نشست.
وی دنباله حدیث را ادامه داده چنین گفت:
«...و رسول الله یفتح فمه ثم یدخل فمه و یقول: اللهم انی احبه، و احب من یحبه-یقولها ثلاث مرات‏» (۵)
(در آن حال رسول خدا(ص) دهان خود را باز كرده و در دهان حسن برد و می‏گفت: خدایا من او را دوست دارم و هر كه او را دوست می‏دارد نیز دوست می‏دارم-سه بار این سخن را گفت-.)
دو گل خوشبو و«ریحانه‏»رسول خدا
و این محبت تا بدان جا رسیده بود كه آن دو كودك را ریحانه( و گل خوشبوی خود) می‏خواند، و به این مضمون نیز روایت زیادی در كتابهای شیعه و اهل سنت آمده، مانند این حدیث كه از ابو ایوب انصاری و یا سعد بن ابی وقاص[این تردید در خود حدیث است] نقل شده كه گفته است:
«دخلت علی رسول الله-صلی الله علیه و آله-و الحسن و الحسین رضی الله عنهما یلعبان بین یدیه و فی حجره، فقلت: یا رسول الله اتحبهما؟قال: و كیف لا احبهما و هما ریحانتای من الدنیا، اشمهما» (۶)
( من به نزد رسول خدا(ص) رفتم و حسن و حسین رضی الله عنهما در كنار او و پیش روی آن حضرت بازی می‏كردند.من عرض كردم: ای رسول خدا آیا ایشان را دوست داری؟ فرمود: چگونه دوست ندارم ایشان را كه آن دو، گلهای خوشبوی من از دنیا هستند، و من آن دو را می‏بویم.)
و در حدیث دیگری كه از ابو بكر نقل شده این گونه است كه گوید:
«رایت الحسن و الحسین یثبان علی ظهر رسول الله و هو یصلی فیمسكهما بیده حتی یرفع صلبه و یقومان علی الارض، فلما انصرف اجلسهما فی حجره و مسح رؤسهما ثم قال: ان ابنی هذین ریحانتای من الدنیا» (۷)
(حسن و حسین را دیدم در حالی كه رسول خدا (ص) نماز می‏خواند بر پشت آن حضرت می‏پریدند و رسول خدا(ص) نماز می‏خواند، رسول خدا (ص) آن دو را با دست‏ خود نگه می‏داشت تا برخیزد و پشت آن حضرت راست ‏شده و آن دو كودك به راحتی روی زمین بایستند، و چون نمازش به پایان رسید، آن دو را در دامان خود نشانید و دست ‏بر سرشان ‏كشید، سپس فرمود: این دو پسر من دو گل خوشبوی من از دنیا هستند.)
و در حدیث دیگری است كه رسول خدا(ص) فرمود:
«الولد ریحانهٔ، و ریحانتی الحسن و الحسین‏» (۸)
( فرزند گل خوشبوست، و گل خوشبوی من حسن و حسین هستند.)
و از ذخایر العقبای محب الدین طبری از سعید بن راشد روایت ‏شده كه گوید:
«جاء الحسن و الحسین یسعیان الی رسول الله-صلی الله علیه و آله-فاخذ احد هما فضمه الی ابطه، و اخذ الآخر فضمه الی ابطه الاخری و قال: هذان ریحانتای من الدنیا» (۹)
(حسن و حسین آمدند و به طرف رسول خدا(ص) می‏دویدند، حضرت یكی از آن دو را گرفت و در بغل خود چسبانید، و آن دیگری را گرفت و در بغل دیگر خود چسبانید و فرمود: این دو، گلهای خوشبوی من از دنیا هستند.)و از كتاب مقتل خوارزمی از جابر بن عبد الله انصاری روایت‏ شده كه گوید: از رسول خدا(ص) شنیدم كه سه روز پیش از رحلت‏ خود به علی(ع) می‏فرمود:
«سلام الله علیك ابا الریحانتین، اوصیك بریحانتی من الدنیا، فعن قلیل ینهد ركناك و الله خلیفتی علیك، فلما قبض رسول الله-صلی الله علیه و آله-قال علی علیه السلام: هذا احد ركنی الذی قال رسول الله، فلما ماتت فاطمهٔ علیها السلام قال علی علیه السلام: هذا الثانی الذی قال لی رسول الله-صلی الله علیه و آله‏»(درود بر تو ای پدر دو گل خوشبو، تو را به آن دو گل خوشبوی من از دنیا سفارش می‏كنم كه به زودی دو ركن و اساس و پایه زندگیت ‏شكسته خواهد شد، و خداوند پس از من نگهبان تو؛ و چون رسول خدا(ص) از دنیا رفت، علی(ع) فرمود: این بود یكی از آن دو ركن و پایه‏ای كه رسول خدا (ص) به من فرمود، و چون فاطمه(ع) از دنیا رفت علی(ع) فرمود: و این هم دومی بود كه رسول خدا(ص) فرموده بود.)
● روایاتی در خصوص امام حسن(ع)
"ذهبی" در كتاب تذكرهٔ الحفاظ از ابی بكرهٔ روایت كرده كه گوید: رسول خدا(ص) چنان بود كه هرگاه نماز می‏گذارد، حسن می‏آمد و بر پشت ‏یا گردن آن حضرت بالا می‏رفت و رسول خدا(ص) او را با آرامی بلند می‏كرد كه نیفتد، و این كار بارها اتفاق افتاد، و چون نماز آن حضرت تمام می‏شد عرض می‏كردند: ای رسول خدا(ص) ما ندیدیم این كاری را كه با حسن كردی با هیچ كس دیگری بكنی! فرمود:
«انه ریحانتی من الدنیا و ان ابنی هذا سید» (۱۰)
(آری به راستی كه او گل خوشبوی من است در دنیا، و به راستی كه این پسر من سید و آقاست.)▪ این دو حدیث را نیز بشنوید
حاكم در مستدرك، و احمد بن حنبل در مسند، به سند خود از مردی به نام شداد بن هاد، روایت كرده‏اند كه گوید:
«خرج علینا رسول الله(ص)فی احدی صلاتی العشی: الظهر او العصر و هو حامل احد ابنیه الحسن او الحسین فتقدم رسول الله(ص)فوضعه عند قدمه الیمنی فسجد رسول الله(ص) سجدهٔ اطالها قال ابی: فرفعت راسی من بین الناس فاذا رسول الله(ص) ساجد و اذا الغلام راكب علی ظهره فعدت فسجدت فلما انصرف رسول الله(ص)قال الناس: یا رسول الله لقد سجدت فی صلاتك هذه سجدهٔ ما كنت تسجدها، افشی‏ء امرت به او كان یوحی الیك؟ قال: كل ذلك لم یكن و لكن ابنی ارتحلنی فكرهت ان اعجله حتی یقضی حاجته‏» (۱)
(رسول خدا(ص) در هنگام یكی از دو نماز ظهر یا عصر به نزد ما آمد و یكی از دو فرزندش حسن و حسین(ع) را به همراه خود داشت، پس آن حضرت در جلوی صفوف ایستاد و آن دو كودك را نزد پای راست‏ خود گذارد، سپس به سجده رفت و سجده را طولانی كرد.
راوی گوید: پدرم گفت: من از میان مردم سرم را از سجده بلند كردم و دیدم كه رسول خدا(ص) در سجده است و آن كودك بر پشت آن حضرت سوار شده، من به حال سجده برگشتم و چون نماز آن حضرت تمام شد مردم عرض كردند: ای رسول خدا(ص) در این نمازی كه امروز خواندی سجده‏ای طولانی داشتی كه در نمازهای دیگر نداشتی، آیا دستوری به شما در این باره رسیده بود یا وحی بر شما نازل گردید؟ فرمود: هیچ یك از اینها نبود، بلكه پسرم بر پشت من سوار شده بود و نخواستم او را ناراحت كنم تا هر كاری كه می‏خواهد انجام دهد.)
بار خدایا تو می‏دانی كه حسن و حسین در بهشت هستند، و پدرشان در بهشت و مادرشان در بهشت و جدشان در بهشت و جده‏شان در بهشت و دایی شان در بهشت و خاله‏شان در بهشت، و عمویشان در بهشت و عمه‏شان در بهشت هستند. و هر كس ایشان را دوست دارد در بهشت است و هر كس دشمنشان دارد در جهنم است.
● یك درس آموزنده
نگارنده گوید: این حدیث و نظایر آن كه در باب محبت رسول خدا(ص) نسبت‏ به حسنین(ع) پیش از این گذشت، و سوار كردن آنها بر دوش خود، و بردن آنها بر فراز منبر و امثال آن، گذشته از اینكه حكایت از شدت علاقه و محبت رسول خدا(ص) نسبت ‏به آن دو بزرگوار می‏كند، یك درس آموزنده تربیتی هم برای مسلمانان در باره تربیت فرزند و احترام و تكریم نسبت ‏به كودك و ایجاد شخصیت در وی از این طریق می‏باشد، كه این خود نیاز به بحثی جداگانه دارد كه باید در كتاب های آموزشی و تربیتی از آن به تفصیل بحث كرد. از رسول خدا(ص) و فرزندان معصوم آن حضرت در این باره روایت دیگری هم نقل شده كه حتی نسبت‏ به فرزندان دیگران نیز گاهی بدین گونه رفتار می‏كردند، و بزرگان را از تحقیر و اهانت كودكان نهی فرموده و بازمی‏داشتند، كه ما فقط برای تذكر این چند جمله را ذكر كرده و شما را به كتابهای مفصل دیگری كه در این باره نوشته شده و جنبه‏های تربیتی كودك را از نظر اسلام مورد بحث قرار داده‏اند، راهنمایی می‏كنیم. حدیث دوم محب الدین طبری در كتاب ذخائر العقبی، و نیز علی بن عیسی اربلی در كتاب كشف الغمهٔ از جنابذی به سندشان از ابن عباس روایت كرده‏اند كه گوید:
«بینا نحن ذات یوم مع النبی صلی الله علیه و آله اذ اقبلت فاطمهٔ(ع) تبكی: فقال لها رسول الله صلی الله علیه و آله: فداك ابوك، ما یبكیك؟قالت: ان الحسن و الحسین خرجا، و لا ادری این باتا؟فقال لها رسول الله صلی الله علیه و آله: لا تبكی فان خالقهما الطف بهما منی و منك، ثم رفع یدیه، فقال: اللهم احفظهما و سلمهما، فهبط جبرئیل، و قال: یا محمد لا تحزن، فانهما فی حظیرهٔ بنی النجار نائمان، و قد وكل الله بهما ملكا یحفظهما، فقام النبی صلی الله علیه و آله و معه اصحابه حتی اتی الحظیرهٔ فاذا الحسن و الحسین علیهما السلام معتنقان نائمان، و اذا الملك الموكل بهما قد جعل احد جناحیه تحتهما و الآخر فوقهما، یظلهما، فاكب النبی صلی الله علیه و آله علیهما یقبلهما، حتی انتبها من نومهما، ثم جعل الحسن علی عاتقه الایمن، و الحسین علی عاتقه الایسر، فتلقاه ابوبكر، و قال: یا رسول الله! ناولنی احد الصبیین احمله عنك!فقال صلی الله علیه و آله: نعم المطی مطیهما، و نعم الراكبان هما، و ابوهما خیر منهما.
حتی اتی المسجد فقام رسول الله-صلی الله علیه و آله-علی قدمیه و هما علی عاتقیه ثم قال:
معاشر المسلمین، الا ادلكم علی خیر الناس جدا و جدهٔ؟
قالوا: بلی یا رسول الله.
قال: الحسن و الحسین، جدهما رسول الله صلی الله علیه و آله خاتم المرسلین، و جدتهما خدیجهٔ بنت‏خویلد، سیدهٔ نساء اهل الجنهٔ.
الا ادلكم علی خیر الناس ابا و اما؟
قالوا: بلی یا رسول الله.
قال: الحسن و الحسین، ابوهما علی بن ابیطالب، و امهما فاطمهٔ بنت محمد.ثم قال صلی الله علیه و آله: الا ادلكم علی خیر الناس عما و عمهٔ؟
قالوا: بلی یا رسول الله.
قال: الحسن و الحسین عمهما جعفر بن ابی طالب، و عمتهما ام هانی بنت ابی طالب.
ثم قال: ایها الناس، الا ادلكم علی خیر الناس خالا و خالهٔ؟
قالوا: بلی یا رسول الله.
قال: الحسن و الحسین، خالهما القاسم بن رسول الله، و خالتهما زینب، بنت رسول الله.
ثم قال: اللهم انك تعلم ان الحسن و الحسین فی الجنهٔ، و اباهما فی الجنهٔ و امهما فی الجنهٔ، و جدهما فی الجنهٔ و جدتهما فی الجنهٔ، و خالهما فی الجنهٔ و خالتهما فی الجنهٔ، و عمهما فی الجنهٔ و عمتهما فی الجنهٔ، و من احبهما فی الجنهٔ و من ابغضهما فی النار» (۲)
(روزی ما در خدمت پیغمبر(ص) بودیم كه ناگهان فاطمه(ع) در حالی كه می‏گریست آمد، رسول خدا(ص) به او فرمود: پدرت به فدایت! چرا می‏گریی؟
عرض كرد: حسن و حسین بیرون رفته و نمی‏دانم كجا آرمیده‏اند!
رسول خدا (ص) به او فرمود: گریه نكن كه آفریدگارشان نسبت ‏به آن دو از من و تو مهربانتر است، آنگاه دست های خود را بلند كرد و گفت: بار خدایا آن دو را نگهداری كن و سالم بدار.
در این وقت جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمد محزون مباش كه آن دو در باغ بنی النجار خوابیده‏اند و خداوند فرشته‏ای را بر ایشان موكل ساخته تا ایشان را نگهبانی كند.
آنگاه رسول خدا (ص) در حالی كه اصحاب و یاران همراه آن حضرت بودند برخاسته به باغ بنی النجار آمدند و حسن و حسین را در حالی ‏كه دست ‏به گردن یكدیگر انداخته و در خواب بودند مشاهده كردند، و فرشته‏ای كه موكل بر ایشان بود یك بال خود را زیر ایشان و بال دیگر را بر سر ایشان گشوده و [ آنجا را برای ] آنها سایه می‏كرد.
در این وقت رسول خدا(ص) خود را روی آن دو انداخته آنها را می‏بوسید تا وقتی كه از خواب بیدار شدند، سپس حسن را بر دوش راست ‏خود و حسین را بر دوش چپ خود سوار كرد. پس ابوبكر آن حضرت را دیدار كرده، عرض كرد: ای رسول خدا(ص) یكی از این دو كودك را به من بدهید تا در آوردن آن دو به شما كمك نمایم.
رسول خدا(ص) فرمود: مركب این دو مركب خوبی است، و سواران هم سواران خوبی هستند، و پدرشان بهتر از آن دو است.
پس همچنان آمد تا به مسجد رسید، سپس همان گونه كه آن دو كودك روی شانه‏های آن حضرت بودند، سر پا ایستاد و فرمود:
ای گروه مسلمانان! آیا شما را به كسی كه جد و جده‏اش بهترین مردم هستند راهنمایی نكنم؟
عرض كردند: چرا ای رسول خدا(ص)!
فرمود: حسن و حسین هستند، كه جدشان رسول خدا(ص) خاتم پیامبران مرسل، و جده‏شان خدیجه دختر خویلد سیده زنان بهشت است.
آیا شما را راهنمایی نكنم به كسی كه پدر و مادرش بهترین مردم‏اند؟
عرض كردند: چرا ای رسول خدا!
فرمود: حسن و حسین كه پدرشان علی بن ابیطالب و مادرشان فاطمه دختر محمد(ص) است.
سپس فرمود: آیا شما را راهنمایی نكنم به كسی كه عمو و عمه‏شان بهترین مردم هستند؟
عرض كردند: چرا ای رسول خدا(ص)!
فرمود: حسن و حسین هستند كه عمویشان جعفر بن ابیطالب و عمه‏شان ام هانی دختر ابی طالب است. سپس فرمود: ای مردم آیا شما را راهنمایی نكنم به كسی كه دایی و خاله‏شان بهترین هستند؟
عرض كردند: چرا ای رسول خدا(ص)!
فرمود: حسن و حسین، كه دایی شان قاسم فرزند رسول خدا(ص) و خاله‏شان زینب دختر رسول خدایند.
سپس فرمود: بار خدایا تو می‏دانی كه حسن و حسین در بهشت هستند، و پدرشان در بهشت و مادرشان در بهشت و جدشان در بهشت و جده‏شان در بهشت و دایی شان در بهشت و خاله‏شان در بهشت، و عمویشان در بهشت و عمه‏شان در بهشت هستند. و هر كس ایشان را دوست دارد در بهشت است و هر كس دشمنشان دارد در جهنم است.
و از جمله خاطرات آن حضرت با جدش رسول خدا(ص) در كودكی حدیثی است كه علامه مجلسی(ره) از كتاب بشارهٔ المصطفی نقل كرده كه به سندش از یعلی بن مرهٔ روایت كرده، گوید:
رسول خدا(ص) را به غذایی دعوت كرده بودند و ما در خدمت آن بزرگوار برای صرف غذا می‏رفتیم كه ناگاه حسن را دیدیم كه در كوچه بازی می‏كرد، رسول خدا(ص) كه او را دید در جلوی مردم دوید و دست‏ خود را گشود تا آن كودك را بگیرد و كودك نیز از این طرف و آن طرف می‏گریخت، و رسول خدا(ص) را می‏خنداند تا اینكه حضرت كودك را گرفت و یك دست‏ خود را بر چانه حسن گذارد و دست دیگر را بر بالای سر او نهاد آنگاه صورتش را نزدیك صورت كودك برده و او را بوسید، آنگاه فرمود:
«حسن منی و انا منه احب الله من احبه...» (۳)
(حسن از من است و من از اویم، خدا دوست دارد هر كس كه او را دوست دارد...) و از كتاب " لفتوانی" -از علمای اهل سنت-روایت كرده كه روزی رسول خدا(ص)فرزندش حسن را طلبید و آن كودك در حالی كه گردن‏بندی از گل میخك در گردنش بود به نزد آن حضرت آمد، و راوی حدیث گوید: من گمان كردم مادرش او را نگهداشته بود تا آن گردن ‏بند را به گردنش بیندازد.
پس رسول خدا(ص) آغوش خود را برای گرفتن آن كودك باز كرد و كودك نیز آغوش خود را باز كرد و چون رسول خدا(ص) او را در بر گرفت ‏سه بار فرمود:
«اللهم انی احبه فاحبه و احب من احبه-ثلاث مرات‏» (۴)
(خدایا من او را دوست دارم پس تو هم او را دوست ‏بدار و دوست دار هر كس كه او را دوست دارد.)
● رسول خدا حسن را می‏بوسید و می‏بویید
"حاكم نیشابوری" در مستدرك به سند خود از "عروه" نقل كرده كه گوید: رسول خدا(ص) فرزندش حسن را بوسید و به سینه چسبانید و او را می‏بویید و مردی از انصار مدینه نزد آن حضرت بود، آن مرد انصاری كه این ماجرا را دید، گفت: من پسری دارم كه به حد بلوغ رسیده و تاكنون هیچ گاه او را نبوسیده‏ام!
«فقال رسول الله: ارایت ان كان الله نزع الرحمهٔ من قلبك فما ذنبی؟»(رسول خدا(ص) فرمود: اگر خداوند رحم را از دل تو گرفته، گناه من چیست؟) (۵)
و در روایت دیگری كه "بخاری" از "ابوهریره" در كتاب "الادب المفرد" روایت كرده، این گونه است:
«قبل رسول الله حسن بن علی و عنده الاقرع بن حابس التمیمی جالس فقال الاقرع: ان لی عشرهٔ من الولد ما قبلت منهم احدا؟ فنظر الیه رسول الله(ص) ثم قال: من لا یرحم لا یرحم‏» (۶)
(رسول خدا(ص) در حالی كه " اقرع بن حابس تمیمی"- یكی از سران قریش- نزد او نشسته بود (فرزندش) حسن بن علی را بوسید، "اقرع" كه آن منظره را دید گفت: من ده فرزند دارم و تاكنون یكی از آنها را نبوسیده‏ام! رسول خدا(ص) كه این سخن را شنید رو به او كرده فرمود: هر كس رحم نكند مورد ترحم(خدا) واقع نشود!)
و در "مناقب ابن شهر آشوب" است كه در روایت‏ "حفص فراء" این گونه است كه:
«فغضب رسول الله حتی التمع لونه و قال للرجل: ان كان قد نزع الرحمهٔ من قلبك فما اصنع بك؟ من لم یرحم صغیرنا و یعزز كبیرنا فلیس منا» (۷)
(در این وقت رسول خدا(ص) غضب كرد، به گونه‏ای كه رنگ مباركش دگرگون شد و به آن مرد فرمود: اگر مهر و محبت از دل تو گرفته شده من با تو چه كنم؟ كسی كه به كوچك ما رحم نكند و بزرگ ما را محترم نشمارد از ما نیست.)● روایتی كه درباره حسنین(ع)آمده است
"ترمذی" در صحیح خود از "انس بن مالك" روایت كرده كه گوید:
«سئل رسول الله- صلی الله علیه و آله- ای اهل بیتك احب الیك؟ قال: الحسن و الحسین و كان یقول لفاطمهٔ: ادعی ابنی، فیشمهما و یضمهما الیه‏» (۱)
(از رسول خدا(ص) پرسیدند: كدام یك از خاندانتان نزد شما محبوبتر هستند؟ فرمود حسن و حسین، و رسم آن حضرت این بود كه به فاطمه می‏فرمود: دو پسرم را نزد من بخوان، پس آن دو را می‏بویید و به خود می‏چسبانید.)
▪ چه خوب سوارانی و چه خوب مركبی؟
"زرندی" در كتاب "نظم درر السمطین" از امیر المؤمنین علی بن ابیطالب(ع) روایت كرده كه روزی رسول خدا(ص) از خانه بیرون آمد و حسن بر شانه راست آن حضرت و حسین بر شانه چپ آن حضرت سوار بودند، عمر كه چنان دید عرض كرد:
«نعم المطیهٔ لهما انت‏یا رسول الله؟قال رسول الله: و نعم الراكبان هما» (۲)
(چه خوب مركبی هستی شما برای این دو، ای رسول خدا(ص)؟ رسول خدا(ص) نیز فرمود: و چه خوب سوارانی هستند آن دو!)
نگارنده گوید: به این مضمون و با مختصر اختلافی روایت ‏بسیاری در كتابهای شیعه و اهل سنت آمده (۳) و "سید حمیری" نیز این مضمون را به نظم ‏در آورده و گفته است:
اتی حسنا و الحسین الرسول
و قد برزا ضحوهٔ یلعبان
فضمهما و تغذاهما
و كانا لدیه بذاك المكان
و مرا و تحتهما منكباه
فنعم المطیهٔ و الراكبان
▪ رفتار خاص پیامبر با امام حسن(ع)
"حاكم" در "مستدرك" به سند خود از ابن عباس روایت كرده كه گوید: رسول خدا(ص) به نزد ما آمد در حالی كه حسن بن علی را بر گردن خود سوار كرده بود، در این وقت مردی آن منظره را دید و به حسن بن علی گفت:
«نعم المركب ركبت‏یا غلام؟ قال: فقال رسول الله(ص): و نعم الراكب هو»!
(ای پسرك! خوب مركبی سوار شده‏ای؟ رسول خدا(ص) نیز فرمود: و او نیز سوار خوبی است!)
و به دنبال آن گفته: این حدیثی است كه سندهای آن صحیح و درست است (۴)
ای مردم، من(به دیدار خدا) خوانده شده‏ام و آن را پذیرفته‏ام، و من دو چیز سنگین در میان شما می‏گذارم: كتاب خدا و عترتم. كتاب خدا ریسمان كشیده‏ای است از آسمان به زمین، و عترت من خاندانم هستند؛ و به راستی كه خدای لطیف خبیر به من خبر داده كه این دو از یكدیگر جدا نشوند تا در كنار حوض(كوثر) بر من وارد شوند، پس بنگرید تا چگونه سفارش مرا پس از من در باره آن دو به جای آورید.
▪ ارثی را كه رسول خدا(ص) به حسنین(ع)عطا فرمود
"هیتمی" در "مجمع الزوائد" از "ابی رافع" روایت كرده كه گوید: فاطمه(س) حسن و حسین علیها السلام را در هنگام بیماری رسول خدا(ص)-همان بیماری كه منجر به رحلت آن بزرگوار گردید- نزد آن حضرت آورد و عرض كرد:
«هذان ابناك فورثهما شیئا.»
(این دو پسران تو هستند به آن دو چیزی به ارث عطا فرما!) رسول خدا(ص) فرمود:
«اما الحسن فله ثباتی و سوددی، و اما الحسین فان له حزامتی وجودی‏» (۵)
(اما به حسن ثبات و سیادت خود را بخشیدم، و اما به حسین دوراندیشی و انضباط و جود و بخشش را دادم.)
و در ربیع الابرار "زمخشری" این گونه است كه رسول خدا(ص) حسن را در بر گرفت و او را بوسیده روی زانوی راست‏خود نشانید و فرمود:
«اما ابنی هذا فنحلته خلقی و هیبتی‏»(اما این پسرم را خوی خود و هیبتم را به او بخشیدم.)
و آنگاه حسین را در بر گرفت و بوسید و روی زانوی چپ خود نشانید و فرمود:
«نحلته شجاعتی و جودی‏» (۶)
(و به او نیز شجاعت وجود و سخاوت خود را بخشیدم)
و در "كنز العمال" این گونه است كه فرمود:
«اما الحسن فله هیبتی و سؤددی و اما الحسین فله جراتی و جودی‏» (۷)
و در حدیث دیگری فرمود:
«اما الحسن فقد نحلته حلمی و هیبتی، و اما الحسین فقد نحلته نجدتی و جودی‏» (۸)
و بالاخره رسول خدا(ص) آن دو فرزند محبوب خود را به خدا و مؤمنان صالح سپرد.
"ابن حجر هیثمی" در كتاب "الصواعق المحرقهٔ" از "ابی الدنیا" روایت كرده كه گوید: "زید بن ارقم" در مجلس عبید الله هنگامی كه مشاهده كرد آن فاسق، قضیب (۹) خود را بر لبهای حسین(ع) می‏زند رو به او كرده گفت:
«ارفع قضیبك فو الله لطالما رایت رسول الله(ص) یقبل ما بین هاتین الشفتین، ثم جعل زید یبكی، فقال ابن زیاد: ابكی الله عینیك لولا انك شیخ قد خرفت لضربت عنقك‏»
(قضیب خود را بردار، كه به خدا سوگند چه بسیار زیاد دیدم كه رسول خدا(ص) میان این دو لب را می‏بوسید، زید این سخن را گفته و گریست."ابن زیاد" گفت: خدا چشمت را بگریاند، اگر پیرمردی نبودی كه عقلت تباه گشته، هم اكنون گردنت را می‏زدم.)
"زید بن ارقم" این سخنان را گفته، سپس برخاست در حالی كه می‏گفت:
«ایها الناس انتم العبید بعد الیوم قتلتم ابن فاطمهٔ، و امرتم ابن مرجانهٔ و الله لیقتلن خیاركم و یستعبدن شراركم، فبعدا لمن رضی بالذلهٔ و العار»
(ای مردم شما پس از امروز بردگانی خواهید بود. پسر فاطمه را كشتید و پسر مرجانه را فرمانروا كردید. به خدا سوگند كه وی خوبانتان را می‏كشد، بدانتان را تحت فرمان گیرد، پس دوری از رحمت‏ حق بر كسی باد كه تن به خواری و ننگ دهد.)
آنگاه به "ابن زیاد" رو كرده و گفت:
«لاحد ثنك بما هو اغیظ علیك من هذا، رایت رسول الله اقعد حسنا علی فخذه الیمنی، و حسینا علی الیسری، ثم وضع یده علی یا فوخهما ثم قال: اللهم انی استودعك ایاهما و صالح المؤمنین‏» (۱۰)
(اكنون برای تو حدیثی گویم كه خشم تو را بیش از این برانگیزاند. رسول خدا(ص) را دیدم كه حسن را بر زانوی راست‏ خود نشانیده بود و حسین را بر زانوی چپ نهاده بود، آنگاه دست ‏خود را بر جلوی سر آنها نهاده بود و می‏گفت: بار خدایا من این دو را به تو و مؤمنان شایسته می‏سپارم.)
● حدیث ثقلین
و بالاخره در پایان عمر پر بركت‏ خود نیز سفارش آنها را به طور كلی و تحت عنوان‏«عترت‏» فرمود و بارها با بیانات گوناگون و در جاهای مختلف و از آن جمله این گونه فرمود:
«ایها الناس انی اوشك ان ادعی فاجیب و انی تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتی، كتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض، و عترتی اهل بیتی، و ان اللطیف الخبیر اخبرنی انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض فانظروا كیف تخلفونی فیهما» (۱۱)
(ای مردم، من(به دیدار خدا) خوانده شده‏ام و آن را پذیرفته‏ام، و من دو چیز سنگین در میان شما می‏گذارم: كتاب خدا و عترتم. كتاب خدا ریسمان كشیده‏ای است از آسمان به زمین، و عترت من خاندانم هستند؛ و به راستی كه خدای لطیف خبیر به من خبر داده كه این دو از یكدیگر جدا نشوند تا در كنار حوض(كوثر) بر من وارد شوند، پس بنگرید تا چگونه سفارش مرا پس از من در باره آن دو به جای آورید.)
● ذكاوت و استعداد فوق العاده امام(ع)
این حدیث جالب را نیز در مورد استعداد خارق العاده و ذكاوت این كودك بشنوید:
"ابن شهر آشوب" در كتاب "مناقب آل ابیطالب" از فضایل "ابوالسعادات" روایت كرده كه حسن بن علی(ع) هفت ‏ساله بود كه در مجلس رسول خدا(ص) حضور می‏یافت و آنچه به رسول خدا(ص) وحی می‏شد می‏شنید و آن را حفظ می‏كرد و نزد مادرش فاطمه(س) می‏آمد و آنچه را حفظ كرده بود برای مادر باز می‏گفت.
و هنگامی كه علی(ع) به نزد فاطمه(س) می‏آمد، آن علوم را از فاطمه می‏شنید و چون از آن بانوی بزرگوار می‏پرسید: از كجا این علوم را فرا گرفته‏ای؟ پاسخ می‏داد كه از فرزندت حسن!
به دنبال این ماجرا روزی علی(ع) در خانه پنهان شد، و حسن كه قسمتی از وحی را شنیده بود به خانه آمد و همین كه خواست آنچه را شنیده بود مانند روزهای دیگر به مادر خود باز گوید، دچار لكنت زبان شد، و نتوانست آنچه را شنیده بود بیان كند.
فاطمه(س) در شگفت‏ شد، و علت را از او پرسید؟ و كودك در جواب گفت:
«لا تعجبین یا اماه فان كبیرا یسمعنی و استماعه قد اوقفنی‏»
(ای مادر تعجب مكن كه بزرگی (اكنون) به سخن من گوش می‏دهد، و همان گوش دادن اوست كه مرا از گفتار بازداشته!)
ابن شهر آشوب دنباله حدیث را این گونه نقل كرده كه گوید:
«فخرج علی فقبله‏»
یعنی در این وقت علی(ع) از مخفیگاه بیرون آمد و حسن را بوسید.
و در روایت دیگری است كه در پاسخ مادر این گونه گفت:
«یا اماه قل بیانی وكل لسانی، لعل سیدا یرعانی‏» (۱۲)
(مادرجان! بیانم كوتاه شده، و زبانم از گفتار باز مانده، شاید بزرگی مرا تحت نظر گرفته!)
و به دنبال این حدیث‏ شریف و جالب، این را هم بد نیست ‏بدانید كه قوه حافظه و حفظ حدیث در آن بزرگوار به حدی بوده كه روایات بسیاری از آن بزرگوار-بدون واسطه- از رسول خدا(ص) نقل شده، و در كتابهای حدیثی "فریقین" آمده است، مانند این حدیث كه امام حسن(ع) می‏فرماید:
«علمنی رسول الله(ص) كلمات اقولهن فی الوتر»
(رسول خدا(ص) كلماتی را به من یاد داد كه در نماز وتر می‏خوانم)
و آنگاه آن كلمات را این گونه بیان كرد:
«اللهم اهدنی فیمن هدیت، و عافنی فیمن عافیت، و تولنی فیمن تولیت، و بارك لی فیما اعطیت، و قنی شرما قضیت، فانك تقضی و لا یقضی علیك، و انه لا یذل من والیت، تباركت ربنا و تعالیت‏» (۱۳)(خدایا مرا در زمره آنها كه هدایت می‏كنی هدایتم كن، و در زمره آنها كه عافیت می‏دهی عافیت ده، و در زمره آنها كه دوست می‏داری دوست ‏بدار، و در آنچه به من عطا می‏كنی مبارك گردان، و از شر آنچه را مقدر كرده‏ای مرا نگهداری فرما، كه تو حكم فرمایی و كسی را بر تو حكومتی‏ نیست، و به راستی كه خوار نگردد كسی كه تواش دوست داری، چه با بركتی تو، ای پروردگار ما و چه برتری!)
و از جمله این حدیث است كه "جزری" در "اسد الغابهٔ" درباره همین دوران كودكی آن حضرت از "ابی الحوراء"، یكی از اصحاب آن بزرگوار، نقل كرده كه به آن حضرت عرض كرد:
«ما تذكر من رسول الله؟»(از رسول خدا(ص) چه چیز به یاد داری؟)
امام حسن(ع) فرمود:
«اخذت تمرهٔ من تمر الصدقه، فتركتها فی فمی فنزعها بلعابها، فقیل: یا رسول الله ما كان علیك من هذه التمرهٔ؟ قال: انا آل محمد لا تحل لنا الصدقهٔ!» (۱۴)
(خرمایی از خرماهای صدقه برگرفتم و در دهانم گذاردم، و رسول خدا(ص) آن خرما را كه مخلوط به لعاب دهانم بود برگرفت! كسی عرض كرد: ای رسول خدا(ص) از این یك دانه خرما چه باكی بر شما بود (و چه می‏شد كه آن را از دهان كودك بیرون نمی‏كشیدی؟) فرمود: صدقه بر ما خاندان محمد حلال نیست.)
كار این مرد عرب رسول خدا(ص) را به خنده انداخت
"ابن شهر آشوب" در كتاب "مناقب" از "اسماعیل بن یزید" به سندش از امام باقر(ع) روایت كرده كه فرمود: مردی در زمان رسول خدا(ص) مرتكب گناهی شد، و برای جبران آن خود را مخفی كرد تا هنگامی كه حسن و حسین(ع)را در كوچه خلوتی مشاهده كرد.
پس نزدیك رفته و آن دو را برگرفت و بر دوش خود سوار كرده به نزد رسول خدا(ص) آورده گفت:
«انی مستجیر بالله و بهما»
(من به خداوند تعالی و به این دو پناهنده شدم!)
رسول خدا(ص) آنقدر خندید كه دست مباركش را جلوی دهان گرفت.
سپس به آن مرد فرمود: «اذهب و انت طلیق‏»
(برو كه تو آزادی.)
و به حسن و حسین نیز فرمود: شما را در باره این مرد شفیع قرار دادم! و به دنبال این ماجرا این آیه نازل گردید:
«و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاءوك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما» (۱۵)
(و اگر ایشان هنگامی كه بر خود ستم می‏كنند نزد تو بیایند و از خداوند آمرزش خواسته و رسول خدا برای ایشان آمرزش خواهی كند حتماً خدای را توبه پذیر و مهربان خواهند یافت) (۱۶)
پی نوشتها:
۱.صحیح ترمذی، ج ۲، ص ۳۰۶ و صحیح نسائی، ج ۱، ص ۲۰۹، ملحقات احقاق الحق، ج ۱۰، صص ۸۶
۲.صحیح بخاری، «كتاب بدء الخلق‏»، صحیح ترمذی، ج ۲، ص ۳۰۷، صحیح مسلم، «كتاب فضائل الصحابه‏»، بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۲۶۶.
۳.تهذیب التهذیب، ج ۲، ص ۲۹۷، مسند احمد بن حنبل، ج ۵، ص ۳۶۶.
۴.مجمع الزائد هیتمی، ج ۹، ص ۱۷۶، كنز العمال، ج ۷، ص ۱۰۴.
۵.بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۲۶۶، الادب المفرد بخاری، ص ۳۰۴، صحیح مسلم، ج ۷، ص ۱۲۹، مسند احمد بن حنبل، ج ۲، ص ۵۳۲، سنن ابن ماجهٔ، ج ۱، ص ۶۴، مستدرك حاكم، ج ۳، ص ۱۶۹، حلیهٔ الاولیاء، ج ۲، ص ۳۵، و بیش از بیست كتاب دیگر كه در ملحقات احقاق الحق، ج ۱۱، صص ۲۵-۱۳ نام آنها دقیقا ذكر شده است.
۶.معجم طبرانی، ص ۲۱۰ و مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۸۲، و كتابهای بسیار دیگری كه در ملحقات احقاق الحق، ج ۱۰، صص ۱۴-۶۱۰ ذكر شده و مناقب، ج ۳، ص ۳۸۳.
۷.مقتل الحسین موفق ابن احمد، ص ۱۳۰، ملحقات احقاق الحق، ج ۱۰، صص ۱۰ و ۶۱۵، و قسمت آخر حدیث را شیخ مفید(ره) نیز در ارشاد (ج ۲، ص ۲۵) روایت كرده است.
۸ و ۹.ملحقات احقاق الحق، ج ۱۰، صص ۶۰۹، ۶۲۱، ۶۱۹، ۶۲۳.
۱۰.تذكرهٔ الحفاظ، ج ۱، ص ۱۶۷.
منبع : تبیان