جمعه, ۲۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 10 May, 2024
مجله ویستا
تجلی نور حضرت حق
لسان الغیب خواجه شمس الدین محمد حافظ را به جرات میتوان یکی از نورهای آسمانی دانست که خداوند آن را در سرزمین عرفان , معنویات و ادبیات جهان یعنی ایران زمین نهاده است . شاعری که صوفی منشانه و در اوج افتادگی سخن از عشق و معشوق می زند . گاه عشق زمینی و گاه عشق آسمانی و حل شدن در ذات حضرت حق . چنان زیبا و رندانه سخن میگوید که انسان شیفته کلامش میشود و نور حق را در غزلیاتش به روشنی می بیند . آنچه تا امروز در مورد حضرت حافظ گفته شده است شاید فقط ذره ای از این اقیانوس بی همتا باشد که شاید سالهای پس از ما حق مطلب در مورد وی بیان شود .
آنچه مسلم است حافظ به ستاره ای بی بدلیل در آسمان خداشناسی و عرفان ایران زمین تبدیل شده است و در سرزمینی که حضرت مولانا , عطار نیشابوری , خیام فیلسوف , حضرت شمس تبریزی , بایزدید بسطامی , حسین ابن منصور حلاج و . . . همچون گوهرانی تابناک می درخشیدند ظهور کرد و سرآمد زمان شد . در این سخن کوتاه گوشه ای از سخنان گوته شاعر بزرگ آلمانی را در مورد حضرت حافظ میخوانیم و تنها به گوشه ای کوچک از اوج بزرگی لسان الغیب شیرازی اشاره میکنیم :
ای حافظ سخن تو همچون ابدیت بزرگ است . زیرا آن را آغاز و انجامی نیست . کلام تو همچون گنبد آسمان , تنها به خود وابسته است و میان نیمه غزل تو با آغاز و پایانش فرقی نمی توان گذاشت , زیرا همه آن در نهایت جمال و کمال است . تو آن سرچشمه فیاض شعر و نشاطی که از آن , هر لحظه موجی از پس موج دیگر بیرون می تراود . دهان تو همواره برای بوسه زدن و طبعت برای نغمه سرودن و گلویت برای باده نوشیدن و دلت برای مهر ورزیدن آماده است .
اگر هم دنیا به سر آید , ای حافظ آسمانی آرزو دارم که تنها با تو و در کنار تو باشم و چون برادری , هم در شادی و هم در غمت شرکت جویم . همراه تو باده نوشم و چون تو عشق ورزم , زیرا این افتخار زندگی من و مایه حیات من است . ای طبع سخن گوی من , اکنون که از حافظ ملکوتی الهام گرفته ای به نیروی خود نغمه سرایی کن و آهنگی ناگفته پیش آر , زیرا امروز پیرتر و جوانتر از همیشه ای .
● تقلید
حافظا آرزو دارم از سبک غزلسرایی تو تقلید کنم . همچون تو قافیه بپردازم و غزل خویش را به ریزه کاریها گفته ات بیارایم . نخست به معنی اندیشم و آنگاه لباس الفاظ زیبا را بر تن آن بپوشانم . هیچ کلامی را دوبار در قافیه نیاورم مگر آنکه با ظاهری یکسان , معنایی جدا داشته باشد . آرزو دارم همه این دستورها را به کار بندم تا شعری چون تو ای شاعر شاعران جهان سروده باشم .
ای حافظ , همچنان که جرقه ای برای آتش زدن و سوختن شهر امپراتوران کافی است , از گفته شورانگیز تو چنان آتشی بر دلم نشسته که سراپای این شاعر آلمانی را در تب و تاب افکنده است .
ای حافظ مقدس , تو را لسان الغیب نامیدند ولی سخنت را چنانکه باید وصف نکرده اند , عالمان خشک واژه پرداز نیز کلامت را به میل خود برداشت میکنند . زیرا از سخن نغز تو جز آن مهملات که خود میپندارند در نیافته اند . لاجرم دست به تفسیر سخنت می گشایند تا شراب آلوده خویش را به نام تو سر کشند , ولی تو بی آنکه راه و رسم زاهدان ریایی پیشه کنی , راز نیک بختی آموخته و صوفیانه ره به سرچشمه سعادت برده ای , این است آنچه فقیه و محتسب در حق تو اقرار نمی خواهند کرد .
● به حافظ
تو خود بهتر از همه دانی که چگونه همگی ما , از خاک تا افلاک در بند هوس اسیریم , مگر نه این است که عشق نخست غم می آورد و آنگاه نشاط می بخشد و اگر هم کسی در نیمه راه آن را از پای درافتد , دیگران از رفتن نمی ایستند تا راه را به پایان برند ؟
پس ای استاد مرا ببخش اگر گاه در رهگذری دل در پای سروی خرامان مینهم که به نازپا به سرزمین میگذارد و نفسش چون باد شرق جان مشتاقان را نوازش میدهد ؟
حافظا بگذار لحظه ای در بزم عشق تو نشینم تا در آن هنگام که حلقه های زلف پر شکن دلدار را از هم میگشایی و به دست نسیم یغماگر می سپاری , پیشانی درخشانش را چون تو با دیدگان ستایشگر بنگرم و از این دیدار , آیینه دل را صفا بخشم , آنگاه مستانه گوش به غزلی دهم که تو با شوق و حال در وصف یار می سرایی و با این غزلسرایی , روح شیفته خویش را نوازش میدهی .
سپس ای استاد , تو را بنگرم که در آن لحظه که مرغ روحت در آسمان اشتیاق به پرواز در می آید , ساقی را فرا میخوانی تا با شتاب می ارغوانی در جامت ریزد و یک بار و دوبار سیرابت کند , خود بی صبرانه در انتظار می مانی تا باده گلرنگ , زنگار اندیشه از آیینه دلت بزداید و آنگاه کلامی پند آمیز بگویی تا وی با گوش دل بشنود و به جانش بپذیرد .
آنگاه نیز که در عالم بیخودی ره به دنیای اسرار میبری و خبر از جلوه ذات میگیری , تو را بینم که رندانه گوشه ای از پرده راز را بالا می زنی تا نقطه عشق دل گوشه نشینان خون کند و اندکی از سر نهان از پرده برون افتد . ای حافظ , ای حامی بزرگوار , ما همه در پی تو روانیم تا ما را با نغمه های دلپذیرت در نشیب و فراز زندگی رهبری کنی و از وادی خطر به سوی سر منزل سعادت بری .
حافظ , خود را با تو برابر نهادن جز نشان دیوانگی نیست , تو آن کشتیی هستی که مغرورانه باد در بادبان افکنده و سینه دریا را میشکافد و پا بر سر امواج می نهد , من آن تخته پاره ام که بیخودانه سیلی خور اقیانوسم . در دل سخن شورانگیز تو گاه موجی از پس موج دیگر می زاید و گاه دریایی از آتش تلاطم میکند , اما مرا این موج آتشین در کام خویشتن میکشد و فرو میبرد .
با اینهمه هنوز در خود جراتی اندک می یابم که خویش را مریدی از مریدان تو شمارم , زیرا من نیز چون تو در سرزمینی غرق نور زندگی کردم و عشق می ورزم .
بن مایه :
دیوان غربی - شرقی - یوهان ولفگانگ گوته - شاعر آلمانی
دیوان غربی - شرقی - یوهان ولفگانگ گوته - شاعر آلمانی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
رئیس جمهور رئیسی مجلس شورای اسلامی انتخابات دولت انتخابات مجلس سید ابراهیم رئیسی سیدابراهیم رئیسی مجلس رافائل گروسی حجاب رهبر انقلاب
ایران آتش سوزی گروگانگیری هواشناسی تهران قتل شهرداری تهران پلیس فضای مجازی بارش باران سیل آموزش و پرورش
گاز سهام عدالت دولت سیزدهم نمایشگاه نفت قیمت طلا قیمت دلار پالایش و پتروشیمی خودرو قیمت خودرو مالیات مسکن حقوق بازنشستگان
نمایشگاه کتاب کتاب ازدواج نمایشگاه کتاب تهران تلویزیون سینمای ایران سریال حضرت معصومه (س) محمدمهدی اسماعیلی سینما دفاع مقدس تئاتر
غزه رژیم صهیونیستی فلسطین حماس جنگ غزه ولادیمیر پوتین رفح حمله به رفح نوار غزه چین مصر طوفان الاقصی
فوتبال استقلال پرسپولیس رئال مادرید لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ لیگ برتر باشگاه استقلال بازی باشگاه پرسپولیس ذوب آهن دورتموند
هوش مصنوعی فناوری فیبرنوری اپل ناسا ایلان ماسک سامسونگ گوگل پارک فناوری پردیس
تخم مرغ سرطان روغن زیتون هندوانه بیماران خاص کبد چرب ناباروری