سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا
فرقه سبائیـه
تهمتهایی كه مغرضان به تشیع زدهاند، آن چنان است كه اگر در صدد جمع آوری آن برآییم، باید نگارش كتابی حجیم را آغاز كنیم. در قرون اخیر شاهد بودهایم كه مستشرقان مغرض، یهودیها، زردشتیها، وهابیون و... بنا به اقتضای سیاستهای استعماری خود، هر گونه افترایی را به شیعه روا دانستهاند. متأسّفانه در میان نویسندگان شیعی نیز برخی افراد غیر مغرض، بدون تحقیق و بررسی كافی، گفتهها و نوشتههای دیگران را به نام یك موضوع تاریخی نقل كردهاند.
نخستین تهمت ناجوانمردانه كه خود اساس دهها تهمت دیگر شد، این است كه «مذهب تشیع مولود افكار ابن سبای یهودی است»؛ كسی كه بنابه قولی، تمام گناه عالمیان را به پای او مینویسند؛ بدون آن كه در اصل وجود او تحقیق و بررسی كنند. در دو قرن اخیر، بر خلاف كتب گذشته، كمتر كتابی درباره تاریخ اسلام به نگارش در آمده كه دربــاره این داستــان قلم فرسایی نكرده باشد.
براستی عبدالله بن سبا كیست كه بزرگترین مورخان اسلامی مانند ابن شهاب زهری، عروهٔ بن زبیر، ابان بن عثمـــان، ابوبكر بن خرم، موسی بن عقبه و وافدی هیچ اشارهای به او نكردهاند؛ حتی امویان و جاعلان حدیث دربار معاویه نیز نـــامی از او نبردهاند؛ ولــی ناگهــان در نیمه نخست قــرن دوّم هجری، سیف بن عمر كه به حیلهگری، دروغپردازی و چاپلوسی نزد حكّام عبّاسی مشهور بوده، او را مطرح ساخت.
این در حالی است كه مستشرقان و پژوهشگران عرب، این موضوع را جز افسانهای نپنداشتهاند. مثلاً برنارد لویس درباره او چنین گفته است: «... تحقیقات تازه روشن كرده كه این داستان ساختگی بوده و بر حوادث واقعی پیشی گرفته است؛ زیرا صورت نمایشنامهای از گذشته را دارد كه نویسندگان قرن دوم هجری آن را از تار و پود خیال بافته و احوال و افكار زمان خود را در آن به نمایش در آوردهاند.۱»
«ولها و زن» و «فرید لیندر» بعد از بررسی مصادر اسلامی ترجیح دادهاند توطئه و دعوت منسوب به ابن سبا را از ساختههای متأخّران بدانند.۲
منكران ابن سبا چه نظری دارند؟ آیهٔ الله شیخ محمّد حسین كاشف الغطاء ـ رحمهٔالله علیها ـ میگوید: «و امّا عبداللّه بن سبا كه او را به شیعه و شیعه را به او میچسبانند، به شهادت تمام كتب شیعه، عموما تصریح به لعن او نموده و از او بیزاری جستهاند و كمترین عبارتی را كه كتب رجال شیعه از قبیل رجال ابی علی و غیره در مورد ترجمه حال او در ذكر حرف(ع) نوشتهاند این است: «انّ عبداللّه ابن سباء العن من أن یذكر: عبدالله بن سبا ملعونتر از آن است كه ذكر شود.» و اصولا" هیچ بعید نیست كه بگوییم عبدالله بن سبا، مجنون بنی عامر، ابی هلال و امثال اینها، مردمان داستانی و افسانههای خرافی هستند كه قصهگوها و داستانسراها اسامی آنها را جعل كردهاند.»۳
علاّمه طباطبایی« قدسسره » معتقد است كه قصّه ابن سبا ساخته و پرداخته دشمنان شیعه است. آنان برای ضربـــه زدن به اسلام و خاصه به تشیع تا آن جــا ایـــن مطلب را پیش بردهاند كه نوشتهاند اصحاب بزرگ رسول خدا« صلیاللهعلیهوآله » هم تحت تأثیر این تبلیغات قرار گرفتهاند!۴
دكتر طه حسین چنین آورده است: «میگویند وی سازمان منظمی به وجود آورد. در شهرها دستههایی سری تشكیل داد كه پنهانی به تبلیغات خود ادامه دهند و مردمان را به شورش برانگیزند تا در فرصت مناسب بر خلیفه هجوم برند. شورش مردم، محاصره و قتل عثمان در نتیجه تشكیلات منظم ابن سبا بود. به نظر من كسانی كه داستان ابن سبا را تا این اندازه بزرگ جلوه دادهاند به خود و تاریخ ستم كردهاند. نخستین چیزی كه به نظر میرسد این است كه ما در كتب مهم و مصادر اصلی كه داستان شورش علیه عثمان در آنها ضبط است، نامی از ابن سبا نمیبینیم. ابن سعد آن جا كه از خلافت عثمان و انقلاب مردم سخن میگوید، نامی از ابن سبا نمیبرد.»۵ و در جای دیگر میگوید: «عجب در این است كه مورخان وقتی اخبار و شورش دوره عثمان را مینوشتند از ابن السوداء یعنی عبدالله ابن سبا و پیروانش خیلی نام بردهاند و باز پس از كشته شدن عثمان و قبل از آن كه علی« علیهالسلام »برای ملاقات با طلحه و زبیر و أمالمومنین خارج شود از آنها زیاد نام بردهاند و باز در آن وقت كه علی« علیهالسلام » برای صلح و آرامش، كسانی را نزد طلحه و زبیر و أمّالمؤمنین میفرستاد، نام آنها در واقع خیلی دیده میشد. بعد مورخان گفتند كه پنهان از علی« علیهالسلام » و همراهانش برای افروختن آتش جنگ توطئه كردند و...، امّا بسیار عجیب است كه این مورخان وقتی از جنگ صفین بحث میكنند پیروان ابن سبا را به كلّی از یاد میبرند و یا اصلا" توجهی به آنها نمیكنند! باید دانست خودداری مورخان از نام بردن ابن السوداء و پیروانش در جنگ صفین حداقل دلالت بر این دارد كه موضوع پیروان ابن سبا و پیشوای آنها، اصلا" بیاساس و ساختگی یا مجعول بوده است. آن هم از مجعولاتی كه در زمان شدت گرفتن زد و خورد بین شیعه و سایر فرقههای اسلامی اخیرا به وجود آمده است. دشمنان شیعه برای اینكه بیشتر در حقشان دشمنی كنند، كوشیدهاند تا در اصول این مذهب یك عنصر یهودی داخل كنند و اگر موضوع ابن السوداء اساس صحیحی از حقیقت و تاریخ میداشت، طبیعی بود كه اثر مكر و نیرنگ او در این جنگ دشواری كه در صفین به پا شد ظاهر گردد. این اهمال را به چه باید تعبیر كرد؟ یا عدم حضور او در جنگ صفین را چگونه و به چه میتوان حمل كرد؟ من فقط یك علّت برای آن میدانم و آن عبارت از این است كه ابنالسوداء یك شخصیت موهوم بوده است... و باید گفت شخصیتی است كه دشمنان شیعه او را فقط برای شیعه ذخیره نمودهاند. بلاذری در كتاب انساب الاشراف در فتنه عثمان نامی از ابن السوداء و پیروانش كه همان سبئیه باشند نمیبرد. در خلافت علی« علیهالسلام » نیز فقط در یك حادثه مهم از او یاد میكند. این حادثه عبارت از این است كه ابن السوداء با عدهای نزد علی« علیهالسلام » آمده، درباره ابوبكر از او پرسشی كردند ولی علی« علیهالسلام » پاسخ سختی به آنها داد و آنها را سرزنش نمود كه اوقات خود را با این مسائل میگذرانند؛ در صورتی كه مصر از دست رفته و پیروان علی« علیهالسلام » در آن جا كشته شدهاند. در همین اوقات نامهای نوشت و دستور داد نامه را برای مردم بخوانند تا از آن استفاده كنند.
بلاذری میگوید: ابن سبا نسخهای از این نامه را داشت امّا ابن سبا در نزد بلاذری، ابنالسوداء نیست بلكه عبداللّه بن وهب همدانی است. بلاذری این خبر را با كمال احتیاط ذكر میكند و غالبا درباره احادیثی كه بیان میكند، اظهار شك میكند زیرا آنها را از مجعولات مردم عراق میداند. بهرحال وی ذكری از ابنالسوداء و پیراونش در غوغا و شورش دوره عثمان یا علی« علیهالسلام » به میان نمیآورد. محدثین و اهل جدل با عقیده طبری (مبنی بر وجود ابن سبا) موافقت دارند ولی همین اشخاص قائل به چیز دیگری هستند كه طبری و پیروانش آن را ذكر نكردهاند. اینها میگویند كه ابنالسوداء و پیروانش قائل به خدایی علی شدند و علی« علیهالسلام » آنها را در آتش سوزاند، اما وقتی راجع به این واقعه در كتب تاریخ جستجو میكنیم اثری از این حادثه نمیبینیم بنابر این نمیدانیم در چه سالی، از مدّت كوتاهی كه "علی"« علیهالسلام » خلیفه بود این غلات واقع شده است و معلوم است كه سوزاندن عدهای از مـردم آن هم در صدر اسلام و در میان عدهای از مهاجرین، انصار و افراد نیكوكار مسلمین امری نیست كه مورخان از آن غفلت كنند و ننویسند و وقت و وقوع آن واقعه را ثبت ننمایند و كاملاً آن را مهمل گذاشته، از آن بگذرند.۶
دكتر علی الوردی نیز داستان ابن سبا را از اول تا آخر ساختگی دانسته و عقیده دارد كه این داستان با استادی تهیه شده و به صورتی فریبنده در آمده است زیرا معتقد است قریش فقط در میدان سیاست زیرك نبودند بلكه در داستانسرایی هم مهارت داشتند.۷
استاد عبدالله السبیتی ـ از علمای شیعی عراق ـ میگوید: "باور كنید سبائیه در هیچ زمان و دورهای جز در عالم وهم و خیال دشمنان شیعه وجود خارجی نداشته است و از جمله وصلههایی است كه بوسیله دشمنان شیعه به تاریخ تشیع چسبانده شده است. باور كنید سبائیه مولود عجیب و غریبی است كه اگر كسی حساب آن را به طور دقیق برسد، وجود آن را باور نخواهد كرد."۸
معتقدان به ابن سبا چه میگویند؟ دكتر سامی نشار میگوید: «برخی از دانشمندان و روحانیون یهود به دین اسلام در آمده و از فرصت كنار زدن علی« علیهالسلام » از خلافت استفاده كرده، عقیده "امام معصوم و خاتم الاوصیاء" را پدید آورده، آن را به جهان اسلام تقدیم كردهاند كتابهای ملل و نحل تقریبا اتفاق دارند بر اینكه عبدالله بن سبا نخستین كسی است كه عقیده عصمت و قداستی را كه به علی« علیهالسلام » نسبت داده شده، دعوت و تبلیغ كرده است و اعتقاد به اینكه علی« علیهالسلام » دارای حق الهی در خلافت است، در دوران ابوبكر و عمر و پیش از عبدالله بن سبا ـ نماینده یكی از جریانهای مرموز كه در انهدام اسلام میكوشیده است ـ وجود نداشته است.»۹
هاشم معروف الحسنی در نقد نظریه دكتر نشار چنین مینویسد: نشار اینگونه افكار خود را فلسفی نامیده است؛ در حالی كه من نمیدانم دكتر نشار چگونه به خود اجازه داده با چنین اطمینانی درباره نظریه مذكور سخن پردازی كند و به عنوان یكی از مسلمات ضروری و اولیه و بدون اختلاف از آن به گفتگو بپردازد. آیا بر این استاد فلسفه و پژوهشگر بزرگ رواست كه تا این اندازه تاریخ، راویان و كتب حدیث را نادیده انگارد؟! مگر از محدثان بزرگ اهل تسنن نشنیده كه علی« علیهالسلام » نخستین حق الهی را در خلافت داراست؟ از راویانی چون ابن جریر طبری (۱۳۱۰ه··) ابن اثیر (۶۳۰ه··) در كامل، ابن هشام (۲۱۳یا۲۱۸ه··) در سیره، هیكل (متولد ۱۸۸۸م) در حیاهٔ محمّد، سیوطی (۹۱۱ ه··) بیهقی (۴۵۸ه··)، ابن اسحاق (۱۵۱یا ۱۵۲ ه··)، ابن حاتم(۳۵۰ه··)، ابن مردویه (۴۱۶ه··)، ابونعیم (۴۳۰ه··)، نسایی در جامعه (۳۰۳ه··) و .... آیا حداقل آثار این محدّثان نباید در او و عقیدهاش شك و شبههای ایجاد كرده باشد؟ پس این محقّق و استاد بزرگ دانشگاه چگونه درباره نظریه مذكور رأی قاطع صادر كرده، تو گویی آن را از امور مسلّم میان محدّثان و مورّخان شمرده است. نشّار مطالبش را غالبا از نویسندگان فرقههای متعصّبی كه شیعیان را تكفیر كردهاند، گرفته است؛ مانند ابن تیمیّه و عبداللّه بن قصیمی.۱۰
معتقدان به ابن سبا میگویند: «وی یهودی الاصل و از اهالی یمن بود كه به تازگی اسلام آورده بود و چون ایمان زایدالوصفی داشت از روز بعد از تشرف به دیانت اسلام، سراسر آسیای صغیر و یك قسمت از آفریقا را در نور دید و شروع به تهیج و تحریك تودهها كرد. فعالیت او اندكی بعد جنبه سیاسی شدیدی پیدا كرد و هنگامی كه در مصر رحل اقامت افكند، عمّال خلیفه را به باد فحش و ناسزا گرفت و در خطبههای خود به عثمان اخطار نمود كه از خلافت استعفا دهد و مسند خلافت را برای تنها كسی كه شایستگی احراز این مقام را دارد یعنی علی« علیهالسلام » باز گذارد...» فصاحت ابن سبا كار خود را كرد و به زودی ملّت گرد او جمع گشته و عقیدهاش را تقدیس كردند، امّا ابن سبا كه از این موفقیت جسور شده بود نقاب از چهره برداشت و در نطقها و مواعظش افكار و اصول عقاید یهود را با اصول و مقررات اسلامی در هم آمیخت و همچنین اصل تناسخ را ترویج كرد؛ سپس مسیحیت را به میان آورده و در مسجد بزرگ «فسطاط» فریاد برآورد: مسیحیان ادعا میكنند كه مسیح در پایان دنیا برای بسـط و توسعه نفوذش بر تمامی خلایق باز خواهد گشت ولی من اظهار میدارم كه مسیح باز نخواهد گشت، بلكه محمّد« صلیاللهعلیهوآله » باز میگردد. او از هر نوع حدودی تجاوز كرد؛ اعلام داشت كه محمد« صلیاللهعلیهوآله » تقریبا از جوهر الوهیت است. اطلاعات وسیع او در مسائل مذهبی یهود و اسلام و مسیحی و ایرانی و هندی و حتی فرعونی باعث شد خیلی زود بتواند حریفان را از میدان به در برد. در اندك مدتی او از متنفذترین مردان مصر گردید. والی در برابر او میلرزید و هنگامی كه فرستاده عثمان به مصر وارد شد خیلی زود تحت تأثیر این ماجراجو قرار گرفت. از مذهب سبئیه فرقههای متعدّدی منشعب شد. به عقیده برخی از آنها علی« علیهالسلام » سوار بر ابرها شده به زمین باز خواهد گشت و به عقیده برخی دیگر علی بر سر اشرار و بدكاران صاعقه و رعد و برق نازل خواهد كرد. بعضی ادعا میكنند كه علی خورشید است و پارهای دیگر نقش ماه را در صورت او مجسم میكنند. میگویند: فتنه ضد عثمانی به تحریك ابن سباء بوده كه میگفت عثمان غاصب است. مردم باید قیام كنند و علیه فرمانروایان مبارزه نمایند. میگویند او مانع صلح میان علی« علیهالسلام » و عایشه شد لذا جنگ جمل در گرفت. البته فرد دیگری هم به نام عبدالله بن سودا با سبائیه همكاری میكرد. وی از نژاد یهود و از مردم حیره بود و چنین وانمود میكرد كه مسلمان است تا در نزد كوفیان پیشوایی و مهتری یابد و ایشان را گفت كه در تورات خوانده كه هر پیامبری جانشینی دارد و علی« علیهالسلام » جانشین محمّد« صلیاللهعلیهوآله » و بهترین اوصیاست، چنانچه حضرت محمد« صلیاللهعلیهوآله » بهترین انبیاست.علی« علیهالسلام » از كشتن "عبدالله بن سودا" و "ابن سبا" از بین فتنه باز ایستاد و آن دو را به مداین نفی بلد كرد. بعد از شهادت مولی الموحدین علی« علیهالسلام »، مردم نادان فریفته آن دو شدند. محققین اهل سنّت گویند ابن سودا از هواداران دین یهود بوده و قصد داشت با تأویلاتش در مورد علی« علیهالسلام » و اولاد آن حضرت، اسلام را تباه سازد مسلمانان آنچه را كه ترسایان در مورد عیسی« علیهالسلام » روا داشتند، درباره علی نیز روا دارند. و چــون رافضیان را از دیگر اهل هوا فرو رفتهتر در كفر دید، خود را به ایشان بست و گمراهیهای خود را به تأویلات ایشان بیامیخت.۱۱
میگویند را فضه را رافضی گفتند چون ابابكر و عمر را رفض كردند. رافضه كه سبئیه باشند، اسلام را دشمن دارند چنانچه یهودیها نصرانیت را دشمن میدارند و آنها فقط برای نابودی اهل اسلام و تجاوز به آنها اسلام آوردند. علی« علیهالسلام » آنها را به آتش سوزانید و عبدالله بن سبا را به ساباط و عبدالله بن سباب را به حارز تبعید كرد.۱۲
تاریخ همیشه گویای واقعیت بوده است، اما قلم تاریخ نویسان كه غالبا از مركّب فراعنه، شاهان و قدرتمندان روزگار رنگ میگرفته، حقیقت را بسیار كمرنگ به نمایش در آورده است. لذا احتمال فراوان دارد كه نظریه دسته اوّل به واقعیت نزدیكتر باشد و با توجّه به ادلّه و براهین موجود، نظریه دسته دوّم بسیار سست مینماید. در مقابل این دو نظر، نظریه سومی نیز هست بر این مبنا كه عبدالله ابن سبا وجود داشته است؛ لیكن با اسم و رسمی دیگر. در این باره گفتار یكی از نویسندگان نوآور را مرور میكنیم.
عبدالله ابن سبا یا عمار یاسر؟! نویسنده نامدار علیالوردی چنین آورده است: «من تصوّر میكنم داستان ابن سبا از آغاز تا پایان افسانهای است كه نیكو و محكم بافته شده و نمایشی جالب است. قریشها نه تنها از نظر سیاست زیرك و هوشیار بودند بلكه در فنّ داستان پردازی نیز مهارت داشتند و به نظر میآید در روزگار عثمان در محافل خصوصی خود درباره عمّار بن یاسر گفتگو كرده و پنهانی به او ناسزا میگفتند زیرا در آن هنگام مصلحت نمیدیدند آشكارا در برابر مردم به او بد و ناسزا گویند. شاید یكی از راویان اخبار شنیده است كه قریشان سخن از ابن سودا به میان میآورند و به او فحش و دشنام میدهند. و او گمان كرده كه مقصود قریش شخص دیگری غیر از عمار بن یاسر است. چه كسی میداند شاید افسانه ابن سبا از همین گمان نادرست پدید آمده و بعد اندك اندك در پیرامونش داستانهایی ساخته و پرداخته شده است. از شگفتیها این است كه ما بسیاری از امور منسوب به ابن سبا را از عمّار میبینیم ... باید توجّه داشت كه ابن سبا به ابن سوداء معروف بوده و كنیه عمار هم ابن سوداء بوده است. قریش در آغاز دعوت پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » آن حضرت را تحقیر و ملقّب به "ابن ابی كشبه" كردند و عمّار از این حیث بهره فراوانتری داشته و او را "ابن سمیه" و "ابن المتكا" و "ابن السوداء" مینامیدند. پدر عمّار یمنی بود یعنی از مردم شهر سباء و هر یمنی را میتوان فرزند سباء خواند زیرا همگی مردم یمن نسبت خود را به سباء بن شیخب بن یعرب بن قحطان میرسانند. آلوسی نقل كرده كه روزی مردی از عمار تفسیر این آیه را خواست كه " وإذا وقع القول علیهم أخرجنا لهم دابّهٔ من الارض تكلّمهم".۱۳ عمار گفت: مراد از این دابه علی بن ابیطالب « علیهالسلام » است و ما نظیر این پاسخ را در آنچه به ابن سبا راجع به رجعت علی« علیهالسلام » بعد از مرگ نسبت میدهند، میبینیم. عمّار در زمان خلافت عثمان به مصر رفته، مردم را بر ضد وی شورانید و حكمران آنجا تصمیم به دستگیریاش گرفت. و این روایت شبیه است به اینكه میگویند ابن سبا در مصر اقامت گزید و شهر فسطاط را مركز دعوت خود قرار داد. از آن جا با یارانش مكاتبه میكرد و عثمان خلافت را به ناحق به چنگ آورده و صاحب شرعی آن علیابن ابیطالب« علیهالسلام » است. در واقع این همان سخن عمار بعد از بیعت مردم با عثمان است كه در مسجد فریاد میزد: ای گروه قریش! آگاه باشید اگر امر خلافت را از خاندان پیامبرتان« صلیاللهعلیهوآله » به اینجا و آنجا منتقل كنید، بیم آن دارم كه خداوند آن را از شما بگیرد و در میان مردمی غیر از شما قرار دهد؛ همچنان كه شما آن را از اهلش گرفتید و در غیر اهل آن قرار دادید."۱۴
علی الوردی در ادامه این صحبتها به رابطه عمار و اباذر و گفتگوی ابن سبا و اباذر اشاره نموده و نیز به جنگ بصره و موقعیت عمار نیز اشاراتی مینماید و با ارائه این دلایل و مقاییس به اینجا میرسد كه ابن سبایی كه مورخان و نویسندگان كتب ادیان بر زبان آوردهاند، كسی جز عمار یاسر نبوده است.
آیا چنین امری ممكن است. عمار یاسر میتواند همان ابن سبا باشد در حالی كه خود از صحابه جلیلالقدر به شمار میآمد؟ و آیا چنین اعمالی از یار نزدیك مولی الموحدین بر میآید؟! پیامبر در حق عمّار فرمود: "عمّار با حق است و گروهی سركش و ستمگر او را میكشند." در حال، عثمان بن عفّان از وی به رسول خدا« صلیاللهعلیهوآله » شكایت برد، پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » فرمود از اسلام تو گذشتـم. برو! و بعد آیه معروف (یمنّـون علیك أن أسلمـوا)۱۵ نازل شد؛ لذا پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » بار دیگر فرمود: آنان را با عمّار چه كار؟ او آنان را به بهشت فرا میخواند و آنها او را به آتش دعوت میكنند. هر آینه عمّار پوست میان چشم و بینی من است.۱۶
گویند: عمار پسر یاسر بن مالك بن عوف بن حارثهٔ بن عمار بن یام بن عنس است و ابن خلدون افزوده كه عنس همان زید بن مالك بن اود بن غریب بن زید بن كهلان بن سباء است. و اطلاق "عبدالله" بن سباء بر عمار ممكن است، زیرا در بیشتر نامههایی كه از سوی خلفا صادر میشد و نامههایی كه از كارگزاران به مركز خلافت میرسید با عبارت عبدالله فلان إلی عبداللّه فلان آغاز میشد.۱۷
از طرفی اگر وجود ابن سبا ـ یهودی آشوبگر دوران عثمان ـ حقیقت داشته باشد چگونه از گزند دستگاه حاكمه عثمان در امان مانده است؟ عثمانی كه عمّار و ابن مسعود را تازیانه زده، اباذر را تعقیب و به ربذه ـ سرزمینی دور و خالی از سكنه ـ تبعید كرده است تا در آنجا دوران زندگی خود را كه سراسر جهاد و فداكاری در راه خداوند و بهترین خلق او بود به پایان رساند. عثمانی كه به نزد عباس عموی پیامبر رفته و گفت: آنان كه پیوند خویشی مرا بریده و مردم را بر ضدّ من شورانیدهاند، علی و فرزندت عبدالله بودهاند. و نیز یك بار بالای منبر گفت: "علی پیوسته از من عیبجویی میكند و از بدگویان من (عمّار و ابوذر) پشتیبانی میكند. و گاهی طلحه، زبیر و عایشه را به شورانیدن مردم علیه خود متهم میساخت. پس چگونه عثمان حتی اشارهای هم به این ابن سبای یهودی آشوبگر نكرده و وی را آزاد گذاشته است. آیا هیچ خردمندی میتواند بیندیشد كه عثمان همان مردی كه با مقرّبان صحابه رسول خدا« صلیاللهعلیهوآله »كه از نظر عموم مسلمین، تندیس حق و نمونه خیر و سرمشق تعالیم اسلام بودهاند این چنین رفتار كرده است از ابن سبای یهودی بیگانه میترسیده یا اینكه از موقعیت او آگاه نبوده و یا خود را به نادانی زده و تهمتها را متوجّه دیگران كرده است.
پس از این دلایل و شواهد گمان میرود كه عبدالله بن سباء از جمله شخصیتهای افسانهای است كه سیف بن عمر طی یك داستان پردازی وی را بانی فرقه تشیع قلمداد كرده است.
ابن سباء و سبئیه از دیدگاه مورّخان داستان افسانهای ابن سباء در كتب بسیاری آمده است كه در اینجا به برخی از آنها اشاره میشود. محمد رشید رضا از جمله نویسندگان متأخر است كه در صفحاتی از كتاب خود تحت عنوان "السنّهٔ و الشیعهٔ" چنین آورده است:
"كان التشیّع للخلیفهٔ الرابع علیّ بن ابی طالب رضی الله عنه مبدأ تفرّق هذه الامّهٔ المحمّدیهٔ فی دینها و فی سیاستها. كان مبتدع أصوله یهودیّ، اسمه (عبداللّه ابن سباء) أظهر الاسلام خداعا، و دعا إلی الغلوّ فی علی كرّم اللّه وجهه لأجل تفریق هذه الأمهٔ و إفساد دینها و دنیاها علیها."۱۸
ابوالفداء (المتوفّی ۷۳۲ه··) نیز مختصری از اقوال ابن اثیر را در مورد عبدالله ابن سبا آورده است.
و امّا ابن اثیر (متوفی ۶۳۰) چنین قولی را از كجا آورده است، مشخص نیست. او این قصه را به صورت كامل در حوادث سالهای ۳۰ تا ۳۶ هجری ذكر كرده ولی هیچ اشارهای به مصدر قابل اعتمادی ننموده است. وی در قسمتی از مقدمه كتابش مینویسد:
"انّی قد جمعت فی كتابی هذا ما لم یجتمع فی كتاب واحد. و من تأمّله علم صحهٔ ذلك. فابتدأت بالتاریخ الكبیر الذی صنفه الامام ابو جعفر الطبری..."۱۹
پس پایه و اساس چنین داستانی منتهی به تاریخ طبری میگردد.
از طرف دیگر ابنكثیر (۷۷۴ه··) نیز چنین روایتی را نقل كرده است. ابن خلدون (۸۰۸ه··) در كتاب "المبتدأ و الخبر" قصه سبائیه را با حادثه داروجمل ذكر كرده است. و در همان كتاب اشاره نموده كه حادثه جمل مختصرا از كتاب طبری برگزیده و نگاشته است.۲۰ محمد فرید و جدی در دائرهٔ المعارف خود ضمن نام حضرت علی« علیهالسلام » این داستان را از قول طبری ذكر كرده است. بستانی (متوفی ۱۳۰۰) هم آن واقعه را از قول ابن كثیر آورده است.
در میان نویسندگان معاصری كه در صدد تحقیق در تاریخ اسلامی بر آمده و به صورت تحلیلی هر واقعهای را ریشه یابی كردهاند، میتوان احمد امین (متوفی۱۳۷۳ه··) را نام برد. وی در جایی كه از ایرانیان و اثرشان بر اسلام صحبت كرده از قول شهرستانی و طبری مطالبی راجع به مزدك، دین او، مقایسه عقاید ابوذر غفاری و مزدك و خلاصه عبدالله ابن سباء آورده است و رجعت و عقاید دیگر شیعه را منتج از افكار این یهودی شمرده است. در جایی از كتاب وی چنین میخوانیم:
"وفكرهٔ الرجعهٔ هذه اخذها ابن سباء من الیهودیهٔ فعندهم أن النبی الیاس صعد إلی السّماء و سیعود." تا آن جا كه میگوید: "و تطوّرت هذه الفكرهٔ عند الشیعه إلی العقیدهٔ باختفاء الائمهٔ و ان الامام المحتفی سیعود فیهلاء الارض عدلا و منها نبعت فكرهٔ المهدی المنتظر" و از آنچه گذشت چنین نتیجهگیری میكند:
«والحّق أن التشیع كان مأوی یلجأ الیه كلّ مَن أراد هدم الاسلام لعداوهٔ أو حقد. و من كان یرید إدخال تعالیم آبائه من یهودیهٔ و نصرانیهٔ و زرتشتیه... كلّ هولاء كانوا یتّخذون حبّ اهل البیت ستّارا یخفون و راءه كلّ ماشاءت اهواءهم. فالیهودیهٔ ظهرت فی التشیّع بالقول بالرّجعهٔ... و قد ذهب الاستاذ (و لهوسن) الی أن العقیدهٔ الشیعیّهٔ نبعت من الیهودیهٔ اكثر مما نبعت من الفارسیهٔ مستدّلا" بان مؤسّسها عبداللّه ابن سباء و هو یهودی."۲۱ احمد امین در مطالب خود بارها از طبری و یك بار نیز از ولها وزن نام میبرد؛ ولها وزن نیز چنین داستانی را از طبری نقل كــرده است و چه بسا گوی سبقت را از طبری ربوده و در نتیجهگیریهای خود بسیار تند رفته است!
حسن ابراهیم حسن، در كتاب "تاریخ الاسلام السیاسی" چنین آورده:
"فكان هذا الجوّ ملائما تمام الملائمهٔ و مهیّئا لقبول دعوهٔ عبدالله بن سباء و من لفّ لفّه و التأثّر بها إلی أبعد حدّ. و قد أذكی نیران هذه الثورهٔ صحابی قدیم اشتهر بالورع و التقوی ـ و كان من كبار أئمهٔ الحدیث و هو ابوذر الغفاری الذی تحدّی سیاسهٔ عثمان و معاویهٔ و الیه علی الشام بتحریض رجل من اهل الصنعاء هو عبدالله بن سباء؛ و كان یهودیا فأسلم،..."۲۲
نیكلسون در كتاب "تاریخ الادب العربی" و فان فلوتن در كتاب "السیادهٔ العربیهٔ و الشیعهٔ و الاسرائیلیات فی عهد بنی امیّهٔ" نیز از طبری این مطالب را نقل كردهاند. در این مورد در كتاب دائرهٔ المعارف الاسلامیه۲۳ نیز مطالبی راجع به عبدالله ابن سبا به نقل از طبری و مقریزی آمده است. كه البته خطوط مقریزی را نمیتوان منبع قابل اعتمادی شمرد چون سندی برای روایاتش نیاورده است.
حال به سراغ مستشرقان رفته و منابع مورد استناد آنها را در این مورد بررسی میكنیم.
دوایت م. دونالدسن در كتاب خود تحت عنوان "عقیده شیعه" چنین آورده كه به نظر اصحاب و شیعیان حضرت علی ادعای خلافت در جهت مطامع سیاسی نبوده بلكه حق الهی آن حضرت به شمار میرفته است. داعیه آن نیز در زمان خلافت عثمان توسّط عبداللّه ابن سباء به ظهور رسید. وی كشورهای اسلامی را در نور دید و به افساد عقاید مسلمین پرداخت همان گونه كه طبری آورده است. ولی در جای دیگر خاطرنشان كرده كه روایت ابن سباء را از دائرهٔ المعارف اسلامی و تاریخ الادب العربی نیكلسون نقل كرده است كه هر دو منبع، از طبری چنین روایتی را نقل كردهاند.
ولها وزن در كتاب خود تحت عنوان "دولت امویه و سقوط آن" چنین روایت كرده است كه در آن شرایط فرقهای در كوفه تشكیل شد كه اسلام را شكل دیگری بخشید. نام آن فرقه سبئیه بود كه معتقدان آن حضرت رسول اكرم« صلیاللهعلیهوآله » را خارج از قانون شخصی موجود در قرآن و سنت دانسته و میگفتند كه شخص رسول اكرم« صلیاللهعلیهوآله » نمرده بلكه در اجساد ذریه خود زنده است (بنا به قانون تناسخ) و روح الهی آن حضرت به علی« علیهالسلام » و سپس خانوادهاش رسوخ كرده و منتقل شده است؛ لذا علی« علیهالسلام » با عمر و ابوبكر كه غاصبین حق خلافت بودند، هم سطح نبوده است. پـــس روح قدسی حضرت رسول« صلیاللهعلیهوآله » به ایشان منتقل شده و ایشان وارث رسالت بوده و بعد از پیامبر« صلیاللهعلیهوآله »تنها حاكم ممكن برای امت به شمار میآیند. این فرقه منسوب به ابن سباء یهودی یمنی است. ولها وزن نیز بعد از آوردن مطالبی چند راجع به عقاید وی، سند خود را طبری ذكر كرده است "میر خواند" و "غیاث الدین" نیز این روایت را متذكر شدهاند.سند تاریخ طبری امام ابوجعفر محمّد ابن جریر بن یزید طبری آملی (متوفّی سنه ۳۱۰ ه··) داستان سبئیه را در كتاب "تاریخ الامم و الملوك" منحصرا از طریق سیف بن عمر تمیمی آورده است. وی در ذكر حوادث سال ۳۰ هجری چنین نگاشته:
"و فی هذه السنهٔ اعنی سنهٔ ۳۰ كان ما ذكر من أمر أبی ذر و معاویه و إشخاص معاویهٔ ایاه منها إلیها، أمور كثیرهٔ كرهت ذكر اكثرها، فأمّا العاذرون معاویهٔ فی ذلك فإنهم ذكروا فی ذلك قصهٔ. كتب بها إلیّ السّریّ یذكر أن شعیبا حدّثه سیف عن عطیّهٔ عن یزید الفقعسّی قال: لما ورد ابن السوداء الشام لقی أباذر، فقال: یا اباذر الاتعجب لمعاویهٔ.."۲۴
طبری پس از آن، قصه ابن سباء و ابوذر را از زبان سیف نقل كرده و در آخر آورده است كه "امّا الآخرون، فانّهم رووا فی سبب ذلك اشیاء كثیرهٔ و أمورا شنیعهٔ كرهت ذكرها"۲۵
طبری در ذكر حوادث سالهای ۳۰ تا ۳۶ هجری نیز در مقتل عثمان و جنگ جمل، از طریق سیف قصه ابن سباء را آورده است و هیچ طریق دیگری غیر از قول سیف را نیاورده است. ولی در مورد احادیث سیف، وی به دو گونه روایت كرده است:
الف) عبیدالله بن سعید الزهری، از عمویش یعقوب ابن ابراهیم و او از سیف نقل كرده است.
ب) السّری بن یحیی، از شعیب بن ابراهیم، از سیف نقل كرده است. طبری در این مورد، اقوال سیف را از كتاب او به نامهای "الفتوح و الردّه" و "الجمل و مسیر عائشهٔ" روایت كرده است.
▪منابع دیگر قصه عبدالله ابن سباء
غیر از طبری، افراد دیگری نیز راوی افسانه تاریخی عبدالله ابن سباء بودهاند. از جمله آنها ابن عساكر میباشد.ابن عساكر (متوفّی ۵۷۱ ه··) داستان فرقه سبئیه را در كتاب بزرگ تاریخی خود به نام "تاریخ مدینهٔ دمشق" آورده است. ابن عساكر نیز از طریق سریّ بن یحیی، این داستان را از سیف بن عمر روایت كرده است.
ابن بدران (متوفّی سنه ۱۳۴۶ ه··) نیز در كتاب "تهذیب تاریخ مدینه دمشق" این داستان را بدون ذكر سندهای دیگر از سیف عمر نقل كرده، بدون آن كه اشارهای به دیگر رابطههای سند كند.
ابن ابی بكر (متوفّی ۷۴۱ه··) نیز در كتاب خود به "التمهید و البیان فی مقتل الشهید عثمان بن عفّان"، این داستان را از دو راه روایت كرده است؛ مستقیما از كتاب "فتوح" سیف نقل كرده و بار دیگر از كتاب تاریخ الكامل ابن اثیر آورده است و چنانچه قبلاً صحبت شد ابن اثیر نیز از طبری نقل كرده است.
این سه طریق یعنی كتب طبری، ابن عساكر (و یا ابن بدران) و ابن ابی بكر، طرق اصلی مراجعه محقّقان به سند تاریخی داستان ابن سباء میباشد. برخی از محققان از هر سه مصدر استفاده كردهاند، از جمله سعید الافغانی (در كتاب عائشه و سیاست) امّا راه چهارمی نیز برای بیان این اسطوره تاریخی وجود دارد و آن كتاب "تاریخ اسلام" نوشته ذهبی (متوفی ۷۴۸ ه··) است نقطه مشترك همه موارد فوق این است كه سند همه آنها به قول سیف بن عمر بر میگردد.
▪سلسله راویان افسانه سبئیه۲۶
سیف بن عمر (۱۷۰ه··) رواته
ابن عساكر(۵۷۱ه··)طبری (۳۱۰ه··)ذهبی(۷۴۸ه··)
ابن اثیر(۶۳۰)مستشرقین
ابوالفداءابن خلدون(۸۰۸ ه··) ابن كثیر(۷۷۴)
ابن بدرانمیرخواند بستانی ولهاوسنفانفلوتندائره
(۹۰۳ه··)(۱۳۰۰ه··) المعارف
ابنابیبكر(۷۴۱ه··)رشیدرضا(۱۳۵۶ه··)میرآخوند(۹۰۳ ه··) الاسلامیه
سعیدالافغانی نیكلسون
حسنابراهیمفریدوجدی احمد امین دوایت.م
▪دونالدسن
قبلا" آوردیم كه سیف از جاعلان حدیث بود، از جمله احادیث او نیز ماجرای عبدالله ابن سباء است. برخی از علما همچون علامه طباطبایی (ره) كلاّ" وجود ابن سباء را زیر سؤال بردهاند و برخی نسبت تشیع به وی را. اما آنچه در این بین حائز اهمیت میباشد عمل ابن سباء است كه حاكی از وجود افرادی است كه در مورد ائمه هدی غلّو مینمودند. شیعه علی رغم احترام و قداستی كه برای شخص رسول اكرم« صلیاللهعلیهوآله » و امیرالمؤمنین قائل است، هرگز در مورد آنان ادعای الوهیت نمیكند. در سوره مائده چنین میخوانیم:
"قل یا أهل الكتاب لا تغلوا فی دینكم غیر الحق و لا تتبعوا اهواء قوم قد ضلّوا كثیرا و ضلّوا عن سواء السبیل"۲۷
امام صادق« علیهالسلام » در این باره فرمود: "و ما نحن عبید الّذی خلقنا و اصطفانا و اللّه ما لنا علی اللّه من حجهٔ و لا معنا من اللّه برائهٔ و انا لمیّتون و موقوفون و مسؤولون من أحب الغلاهٔ فقد أبغضنا و من أبغضهم فقد أحبّنا، الغلاهٔ كفّار و المفوضّه مشركون لعن اللّه الغلاهٔ."۲۸
و نیز فرموده است: "لعن اللّه عبدالله ابن سباء، إنّه ادّعی الربوبیهٔ فی أمیرالمؤمنین و كان و اللّه امیرالمومنین عبداللّه طائعا الویل لمن كذب علینا و انّ قوما یقولون فینا ما لا نقوله فی أنفسنا نبرء إلی اللّه منهم نبرء إلی الله منهم؛ یعنی لعنت خدا بر عبدالله ابن سباء كه ادّعا نمود ربوبیت و خدایی را در حق امیرالمؤمنین« علیهالسلام ». بخدا قسم كه آن حضرت بنده مطیع خدا بود. وای بر كسانی كه دروغ گفتند بر ما! طایفهای میگویند درباره ما چیزی را كه ما آن را در حق خودمان نمیگوییم. آن گاه دو مرتبه فرمود ما بیزاری میجوییماز ایشان به سوی خدا."۲۹
سلطان الواعظین شیرازی در كتاب خود آورده كه حضرت امیر« علیهالسلام » عبدالله ابن سباء را سه روز محبوس كرده و چون وی توبه ننمود، به آتش سوزانیده شد.۳۰
از علی« علیهالسلام » نیز درباره غلاّت چنین روایت شده است:
"دعانی رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله » فقال: إن فیك مثلاً من عیسی، أبغضته یهود حتّی بهتو أمّه و أحبته النصاری حتّی انزلوه بالمنزل الّذی لیس له، ألا و انه یهلك فی اثنان: محبّ یقرظنی بما لیس فیّ، و مبغض یحمله ثنآنی علی أن یبهتنی، ألا و إلّی لست بنبّـی و لا یوحی إلی و لكنّی أعمل بكتاب اللّه و سنّـهٔ نبیه ما استطعت فما امرتكم به من طاعهٔ الله فحقّ علیكم طاعتی فیما أجبتم اوكرهتم."۳۱
حضرت رسول اكرم« صلیاللهعلیهوآله » در مورد حضرت امیر فرمودند: "یا علی! مثلك فی امّتی مثل المسیح عیسی بن مریم افترق قومه ثلاث فرق: فرقهٔ مؤمنهٔ و هم الحواریون، و فرقهٔ عادوه و هم الیهود و فرقهٔ غلوا فیه فخر جوا عن الإیمان و إن امّتی ستفترق فیك ثلاث فرق: ففرقهٔ شیعتك و هم المؤمنون و فرقهٔ عدوّك و هم الشاكون، و فرقهٔ تغلو فیك و هم الجاحدون و أنت فی الجنهٔ یا علی و شیعتك و محبّ شیعتك، و عدوّك و الغالی فی النّار."۳۲
و امّا غالی كیست و به چه كسی اطلاق میگردد؟ غلاهٔ جمع غالی است كه در پارسی به معنی گزافه گویان میباشد. آنان فرقههایی از شیعهاند كه در تشیع افراط نموده و درباره ائمه خود گزافهگویی كرده و ایشان را به خدایی رساندند و یا قائل به حلول جوهر نورانی الهی در ائمه و پیشروان خود شدند و یا به تناسخ قائل گشتند. اصول عقاید مبتدعه غلاهٔ شیعه چهار عدد است: تشبیه، بداء، رجعت و تناسخ. پیروان این عقاید در هر سرزمینی نامی بر خود نهادهاند، در اصفهان خرمیه، كوذكیه، درری مزدكیه و سنبادیه، در آذربایجان ذاقولیه و در بعضی از نقاط محمّره یا سرخ جامگان و در ماوراء النهر مبیّضه یا سپیدجامگان نامیده میشوند. آنان در آغاز تنها درباره ائمه خود غلو مینمودند ولی بعد از قرن دوّم هجری برخی از آنان مطالب غلو آمیز خود را با سیاست آمیخته و با حكومت وقت به مخالفت برخاستند.۳۳
●فرق سبئیه۳۴
▪ اوّلین فرقه از آنان، كسانی هستند كه به نزد علی« علیهالسلام » رفته و گفتند: تو هستی. تو هستی. حضرت فرمود: من چه هستم؟ گفتند: تو خالق آفرینندهای! حضرت آنها را توبه داد ولیكن آنان باز نگشتند، لذا آن حضرت آتشی برافروخت و همگی آنان را به آتش سوزانید و چنین رجز خواند كه:
لمّا رأیت الأمر أمرا منكراً
أحجّت ناری و دعوت قنبراً۳۵
برخی از این قوم تا امروز باقی ماندهاند و این آیات را تلاوت میكنند:
"إنّ علینا جمعه و قرآنه، فإذا قرأناه فاتّبع قرآنه"۳۶
و معتقدند حضرت علی رحلت نفرموده و بر ایشان مرگ روا نیست و او زندهای است كه هرگز نمیمیرد. وقتی خبر شهادت مولا به آنان رسید، گفتند: علی« علیهالسلام » نمیمیرد و اگر مغز او را در میان هفتاد بسته به نزد ما بیاورند، باز هم ما مرگ او را تصدیق نخواهیم كرد! و چون گفتار آنان در نزد حسن بن علی« علیهالسلام » نقل گردید، گفت: اگر پدر من علی« علیهالسلام »نمرده است پس چرا ما ثروت او را تقسیم كرده، و همسرانش را به شوهر دادیم!
▪گروه دوم از سبئیه بدین عقیده هستند كه علی بن ابیطالب نمرده و در میان ابرها به سر میبرد. آنان چون قطعه ابری صاف و سفید رنگ و شفاف و نورانی را در حال رعد و برق زدن میبینند، از جای خود بر خواسته و در مقابل آن قطعه ابر به دعا و تضرّع میپردازند و میگویند اینك علی« علیهالسلام » در میان ابر از مقابل ما گذشت.
▪ گروه سوّم از سبئیه عدّهای هستند كه میگویند: علی« علیهالسلام » مرده است ولی قبل از روز قیامت مبعوث و زنده خواهد شد و تمام اهل قبور نیز با وی زنده میشوند تا او با دجال به جنگ و محاربه پردازد و در بلاد و شهرها و در میان افراد بشر عدل و داد را بگستراند. این گروه بر این عقیدهاند كه علی« علیهالسلام » خداست و رجعت خواهد داشت.
▪ گروه چهارم از سبئیه، به امامت محمّد بن علی« علیهالسلام »(محمد حنفیه) معتقد میباشند، و میگویند او در كوه رضوی در میان غاری زندگی میكند! یك اژدها و یك شیر، نگهبانی او را به عهده دارند! او همان صاحب الزمان است كه روزی خارج شده و دجال را به قتل خواهد رسانید. و مردم را از ضلالت وگمراهی به سوی هدایت سوق میدهد، و روی زمین را از مفاسد اصلاح میكند.
همه این چهار گروه به "اصل بداء"۳۷ معتقدند! و میگویند: برای پروردگار در كارها بداء حاصل میگردد و این گروه درباره توحید و خداشناسی گفتاره و عقیدههای باطل دیگر نیز دارند كه من نمیتوانم این اجازه را به خود بدهم كه سخن و عقیده ناشایست آنان را درباره خدا در این كتاب توضیح دهم و نه توانایی آن را دارم كه اینگونه گفتهها را درباره خداوند بر زبان رانم. ولی كوتاه سخن آن كه همه این گروههااز احزاب كفر به شمار میروند.
طیاره: سبئیه را گاه طیاره نامند. آنان معتقدند مرگ به آنان راه ندارد و هرگز نمیمیرند و مرگشان در واقع پرواز روح آنان است در تاریكی شب، و حضرت علی رحلت نفرموده و در ابرها به سر میبرد و رعد نشان خشم اوست. عدهای از این گروه معتقدند كه روح القدس همانگونه كه در عیسی« علیهالسلام » وجود داشت در وجود پیامبر اكرم« صلیاللهعلیهوآله » هم بوده و از ایشان به علی« علیهالسلام » و از حضرت علی« علیهالسلام » به یك یك امامان رسیده است.
همه آنان به تناسخ ارواح و رجعت اعتقاد دارند. گروهی از آنان امامها را نورهایی منشعب از نور خدا دانسته و جزئی از جزء خدا میشمارند. و صاحبان این عقیده را "حلاجیه" مینامند و ابوطالب صوفی نیز اشعار ذیل را طبق همین عقیده باطل سروده است:
نزدیك است كه ایشان... باشند
اگر نه ربوبیتی بود، آن هم نبود
چه نیكو چشمهایی كه به غیب نگرانند
و همانند چشمهایی كه پلك و مژه دارند نمیباشند.
نورهای قدسی دارند آن چشمها كه به خدا متصل هستند آن چنان كه خدا خواسته است خواهد بود نه جای خیال است و نه جای زیركی.
آنها همچو اشباح و سایهها هستند آن روزی كه مبعوث میگردند ولی نه سایهای مانند سایه آفتاب و سایه خانه.۳۸
نویسنده:لیلا خسروی
پاورقیها:
۱۰) با تلخیص از همان منبع، ص ۲۸-۳۰
۱۱) طباطبایی ـ سید محمد حسین: همان منبع، ص۱۹۸-۲۰۰
۱۲) همان منبع، ص ۲۰۱
۱۳) و هنگامی كه وعده (عذاب كافران) به وقوع پیوندد؛ جنبندهای از زمین برانگیزیم كه با آنان سخن گوید. سوره نمل ـ آیه ۸۲
۱۴) معروف الحسنی ـ هاشم: همان منبع، ص ۳۴-۳۶
۱۵) حجرات، آیه ۱۷
۱۶) معروف الحسنی ـ هاشم: همان منبع، ص ۳۸-۳۹
۱۷) همان منبع، ص ۳۹-۴۰
۱۸) عسكری ـ سید مرتضی: عبدالله ابن سباء و اساطیر أخری، دارالكتب، بیروت، ۱۳۹۳ ه··.ق، ج۱، ص ۴۵-۴۶
۱۹) عسكری ـ سیّد مرتضی: همان منبع، ج ۱، ص ۴۷
۱) معروف الحسنی ـ هاشم: تصوف و تشیع، صادق عارف ـ سید محمد (مترجم)، انتشارات آستان قدس رضوی، ۱۳۶۹، چاپ اول، ص ۳۱-۳۲
۲) همان منبع، ص ۳۲
۲۰) همان منبع، ص ۴۹
۲۱) همان منبع، ص ۵۳-۵۴
۲۲) همان منبع، ص ۵۵
۲۳)به اهتمام اساتید: هوتسمان، ونیسینك، ورنولد، وبروفنسال، وهیفینك، وشادهٔ، وباسیهٔ، وهارتمان، وجیب به زبان انگلیسی و فرانسه به تحریر در آمده و اساتید محمد ثابت، احمد الشنتناوی، و ابراهیم زكی خورشید و عبدالحمید یونس، آن را به عربی برگرداندهاند (منبع پیشین، ص ۵۷)
۲۴) همان منبع، ص ۶۲-۶۳
۲۵) همان منبع، ص ۶۲-۶۳
۲۶) منبع پیشین، ص ۶۹
۲۷) بگو ای اهل كتاب به ناحق در دین خویش غلّو مكنید و از خواهشهای آن مردمی كه از پیش گمراه شده بودند و بسیاری را گمراه كردند و خود از راه راست منحرف شدند، پیروی مكنید. (مائده، ۸۱)
۲۸) شیرازی ـ سلطان الواعظین: شبهای پیشاور در دفاع از حریم تشیّع، دارالكتب الاسلامیه، ۱۳۶۸، چاپ ۳۳، ص ۱۷۶
۲۹) همان منبع
۳۰) همان منبع
۳۱) الاسدی الربعی الحلی ـ حافظ بن البطریق شمس الدین یحیی بن الحسن بن الحسین: عمدهٔ عیون صحاح الاخبار ـ المحمودی، الشیخ مالك و البهادری، الشیخ ابراهیم (محقّق)، ممثلیهٔ الامام القائد السید الخامنئی، ۱۴۱۲، الطبعهٔ الثالثهٔ، الجزء الاول، ص ۲۶۵-۲۶۶، حدیث ۳۴۰
۳۲) غفار ـ عبدالرّسول: شبههٔ الغلو عند الشیعه، الطبعهٔ الاولی، دارالرسول الاكرم، دارالحجهٔ البیضاء، لبنان، ۱۴۱۵ هـ.ق، ص ۷۰
۳۳) مشكور ـ محمد جواد: تاریخ شیعه و فرقههای اسلام تا قرن چهارم، چاپ سوم، ۱۳۶۲، تلخیص از ص۱۵۱-۱۵۲
۳۴) عسگری ـ سیدمرتضی: عبدالله ابن سباء و افسانههای تاریخی دیگر، فهری زنجانی ـ سید احمد (مترجم)، چاپ دوم،۷۷-۷۹
۳۵) یعنی: آن گاه كه كار زشتی را نگریستم، آتش خود را شعله ور ساخته و قنبر را باز خواندم.
۳۶) سوره قیامهٔ ـ آیه ۱۷ و ۱۸، یعنی: بر ماست گرد آوری قرآن و خواندن آن، هرگاه خواندیم تو در خواندنش پیروی كن.
۳۸) عسكری ـ سید مرتضی: همان منبع، ص ۷۹
۳) طباطبایی ـ سید محمد حسین: مكتب تشیع، دفتر مكتب تشیع، اردیبهشت ۱۳۳۹، ص ۲۰۵-۲۲۳
۴) ر.ك: همان منبع، ص ۱۹۴-۲۲۶
۵) همان منبع، ص ۲۰۹
۶) همان منبع، ص ۲۱۳-۲۱۴
۷) همان منبع، ص ۲۱۹
۸) همان منبع، ص ۲۲۴
۹) معروف الحسنی، هاشم: همان منبع، ص ۲۸
منبع: فصلنامه مشكوهٔ النور ، شماره ۳
پاورقیها:
۱۰) با تلخیص از همان منبع، ص ۲۸-۳۰
۱۱) طباطبایی ـ سید محمد حسین: همان منبع، ص۱۹۸-۲۰۰
۱۲) همان منبع، ص ۲۰۱
۱۳) و هنگامی كه وعده (عذاب كافران) به وقوع پیوندد؛ جنبندهای از زمین برانگیزیم كه با آنان سخن گوید. سوره نمل ـ آیه ۸۲
۱۴) معروف الحسنی ـ هاشم: همان منبع، ص ۳۴-۳۶
۱۵) حجرات، آیه ۱۷
۱۶) معروف الحسنی ـ هاشم: همان منبع، ص ۳۸-۳۹
۱۷) همان منبع، ص ۳۹-۴۰
۱۸) عسكری ـ سید مرتضی: عبدالله ابن سباء و اساطیر أخری، دارالكتب، بیروت، ۱۳۹۳ ه··.ق، ج۱، ص ۴۵-۴۶
۱۹) عسكری ـ سیّد مرتضی: همان منبع، ج ۱، ص ۴۷
۱) معروف الحسنی ـ هاشم: تصوف و تشیع، صادق عارف ـ سید محمد (مترجم)، انتشارات آستان قدس رضوی، ۱۳۶۹، چاپ اول، ص ۳۱-۳۲
۲) همان منبع، ص ۳۲
۲۰) همان منبع، ص ۴۹
۲۱) همان منبع، ص ۵۳-۵۴
۲۲) همان منبع، ص ۵۵
۲۳)به اهتمام اساتید: هوتسمان، ونیسینك، ورنولد، وبروفنسال، وهیفینك، وشادهٔ، وباسیهٔ، وهارتمان، وجیب به زبان انگلیسی و فرانسه به تحریر در آمده و اساتید محمد ثابت، احمد الشنتناوی، و ابراهیم زكی خورشید و عبدالحمید یونس، آن را به عربی برگرداندهاند (منبع پیشین، ص ۵۷)
۲۴) همان منبع، ص ۶۲-۶۳
۲۵) همان منبع، ص ۶۲-۶۳
۲۶) منبع پیشین، ص ۶۹
۲۷) بگو ای اهل كتاب به ناحق در دین خویش غلّو مكنید و از خواهشهای آن مردمی كه از پیش گمراه شده بودند و بسیاری را گمراه كردند و خود از راه راست منحرف شدند، پیروی مكنید. (مائده، ۸۱)
۲۸) شیرازی ـ سلطان الواعظین: شبهای پیشاور در دفاع از حریم تشیّع، دارالكتب الاسلامیه، ۱۳۶۸، چاپ ۳۳، ص ۱۷۶
۲۹) همان منبع
۳۰) همان منبع
۳۱) الاسدی الربعی الحلی ـ حافظ بن البطریق شمس الدین یحیی بن الحسن بن الحسین: عمدهٔ عیون صحاح الاخبار ـ المحمودی، الشیخ مالك و البهادری، الشیخ ابراهیم (محقّق)، ممثلیهٔ الامام القائد السید الخامنئی، ۱۴۱۲، الطبعهٔ الثالثهٔ، الجزء الاول، ص ۲۶۵-۲۶۶، حدیث ۳۴۰
۳۲) غفار ـ عبدالرّسول: شبههٔ الغلو عند الشیعه، الطبعهٔ الاولی، دارالرسول الاكرم، دارالحجهٔ البیضاء، لبنان، ۱۴۱۵ هـ.ق، ص ۷۰
۳۳) مشكور ـ محمد جواد: تاریخ شیعه و فرقههای اسلام تا قرن چهارم، چاپ سوم، ۱۳۶۲، تلخیص از ص۱۵۱-۱۵۲
۳۴) عسگری ـ سیدمرتضی: عبدالله ابن سباء و افسانههای تاریخی دیگر، فهری زنجانی ـ سید احمد (مترجم)، چاپ دوم،۷۷-۷۹
۳۵) یعنی: آن گاه كه كار زشتی را نگریستم، آتش خود را شعله ور ساخته و قنبر را باز خواندم.
۳۶) سوره قیامهٔ ـ آیه ۱۷ و ۱۸، یعنی: بر ماست گرد آوری قرآن و خواندن آن، هرگاه خواندیم تو در خواندنش پیروی كن.
۳۸) عسكری ـ سید مرتضی: همان منبع، ص ۷۹
۳) طباطبایی ـ سید محمد حسین: مكتب تشیع، دفتر مكتب تشیع، اردیبهشت ۱۳۳۹، ص ۲۰۵-۲۲۳
۴) ر.ك: همان منبع، ص ۱۹۴-۲۲۶
۵) همان منبع، ص ۲۰۹
۶) همان منبع، ص ۲۱۳-۲۱۴
۷) همان منبع، ص ۲۱۹
۸) همان منبع، ص ۲۲۴
۹) معروف الحسنی، هاشم: همان منبع، ص ۲۸
منبع: فصلنامه مشكوهٔ النور ، شماره ۳
منبع : خبرگزاری فارس
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران رافائل گروسی آمریکا اصفهان دولت سیزدهم مجلس شورای اسلامی رهبر انقلاب دولت محمد اسلامی شورای نگهبان مجلس انتخابات مجلس دوازدهم
تهران شهرداری تهران هواشناسی حجاب قتل زلزله آموزش و پرورش پلیس قوه قضاییه فضای مجازی شهرداری سلامت
خودرو مالیات سایپا قیمت طلا مسکن قیمت خودرو قیمت دلار ایران خودرو بازار خودرو بانک مرکزی حقوق بازنشستگان بورس
نمایشگاه کتاب سینما تلویزیون دفاع مقدس سریال موسیقی تئاتر سینمای ایران نمایشگاه کتاب تهران کتاب صدا و سیما رسانه ملی
سرطان دانش بنیان اینوتکس دانشگاه آزاد اسلامی
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه حماس فلسطین رفح جنگ غزه روسیه چین نوار غزه اوکراین طوفان الاقصی
پرسپولیس فوتبال استقلال ذوب آهن لیگ برتر نساجی لیگ برتر ایران لیگ برتر فوتبال ایران بازی رئال مادرید سپاهان جواد نکونام
هوش مصنوعی اپل سامسونگ ناسا مایکروسافت آیفون گوگل ایلان ماسک باتری فضا فضاپیما
بیماران خاص کاهش وزن رژیم غذایی بیمه زایمان زیبایی دندانپزشکی افسردگی