شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

افول غرب مدرن در آیینه فروپاشی روم


افول غرب مدرن در آیینه فروپاشی روم
۱) برای آنان که دستی در تاریخ داشته اند، داستان ظهور و سقوط تمدن ها همواره از جذاب ترین و در عین حال عبرت آموزترین قسمت های تاریخ بوده است.اما آن گاه که این تاریخ خوانی تفسیری از جنس فلسفه اجتماعی به خود می گیرد نزاع میان مکاتب و ایدئولوژی ها آغاز می شود.
۲) رفتار امروز غرب، دو تفسیر عمده دارد. دسته ای لشگرکشی ها و زورمداری های سالهای اخیر دولتمردان و به تازگی دولتزنان - غرب را تجلی قدرت لیبرال دموکراسی و پایان محتومی می دانند که فوکویاما از آن خبر داده بود: پایان تاریخ.
اما در سویی دیگر فئه قلیله ای پس پرده بدمستی غرب را پایانی دیگر یافته اند. اما نه پایان تاریخ که پایان تمدن مغرور غرب. چشم باطن بین اهل حق در بطن نعره های یاغیان مدرن، نفس زدن های آخر تمدن غرب را می بیند. چه، پایان تاریخ در جهان بینی توحیدی میراث داری صالحان است.
۳) اما تفسیر دوم تنها مبتنی بر باطن نگری ایشان نیست که تاریخ، خود بهترین گواه بر تفسیر خود است؛ تفسیر تاریخ به تاریخ.
در طول دوران ها حداقل از آنها که شرح حالشان به ما رسیده - تمدن روم شبیه ترین تمدن ها به تمدن امروز غرب بوده است؛ چه در پیدایش، چه در بقا و چه در فرجام و البته که تفاوت ها-ی به خصوص تکنولوژیک – چشم ناپوشیدنی است.
پیش از دو قرن از میلاد مسیح و بیش از پنج قرن مانده به سقوط امپراطوری، رومیان را که مدام در لشگرکشی بودند اقبالی دیگر افتاد. روحیه آزمندی و طمع آنگاه که دست در دست جنگ آوری ایشان داد، زمینه ساز برپایی روم جدید شد:
" غارت ایالات پول لازم برای هرزگی های مالداران نادرست و خودپرست را فراهم می کرد که سرانجام جمهوری را در آتش انقلاب سوزاند. غراماتی که کارتاژ و مقدونیه و سوریه می پرداختند بندگانی که از دیار فتح شده به رم هجوم می آوردند، فلزهای گرانبهایی که پس از شکست گلهای مقیم بخش ایتالیایی آلپ و اسپانیایی ها به دست آمد،چهارصدملیون سترس که از آنتوخیوس و پرسئوس گرفته شد، قریب هفت خروار و نیم طلا و سیصد و شصت و شش خروار نقره که درنبردهای آسیایی به دست مانلیوس و ولسو افتاد- اینها و غنایم بادآورده دیگر، طبقات مالدار را در رم، در عرض نیم قرن (۲۰۲-۱۴۶ ق م)از مردمی میانه حال به چنان پایه ای از جلال رساند که تاکنون تنها شاهان از آن باخبرند"
و اینگونه سربازان رومی از این تاخت و تازهای پردامنه با دامن هایی پر از زر و سیم و سکه باز گشتند و غنایم جنگی – بخوانید سرمایه دیگر ملل – زمینه به وجود آمدن طبقه متوسطی بزرگ و در عین حال غنی را فراهم آورد که خود مقدمه ای بر تغییرات دیگر بود:
"حال پاتریسن ها و قشر بالای طبقه متوسط با سرعتی شگفت آور از سادگی پرهیزکارانه به تجمل بی بند و بار دگرگونی می یافت؛ خانه ها بزرگتر و خانواده ها کوچکتر شدند؛ رقابت در اسراف آشکار، بر تجمل اثاثه می افزود؛ قالیچه های بابلی و تخت خواب های مزین به عاج، طلا، یا نقره؛ سنگ ها و فلزات گرانبها برای پوشاندن رویه میز و صندلی، زیور زنان، و یا ستام اسبان به بهای گران خریده میشد. چون کوشش کاستی و ثروت فزونی گرفت، شیوه ساده پیشین در غذا جای خود را به خوراک های رنگین و سنگین، مرکب از گوشت و نخجیر و نعمات گوناگون فصل و چاشنی داد. خورش های بیگانه از واجبات کسب مقام اجتماعی یا بزرگی فروشی شد...در بازار حراج بردگان ، سرآشپزان به قیمت های گزاف فروخته می شدند. میگساری شیوع روزافزون داشت؛ جام ها گران وبیشتر زرین بود؛ شراب را با آب کم می آمیختند یا هیچ نمی آمیختند. سنا قوانینی برای محدود کردن صرف مال برای بزم و پوشاک به تصویب رساند؛ اما چون اعضای سنا خود این مقررات را نادیده می گرفتند کسی غم رعایت آنها را به دل راه نمی داد"۲
این مجمل که مختصری از تاریخ روم از زبان ویل دورانت است، شباهتی عجیب به ثروت اندوزی استعمارگران نخستین اروپایی دارد:
" چون پرتغالی ها طریق هندوستان را یافتند، بر آن شدند که تجارت اقیانوس هند را به خویش منحصر کنند و از آن راه، بی منازع سود برند. پس مهمترین بنادر را تصرف کردند و رفتاری وحشیانه پیش گرفتند... واسکودوگاما که فرمانده بیست کشتی بود، در سال ۱۵۰۲ در مقابل کالی کوت به کشتی های اعراب که بار برنج داشت، برخورد و فرمان داد تا دست و گوش و بینی کارگران و کارکنان کشتی را که هشتصد کس بودند قطع کنند؛ آنگاه آسیب یافتگان را به کشتی ها بازگرداندند و آنها را آتش زدند."۳
اما این غارت سرمایه مستعمرات که وحشی گری بربرها را یادآور می شود تنها مختص پرتغال نبوده است که این خصلت، ذاتی انسان مدرن است و پس از پرتغال، هلندی ها و به ویژه اسپانیایی ها از راه رسیدند. "فاتحان اسپانیایی که به سمت آمریکای جنوبی رفته بودند، بسیار درنده خو و خشن بودند و بومیان را با زور و زجر و شکنجه و حیله شکست دادند و این گونه سپیده دم مدرنیته از جنایات دو امپراطوری پرتغال و اسپانیا خونین است... زر و سیم و ثروت به دست آمده از استعمار آمریکا و آسیا برخی دولت های اروپایی را صاحب سرمایه و قدرت عظیمی کرد و سرمایه سالاری(کاپیتالیسم) تجاری در خون و جنایت و شکنجه گری انسان های مدرن اروپایی زاییده شد"۴
تا پیش از این، تنها اشراف و روحانیت کلیسا صاحب قدرت و ثروت بوده است اما پس از آنکه طلا و نقره به دست پیشه وران و سوداگران و بورژواها یعنی شهرنشینان متوسط الحال افتاد، زمینه انفجار عقده های قرن ها محرومیت از قدرت برای ایشان فراهم شد که اوج قدرت طلبی این طبقه جدید در انقلاب فرانسه نمایان شده است. چرا که تا آن زمان، ثروت تنها زمین بود که آن هم به اشراف اختصاص داشت ولی در قرن شانزدهم پول، طبقه بورژوا را در مکنت همدوش نجیب زادگان ساخت و از این به بعد اهمیت اجتماعی و نفوذ سیاسی ایشان رو به افزایش نهاد.
اما شاید سیر تغییر نگاه به خانواده و به خصوص تغییر جایگاه زن در روم، شگفت انگیز ترین شباهت مدرنیته با دوران امپراطوری را رقم زده است:
"نیروی زن معمولا همپایه با ثروت اجتماع افزایش می یابد. زیرا چون شکم سیر شود، عشق جای گرسنگی را می گیرد. از این رو، روسپیگری در این روزگار رو به توسعه داشت. ارتباط با یونان و آسیا همجنس گرایی را رواج داد؛ اما زنان در برابر این مهاجمان یونانی و سوری بازار خود را از دست ندادند و مشتاقانه از وسایل مد و زیبایی، که اکنون به یمن ثروت در دسترسشان بود، بهره گرفتند. آرایه ها جزو ضروریات درآمد و صابون سوزآوری که از سرزمین گل می آمد موی سپید را به زلف بور تبدیل می کرد.
شهرنشین توانگر از آراستن زن و دختر خود با جامه ها یا جواهر گرانبها بر خود می بالید و به یاری آنان آوازه توانگری خویش را در شهر می پراکند؛ مقام زن حتی در حکومت نیز اعتبار بیشتری می یافت... فزونی ثروت با فساد سیاسی دست به دست هم داد تا بن اخلاقیات را براندازد و رشته زناشویی را بگسلد. به رغم رقابت روزافزون از جانب مردان و زنان، کار روسپیان همچنان رو به رونق و روایی داشت؛ روسپیخانه ها و میخانه های محل رفت وآمدشان چندان مورد علاقه مردم بود که عده ای از سیاستمداران آرای خود را از طریق " انجمن روسپیخانه ها" به دست می آوردند.
زناکاری آن قدر رایج بودکه به ندرت توجه کسی را جلب می کرد، مگر آنکه به رسوایی آن برای مقاصد سیاسی دامن زده می شد. هر زن اشرافی دست کم یک بار طلاق می گرفت. زناکاری گناه زنان نبود بلکه به طور عمده از این رسم ناشی می شد که طبقات بالادست زناشویی را تابع پول و سیاست می کردند...
در چنین احوالی بر زنان حرجی نبود اگر پیمان زناشویی را خوار بشمرند و آن عشق و مهری را که زناشویی سیاسی برایشان به ارمغان نمی آورد در آغوش فاسقان خویش بجویند...
زنان رومی اکنون به اندازه مردان هرزه گرد بودند. جامه هایی از پرنیان بدن نما، بافته چین و هند، به تن می کردند و در پی عطر و جواهر به هر گوشه ای از آسیا سر می کشیدند؛ عده روزافزونی از زنان کوشیدند تا از راه کسب معارف جلوه بفروشند: اینان یونانی فرا می گرفتند، فلسفه می خواندند، شعر می سرودند، برای عامه سخن می راندند، در تماشاخانه ها بازی می کردند، سرود می خواندند، شعر می سرودند، می رقصیدند، و سالن های ادبی برپا می داشتند؛ برخی نیز به بازرگانی می پرداختند و گروهی پزشکی و وکالت پیشه می کردند."۵
شباهت های بدیهی این وصف - و مستلزمات آن از قبیل تزلزل نظام خانواده - با وضعیت زن در عصر جدید و لزوم پرهیز از اطاله کلام ما را از تطبیق بی نیاز می سازد.
در حوزه فراغت نیز اگرچه صورت خونین میدان جنگ گلادیاتورها رنگ سبز استادیوم به خود گرفته اما همچنان گلادیاتوریسم مکتب غالب این حوزه است.
" مردان دلیری می آموختند اما از راه دیگری در آمفی تئاتر ها گرد می آمدند تا بازی های خونبار نظاره کنند و گلادیاتور اجیر می کردند تا در بزم های ایشان با هم بستیزند.
آموزشگاه هایی برای تعلیم آواز خواندن و چنگ نواختن و خوش خرامیدن برای دختران و پسران برپاشد.
در میان طبقات بالادست، آدابدانی ظریفتر شد، اما اخلاقیات سستی گرفت. در میان مردم فرودست، آداب رفتار همچنان درشت و زمخت، سرگرمی ها اغلب خشن، و گفتار هرزه ماند..."۶
" قیصر از اوج امپراطوری فرود آمد و دل به صرف و نحو بست و جنگ هایش را در کتاب گزراش ها دنبال گرفت. کاتولوس و کالووس از سیاست به دامن شعر و عشق پناه بردند؛ روان های شرمگین و حساسی چون لوکرتیوس خود را در بوستان فلسفه نهان کردند؛ و سیسرون نیز گاه گاه از گرمای میدان بزرگ شهر به گوشه ای پناه جست تا تف خون خود را با کتاب بنشاند. اما هیچ یک از ایشان به آرامش دست نیافته بود. ...حتی لوکرتیوس نیز باید از بیقراری بی بهره نمانده باشد که در وصف آن می گوید:
بر اندیشه هاشان باری و بر دلهاشان کوهی از رنج است... زیرا هر یک، بیخبر از خواسته باطنی خویش، همواره از جایی به جایی می رود، گویی که می خواهد بارش را بر زمین نهد. این یک که در خانه سخت ملول شده هرچند یک بار از جایگاه خود بیرون می رود، اما چون حالش به نمی شود، ناگهان بازمی گردد و دوباره سر به بیابان می گذارد و شتابان، سوار بر اسب، به خانه ییلاقی خود می راند... اما هنوز از آستانه در نگذشته خمیازه می کشد و فراموشی را در خواب سنگین می جوید یا به سوی شهر می شتابد. بدین گونه، هر کسی از خود می گریزد؛ اما، همچنانکه انتظار می رود، آن "خود"ی که وی از آن گریختن نمی تواند، به رغم میل او، بیش از پیش به او می چسبد. از خود نفرت دارد، زیرا این بیمار علت ناخرسندیش را نمی داند. هر کس بتواند این را به روشنی ببیند کار و بارش را فرو می گذارد و پیش از هر امر در پی دانستن ماهیت چیزها بر می آید."۷
به راستی سبب این خویشتن گریزی که در طول تاریخ گریبان گیر کسان کثیری بوده است، چیست؟ آیا جز این است که دوری از گفتمان توحید و فرورفتن در ورطه نفسانیت، انسان رهاشده در کثرات شیطانی دنیوی را سبب شده است؟ انسانی که گم شده خویش را در همه چیز می جوید جز خدا. اما هیهات. هیهات که به فرموده حضرت رحمان دل آرام نگیرد جز به یاد خدا.
آیا این خویشتن گریزی جز از پشت کردن به فطرت الهی برآمده است؟
اما در این زمینه انسان مدرن را با عهد باستان تفاوتی اساسی است. انسان مدرن دست به دامان غفلتکده های تکنولوژیکی شده که همه چیز و از همه مهمتر"خود" انسان را از یاد او برده است.
اگر انسان عهد باستان پس از ناکامی های دنیوی ویا مهمتر از آن دلزدگی های این جهانی سر به بیابان می گذارد، عصر جدید مخدری به نام رسانه را به ارمغان آورده است.
نگارنده "تخدیر" را ذاتی رسانه نمی داند اما "مسحوریت" را جزو لاینفک آن می شمارد و اگرچه این مسحوریت به علت خاستگاه رسانه و بانیان و حامیان و مجریان آن غالبا در خدمت جریان باطل بوده اما لزوما اینگونه نیست. مستندهای روایت فتح آوینی و فیلم های دیگری که این نوشتار مجال برشمردن آنها نیست شاهدان این مدعاست.
اما از حوزه فراغت که فارغ شویم، " پول پرستی " وجه شبه دیگر تمدن روم با تمدن منحط غرب است:
" در میان طبقات گسترده متوسط ، سوداگری حکمفرمای مطلق بود. ثروت اینان دیگر نه به املاک بلکه به سرمایه گذاری یا معاملات بازرگانی بستگی داشت... هر کس در پی پول بود و با محک پول داوری می کرد و داوری می شد. پیمانکاران چندان فریب در کار می کردند که حکومت از بسیاری از املاک خود – مثلا کانهای مقدونیه- چشم پوشید. زیرا مستاجران به پایه ای از کارگران بهره می کشیدند و دولت را می دوشیدند که زحمت بهره برداری بیش از سود آن بود.
میان فرمانروایان رسم شد که پولهای دولتی را به جیب بزنند و نادر بود که کسی از ایشان به این بزه کیفر ببیند، زیرا جایی که نیمی از اعضای سنا در شکستن پیمان ها و فریفتن متحدان و یغمای ایالات شریک بودند، چه کس می توانست مختلسان را کیفر دهد؟"۸
این اوصاف که بی درنگ مکاتب "اصالت منفعت" یا " اصالت سود" را به ذهن متبادر می سازد، گویای شباهت های عجیب نه فقط دو تمدن که انسان های در رفاه و تجمل و بی نیازی است: ان الانسان لیطغی ان راه استغنی.
ویل دورانت سقوط رم را نه یک واقعه که فرایندی مستمر در سه قرن می داند. وی علل اصلی انحطاط امپراطوری را در " وجود مردم آن، در اخلاقیاتشان، در مبارزه طبقاتی درافول تجارت ، در خودکامگی بوروکراسی، در مالیات گزاف و نرمش ناپذیر، در جنگ های توانفرسایش، در از دست رفتن روحیه جنگ آوری و درکاهش جمعیت" برشمرده و پس از ذکرعامل موثر انحطاط اخلاقی رومیان در فروپاشی امپراطوری در بیانی گویا به اثرات شهرنشینی در تنزل خودکنترلی اجتماعی اشاره کرده و می افزاید :
" افزایش شهرنشینان سبب تکثیر تماس ها می شد و هرگونه نظارت فرهنگی را عقیم می گذاشت؛ مهاجرت اقوام به داخل ایتالیا صدها فرهنگ مختلف را یکجا جمع آورد و در نتیجه هویت جداگانه هر یک از بین رفت و یک بی هویتی فرهنگی به وجود آمد. معیارهای اخلاقی و جمالشناسی در اثر فریبندگی توده مردم رو به تنزل نهاد و لذات جنسی به آزادی افسارگسیخته ای دست یافت، در حالی که آزادی سیاسی رو به افول می رفت"
۵) آشفتگی امروز غرب، انکارناشدنی است. مقالات فراوانی که در گوشه و کنار سلطه رسانه ای حاکم منتشر می شود و تحلیل های استراتژیست های ایشان بهترین گواه منکران خورشید است و مگرنه اینکه آن روز که امام اهل حق خبراز مرگ کمونیسم داد، اوج قدرت نمایی او بود؟
آری، اینچنین است فرجام محتوم مستکبرین در طول دوران ها : نقطه ، ته خط.
منبع : رجا نیوز