جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

رفرمیسم علیه رفرمیسم


رفرمیسم علیه رفرمیسم
آیا ستاره بخت ما از همانجایی طلوع خواهد کرد که بخت اصلاح‌طلبی بسته شد؟
«آقای خاتمی یک حسنی دارند و آن اینکه انسان صادقی هستند و هنوز هم صادق هستند. اما در عرصه سیاست، صداقت کافی نیست، بلکه کیاست هم لازم است... شما یک مورد نشان بدهید که سران محافظه‌کاران از مواضع خودشان عقب نشسته باشند و یک مورد هم نشان دهید که آقای خاتمی در موضع خود ایستاده باشد. من همیشه گفته‌ام که خط قرمز ایشان کجاست؟ [زمانی] در خیابان، ما را می‌زدند و الان با قانون فتیله پیچ می‌کنند یا به‌عبارت دیگر با ظاهر قانونی عمل می‌کنند. آن وقت ما می‌گوییم که موفقیت است... آیا ۸ سال زحمت کشیدیم که به همین‌جا برسیم؟» (محسن کدیور – تابستان ۸۳)
بیایید امروز هم پرسش محسن کدیور – راوی سخنان فوق – را یک بار دیگر با هم مرور و بازخوانی کنیم: «پس از ۸ سال اصلاح‌طلبی و ته‌نشینی چهارساله دستاوردهای آن سال‌ها، امروز اصلاح‌طلبان ایرانی چه عایدی در کف دارند و بر سرمایه باقیمانده آنها چه قیمتی می‌توان گذاشت؟»
آیا آنچنان که رفقای اصلاح‌طلب ما می‌گویند، تلبس رقبای آنها به جامه اصلاح‌طلبانه و قانونی را می‌توان گواه توفیق اصلاحات دانست و آنگاه این توفیق را حداقل دستاورد «اصلاح‌طلبی ایرانی» به‌شمار آورد؟ آیا این دگرگونی در جبهه رقیب، نشان پیروزی اصلاح‌طلبی است؟ «اصلاحات» برخلاف تصور رفقای اصلاح‌طلب ما مترادف با دگرگونی نیست و نمی‌توان هر نوع دگرگونی را مترادف با اصلاحات به‌شمار آورد. همچنانکه میان اصلاح و انقلاب فاصله‌ای اندک است، میان «اصلاح» و «تحکیم» (consolidations) نیز فاصله‌ای بسیار نیست.
اما چه بسیار که اصلاح‌طلبان ایرانی و سیدمحمد خاتمی از درافتادن اصلاحات به دامان انقلاب هراسیدند و چه اندک که به فاصله میان «اصلاح» و «تحکیم» اندیشیدند و به تفاوت‌های آن دو توجه کردند. بیایید تفاوت این سه – انقلاب، اصلا ح و تحکیم – را از زبان یک استاد علوم سیاسی – ساموئل‌هانتینگتون – بخوانیم و داوری خود را پس از آن سامان دهیم.‌هانتینگتون می‌گوید: «یک انقلاب بزرگ یا اجتماعی به معنای دگرگونی‌های مهم در همه ابعاد نظام سیاسی و اجتماعی است. اما دگرگونی‌هایی را که دامنه‌شان محدود بوده و از نظر سرعت، رهبری، خط مشی و نهادهای سیاسی خصلتی میانه‌روانه‌تر داشته باشند می‌توان در مقوله اصلاحات قرار داد. هر دگرگونی میانه‌‌روانه را نیز نمی‌توان اصلاحات نامید ... اصلاحات به معنی دگرگونی در جهت تاسیس برابری اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بیشتر و گسترش دامنه اشتراک سیاسی در جامعه است. برای دگرگونی‌های میانه‌روانه در جهت دیگر، عنوان «تحکیم» بیشتر برازنده است تا اصلاحات.»
تجربه سیاسی پس از دوم خرداد ۷۶ در ایران اگرچه از ظهور و بروز جنبشی اصلاح‌طلبانه در ایران حکایت می‌کرد اما به واقع حساب این جنبش جدا از حساب جریانی است که با عنوان اصلاح‌طلبی فاتح کرسی‌های قدرت در ایران شد. چه آنکه گویی هواداران سیدمحمد خاتمی بیشتر از آنکه تحت تاثیر شعارها و برنامه‌های سیاسی و اقتصادی او قرار گرفته و به او اقبال نشان داده باشند، متأثر از فضایی بودند که برساخته رقبای خاتمی بود. گویی که اتهامات رقیب بر خاتمی، نشانه قوت او پنداشته شد و این غفلت بود که راه بالادستی محمد خاتمی در انتخابات ۷۶ را گشود. کافیست شعارهای محمد خاتمی در انتخابات ۷۶ را مروری دوباره کنیم تا دریابیم که آن شعارها نه آنچنان متفاوت و اصلاح‌طلبانه بودند که به خلق فضایی چنان بیانجامند. پیروزی خاتمی نه نتیجه تصویرسازی خاتمی و دوستانش از او که برآمده از تصویری بود که رقبای سیاسی‌اش از او ارائه کردند.
این تفاوت‌ها اما چندان جدی گرفته نشد. چه‌بسا خاتمی مطالبات مردم را فراتر از وعده‌ها و برنامه‌های خود ارزیابی می‌کرد و در اینصورت میان او و آن مطالبات فاصله‌ای موجود بود. اما این فاصله‌ها و تفاوت‌ها پنهان باقی ماند. همچنانکه خاتمی در ابتدای راه، خود را یک اصلاح‌طلب نخوانده بود و با این حال رئیس‌‌جمهوری شد که اصلی‌ترین مطالبه شهروندان جمهوری تحت ریاستش، اصلاح بود. اصلاح‌طلبان و محمد خاتمی رای مردم را همراه خود کردند اما در اهداف و برنامه‌های‌شان، نقاط افتراق و اشتراک خود با مطالبات مردم را روشن و آشکار نساختند. عنوان اصلاحات را برخود پسندیدند و اما برنامه‌ای برای عملیاتی کردن آن نداشتند.
چه بسیار برداشت‌های تحول‌طلبانه‌ای که از شعارهای سیدمحمد خاتمی می‌شد و او اما در برابر این برداشت‌ها سکوت پیشه می‌کرد و سخنی از تفاوت رای خود و برداشت‌های دیگران نمی‌گفت؛ همچنان‌که پس از سال‌ها، برادر کوچکتر – محمدرضا خاتمی – می‌گوید: «گفت‌وگوی تمدن‌ها دارای پشتوانه نظری خودش بود ولی در مرحله عمل هیچ طرحی پشت آن وجود نداشت. به یاد دارم مدت‌ها مسئولین ارشد دولت آقای خاتمی، آن را برنامه‌ای برای برقراری یا اصلاح رابطه سیاسی با آمریکا می‌دانستند در حالی‌که آقای خاتمی این نظر را نداشت.» اینچنین بود که همگان متعجب از غیبت سیدمحمد خاتمی در عکس یادگاری سران کشورها در سازمان ملل می‌شدند و هراس او از دست دادن با رئیس‌جمهور آمریکا را نشانه‌ای از تزلزل ارزیابی کردند. هیچکس اما شکی هم نمی‌برد که چه بسا در دکترین سیدمحمد خاتمی، گفت‌وگو و رابطه با آمریکا وجود نداشته باشد و این گمان ماست که بر بنیانی باطل استوار است.
اینچنین بود که سیدمحمد خاتمی و سیاستمداران حامی او، همگی اصلاح‌طلب لقب گرفتند بی‌آنکه اصلاح‌طلبی را تبدیل به یک برنامه ساخته باشند. اوضاع گویی بروفق مراد آنها بود؛ بی‌آنکه تاکتیک‌ها و استراتژی‌های مدون شده و اصلاح‌طلبانه را در کشوی میز خود داشته باشی، اصلاح‌طلب لقب بگیری و از فواید اصلاح‌طلبی برخوردار شوی بی‌آنکه بار چنان مسئولیتی را بر دوش کشی! اصلاح‌طلبی یک فن و حرفه است و با این حال در هشت‌ساله اصلاحات، صرفاً در حد و حدود یک «صفت» باقی ماند. وگرنه اصلاح‌طلبی یعنی توانایی تدوین برنامه‌های حساس و پیچیده سیاسی و اتخاذ تاکتیک‌های پیاپی برای رسیدن به یک استراتژی وعده داده شده. گاهی یک اصلاح‌طلب در آغاز همه اهداف خود را آشکارا اعلام می‌کند (روش فراگیر و ضربتی) و گاه روش پنهان کردن اهداف و زمانبندی مرحله به مرحله برای طرح و پیگیری اهداف را در دستورکار خود قرار می‌دهد (روش تدریجی، شاخه به شاخه یا فابیانی). گاه نیز تلفیق این دو روش است که کارساز می‌نمایاند. اتخاذ و انتخاب این روش‌ها اما بستگی به شرایط و فضای جامعه و حکومت در عصر اصلاح‌طلبی دارد.
آنگاهی که نیروهای اصلاح‌طلب کنترل عموم دستگاه‌ها را در دست دارند و سدی در برابر اقبال مردمی آنها وجود ندارد، چه بسا به راحتی بتوان به‌صورت «فراگیر و ضربتی» اهداف اصلاح‌طلبی را مطرح کرد و راه هموار پیش‌رو را طی مسیر کرد. اما در شرایطی که نیروهای اصلاح‌طلب در موقعیت برابر یا حتی ضعیف‌تر نسبت به مخالفان خود قرار دارند، روش‌های اصلاح‌طلبی و گذار بسیار پیچیده و متفاوت خواهد بود.
اصلاح‌طلبان اما در این زمینه بیش از آنکه با مطالعه و بررسی، اصلاح‌طلبی خویش را سمت‌وسو بخشند و طراحی کنند، به آزمون و خطا روی آوردند. برنامه‌ریزی زمانبندی شده و لایه به لایه ضرورت‌ داشت و با این حال توجهی به این ضرورت نشد. آتاتورک اگر راه اصلا‌ح‌طلبی خود را هموار کرد نبود مگر به مدد همین برنامه‌ریزی پیاپی و لایه به لایه. شعار صد را می‌داد تا به هفتاد برسد. راه انحرافی را بزرگ می‌کرد تا مخالفان را سرگرم کند و سپس راه اصلی را می‌رفت. در ایران نیز صورت مساله روشن بود. اصلاح‌طلبان ما ضعیف‌تر بودند و با این حال حاضر به تجمیع نیروهای هوادار خود و تشکیل یک جبهه فراگیر براساس توافق با نیروهای دیگر نبودند. راهی جز تقویت پایه‌های مردمی خود نداشتند و لازمه آن هم تشکیل ائتلاف‌های جدید با نیروهای تحول‌خواه اما غیرخودی بود. این تنها امکان آنها برای اثبات بالا‌دستی‌شان بود. اما اصلاح‌طلبان از این امر پرهیز کردند و بنابراین در میانه‌راه درماندند. آنها هم می‌خواستند که «رفرمیست» شوند و مردم را همراه خود کنند و هم می‌خواستند که تصویری «کانفرمیستی» (confirmist) و پایبند به‌حفظ وضع موجود از خود مخابره کنند و به واسطه آن از دامنه تهدیدات علیه خود بکاهند؛ حال آنکه میان این دو روش سیاسی قرابت و پیوندی برقرار نبود و جمع نقیضین اگر حتی مطلوب بود ممکن نبود.
اصلاح‌طلبی ایرانی به این ظرایف بی‌توجه بود و همچنان نیز به‌رغم سال‌های دوری از قدرت و بی‌قراری، بی‌توجه باقی‌مانده است. گویی که اصلاح‌طلبی در ایران نه یک خواست و یک حرفه که صرفاً یک صفت است برای جناحی که تلاش برای سهیم شدن در قدرت دارد و خود را به هر حال از سهامداران اولیه جمهوری اسلامی ایران می‌داند. اینچنین است که امروز نام سیدمحمد خاتمی بار دیگر به گوش‌ها می‌رسد و زمزمه کاندیداتوری او شنیده می‌شود بی‌آنکه کسی از اصلاح‌طلبی او بپرسد. گویی که پرسشی در میان نیست و گویی که پرسیدن به‌مفهوم تامل نابهنگام و بی‌مورد است. رفقای اصلاح‌طلب ما می‌گویند که نمی‌خواستیم «انقلابی» باشیم و اصلاحات با انقلاب متفاوت است،
پرسش واقعی اما چنین است: «آیا تفاوت‌های میان رفرم و تحکیم نیز در ذهن اصلاح‌طلبان ما همچون تفاوت‌های میان اصلاح و انقلاب، روشن و شفاف است و آنها چنین تفاوتی‌ اساسی را در تحلیل‌های خود گنجانده‌اند؟» مهم آن نیست که کاندیدای اصلاح‌طلبان سیدمحمد خاتمی باشد یا عبدالله نوری، مهم آن است که خاتمی یا نوری از کدام اصلاحات سخن می‌گویند، مهم آن است که امروز آنها حاضر و قادر باشند تا از هویت اصلاح‌طلبانه خود با ما سخن بگویند و باحضور در ماراتن «طرح انتقاد و کسب اعتماد»، پرده از ابهامات و پرسش‌ها درخصوص خود و برنامه اصلاح‌طلبانه‌شان بردارند.
این حق شهروندی ماست که بدانیم سیدمحمد خاتمی – یا عبدالله نوری – از کدام اصلاح‌طلبی سخن می‌گوید و ابتدا و انتهای اصلاح‌طلبی آنها کجاست و چه کارهایی است که انجام دادن یا ندادن آن، آنها را از خیل مشتاقان اصلاح‌طلبی خارج می‌سازد. دانستن مرزهای اصلاح‌طلبی چهره‌ای همچون سیدمحمد خاتمی، حق اولیه شهروندی است که توقع داریم رای و اعتماد خود را به‌حساب او واریز کند. پس بگذارید بپرسیم: «آیا سیدمحمد خاتمی از همانجایی آغاز خواهد کرد که سال ۸۴ تمام کرد؟ آیا اصلاح‌طلبی امروز از شکست دیروز در تصویب لوایح دوقلو و اتخاذ روش عقب‌نشینی و سکوت آغاز خواهد شد؟ آیا ستاره بخت ما در همانجایی طلوع خواهد کرد که بخت اصلاح‌طلبی بسته شد و ستاره اقبال ما خاموش؟»
رضا خجسته‌رحیمی
منبع : شهروند امروز