سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا
حقوق بشر و چالشهای فرارو در آئینه فلسفه حقوق اسلامی
حقوق بشر گرچه در سده اخیر از سوی سازمان ملل متحد و در چند سده قبل در آمریكا و برخی از كشورهای اروپایی مطرح شد، ولی براهین، شواهد و مستندات تاریخی بیانگر این است كه حقوق بشر، قبل از هر چیزی ریشه در ادیان الهی دارد و اصول اصلی حقوق طبیعی شامل حق حیات، حق كرامت، حق تعلیم و تربیت، حق آزادی مسئولانه و حق مساوات، مستند به اصیلترین منابع اسلامی هستند كه جامع و خاتم همه ادیان الهی است. حقوق بشر به معنای حقوقی است كه انسانها صرفا به دلیل انسان بودن از آن برخوردارند و چون حقیقت وجودی انسان «از خدا» و «به سوی خدا» و «مستعد برای نیل به كمال شایسته انسانی» است، حقوق بشر غربی به دلیل اندیشههای «خویشتن مالكی»، «نادیده گرفتن مبدأ جهان هستی»، «فرجامانكاری» و «لذّتگرایی» به جای اندیشه تعالی بشر، هویّت واقعی انسان را نادیده گرفته، و در نتیجه به دلیل غفلت از موضوع فضیلت و كرامت ارزشی انسان، دچار انحرافات زیادی شده است؛ زیرا اساسیترین حقوق انسان، آن است كه «بشر» را در حوزه ارزشها تفسیر كنیم. حقوق بشر به لحاظ سرشتی كه دارد باید جهانی باشد اما حقوق بشر غربی به دلیل ریشه داشتن در فرهنگ الحادی و لیبرالیستی، بر خلاف ادعاهای فراوان، نمیتواند جهانی و جهانشمول باشد، چون لازمه جهانی بودن آن است كه یا به همه فرهنگها توجه شود و یا بر قدر مشتركها تكیه ورزد. اما حقوق بشر از دیدگاه اسلام، به خاطر ابتناء بر فطرت مشترك بشر و نیز قاعده الزام و احترام به فرهنگهای دیگر بر اساس همزیستی مسالمتآمیز، جهانشمول است.
پیشدرآمد
در جهانبینی اسلامی، انسان خلیفه خدا(۱) و گل سرسبد آفرینش(۲) است و جهان هستی برای او و به خاطر خدمت به او آفریده شده است.(۳) از اینرو، خدای متعال وی را گرامی داشت و در آفرینش او، به خود تبریك گفت(۴) و از بین همه موجودات، او را برای خود برگزید.(۵) آنگاه برای نیل او به هدف آفرینش، كه همانا كمال شایسته اوست، به وی استعدادهایی موهبت نمود و برای شكوفایی آن استعدادها، تكالیفی مقرّر و حقوقی ارزانی داشت كه از جمله آنها میتوان به «حقوق بشر» اشاره نمود. همانگونه كه در مقدّمه «اعلامیه اسلامی حقوق بشر» آمده است: «حقوق اصلی و آزادیهای عمومی در اسلام، جزئی از دین مسلمین است.» در قرن بیستم، جهان پس از سپری كردن تجربیات بسیار تلخ، بخصوص جنگهای جهانی اول و دوم، كه خسارت و تلفات بیشماری بر بشریت تحمیل شد، و با تأسیس «سازمان ملل متحد» در ۲۶ ژوئن ۱۹۴۵ م درصدد برآمد تا گامی به سوی تأمین صلح و امنیت بینالمللی بردارد. از جمله اقدامات سازمان ملل متحد، صدور «اعلامیه جهانی حقوق بشر»(۶) در سال ۱۹۴۸م است. بر اساس بند ۳ ماده ۱ منشور ملل متحد بر همه كشورهای عضو سازمان ملل متحد لازم است در جهت تقویت احترام به حقوق بشر و آزادیهای اساسی همه مردم بدون هیچگونه تبعیضی بر اساس جنس، زبان و دین همكاری كنند. بر اساس مواد ۵۵ و ۵۶ منشور، یكی از وظایف سازمان ملل «تشویق احترام جهانی و مؤثر حقوق بشر و آزادیهای اساسی برای همه، بدون تبعیض از حیث نژاد، جنس، زبان، یا مذهب»(۷) بوده و «كلیه دولتهای عضو، متعهد به همكاری با آن سازمان شدهاند».(۸) به منظور بررسی تطبیقی حقوق بشر از دیدگاه اسلام و غرب، ضمن بحث از مفهوم «حقوق بشر» به بررسی ریشهها و بنیانهای فكری اعلامیه جهانی حقوق بشر پرداخته، با تبیین ماهیت و ویژگیهای آن، نسبت این اعلامیه جهانی با حقوق بشر در اندیشه اسلامی بیان خواهد شد با این روش، چالشهای فكری مسلمانان و حكومتهای اسلامی با كشورهای غربی در مسئله حقوق بشر و ریشههای چالش روشن میگردند. اما پیش از ورود به اصل بحث، به تاریخچه حقوق بشر و ادعاهای متفاوت در زمینه ریشههای تاریخی آن اشاره خواهد گردید و سپس مورد نقد و بررسی قرار خواهند گرفت.
۱ـ ریشههای تاریخی طرح حقوق بشر
در مورد ریشههای تاریخی طرح و تبیین حقوق بشر نظامهای گوناگون، اختلاف نظر وجود دارد.
الف. در غرب
انگلیسیها معتقدند كه آنها اولین قدم را برای تبیین حقوق بشر برداشتهاند و مستند آنان عبارت است از:
۱. منشور كبیر از سوی جان، پادشاه انگلستان، در سال ۱۲۱۵ صادر شد كه بعضی از آزادیها و حقوق افراد ملت را در برداشت.
۲. دادخواست و اعلامیه حقوق انگلستان در سال ۱۶۲۸؛(۹) ۳. لایحه و اعلامیه حقوق انگلستان در سال ۱۶۸۹.(۱۰)
ولی فرانسویها نهضت حقوق بشر را برخاسته از انقلاب كبیر فرانسه میدانند كه به دنبال آن این اعلامیهها صادر شدند:
۱. اعلامیه حقوق بشر و اتباع فرانسه (۱۷۸۹)؛
۲. علامیه حقوق منعكس در قانون اساسی فرانسه (۱۷۹۳)؛
۳. اعلامیه حقوق و تكالیف منعكس در قانون اساسی فرانسه (۱۷۹۵).
همچنین بر اساس آن اعلام شد افراد آدمی دارای یك سلسله حقوق طبیعی مقدّس، مسلّم و غیرقابل انتقالند و بیاطلاعی متصدیان از وجود این حقوق یا عدم رعایت آنها منشأ بدبختی اجتماعات بشری است. البته اعلامیه استقلال آمریكا در سال ۱۷۷۶ مقدّم بر اعلامیههای حقوق بشر فرانسوی است، بلكه همانگونه كه صاحبنظران گفتهاند: «اعلامیه حقوق بشر فرانسه مصوّب ۲۸ ماه اوت ۱۷۸۹ كه جزء لاینفك قانون اساسی موّرخ ۳ سپتامبر ۱۷۹۱ میباشد و از اعلامیه حقوق موّرخ ۱۳ فوریه ۱۶۸۹ انگستان و اعلامیه استقلال ۱۳ مستعمره آمریكایی موّرخه ۴ ژوئیه ۱۷۷۶ و قانون اساسی موّرخ ۱۷ سپتامبر ۱۷۸۷ ممالك متحده آمریكای شمالی استفاده شده است.»(۱۱) ولی حقیقت آن است كه: اولاً، از آن هنگام كه بشر ضرورت زندگی اجتماعی را به خوبی درك كرد، به اصول اولیه حقوق طبیعی خود پی برد. ملاك اصلی اولیه حقوق طبیعی عبارت از صیانت و تنظیم حیات انسانی در دو بُعد اساسی آن یعنی حیات طبیعی محض (حق حیات كه همه ادیان الهی و مكاتب و حقوق و قوانین بشری آن را به رسمیت شناختهاند) و حیات مطلوب است. حیات مطلوب دارای چهار اصل اساسی حقوق طبیعی است كه عبارتند از: ۱. حق كرامت؛ ۲. حق تعلیم و تربیت؛ ۳. حق آزادی مسئولانه؛ ۴. حق مساوات و برابری در برابر قوانین.(۱۲) ثانیا، به دلیل آنكه مبنای ادیان بر حق الهی، راهنمایی انسان برای نیل به رشد و كمال اوست، خداوند سبحان اصول اولیه این حقوق فطری را به وسیله ادیان به همه مردم ابلاغ كرد. از اینرو، حقوق بشر قبل از هر چیزی ریشه در ادیان بر حق الهی دارند؛ همچنان كه قوم اصلی حضرت موسی علیهالسلام ، كه پیرو حضرت ابراهیم علیهالسلام است باور دارد كه «موسی علیهالسلام در شریعت خود، آن قانون ازلی و ابدی را میبیند كه جهان هستی به وسیله آن حركت میكند. شریعت موسی علیهالسلام قانون طبیعی است.»(۱۳) ثالثا، در میان ادیان الهی، دین اسلام هم به لحاظ تكامل بشریت و هم به لحاظ جامعیت و خاتمیت دین و نیز به خاطر مصون ماندن كتاب آسمانی آن از تحریف، عالیترین و جامعترین اصول بنیادین حقوق بشر را مطرح و از آن حمایت كرده است. همانگونه كه علّامه محمدتقی جعفری یادآور شدند: «اصول پنجگانه حقوق طبیعی انسان كه عبارتند از: حق حیات، حق كرامت، حق تعلیم و تربیت، حق آزادی مسئولانه و حق مساوات، مستند به اصیلترین منابع اسلامی هستند كه جامع همه ادیان الهی است.»(۱۴) (در بحث جهانشمولی حقوق بشر، قدری بیشتر در اینباره صحبت میكنیم، در اینجا شایسته است برای روشنگری و پاسخ به ناآگاهان از حقوق اسلامی، به سابقه درخشان نظام حقوقی اسلامی در مسئله حقوق بشر اشاره شود:)
ب. در اسلام
ریشههای تاریخی حقوق بشر در اسلام به رفتار انسانی و پر از عدل و رأفت و عاطفه رهبر عالیقدر آن برمیگردد؛ چنانكه حضور و مشاركت رسول گرامی صلیاللهعلیهوآله قبل از آغاز بعثت در معاهدات دفاع از مظلوم و یاری نمودن ستمدیدگان مانند «حلف الفضول» و «حلف المتطیبین» دلیل بر این مدعاست. این پیمانها به منظور پایان دادن به خصومتها و رفع ستمگری نسبت به انسانهای بیگناه و بیپناه منعقد شدند و طرفین در كنار خانه كعبه سوگند یاد كردند. در پیمان «حلف الفضول» یا پیمان جوانمردان، افراد شركتكننده، از جمله حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله سوگند یاد كردند كه علیه ظالم، پشتیبان مظلوم و دست در دست همدیگر «ید واحده» باشند تا ستمگر حق ستمدیده را بپردازد و تأكید كردند: این پیمان مادامی كه دریا كنار ساحل خود را مرطوب میكند (یعنی برای همیشه تاریخ) استوار است.(۱۵) پس از ظهور اسلام نیز پیامبر گرامی آن را مورد تأكید و تأیید قرار دادند و چنانكه در احادیث آمده است، فرمودند: «من در خانه عبدالله بن جُدعان شاهد پیمانی شدم (و در آن حضور داشتم) كه اگر حالا (پس از بعثت) نیز مرا به آن پیمان دعوت كنند، اجابت میكنم.»(۱۶) ابن هشام، سیرهنویس مشهور، در مورد پیمان مزبور از آن حضرت نقل میكند كه فرمودند: «من حاضر نیستم پیمان خود را به هیچ وجه نقض كنم، اگرچه در مقابل آن، گرانبهاترین نعمت (اشتران سرخ مو) را در اختیار من بگذارند.»(۱۷) نمونه دیگر منشور مدینه است كه بر اساس آن، پیمانی بین مسلمانان، كفّار و یهود مدینه منعقد شد، روابط آنها بر مبنای همزیستی مسالمتآمیز استوار گشت و حكومت اسلامی در اولین اقدام عملی خود، حقوق اقلیّتها را به رسمیت شناخت و حمایت از آنان را به عهده گرفت.(۱۸) عظمت نظام حقوقی اسلامی و اهتمام آن به حقوق بشر به حدّی است كه نه تنها در زمان صلح و نسبت به شهروندان خود، بلكه در زمان جنگ و نسبت به دشمنان و لشكریان مخالف نیز حقوق بشردوستانه بینالملل را بنیاد نهاد. در حالی كه حقوق بینالملل تنها در نیمه دوم قرن نوزدهم و شروع قرن بیستم توانست مقرّرات و قوانینی را برای حقوق بشردوستانه وضع كند، حكومت اسلامی از بدو تأسیس، قواعد انسانی را برای مبارزه و جنگ مقرّر نمود؛ چنانكه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله مبارزان مسلمان را از كشتن زنان، كودكان، تعقیب فراریان، نابود ساختن كشتزارها و رفتارهای غیرانسانی دیگر بازداشتند.(۱۹) حقوق بشردوستانه شاخهای از حقوق بشر است كه در مخاصمات مسلّحانه بینالمللی و در برخی از اوضاع و شرایط خاص در منازعات مسلّحانه داخلی مورد استفاده قرار میگیرد(۲۰) و اهداف آن عبارتند از: حمایت از افرادی كه مستقیما درگیر جنگ نیستند؛ مانند بیماران، مجروحان، اسیران و افراد غیرنظامی.(۲۱) اصلیترین منبع حقوق بشردوستانه بینالمللی كنوانسیونهای چهارگانه «ژنو» است كه پس از پشت سر گذاشتن دو جنگ ویرانگر جهانی اول (۱۹۱۴ـ۱۹۱۸) و دوم (۱۹۳۹ـ۱۹۴۵)، در ۱۲ اوت سال ۱۹۴۹ تصویب و در ۲۱ اكتبر ۱۹۵۰ لازمالاجرا شد. موضوعات آن كنوانسیونها عبارتند از:
۱. نحوه رفتار با اسیران جنگی؛ ۲. حمایت از افراد غیرنظامی در جنگ؛ ۳. اقدامات لازم برای بهبود وضع مجروحان، بیماران و نیروهای مسلّح در جنگ زمینی؛ ۴. اقدامات لازم برای بهبود وضع مجروحان، بیماران و غریقهای نیروی مسلّح در جنگ دریایی.
ج. مقایسه اسلام و غرب در موضوعات حقوق بشر
به منظور شفّافیت سخن و نیز پرهیز از اطاله كلام، فقط به چند نمونه از موضوعات حقوق بشر، كه در اسلام مورد توجه بودهاند و غربِ مدّعی حقوق بشر هنوز هم از فهم عمق آن درمانده است، بسنده میشود: «حقوق سیاسی» به معنای حقوقی است كه شخص به موجب آن در كشور خویش از حق مساوی برای تشریك مساعی در نظام اجتماعی و سیاسی بهرهمند شود و نمونه بارز آن حق رأی و حق انتخاب است، نهاد بیعت و شورا در اسلام و تأكید بر لزوم برخورداری مسئولان و كارگزاران حكومت از مقبولیت مردمی و تلاش در جهت رضایت آنان، چنانكه حضرت علی علیهالسلام در فرمان خود به مالكاشتر (استاندار آن حضرت در مصر) فرمودند:«و لیكن احبّ الامورِ الیكَ اوسطُها فی الحق و اعَمُّها فیِ العدلِ و أجمعها لرضیَ الرّعیّةِ»(۲۲) و نیز حق كسب مناصب اجتماعی برای همه، مگر آنچه به دلایلی خلاف مصلحت انسانی باشد (البته با شاخصه و ارزشهای الهی كه نیل به مقام شامخ خلافت الهی را هدفگیری میكنند)؛ مانند برخی از محدودیتها كه در روابط زن و مرد مشاهده میشود و نیز به رسمیت شناختن مشاركت سیاسی همگانی، اعم از زن و مرد كه شاهد بر این مدّعا هستند. در حالی كه اسلام بیش از ۱۴۰۰ سال قبل مشاركت سیاسی زنان را در اساسیترین مسائل حكومت و نظام اسلامی و بیعت با رسول خدا صلیاللهعلیهوآله (۲۳) به رسمیت شناخته، زنان غربی حداكثر از یك قرن بیش و برخی از آنها فقط از چند دهه قبل واجد این حق شدهاند. اما حقوق بشر آمریكایی با تناقض دایمی ادعای جامعیت و اصول لیبرالیستی و محدودیت نسبی عمل لیبرالی مواجه است؛ زیرا:
اولاً، حقوق بشر آمریكایی همان حقوق مردان بود. به رغم سوابق موجود در زمینه نقش زنان در دوران مهاجرنشینهای اولیه آمریكایی، شواهد موجود نشان میدهند كه آنان در نظم جدید، نقشی نداشتند و اصلاً در آن زمان سخنی از مسئله حقوق زنان در میان نبود. ثانیا، حق برابری و مشاركت سیاسی مخصوص ثروتمندان و مالكان بود. از اینرو، جان آدامز این دو معضل را جزو مسائل شایسته تأمّل و چارهاندیشی میداند و میگوید: «ادعای تازهای طرح خواهد شد، زنان خواستار حق رأی خواهند شد... و همه كسانی كه یك پول سیاه هم ندارند، حق رأی مساوی در كلیه فعالیتهای حكومتی را مطالبه خواهند كرد.»(۲۴) ثالثا، تبعیض نژاد و رنگ را به رسمیت شناخت. دلیل آن اعتراف نویسندگان غربی است كه نوشتهاند: مسئله بردهداری در آمریكا آشكارا شرمآورتر از دو معضل سابق بود. جان وسلی (John Wesley) میگوید: «سیاهان در آمریكا بردهاند، سفیدها از آزادی لذت میبرند. پس آیا همه این فریادهای مربوط به آزادی و نفی بردگی چیزی جز لفّاظی و بازی با كلمات هست؟»(۲۵) از اینرو، دموكراتهای آمریكایی این تناقضات را دریافته و خواستار حل آنها شدهاند، چنانكه ویلیام گوردون بر این نظر بود كه اگر مقدّمه اعلامیه استقلال آمریكا نمایانگر «احساسات واقعی» میباشد، مفاد آن با بردهداری سازگار نیست.(۲۶)از مقایسه این دو معلوم میشود كه «الاسلامُ یعلو و لا یُعلی علیه.» شریعت اسلام از ابتدا برای «انسان» بوده و هیچگاه حقوقی كه در این اعلامیه بیان شدهاند به درجه ارزش و اهمیت حقوق بشر در اسلام نمیرسند، بلكه به خاطر آزادیهای افسار گسیخته از یك سو، و نگاه سكولاریستی به دین و بیاعتبار دانستن آن از تأثیر در ساخت نظام اجتماعی از سوی دیگر، بشریت را دچار انحطاط كرده و دستكم انحطاط بشریت در مواردی مانند همجنسبازی بر اساس آن توجیه شده است.
۲ـ مفهوم «حقوق بشر»
«حقوق بشر»(۲۹) به چه معناست و مقصود از آن چیست؟ آیا نزد همگان معنای واحدی دارد؟ و آیا در اسلام، حقوق بشر قابل قبول است؟ فلسفه حقوق بشر در اسلام چیست؟ و منشأ آن كیست؟ ریشه اختلاف حقوق بشر در اندیشه اسلامی و غربی چیست؟ آیا میتوان به كلّیتی از حقوق بشر دست یافت كه بین اسلام و غرب مشترك باشد؟ آیا «اخلاق» انسانی، جایگاه و منزلتی در حقوق بشر دارد؟ پاسخ به این پرسشها در گرو تبیین مفهوم و ماهیت «حقوق بشر» است. اگرچه پذیرش جهانی در مورد اصل حقوق بشر وجود دارد، ولی در مورد ماهیت و گستره این حقوق و در نتیجه تعریف «حقوق بشر»، توافق كلی وجود ندارد.(۳۰) در بین خود حقوقدانان غربی نیز، در خصوص مفهوم «حقوق بشر» اختلافنظر وجود دارد.(۳۱) منشأ این اختلافنظر، تفاوت برداشتها از خود این مفهوم است كه در ذیل، تبیین میگردد: الف. «حقوق» مورد بحث به چه معناست؟ آیا اصلاً منظور از «حقوق» در اینجا، اعطای امتیاز به یك فرد، در برابر تكالیفی است كه بر عهده دارد و دولت به عنوان مقام اعطاكننده، حق دخل و تصرف و محدود كردن آنها را دارد یا به معنای مصونیت یا امتیاز انجام برخی كارها و یا قدرت بر ایجاد یك رابطه حقوقی است كه اگر دولتها از آن تخلّف كنند، از افرادی ذیحق علیه دولتها حمایت میشود؟(۳۲) بنابراین، ارائه یك تعریف، مشكل است(۳۳) و برخی آن را ناممكن دانستهاند.
ب. «بشر» مورد بحث به چه معناست؟ شاید این سؤال بیمورد تصور شود؛ زیرا تقریبا اتفاقی است كه مقصود از «بشر»، همان انسانی است كه همه میشناسیم. از اینرو، «حقوق بشر» نه به معنای حقوقی است كه افراد بشر دارند، بلكه به معنای حقوقی است كه انسانها به دلیل آنكه انسان هستند، از آن برخوردارند؛ یعنی برای برخورداری از آن حقوق، صرف انسان بودن كافی است، فارغ از شرایط گوناگون اجتماعی و نیز سطح استحقاق آنها،(۳۴) اما تعیین آن به وسیله افراد یا دولتها، ارتباط وثیقی با نگرشها و رویكردهای آنان از بشر دارد.(۳۵) اینجاست كه یك سؤال منطقی مطرح میشود كه مقصود از «بشر» در این اعلامیه چیست؟ «آیا این همان انسانی است كه پیامبران آن را برای ما توصیف نموده و گفتهاند: انسان موجودی است دارای شرف و حیثیت و كرامت ذاتی كه با حكمت بالغه خداوندی به وجود آمده و رهسپار یك هدف اعلایی است كه با مسابقه در خیر و كمال به آن هدف خواهد رسید، مگر اینكه خود انسان، این ارزش را از خود منتفی سازد و هر كس به این انسان اهانت كند و حقوق او را نادیده بگیرد، با مشیّت خداوندی در مقام مبارزه برآمده است؛ یا این همان انسانی است كه امثال توماس هابز و ماكیاولی او را برای ما تعریف نمودهاند كه "انسان، گرگ انسان است"، و هیچ حقیقت ارزشی در وجود انسانی واقعیت ندارد؟»(۳۶) «حقوق جهانی بشر از دیدگاه غرب، موضوع فضیلت و كرامت ارزشی را برای انسانها نادید گرفته است؛ در هیچیك از مواد این حقوق، امتیازی برای انسانهای بافضیلت، با تقوا و با كرامت مطرح نشده است»،(۳۷) بلكه بر اساس تلاشهایی كه در كنفرانسها و مجامع بینالمللی به عمل آورده، با یك نگرش سكولاریستی، انسان را از حوزه ارزشها جدا كرده و روشن است كه اسلام به طور كلی، با سكولاریسم، هم در تفسیر انسان و هم در تفسیر عالم هستی و هم در تفسیر حقیقت حیات، ناسازگار است.(۳۸) بر اساس تفكر سكولاریستی، انواع فساد و فحشا تجویز و ارزشهای دینی حذف میشوند و بدینسان، سكولاریسم با تنزّل مقام شامخ انسانیت، بیشترین اهتمام را به آزادی به معنای اباحهگری و رهایی از قیود اخلاقی و مذهبی میدهد و آزادیهای مدّ نظر آن بیشتر در آزادی تن و شهوت خلاصه میشوند.(۳۹) به عبارت دیگر، حقوق بشر غربی به كرامت ذاتی بشر بسنده نموده، از حیثیت بالاتر، یعنی كرامت ارزشی، تغافل نموده است، در حالی كه اساسیترین حقوق انسان آن است كه «بشر» را در حوزه ارزشها تفسیر كنیم.(۴۰) از دیدگاه اسلام، این امتیاز (كرامت ارزشی) برای نیل به موقعیتهای شایسته زندگی اجتماعی، ضروری است.(۴۱) بنابراین، منشأ بسیاری از تفاوتها در ماهیت و مصادیق حقوق بشر از دیدگاه اسلام و غرب، اختلاف جهانبینی و تفاوت در انسانشناسی میباشد، گرچه مقصود هرگز این نیست كه «انسان» به صرف انسان بودن و فارغ از هر حیثیت دینی، نژادی و جنسیتی، حقوقی ندارد؛ زیرا همانگونه كه استاد شهید مطهری فرمودند: «از دیدگاه اسلام، حتی برای بدترین مجرمین نیز حقوقی در نظر گرفته شده، كسی نمیتواند آن حقوق را نادیده بگیرد. در منطق اسلام، اگر كسی هزاران نفر را كشته باشد و مجازات صدبار اعدام هم برای او كم باشد، باز هم حقوقی دارد كه آنها باید رعایت شوند.»(۴۲) اما سخن در كلّیت این حقوق است. به همین دلیل، حتی پیشنهادهای بسیاری از دولتهای شركتكننده در «كنفرانس سانفرانسیسكو» (برای تدوین منشور ملل متحد)، كه برای روشن شدن ماهیت حقوق بشر و نحوه آن صورت گرفت، هیچیك به تصویب نرسیدند(۴۳) و در نتیجه، همانگونه كه هنری استینر و فیلیپ آلستون میگویند: علیرغم پذیرش گسترده اصول حقوق بشر در تدابیر و طرحهای ملّی و بینالمللی، توافق كاملی درباره ماهیت چنین حقوقی و گستره اساسی آن (یعنی تعریف حقوق بشر و دامنه اعتبار آن) و مبنای اعتبار آن، وجود ندارد.(۴۴) حاصل آنكه همانگونه كه علّامه محمدتقی جعفری میفرماید: «نظام حقوق اسلام و غربی در كلّیت اصول اساسی حقوق بشر (یعنی حق حیات شایسته، حق آزادی، حق امنیت، ممنوعیت شكنجه، ممنوعیت مجازات و هرگونه رفتار ظالمانه و ممنوعیت رفتار بر خلاف شئون انسانیت) مشترك هستند.»(۴۵) اما به دلایلی كه برشمرده شدند، در مبانی و برخی از مصادیق و بیش از آن، در گستره و دامنه این حقوق، تفاوتهای چشمگیری وجود دارند.»(۴۶) اختلاف در مبانی حقوق بشر و ریشههای آن در شكلگیری رهیافتهای گوناگون بسیار تأثیرگذار بود. همانگونه كه جروم شستاك (Jerom Shestak) خاطرنشان میسازد، هرگونه نگرشی نسبت به بحث و بررسی نظریات فلسفی حقوق بشر، بدون پرداختن به مبانی و افكاری كه ساختار حقوق بشر را شكل دادهاند، مبهم و مشوّه خواهد بود.(۴۷) این حقوق از چه منبعی سرچشمه گرفتهاند و منشأ اعتبار آنها چیست؟ هر رویكردی در این مسئله، بر كل رویكرد ما نسبت به حقوق بشر تأثیر خواهد داشت؛ اینكه آیا مبنای مذهبی دارد یا ناشی از مكتب حقوق طبیعی یا پوزیتویسم و مانند آن میباشد؟ واژه «حقوق بشر» با این عنوان، در مذاهب سنّتی یافت نمیشود. با وجود این، كلام (الهیّات)، بیانگر مبانی نظری آن بوده، و بررسی اصول كلی و آموزههای حقوق بشر در منابع دینی موجود و منابع آن حقوق، عالیترین موجود (خداوند) است.(۴۸) پس تعیین مبنای اعتبار این حقوق، حایز اهمیت بسیار است. در اینجا، به اختصار به چند نكته در خصوص زیرساختهای حقوق بشر اشاره میشود:
۳ـ ویژگیهای ساختاری حقوق بشر در اعلامیه جهانی
حقوق بشر، آنچنانكه در اعلامیه جهانی حقوق بشر بازتاب یافته، از لحاظ ساختاری، دارای ویژگیهایی است كه توجه به آنها در بررسی تطبیقی ضروری مینماید:
الف. ابتنا بر جهانبینی سكولاریستی غرب
«حقوق بشر» موردنظر اعلامیه جهانی گرچه به لحاظ نظری به عنوان «مجموعه حقوق متعلّق به افراد بشر» تعریف میشود و از اینرو، باید جهانشمول باشد و از ارزشهای جهانی برخوردار باشد،(۴۹) ولی در واقع، جهانبینی خاصی را ترسیم میكند و آن عبارت است از: فرهنگ مدرن لیبرال ـ دموكراسی و سكولار غرب و تلاش برای فهم این حقوق بر اساس فرهنگی متمایز از فرهنگ غربی، در اصل «تحریف» مفهوم مناسب آن است؛ همانگونه كه جك دانلی با صراحت میگوید: «برداشتهای ـ به اصطلاح ـ غیرغربی از حقوق بشر، در واقع، اصلاً برداشت از حقوق بشر نیست.»(۵۰) بر خلاف برخی نویسندگان كم تعمّق، منظور این نیست كه چون اندیشه حقوق بشر غربی است، پس تنها در خاستگاه خود مشروعیت دارد،(۵۱) بلكه اولاً، اندیشه حقوق بشر اصالتا ریشه در تعالیم پیامبران الهی و ادیان توحیدی دارد.(۵۲) ثانیا، حقوق بشر موردنظر در این اعلامیه، مبتنی بر جهانبینی غربی است و به اعتراف خود دانشمندان غربی، از جمله آر. جی. وینسنت (R.J.Vincent)، «آنچه قوانین بینالمللی حقوق بشر نامیده میشود، كه ظاهرا عنوانی خنثی است، در واقع وسیلهای برای گسترش و تعمیق مشروعیت برداشتهای غربی از جامعه خوب است.»(۵۳) در سه واژه محوری در این عبارت تأمّل كنید:
یك. «گسترش»،(۵۴) نه صرفا ارائه؛ زیرا ایدههای مربوط به ارزشهای غربی، اكنون بیشتر توسط نخبگان و روشنفكران تحصیلكرده در غرب و پیشتر به وسیله عواملی مانند مدیران و حاكمان دوره استعمار و نظامهای آموزشی آنها در سراسر جهان ارائه شده است.
دو. «تعمیق»؛(۵۵) یعنی برداشت موجود از ارزشهای غرب در جهان اسلام، مانند نقاط دیگر، به قدر كافی عمیق و ریشهدار نیست كه بتوان فرهنگهای موجود را در آنجا كاشت.
سه. «مشروعیت»،(۵۶) یعنی به نحوهای باید سلطه غرب را پذیرفت كه در حد امكان، با نوعی نگرش منطبق باشد و مانند سابق نباید تحمیل یا تهاجم فرهنگی محسوب شود، به گونهای كه به عنوان ظهور مجدّد امپریالیسم فرهنگی با خطر مواجه گردد.
بر اساس همین رویكرد است كه بسیاری از دگراندیشان به ظاهر مسلمان، همصدا با نویسندگان و گویندگان و صاحبنظران غربی اعلام میكنند كه حقوق بشر مجموعهای از ارزشهای صرفا سكولار است و خداوند این حقوق را به مردم ارزانی نكرده است و در هیچیك از نهادهای دینی ریشه ندارد، بلكه نسبت به ارزشهای اسلامی برتری دارد و هر جا كه ارزشهای اسلامی با حقوق بشر تعارض یابند، حقوق بشر باید مقدّم شود و مهمتر اینكه میگویند: لازم است آموزههای اسلامی را از طریق سكولار ماندن آنها یا با ارائه تفسیری هرمنوتیك از قرآن، طوری تغییر دهیم كه با ارزشهای بینالمللی حقوق بشر منطبق شوند؛ زیرا آنان شریعت را كهنه و اهتمام به آن را ارتجاع و برخاسته از سنّتگرایی میدانند.
ب. ناسازگاری حقوق بشر غربی با مبانی اندیشه اسلامی
نظریه حقوق بشر غربی هرگز با مبانی اندیشه اسلامی سازگاری ندارد. حقوق بشر غربی با اتّكا به «راسیونالیسم»، بر این باور است كه هیچ مرجعی بجز عقل بشر برای داوری در باب ادعاهای اخلاقی وجود ندارد.(۵۷) با اتّكا به اومانیسم» هم تأكید میكند كه این حقوق با شخص انسان آغاز میشوند و با او به پایان میرسند. از اینرو، منشأ اعتبار و مفهوم این حقوق، صرفا انسانی است و نمیتوان آنها را به فراتر از شخص انسان گسترش داد.(۵۸) اصطلاح «حقوق بشر»، هم ماهیت و هم منبع این حقوق را نشان میدهد؛ یعنی حقوق بشر، حقوقی است كه هر فرد به دلیل انسان بودن از آنها برخوردار است،(۵۹) نه آنكه از جانب خداوند به وی عطا شده باشند و اصلاً این حقوق ارتباطی با خدا یا وحی یا دین ندارند.(۶۰) پس هرگونه تلاش برای ارتباط حقوق بشر (در اندیشه و مفهوم غربی) با ارزشهای مبتنی بر وحی الهی، مانند ارزشهای اسلامی، بیهوده است؛ زیرا ارزشهای دینی هرچند برای انسان حقوقی در نظر گرفتهاند، اما به لحاظ تعالی در بینش و نگرش دینی به انسان و رعایت حقوقی كه به حیات طیبه و شایسته انسانی و فرانباتی و فراحیوانی بشر ارتباط مییابند،(۶۱) عالیترین حقوق را منظور داشته است؛ اما باور و نقطه آغاز و پایان آنها خداست، نه انسان. نتیجه این اختلاف در جهانبینی، به مرحله نظریهپردازی محدود نمیماند؛ بلكه بیشترین تأثیر را در حوزه عمل و رفتار اجتماعی برجای میگذارد. بر اساس تفكر اومانیستی، انسان، خالق اخلاق خویشتن تلقّی میشود، و آنچه در این نگرش اصالت دارد، خواستهها و امیال و لذات انسان است و اگر دینی هم معتبر باشد، باید در جهت تأمین هوا و هوسهای افراد و هماهنگ با خواستهای انسان باشد. از اینرو، در این اندیشه الحادی، انسان جایگزین خدا شده، محور همه ارزشها قلمداد میشود(۶۲) و حقوق و قانون چیزی است كه انسانها بر اساس خواسته و میل خود وضع میكنند. اینجاست كه اومانیسم به «لیبرالیسم» ـ یعنی اباحهگری ـ منتهی میشود؛(۶۳) زیرا به گفته داستایفسكی (Dostoievski)، نویسنده شهیر روسی، «اگر خدایی نباشد، همه چیز مجاز است.»(۶۴) بر مبنای لیبرالیسم، اصل اساسی و بنیادین در حقوق، آزادی مطلق انسانهاست؛ اما آنجا كه اگر هر فردی بتواند آنچه را كه خود میپسندد، انجام دهد و در این جهت آزاد باشد، هرج و مرج پدید آمده، موجب سلب آزادی از دیگران و اختلال در نظام اجتماعی میشود و به ناچار و از روی ضرورت و صرفا به منظور حفظ آزادی سایران، باید حدودی برای آزادی هر یك از افراد قایل شده، آزادی هركس منوط و محدود به عدم اخلال به آزادی دیگران گردد. بنابراین، تنها عامل محدودكننده آزادی، همانگونه كه جان استوارت میل خاطرنشان میسازد، «اصل ضرر»(۶۵) است و اگر احیانا در اعلامیه جهانی حقوق بشر، سخنی از مقتضیات صحیح اخلاقی به میان آمده،(۶۶) بدون پشتوانه منطقی است و بیشتر به مزاح شباهت دارد تا به واقعیت؛ چون بر مبنای تفكر لیبرالیسیتی و نسبیت ارزشها و اصالت دادن به خواست بشر به جای مصلحت وی، شنیعترین كارهای اخلاقی، نه تنها مجاز، بلكه مقدّس و قابل دفاع و از حقوق مسلّم و طبیعی بشر قلمداد میشود.(۶۷)بر اساس اندیشه دینی، سراسر جهان هستی آفریده خدای تعالی و مِلك اوست (اناللّه). از اینرو، موجودی مخلوق و وابسته به آفریدگار است و از خود چیزی ندارند، جز آنچه خدا موهبت فرموده است. پس باید هرگونه تصرفی با اجازه پروردگار باشد، وگرنه آن تصرف غاصبانه و حرام است. بدین روی، حتی مالك جان خویش نیست و نمیتواند خودكشی كند و به خود آسیبی برساند. اما اندیشه حقوق بشر غربی مبتنی بر اصل خویشتن مالكی است و میتواند با هستی خود هر كاری كه بپسندد و از آن لذت میبرد، انجام دهد؛(۸۶) چنانكه مك فرسون میگوید: فردی كه موضوع حقوق بشر است، در اصل مالك شخص خویش و استعدادهایی است كه به خاطر آن دِینی نسبت به جامعه ندارد.(۸۷) لئو اشتراوس، نظریهپرداز حقوقی آمریكایی، خدانشناسی در سیاست(۸۸) و لذتطلبی در سیاست(۸۹) را، كه به لیبرال مسلكی منجر میشود، نشان ویژه مدرنیته میداند.(۹۰) مایكل فریمن اذعان میكند: نظریه جدید حقوق بشر با این ادعای جان لاك شروع شد كه ما حقوق طبیعی خاصی داریم؛ زیرا ما به وسیله خداوند خلق شدهایم و برای مدت زمانی كه او مقدّر كرده، نه آنچه تمایل و خواست ماست، در حیات خواهیم بود.(۹۱) با وجود این، ملل متحد در ارائه اعلامیه جهانی حقوق بشر، به خداوند و اینكه همه حقوق ناشی از پروردگار متعال و خالق و مالك هستی است، اشارهای ننمود. این رهیافت ضد بنیادنگرایانه، به سوی فرضیه «نفی خدا»(۹۲) پیش میرود.(۹۳)
ب. فرجامانكاری: به دلیل یاد شده، غایتاندیشی و باور به اینكه جهان آفرینش از جمله انسانها، منزلگاه و مقصودی دارند و رفتار انسان باید بر مبنای آن اهداف و غایات تنظیم گردد، در دوران مدرنیته رخت بر بست و به جای آن، امیال، غرایز، هوا و هوس بشری جانشین شد؛(۹۴) چنانكه مارگارت مك دونالد میگوید: «انسانها مانند پیانویی كه برای تولید صداهای خاصی ساخته شده، برای هدف خاصی خلق نشدهاند، این هدف برای ما مشخص نیست.»(۹۵) آیا این طرز فكر، پیامدی جز نیهلیسم و پوچانگاری به دنبال دارد؟ آیا در چنین نگرشی، جایی برای بحث اخلاق و رسالت انسانی و خودسازی و تهذیب نفس میماند؟ در نگرش دینی، انسان از خداست و به سوی او در حركت است.(۹۶) از اینرو، باید رفتارهای خود را طوری تنظیم كند كه او را به سعادت ابدی و بهشت جاویدان رحمت الهی سوق دهد. بر این اساس، او نمیتواند عامل محدودیت آزادیها را فقط نظم عمومی و رفاه همگانی بداند، بلكه برای صیانت از مقام شامخ انسانی و كسب فضیلت، ارزشهای اخلاقی، یك عامل مهم و مستقل به حساب میآیند. هسته متافیزیكی و هستیشناختی لیبرالیسم به عنوان جهانبینی شایع غربی، فردگرایی است. تعهدات شناخته شده لیبرالی نسبت به آزادی، تساهل، تسامح و حقوق فردی از همین مبنا ناشی میشوند.(۹۷) بر این اساس، فرد باید خود ارزشهای خویش را برگزیند و خود، اخلاقیات خاص خویش را بیفكند و كسی نباید در رفتارهای فردی او دخالت كند و جز رفتارهایی كه موجب آسیب رساندن به دیگران و عدم رضایت آنان شود، همه رفتارهای انسان، در حوزه امور خصوصی قرار دارند. تمام ارزشها، متعلّق به فردند و اگر چیزی برای یك جامعه ارزشمند باشد، باید ثابت كرد كه برای یك فرد نیز ارزش است(۹۸)، و گرنه دلیلی وجود ندارد كه همه افراد آن جامعه به عنوان اخلاق اجتماعی یا مقرّرات مذهبی و یا حكومتی آن را رعایت كنند. به گفته جین هرس، حقوق بشر، حقوق فردی و هدف از آن، حفظ فرد در برابر حكومت است.(۹۹) اما نگرش اسلامی، ضمن احترام به حقوق فردی و حفظ منافع آنان و موظف نمودن حكومتها به حفظ و گسترش آزادیهای فردی، افراد را جزئی اساسی از جامعه محسوب نموده و هدف از قانون را حفظ منافع گستردهتر جامعه میداند. از اینرو، یكی از وجوه تمایز حقوق بشر غربی با حقوق اسلامی، تقدّم حقوق فردی بر مصلحت عمومی و حقوق جمعی در نگرش غربی است، در حالی كه در اسلام مصلحت عمومی و حقوق جمعی بر مصلحت و حقوق فردی مقدّم است.
ج. لذتگرایی و خوش باشی: به جای اندیشه تعالی و تكلیف انسان، لذت نشست و اساسا خیر و سعادت، یعنی هر چیزی كه لذتآفرین باشد.(۱۰۰) ریشه این اندیشه سخن توماس هابز است كه میگفت: «انسان در وضع طبیعی، تابع هیچ تكلیفی نیست و اراده او مطلق است و با هیچ ملاك و قاعدهای محدود نمیشود. فقدان تكلیف، از جهتی همان حق طبیعی است و حق طبیعی، حق مطلق است؛ زیرا از سرشت اراده نتیجه میشود و نه از قانونی بالاتر.»(۱۰۱)
د. تكلیفستیزی: حقوق با تكالیف، رابطه متقابل دارند؛ زیرا متلازمند.(۱۰۲) اما حقوق بشر غربی بر خلاف این قاعده عمل نموده، همواره انسان را محق و تكلیف را یك محدودیت، مانع و ضدارزش قلمداد میكند. این نگرش اومانیستی، كه به جای خدا، انسان را در كانون ارزش قرار میدهد،(۱۰۳) تا بدانجا پا مینهد كه حتی قلمرو دین را بر اساس انتظار بشر از دین تعیین میكند و با طرح این سؤال كه آیا دین برای ماست یا ما برای دین، در پاسخ میگوید: دین برای ماست و نه ما برای دین. پس از تعریف دین و تعیین قلمرو آن، باید ببینیم كه ما از دین چه میخواهیم، نه اینكه دین از ما چه میخواهد و چه تكلیفی بر عهده ما مینهد. ناگفته پیداست كه با توجه به حكمت حضرت پروردگار، آفرینش انسانها غایتمند است و برای تعالی بشر، كه همانا نیل به كمال و شكوفایی استعدادهای انسانی اوست، انجام تكالیف و رعایت برخی محدودیتهای رفتاری ضروری است. از اینرو، «به موجب شریعت، حقوق بشر حاصل تعهدات بشر است، نه مقدّم بر آنها. ما از تعهدات خاصی در برابر خداوند، طبیعت و سایر افراد بشر برخورداریم كه حدود و گستره آن در شریعت اسلامی معین شده است.»(۱۰۴) از اینرو، اندیشههای دینی، تكلیفمحور است و این حقوق برای انجام همان تكالیف و این تكالیف راهی برای نیل بشر به كمال است و به مقتضای لطف و رحمت خدای متعال، در شریعت تعیین شدهاند. تعالیم اسلامی، انسان را «بنده مكلف در برابر خداوند» توصیف میكنند كه هدف اصلی آنها، تسلیم شدن بشر در برابر اراده الهی است. این مسئله، شالوده مفهوم عبودیت را تشكیل میدهد كه در اعمال و رفتار بشر به سوی كسب رضایت خداوند از طریق عبادت هدایت میشود.(۱۰۵) از دیدگاه اسلامی، ارزشهای حقوق بشر غربی برای مسلمانان نه معتبر است و نه مطلوب. هرچند ظاهر این ارزشها كاملاً جذّاب و فریبنده و قانعكننده به نظر میرسد، اما اصول زیربنایی این ارزشها، اساسا با ارزشهای اسلامی كه به اقتضای لطف بیپایان و حكمت جاودانی بشر فرو فرستاده شده، یك عرف اجتماعی نیست و نمیتوان و نباید تلاش كرد حقوق بشر در اسلام را تحت نسبیت فرهنگی حقوق بشر غربی استبناط نمود و به این بهانه كه ما در دنیایی مدرن زندگی میكنیم و باید خود را با شرایط زندگی مدرن وفق دهیم، پذیرش ارزشها و اهداف بیگانه با اسلام را توجیه كنیم، بلكه اسلام تنها معیار سنجش اعتبار فرهنگی است كه مسلمانان برمیگزینند(۱۰۶) و این بدان روست كه تمام عالم هستی از او و به سوی اوست(۱۰۷) و فقط اوست كه مالك عالم هستی است و حق ربوبیت تشریعی و قانونگذاری برای بشر دارد؛(۱۰۸)«اِن الحكُمِ الاّ لِلّه.» (یوسف: ۴۰ و ۶۷) از نظر عقل سلیم نیز خالق متعال، بهترین قانونگذار، و قانون او كاملترین و جامعترین برنامه ممكن است.(۱۰۹) در اینجا، به پاسخ یكی از شبهات مهم حقوق بشر در اندیشه اسلامی توجه كنید:
عدالت؛ اصل بنیادین حقوق اسلامی
برخی از نویسندگان تحت عنوان «نواندیشی دینی»، با خرده گرفتن بر فقه سنّتی (و احیانا برخی از آنها بر اصل شریعت اسلامی) و ناكارآمد دانستن آن در دنیای امروز، پیشنهاد میكنند: «آنچه میتواند در دنیای امروز مؤثر باشد، توجه ویژه به عدالت به عنوان یكی از منابع فقهی و نیز بازگشت به قرآن است.»(۱۱۰) آنگاه میافزاید: «به باور من، اگر به عدالت به عنوان یك منبع جدّی مهم در حصول احكام نگاه كنیم و به قرآن برگردیم، میتوانیم در كوتاه مدت، در حوزه فقه زنان، به دیدگاههای تازه و پیشرفتهای خوبی برسیم.»(۱۱۱) نویسنده مسلمان دیگری با همین رویكرد میگوید: «شریعت با توجه به روند سنّتیاش، اصل طلایی معامله به مثل را نسبت به زنان و غیرمسلمانان جاری نكرده است.»(۱۱۲) سپس با نگاه پلورالیستی و فمینیستی به این نتیجه میرسد كه زنان مسلمان میتوانند با مردان غیرمسلمان ازدواج كنند.(۱۱۳) و چون معیار حقوق بشر را منع تبعیض میداند، از كشورهای اسلامی میخواهد كه تبعیض علیه زنان را ممنوع سازند.(۱۱۴) ولی روشن است كه مقصود آنها از عدالت، امری نسبی و عرفی است؛ چنان كه مقصود آنها از منع تبعیض برابری و تشابه و یكنواختی بر اساس معیارهای غربی مندرج در كنوانسیون رفع كلیه اشكال تبعیض علیه زنان است، نه اصل ثابت و مطلق عدالت. اما معلوم نیست اینان كه بر خلاف صریح قرآن فتوا میدهند ـ مثلاً ـ ازدواج با كفّار كه به حكم آیه ۲۲۱ سوره بقره ممنوع است ـ چگونه خود را مسلمان میدانند؟! به هر صورت، آنچه نواندیشی دینی روشنفكرمآبانه را به ورطه الحاد و نفی شریعت اسلامی و دستكم فتاوا و اظهارنظرهای عجیب و غریب و شاذ ـ البته مشتریپسند ـ میكشاند، عدم ضابطهمندی است. آنچه اصالت جریان نواندیشی دینی را در آغاز و انجام صیانت میكند، وفاداری به عنصر «اجتهاد» است. «اجتهاد» یعنی «فهم دین مبتنی بر روشها و ضابطههای خاص و در یك كلام، یعنی فهم روشمند دین.» در مقابل این نظریه، «فهم آزاد و غیرضابطهمند» قرار دارد كه ریشه همه انحرافات، التقاطات و كجرویهاست. روشنفكر و نواندیش دینی، باید دین را مبنای تفكر قرار دهد، نه موضوع تفكر و صرفا مباحثات خود را حول محور دین متمركز كند، آنگاه با هر انگیزه و یا هر روشی و یا از پایگاه فكری، به نام دین اظهارنظر كند. به هر صورت، از این دیدگاه ما، «عدالت» بنیان استوار، بلكه استوارترین بنیان حقوق است؛ چنانكه استاد شهید مطهری گفته است: «اصل عدالت از مقیاسهای اسلام است كه باید دید چه چیزی بر آن منطبق میشود. عدالت در سلسله علل احكام است، نه در سلسله معلولات. نه این است كه آنچه دین گفته عدل است، بلكه آنچه عدل است، دین میگوید،(۱۱۵) و علمای اسلام با تبیین و توضیح اصل عدل پایه فلسفه حقوق را بنا نهادند.»(۱۱۶) گرچه مبنای نخستین حقوق اسلامی، اراده تشریعی خداوند است كه از راه وحی بر پیامبر نازل شده و ما از طریق رسول خدا یا اهلبیت او علیهمالسلام و یا به حكم عقل (هرگاه به دور از شوائب و به نحو یقینی، به مطلبی وقوف یافت)(۱۱۷) به آن دست مییابیم، اما مگر جز آن است كه اراده تشریعی خدا بر پایه عدالت است؟! روح قرآن و اسلام، دعوت به عدالت است. قرآن كریم یكی از اهداف مهم بعثت پیامبران و نزول كتابهای آسمانی را برپاداشتن قسط و عدل معرفی كرده است: «لقد اَرسَلنا رُسُلنا بِالبیّناتِ و اَنزلنا مَعَهُم الكتابَ و المیزانَ لِیقومَ النّاسُ بِالقسط»(حدید: ۲۵)؛ همچنان كه تمام اوامر الهی بر مبنای عدل استوارند: «اِنَّ اللّهَ یَأمرُ بِالعدلِ و الاحسانِ» (نحل: ۹۰) و هرگز خداوند نه در تشریع و نه در تكوین، ظلم روا نمیدارد، حتی اراده ظلم هم نمیكند: «وَ ما اللّهُ یُریدُ ظلما لِلعبادِ» (غافر: ۳۱)؛ چه اینكه اساس جهان هستی، خواه در آفرینش و خواه در نظام قانونگذاری بر پایه عدالت صورت میگیرد. رسول گرامی صلیاللهعلیهوآله فرمودند: «بِالعدلِ قامتِ السماواتُ و الارضُ»(۱۱۸) و یا «عدالت میزان و ترازوی خداوند در روی زمین است»(۱۱۹) و یا حضرت علی علیهالسلام فرمودند: «عدالت مبنا و ملاك حكم است.»(۱۲۰) اما عدالت در نظام حقوقی اسلام، بر خلاف نظریه عدالت در نظر این نویسندگان، یك ارزش مطلق فرازمانی و فرامكانی است. نزد اینان، علیرغم اینكه حقوق مبتنی بر عدالت است و عدالت محوریترین پایه حقوق طبیعی است، اما به لحاظ اختلاف در ملاك و مبنای عدالت و ابزار و راههای تشخیص آن، از عدالت تفسیرهای متعدد، بلكه متضاد شده است. در این رهیافت، عدالت مبنا و معنای ثابتی ندارد؛ در هر جامعهای و در هر زمانی و در هر نحله فكری، مفهومی خاص یافته است. وقتی شاخصه عدالت، خواست و امیال انسانی و صرفا تناسب با اوضاع و شرایط بینالمللی باشد، تردیدی نخواهد بود كه عدالت هر روز به گونهای خاص، غیر از آنچه كه قبلاً پنداشته میشد، تفسیر شود. در فرهنگ و اندیشه اسلامی عدالت، ارزشی است مطلق كه مفهوم و ملاك آن ثابت است، گرچه به تناسب مقتضیات زمان و مكان، احیانا مصادیق آن تفاوت یابد. عدالت در مناسبترین مفهوم مرتبط با این بحث، همان معنای دقیقی را دارد كه اندیشمندان شیعه به پیروی از امیرالمؤمنین علی علیهالسلام (۱۲۱) و خاندان رسالت بیان كردهاند و آن، قرار دادن هر چیزی است در جایگاه شایسته خود.(۱۲۲) هرگاه از عدل الهی گفتوگو میشود، ممكن است منظور عدالت تكوینی و یا تشریع و یا هر دوی آنها باشد. «عدالت تكوینی» یعنی رعایت استحقاقها در افاضه وجود توسط خداوند متعال و امتناع نكردن از افاضه وجود و رحمت است به آنچه امكان وجود دارد. به عبارت دیگر، موجودات در نظام هستی، از نظر قابلیتها و امكان فیضگیری از مبدأ هستی با یكدیگر متفاوتند و این تفاوت لازمه نظام احسن آفرینش است كه خود مقتضای حكمت باری تعالی است. هر موجودی در هر مرتبهای كه باید باشد، از نظر قابلیت استفاضه، استحقاق ویژهای دارد. ذات مقدس حق، كه كمال مطلق و خیر مطلق و فیّاض علیالاطلاق است، به هر موجودی آنچه را از هستی و كمال وجود كه برای آن موجود ممكن است به وی میبخشد. پس «عدالت تكوینی» آن است كه خداوند به هركس به اندازه استحقاقش، وجود و استعداد و كمالات وجودی عطا كند.از سوی دیگر، در مقام اثبات نیز عدالت متّكی به خدای متعال است؛ زیرا عدالت در بهترین تعریف خود، یعنی «اعطاءُ كلِّ ذی حقٍ حقَّه» دادن حق هر كس به صاحب آن (حقدار) نیازمند تعیین میزان استحقاق و شایستگی هركس برای بهرهمند شدن از حق است. حق هر كس چیست؟ با كدام ملاك تعیین میشود؟ در فرهنگ و بینش توحیدی، چون سراسر جهان هستی با همه نمودها و ظواهر آن، عاریتی از جانب خدای تعالی است، همو، كه كمال مطلق است، برای نیل موجودات به كمال شایسته خود، كه هدف آفرینش است، در نظام تكوین و تشریع قواعدی مقرّر نمود. نظام تشریعی، كه بیانگر قانونگذاری برای تنظیم رفتارهای اختیاری انسان است، به مقتضای ربوبیت خدای متعال در تكوین و تشریع باید مستند به خدا باشد و این است سرّ انحصار قانونگذاری و تشریع در اسلام به خدای متعال؛ یعنی هیچكس جز خدا حقّ «قانونگذاری» و فرمان «باید و نباید» ندارد. علاوه بر آن، به لحاظ كاستیهای فراوان در ناحیه شناخت و آگاهی و نیز در ناحیه اخلاقی انسان، بر فرض داشتن یا بهرهمند شدن از شناخت و آگاهی لازم بتواند به مقتضای آن عمل كند، به دلیل نیازمندی و نیز به دلیل خصلتها و اوصاف برخاسته از این نیازمندی ـ یعنی طمعورزی و تكاثر و روحیه استثمارگری ـ او توانایی وضع قانون شایسته را ندارد.
بنابراین:
اولاً، حقوق و مجموعه باید و نبایدهای حاكم بر نظام اجتماعی انسان، كه دارای ضمانت اجرای دولتی است، ریشه در واقعیات دارند و اعتبارات صرف نیستند. نظام حقوقی معتبر آن است كه عادلانه باشد و عدالت بر پایه حقوق واقعی فطری استوار است. «عدالت» به معنای دادن حق هر كس به او بر مبنای این واقعیات وجودی و نه اعتبار صرف، در تمام زمانها یكی است. استاد شهید آیةاللّه مطّهری میفرمایند: «عدالت، رعایت همین حقوق (واقعی و فطری) است و در تمام زمانها یكی است. درست نیست كه میگویند عدالت امری نسبی است. عدالت بر پایه حق و استحقاق بنا شده و عموم استحقاقهای انسان همیشه ثابت و یكنواخت و مطلق است.(۱۲۴) پس عدالت هم مطلق است و نسبی نیست.»(۱۲۵)
تبیینی دیگر از اطلاق عدالت و همه اصول ارزشهای اخلاقی در كلام استاد فرزانه آیةاللّه مصباح وجود دارد. مفاد نظریه ایشان این است كه تمام قواعد اخلاقی و احكام شرعی راهنمای انسان در تنظیم رفتارهای اختیاری خود به منظور نیل به كمال هستند و از سوی دیگر، این احكام و قواعد در واقع بیانگر رابطه ضروری علّی و معلولی میان كارهای اختیاری و پیامدهای آنهاست و به همین دلیل، بایدها و نبایدهای حقوقی، حكایت از رابطه ضرورت بالقیاس میكنند. این مفاهیم اعتباری برگرفته از واقعیت نفسالامریاند. به عبارت دیگر، مفهوم «باید» و «نباید» اعتباری است، اما نه اعتباری صرف كه نسبی و قابل تغییر به اختلاف سلیفه و بسنده باشد، بلكه مبتنی بر یك سلسله واقعیات خارجی است كه از آنها به «ضرورت بالقیاس» یاد میشود.(۱۲۶)
ثانیا، به دلیل آنكه قانونگذاری در بینش توحیدی مخصوص خداست و همه حقوق و تكالیف باید برای حقّانیت خود مستند به او باشند و قانون خدا، كه از علم و حكمت و قدرت و لطف او سرچشمه میگیرد، قانون ثابت است، پس در مرحله اثبات نیز عدالت مستند و مبتنی بر وحی، امری تغییرپذیر، نسبی و منطقهای نیست. استاد مطّهری میگوید: اسلام عدالت را مطلق میانگارد؛ زیرا نسبیت عدالت با خاتمیت و ابدیت دین ارتباط دارد؛ چون دین معتقد است: عدالت از اهداف انبیاست و اگر عدالت در هر زمان یكگونه باشد، كدام قانون است كه بتواند برای ابدیت، دستور عدالت داشته باشد؟ پس نسبی دانستن عدالت، مغایر خاتمیت دین است.»(۱۲۷) حاصل سخن آنكه عدالت در بینش اسلامی، هم در مرحله ثبوت و هم در مرحله اثبات، مطلق است و بر خلاف آراء و نظرهای سست بنیان، عدالت در تشریع اسلامی امری عرفی، تغییرپذیر و نسبی به فراخور زمان و مكان نیست. آری، مصادیق عدالت، ممكن است به فراخور زمان و مكان تغییر یابند، ولی ملاك عادلانه یا غیر عادلانه بودن، وحی است. اگر خدای متعال فرمود: «لِلذَّكَرِ مِثلُ حَظِّ الاُنثَیینِ»(نساء: ۱۱) همین مصداق عدالت است. در گذشته و امروز و به بهانه عرفی بودن عدالت، نمیتوان در این قانون خدا تغییر روا داشت و حكم به برابری ارث زن و مرد یا دیه آن دو داد؛ زیرا ـ همانگونه كه گفته شد ـ «عدالت» یعنی دادن حق هر كس به دارنده آن حق، ولی مگر نه این است كه ملاك و مرجع تعیین حق خداست؟! آیا عرف ملاك تشخیص حق است یا خدا. اگر ریشه همه حقها خداست و او حق مطلق است، پس اراده و خواست او ملاك حق است و هرچه غیر او باشد، ناحق است. و ما راهی برای پی بردن به اراده تشریعی خدا جز وحی (قرآن و سنّت) و یا عقل (هرگاه به طور صد درصد و بدون هیچگونه كاستی در مبادی یا مبانی، دریافت قطعی و یقینی داشته باشد) نداریم. با توجه به اینكه تشخیص عقل در جزئیات و مصادیق بسیار اندك میباشد (اگر نگوییم صفر است)، پس تنها مرجع تعیین عدالت و بیان حد و مرز حقوق و تكالیف مردم، وحی است، و مفاد وحی امر ثابتی است.
۵. جهانشمولی حقوق بشر
در حقوق بینالملل معاصر، حقوق بشر از حقوق بنیادین و غیرقابل انتقال تلقّی میشود؛ حقوقی كه زیستن به عنوان نوع بشر، بر پایه آنها استوار است.(۱۲۸) همانگونه كه گفته شد، حقوق بشر نه به معنای حقوقی است كه افراد بشر دارند، بلكه به معنای حقوقی است كه انسانها به دلیل اینكه انسان هستند، از آن برخوردارند؛ یعنی برای برخورداری از آن حقوق، صرف انسان بودن، فارغ از شرایط گوناگون اجتماعی، سیاسی و مذهبی و نیز فارغ از سطح استحقاق آنها كافی است.(۱۲۹) از اینرو، حقوق بشر به عنوان حقوقی فراتر از قوانین وضعی و حاكم بر آنها باید توسط قانونگذاران و مجریان حكومتی رعایت شوند و در واقع، حقوق بشر برای دفاع از مردم و شهروندان در مقابل استبداد و خفقان و ستمگری حاكمان طرح شدهاند. در اسلام، مسئولیت مقابله با تهدید، ارعاب و ستمگری، وظیفهای همگانی است. از اینرو، همه افراد باید در برابر عوامل تهدید، ارعاب و ستم بایستند و از مظلوم دفاع كنند؛ دشمن ظالم باشند؛ همانگونه كه دستور نورانی امام علی علیهالسلام به فرزندانش مبنی بر اینكه «همواره خصم ظالم و یار و یاور مظلوم باشید»،(۱۳۰) بر تارك عالم میدرخشد. نه تنها شریعت اسلامی، بلكه همه ادیان بر حقوق بشر تأكید میكنند و بنابر تحقیقات علّامه طباطبائی، كوروش یكی از مردان الهی(ذوالقرنین) بود كه در سال ۵۶۰ قبل از میلاد، منشوری را اعلام كرد كه دربردارنده حقوق و آزادیهایی برای بشر بود.(۱۳۱) اما چیزی كه باید بدان توجه داشت، این است كه در اندیشه اسلامی، حقوق بشر موهبتی است الهی و مقتضای حكمت الهی و هدف آفرینش. پس باید در جهت خواست خدای متعال و متناسب با هدف خلقت باشد؛ یعنی اولاً، منطبق با اراده تشریعی خدای متعال باشد؛ ثانیا، با حقوق بنیادیتر مانند «حق اللّه» یا حقوق جمعی و عمومی، كه مهمتر از حقوق فردی باشد، مانند حق جامعه، تعارض نداشته باشد. از اینرو، بر اساس اندیشه اسلامی، حقوق بشر نمیتواند مغایر شریعت اسلامی باشد و بر اساس نظام احسن و تقدّم مصلحتهای عموم مردم بر منافع افراد، حقوق فردی نمیتوانند در تعارض با حق جامعه، مانند تربیت دینی و حاكمیت خداپرستی باشد و به همین دلیل. دایره محدودیتهای آزادی در نگرش اسلامی بیشتر است. آیةاللّه جوادی آملی در این زمینه میفرماید: انسان خلیفةاللّه است و خدای متعال این كرامت را به وی بخشید؛ «وَ لَقَد كَرَّمنا بنی آدم.» (اسراء: ۷۰) حقوقی كه خدای متعال به وی ارزانی داشت، در راستای فعلیت بخشیدن به این كرامت است. از اینرو، هرگز حقوق بشر نمیتواند به گونهای باشد كه با كرامت انسانی مخالف باشد. فلسفه بسیاری از محدودیتها در حقوق انسان همین امر است. جهانشمولی حقوق بشر به چه معناست؟ مؤلّفههای لازم آن كدامند؟ آیا اعلامیه جهانی حقوق بشر، واقعا جهانشمول است؟ چرا؟ آیا حقوق بشر اسلامی جهانشمول است؟ چرا؟ راز جهانشمول بودن حقوق بشر اسلامی چیست؟ دلیل آن كدام است؟ آیا این عوامل قابل تعمیم به اعلامیه جهانی حقوق بشر هستند یا نه؟ اینها پرسشهایی هستند كه باید به بحث و بررسی آنها بپردازیم: یكی از ویژگیهایی كه برای حقوق بشر برشمرده میشود و در اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز بر آن تأكید شده، «جهانشمولی» آن است. «جهانشمولی»، مشخصه عمدهای است كه حقوق بشر را از دیگر حقوقها متمایز میسازد.(۱۳۲) همانگونه كه دبیر كل سازمان ملل متحد یادآوری كرد، «این جهانشمول بودن حقوق بشر است كه به آن اقتدار میدهد.»(۱۳۳) مقصود از این ویژگی چیست؟ آیا همانگونه كه در دائرةالمعارف حقوق بشر(۱۳۴) آمده و جك دانلی نیز بر آن تأكید ورزیده، بدین معناست كه «حقوق بشر اندیشهای است كه تقریبا در سراسر جهان به طور عام پذیرفته شده یا این چنین قلمداد شده است؟»(۱۳۵) و از اینرو، مجمع عمومی سازمان ملل متحد اعلامیهای را، كه تحت عنوان «حقوق بشر» در سال ۱۹۴۸ م مورد تصویب قرار داد، «اعلامیه جهانی»(۱۳۶) نامید و مقصود آن است كه حقوق بشر به لحاظ نظری، ارزش جهانی دارند؛ زیرا هدف از آنها این است كه در مورد تمام انسانها، باید به طور یكسان و با صرف از اختلافهای قومی، فرهنگی و دینی رعایت شوند.(۱۳۷) از اینرو، در مقدّمه «اعلامیه جهانی حقوق بشر» تأكید شده است كه این اعلامیه برای همه مردمان و همه ملّتهاست و در بسیاری از موارد نیز تصریح میكند كه این حق برای همه افراد بشر و فارغ از هرگونه حیثیت خاص قومی، فرهنگی، نژادی و مذهبی است. كوفی عنان، دبیر كل سازمان ملل متحد، در سخنرانی خود به مناسبت پنجاهمین سالگرد اعلامیه جهانی حقوق بشر، به هر دو معنای مزبور از جهانشمولی اشاره كرد و گفت: «حقوق بشر جهانی است، نه فقط به خاطر ریشه داشتن در همه فرهنگها، بلكه به خاطر آنكه توسط همه كشورهای عضو سازمان ملل متحد تأیید شده است.»(۱۳۸) به نظر میرسد همانگونه كه دكتر هدایتالله فلسفی نگاشتهاند، «حقوق بشر به لحاظ سرشتی كه دارد، زمان و مكان نمیشناسد»(۱۳۹) از اینرو، باید جهانی و جهانشمول باشد، ولی آیا همانگونه كه ایشان مدعی است، «اعلامیه جهانی حقوق بشر، به راستی اعلامیهای جهانی است؟»(۱۴۰) به نظر میرسد كه چنین نباشد؛ زیرا همانگونه كه برخی از محققان معتقدند، «حقوقی كه به نام حقوق بشر تشریح میشود، با توجه به ویژگیهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعهای كه از این حقوق در آنجا تعریف به عمل میآید، شكل متفاوتی به خود میگیرد. از اینرو، حقوق بشر هیچگاه در چارچوب یك تعریف عام و قابل پذیرش عمومی نگنجیده است. این امر موجب بروز یك معضل در نظام حقوق بینالملل شده است.»(۱۴۱) لازمه جهانی بودن آن است كه یا به همه فرهنگها توجه شود، یا دستكم، قدر مشترك همه نظامهای حقوقی اخذ شود. «همانطور كه برخی دولتهای جهانسوم نظیر جمهوری اسلامی ایران، هند، چین و برزیل اعلام كردهاند: حقوق بشر مورد نظر غرب برخلاف فرهنگ و عقیده آنهاست و لذا، در مسائل حقوق بشر بایستی به فرهنگهای بومی توجه شود و معیارهایی كه صرفا بر مبنای فرهنگ و سنن و فلسفه غربی است، نبایستی جهانی تلقّی شود.»(۱۴۲) بنابراین، اعلامیه جهانی حقوق بشر به هیچیك از دو معنای یادشده، جهانی و جهانشمول نیست؛ زیرا با آنكه پنجاه و پنج سال از تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر میگذرد، هنوز برخی از كشورها آن را به عنوان بخشی از حقوق وضع شده كه بتواند در نظام داخلیشان اعمال شود، نپذیرفتهاند. استناد به اینكه این اعلامیه در سال ۱۹۴۸م با رأی مثبت ۴۸ كشور از ۵۶ كشور عضو سازمان ملل متحد به تصویب رسید؛ یعنی فقط هشت كشور نسبت به آن رأی ممتنع دادند و با رأی منفی هیچ كشوری روبهرو نشد، پس اكثریت كشورهای جهان آن را پذیرفتهاند، صحیح نیست؛ زیرا اولاً، با توجه به نوع گروهبندی در آراء متخذه، روشن میشود كه اعلامیه نوعا ساخته و پرداخته افكار حاكم بر كشورهای غربی بوده و از نظر فلسفی، ایدئولوژیكی و حتی سیاسی وابسته به فرهنگ غرب میباشد. ثانیا، حقیقت آن است كه بیشتر حاكمان، نمایندگان حقیقی مردم كشور خودشان نیستند و با وجود شعارهای پرزرق و برق و لیبرال ـ دموكراسی و تصریح به اینكه مبنای اعتبار و اقتدار هر حكومتی، خواست آن ملت است و این خواست باید در یك انتخابات آزاد و مطمئن و با رأی مخفی بیان شود، آنچه كه رأیساز و مؤثر در سرنوشت انتخابات است، پول و تبلیغات فریبنده است كه توسط احزاب به عنوان واسطهای بین سرمایهداران و صاحبان كارخانجات و صنایع یا تودههای مردم هزینه میشود.(۱۴۳) حقوق بشر زمانی حقوق بشر است كه برای آحاد بشر و به عنوان سپر دفاعی مقابل تعدّی حاكمان و صاحبان قدرت و نفوذ در جامعه منظور شود و دولتها به عنوان نمایندگان ملتها از آن دفاع كنند. از لحاظ جهانی بودن، ارزشهای مندرج در اعلامیه، گرچه قابل انكار نیست كه برخی از آنها و یا در كل، اصولی از آن، مانند ممنوعیت هرگونه نسلكشی، تبعیض نژادی، كشتار، شكنجه، هدف گلوله قرار دادن تظاهركنندگان بیگناه و پافشاری بر كرامت انسانی، حق حیات، حق تعلیم و تربیت، برابری، آزادی و مانند آن مورد پذیرش همه فرهنگهاست، اما هم در تفسیر این حقوق و هم در گستره محدودیتهای آن، اختلافات فراوانی وجود دارند. سابقه تاریخی اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز مؤیّد این نگرش است كه حقوق بشر مجموعهای از ارزشهای خنثا نیست، بلكه این حقوق برخاسته از شرایط و وقایع تاریخی خاصی هستند كه اروپاییها و آمریكاییها طی قرون شانزدهم تا بیستم و نیز تا به امروز آنها را تجربه كردهاند.در این دوره، مدرنیته به صورت پارادایمی تاریخی درآمد كه شاهد دگرگونیهای عمدهای در جهانبینی غربیها و روی آوردن آنان به نگرش سكولاریستی بود. به همین دلیل حقوق بشر غربی، نه در مرحله تئوری، جهانی است و نه در مرحله عملی، جهانشمول؛ زیرا از لحاظ نظری، فاقد بنیانهای استوار و پشتوانههای منطقی برای ارزشهای فراگیر و جهانشمول است و از نظر عملی نیز خوی استكباری دولتهای مستكبر مانع ایجاد فضای تفاهم، برابری و عدالت شده است. غربیها همواره درصدد تحمیل ارزشها، نگرشها و خواستهای خود بر سایر ملل و اقوام برآمدهاند و این مسئله ریشه بسیاری از معضلات و چالشهای حقوق بشر در جهان معاصر است. از اینرو، آمریكا به بهانه حقوق بشر و ایجاد دموكراسی به ملت مظلوم عراق حمله میكند و در واقع، به جای مردمسالاری، مردمكشتاری میكند و برای مردم حاكم موردنظر خود را تعیین میكند و این واقعیت و باطن حقوق بشر غربی است. راه چاره جهانشمولی حقوق بشر، نسبیت فرهنگی و پلورالیسم عقیدتی نیست؛ آنچنان كه جك دانلی بر آن اصرار میورزد، بلكه راهكار آن، چیزی است كه در نظام حقوقی اسلام مطرح شده و به همین دلیل، حقوق بشر در اندیشه اسلامی، به خاطر در برداشتن اصول و قواعدی فطری و انسانی، جهانشمول است و چنانچه اعلامیه جهانی حقوق بشر این اصول را رعایت كند، میتواند جهانشمول باشد كه مهمترین این اصول و قواعد، دو اصل ذیل هستند:
اصول جهانشمولی نظام حقوق اسلامی
اصل اول: فطری و فراایمانی بودن حقوق بشر اسلامی: یكی از ویژگیهای حقوق بشر اسلامی آن است كه فراایمانی و مبتنی بر فطرت بشر است؛ فطرتی كه میان همه انسانها مشترك است. بخشی از وظایف و تكالیف اسلامی مربوط به مسلمانان و مؤمنان است و قرآن كریم و روایات با تعبیر «یا اَیُّها الَّذینَ آمَنوا» و نظیر آن، افراد را مورد خطاب قرار داده است؛ مثل روزه و نماز. گرچه همه انسانها مكلّف به این شریعت هستند، اما نخست باید به توحید و نبوّت بگروند تا آنگاه مخاطب این دستورات قرار گیرند و برخی از دستورات، مقتضای انسانیت انسان است و نه مقتضای ایمان وی؛ مانند رعایت عدالت، خوبی به كسانی كه به ما احسان كردهاند، احترام به پدر و مادر، استادان و همه كسانی كه بر ما حقی دارند و حقوق بشر در اسلام، از این قبیل است و بنابراین، حق حیات، حق كرامت، حق تعلیم و تربیت، حق آزادی مسئولانه و حق مساوات مربوط به تمامی انسانها میباشد و از اینرو، قابل تعمیم به همه اقوام و ملل میباشد.
دلایل عمومیت این حقوق بسیارند، اما تنها به سه دلیل اشاره میشود: دلیل اول، به دو آیه قرآن و یك حدیث از نهجالبلاغه اشاره میكند:
۱. «لاَ یَنهاكُم اللّهُ عَنِ الَّذینَ لَم یُقاتلوكُم فیِ الدّین و لم یُخرجوكُم مِن دیاركُم أَن تَبرّوهم و تُقسطوا اِلیهم...» (ممتحنه: ۸)؛ خداوند شما را از نیكوكاری و عدالت درباره كسانی كه با شما در دین، جنگ و كشتار ندارند و شما را از وطنهایتان بیرون نراندهاند، نهی نكرده است.
علّامه محمدتقی جعفری میگوید: این مطلب به عنوان یك قاعده مورد قبول صاحبنظران است كه در هر مورد كه نیكوكاری و عدالت مقتضی داشته باشد، اوّلی از نظر اخلاقی و دومی از نظر قانونِ الزامی، ضرورت پیدا میكند.(۱۴۴)
۲. «هل جَزاءُ الاحسانِ الاّ الاحسانِ» (الرحمن: ۶۰)؛ آیا پاداش نیكی جز كار نیك و برخورد نیكوست؟
۳. دستور قاطعانه امیرالمؤمنین علی علیهالسلام به مالك اشتر نخعی برای اداره كشور به عنوان استاندار و حاكم مصر كه امام علیهالسلام كه در آن فرمودند: «و اشعر قلبكَ الرّحمةَ لِلرّعیةِ والمحبّةِ لهم و اللّطفِ بِهم و لا تكوننَّ علیهم سَبُعا ضاریا تَغتنم أكلَهم فاِنّهُم صَنفانِ: اِمّا أخ لكَ فی الدّینِ و اِما نظیرٌ لكَ فی الخَلقِ»؛(۱۴۵)] ای مالك! [رحمت بر رعیت و محبت و لطف بر همه آنان را بر قلبت قابل دریافت نما و برای آنان درندهای خونآشام مباش؛ زیرا همه آنان از دو حال خالی نیستند؛ یا برادر دینی تواند و یا نظیر و همنوع تو در خلقت. روشن است كه هیچ رحمت، محبت و لطفی درباره مردم، بالاتر از آن نیست كه همه آنان به حقوق طبیعی و فطری خود برسند(۱۴۶) و در حقیقت، این دستور امام علی علیهالسلام به معنای حق كرامت انسان و تكلیف حاكمان به تكریم آنان از هر مذهب و مسلكی است؛ یعنی همین كه شایسته نام «انسان» باشند دارای این حقوق میباشند، مگر در صورتی كه خود با رفتارهای ناشایست، این كرامت را از خود سلب كنند. اصل دوم: سهولت و سماحت و كرامت حقوق اسلامی: یكی دیگر از ویژگیهای حقوق اسلامی، عدم تحمیل فرهنگ اسلامی به پیروان دیگر مذاهب و احترام به اصل همزیستی مسالمتآمیز است. علّامه جعفری در این زمینه مینویسد: اسلام در مورد حقوق و تكالیفی كه به هر یك از ملل و جوامع اختصاص دارد و مستند به فرهنگ و دیگر عوامل و موقعیتهای حیاتی مخصوص به خود آن است، نه تنها مقرّرات حقوقی و تكلیفی خود را به هیچیك از اقوام و ملل تحمیل نمیكند، بلكه مطابق آیات شریفه قرآن و دیگر مبانی فقهی خود، آنها را در طرز اندیشه و رفتاری كه درباره مقرّرات خود دارند، آزاد میگذارد. البته در آن موارد كه خطا و اشتباه مردم در معتقدات و مقرّرات ثابت شود، اسلام بر مبنای اصلاح انسان و انسانیت و با مناسبترین شیوه، هدایت و ارشاد آنان را به عهده میگیرد. چند دلیل روشن برای این مطلب میتوان در نظر گرفت: دلیل اول آیات شریفه قرآنی است؛ مانند: «قُل یَا اَهلَ الكِتابِ تَعالوا اِلی كلمةٍ سواءٍ بینَنا و بینَكُم اَلاّ نَعبدَ اِلاّ اللّهَ و لا نُشرك بِه شیئا و لا یتخذَ بعضُنا بَعضا اربابا مِن دونِ اللّهِ...» (آل عمران: ۶۴)؛ بگو ای اهل كتاب! بیایید در یك كلمه مشترك با یكدیگر هماهنگ شویم [و آن این است كه [نپرستیم، مگر خدا را و هیچ چیز را با او شریك قرار ندهیم و هیچیك از ما دیگری را برای خود معبود اتخاذ نكند... . روشن است كه مقصود از «دعوت به یك كلمه مشترك»، دعوت برای همزیستی مطلوب بر مبنای آن كلمه است كه عبارت است از: توحید مطلق خداوندی و شریك قرار ندادن با او و عدم اتخاذ هیچكس به ربوبیت. قطعی است كه اگر این كلمه مشترك برای همزیستی با حقوق اساسی فطری و طبیعی همه اهل كتاب كافی نبود و اختلاف در قوانین و مقرّرات خاص آن اقوام و ملل، مانع از همزیستی مطلوب بود، همه اهل كتاب اعتراض میكردند كه صرف اشتراك در عقیده توحید مطلق و شریك قرار ندادن با خدا و عدم اتخاذ انسانها به ربوبیت، برای همزیستی با حقوق مزبور كافی نیست. بنابراین، ای پیامبر اسلام! ما را به كدامین وحدت دعوت میكنی؟! دلیل دوم، قاعده معروف «الزام» است. این قاعده میگوید: «الزموهم بما الزموا به انفسهم» (آنان را كه با شما هم مكتب نیستند، به آنچه كه آنان خود را ملزم بدان میدانند، الزام كنید.) معنای این قاعده آن است كه مسلمانان باید به حقوق و تكالیفی كه مردم غیرمسلمان به آن مقیّد و ملتزم هستند، احترام بگذارند و آن را درباره ایشان مراعات كنند؛(۱۴۷) مانند آنچه درباره ازدواج و ارث نسبت به پیروان سایر مذاهب و مكاتب رعایت میشود، مگر آنكه انحرافی عظیم در این معتقدات یا برنامههای رفتاری باشد كه قابل به رسمیت شناختن نباشد.··· پینوشتها
۱ـ انعام: ۱۶۵.
۲ـ حج: ۶۵.
۳ـ بقره: ۲۹.
۴ـ مؤمنون: ۱۴
۵ـ طه: ۴۰ و ۴۱.
۶. Declaration of Universal Human Rights.
۷. Charter of the United Nations, Art ۵۵۳.
۸. Ibid; Art. ۵۶.
۹. Petition of Rights;۱۶۲۸.
۱۰. Bill of Rights,۱۹۸۹.
۱۱ـ محمدتقی جعفری، حقوق جهانی بشر از دیدگاه اسلام و غرب، تهران، دفتر خدمات حقوقی بینالمللی ۱۰۱۰۴۰، ۱۳۷۰، ص ۲۸.
۱۲ـ ر.ك: همان، ص ۱۳.
۱۳و۱۴ـ همان، ص ۱۴، به نقل از: امیل بریه، الآراء الدینیة و الفلسفیة فیلون الاسكندری، ترجمه محمد یوسف موسی و عبدالحلیم نجّار، ص ۲
۱۵ـ محمدخیر هیكل، الجهاد و القتال فی السیاسة الشرعیة، ط الثانیة، بیروت، دارالبیارق، ۱۴۱۷ ه.ق، ص ۷۲۱ـ۷۲۲.
۱۶و۱۷ـ ابن هشام، السیرة النبویّة، بیروت، دارالقلم، ج ۱، ص۱۴۱ـ ۱۴۲.
۱۸ـ همان، ج ۲، ص ۱۴۷ـ۱۵۰.
۱۹ـ حسین الفتلاوی سهیل، حقوق الانسان فی الاسلام، بیروت، دارالفكر، ۲۰۰۱، ص ۳۵.
۲۰. Buergenthal, International Human Rights, pp. ۲۴۸-۲۴۹.
۲۱. International Humanitarian law and Human Rights, (Fact sheet, No. ۱۳, U.N; Jreneva; December, ۱۹۹۴), p.۱.
۲۲ـ نهجالبلاغه، تنظیم صبحی صالح، ط الخامسة، قم، دارالهجرة، ۱۴۱۲، نامه ۵۳.
۲۳ـ تحریم: ۱۲.
۲۴. See: Miriam Schneir, Feminism: The Essential Historical Writings (Random House, ۱۹۷۲), pp. ۲-۴.
۲۵. See: Richard B. Morris, The American Revolution Reconsidered Harper & Row (۱۹۶۷), P. ۷۶.
۲۶. Anthony Arblaster, The Rise and Decline of Western Liberalism (New York, Basil Blackwell Inc, ۱۹۸۵), p. ۲۰۲.
۲۷. See: Bernard Bailyn, The Ideological Origins of the American Revolution (Harward University Press, ۱۹۶۷), p. ۲۳۹.
۲۸. Arblaster; Op.Cit; P. ۳۱۱.
۲۹. Human Rights.
۳۰. Urns H. Weston, "Human Rights", Encyclopedia Britannica, (۱۵th ed,۲۰۰۲).
۳۱. Jerome J.Shestack, "The Jurispruduce of Rights", in: Theodor Merom (ed), Human Rights in International law, pp.۷۳-۷۴.
۳۲. Ibid.
۳۳. Rebecca M.M. Wallace, International law, P.۲۷۷.
۳۴. Jerome J. shestack, Op.Cit, P.۷۴.
۳۶. Ibid; PP. ۷۴-۷۵.
۳۶و۳۷ـ محمدتقی جعفری، پیشین، ص ۵۳ / ص ۵۵.
۳۸ـ عدنان علیرضا النحوی، المسلمون بین العلمانیة و حقوق الانسان الوضعیه، ص ۵۹ـ۶۰.
۳۹ـ ر.ك: نگارنده، «فمنیسم علیه زنان»، كتاب نقد، ش ۱۷.
۴۰و۴۱ـ محمدتقی جعفری، پیشین، ص ۵۳ و ۵۵ و ۲۸۵ ـ ۲۷۸.
۴۲ـ مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۴۶ـ۴۷.
۴۳ـ هدایتالله فلسفی، «تدوین و اعتلای حقوق بشر»، مجله تحقیقاتی حقوقی، شماره ۱۶ـ۱۷، ص ۹۸ـ۹۹.
۴۴. Henry J. Steiner & Philip Alston, International Human Rights in context pilitics, Morals; pp. ۱۶۹-۱۷۰.
۴۵و۴۶ـ محمدتقی جعفری، پیشین، ص ۲۶۶ / ص ۲۶۴ـ۵۰۲.
۴۷. Jerome J. Shestack, op.cit, PP. ۷۳-۷۴.
۴۸. Ibid, pp. ۷۵-۱۰۰.
۴۹. John Humphrey, "The International Bill of Rights part I".
۵۰. Jack Donnelly, "University Human Rights in Theory and Practice",? P.۲.
۵۱ـ محمدرضا نیكفر، خشونت، حقوق بشر، ص ۵۰.
۵۲ـ محمدتقی جعفری، پیشین، ص ۴۲ـ۱۴.
۵۳. R.J. Vincent,"Human Rights in International Relation"? P. ۵۱. (What is called the international law of Human Rights, aseemingly nautral title? Is in fact the machine for widening & deeping the legitimacy of western conceptions of the good society?)
۵۴. Widening.
۵۵. Deepening.
۵۶. Legitimacy.
۵۷. Jean L. Cohen & Anrew Aroto, Civil and Political Theory, P. ۶۰۹, n. ۲۷.
۵۸. Jack Donnelly, "The Concept of Human Rights", P. ۳۷.
۵۹. Jack Dennelly, "International Human Rights", P. ۱۸.
۶۰. Rolando Gaete, "Human Rights and the limits of Critical Reason", P. ۷.
۶۱ـ رعد: ۲۹.
۶۲. Davisies Tony, "Humanism: Man is God to Man or (Nothing other than) Man to Himself", in: Humanism, P. ۲۸.
۶۳ـ «لیبرالیسم» برگرفته شده ا ز واژه «Liberty» به معنای آزادی در انتخاب است، آنگونه شما میخواهید زندگی كنید، بدون مداخله دیگران. B.B.C, English Dictionary (London), ۱۹۹۳, p. ۶۴۴.).
۶۴ـ ویل دورانت، لذات فلسفه، ص ۱۰۳.
۶۵. The Harm Principle.
۶۶. Universal Declaration of human Rights, (۱۹۴۸), Art ۲۹ (۲).
۶۷. Andrew Altman, "Arguing About Law: An Introduction to Legal Philosophy"; P. ۱۴۲/۴۳. & ۱۴۶.
۶۸. Ibid, P.۱۴۶.
۶۹ـ بند ۲ ماده اعلامیه جهانی حقوق بشر مقرّر میدارد: «هركس در اجرای حقوق و استفاده از آزادیهای خود فقط تابع محدودیتهایی است كه به وسیله قانون منحصرا به منظور تأمین شناسایی و مراعات حقوق و آزادیهای دیگران و برای رعایت مقتضیات صحیح اخلاقی و نظم عمومی و رفاه همگانی در یك جامعه دموكراتیك وضع گردیده است.»
۷۰. Self-Possession
۷۱ـ آنتونی آر. بلاستر، لیبرالیسم غرب؛ ظهور و سقوط، ترجمه عباس مخبر دزفولی، چ سوم، تهران، نشر مركز، ۱۳۷۷، ص ۳۸.
۷۲. Rationalism.۷۳ـ آنتونی آر. بلاستر، پیشین.
۷۴الی ۷۶ـ معصومه ابتكار، مبانی فكری سند پكن، مجله فرزانه، دوره دوم، ص ۱۳۱ـ۱۳۷ / ص ۱۳۲ـ۱۳۵.
۷۷ـ تازههای اندیشه، نگاهی به فمینیسم، قم، معاونت امور اساتید معارف نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، ۱۳۷۷، ص ۴۷.
۷۸ـ محمدتقی جعفری، پیشین، ص ۲۳ـ۱۴.
۷۹. Positivism.
۸۰. Modern Natural Law.
esisab eht eb llahs elpoep eht ro lliw ehT :)۳(۱۲trA .۱۸ of Authority of government...
۸۲. Art.۱۸: Everyone has the rihgt to freedom of though, conscience and religion; this right includes freedom to change his religion or belief, and freedom, either alone or in community with others and in public or private, to manifest his religion or belief in practice, teaching, worship and observance.
۸۳. Are born free... All human beings.
۸۴. Superior Power.
۸۵ـ ویلیام تامس جونز، خداوندان اندیشه سیاسی، ج ۲، ص۸۰۰ و ۸۰۱
۸۶ـ زندگی هركس، دارایی خود اوست و به خداوند، جامعه یا دولت تعلّق ندارد و میتواند با آن، هر طور مایل است، رفتار كند.
۸۷. Mac Pherson C.B, The political Theory of Possessive Individualism: Hobbes to locke, P. ۳.
۸۸. Political Atheism.
۸۹. Political Hedonism.
۹۰. Leo. Strauss: Natural Right and History; p.۷ and pp ۱۶۹-۱۷۰
۹۱. Michael Freeman, "The Philosophical Foundations of Human Rights", Human Rights Quorterly ۱۶ (۱۹۹۴), PP. ۴۹۴-۵۷۶.
۹۲. Death of God.
۹۳ـ جمشید ممتاز، حقوق بشر در پرتو تحولات بینالمللی، تهران، دادگستر، ص ۴۴.
۹۴ـ ر.ك: آنتونی آر. بلاستر، پیشین، ترجمه عباس مخبر، ص۳۹ـ۵۰.
۹۵. Margaret Macdonald, "Natural Rights" in: Jeremy Waldoran; ed. Theories of Rights, P. ۳۰.
۹۶ـ بقره: ۱۵۶.
۹۷ـ آنتونی آر. بلاستر، پیشین، ص ۱۹.
۹۸. Jean L. Cohen & Anrew Aroto, Civil Society and Political Theory, P. ۶۰۹ n.۲۷.
۹۹. Jean Hersch, "Human Rights" in: Western Thought, pp. ۱۴۱-۱۴۲.
۱۰۰. Ibid, P.۱۷۶.
۱۰۱. Thomas Hobbes; Leviathan ed. Michael Oxkeshott, Oxford, Blackwell nd, p.۹۱
۱۰۲ـ محمدتقی مصباح، كاوشها و چالشها، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۰، ج ۲، ص ۹ـ۸.
۱۰۳. Humanism is Human instead of God. (B.B.C.EnglishDictionary)
۱۰۴. Seyyed Hossein Nasr, "The Concept and Reality of Freedom in Islam and Islamic Civilization" in: Alan S.Roseboum Philosophy of Human Rights: Intenational Prespectives (London: ALDYWCH Press, ۱۹۸۰), p.۹۱.
۱۰۵ـ یس: ۶۱ / ذاریات: ۵۶.
۱۰۶ـ آل عمران: ۱۹.
۱۰۷ـ بقره: ۱۶۶.
۱۰۸ـ فاطر: ۱۳.
۱۰۹ـ مائده: ۵۰.
۱۱۰و۱۱۱ـ ناصر قرباننیا، «تأكید بر ضرورت بازنگری فقه زنان»، روزنامه ایران، ۲۱/۴/۸۳، ص ۳.
۱۱۲الی ۱۱۴ـ عبدالله احمد نعیم، نواندیشی دینی و حقوق بشر، ترجمه حسنعلی نوریها، تهران، فرهنگ و اندیشه، ۱۳۸۱، ص ۳۲۳ / ص ۳۵۲ / ص ۳۲۸.
۱۱۵ـ مرتضی مطهری، بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی، تهران، حكمت، ۱۴۰۹ ق، ص ۴.
۱۱۶ـ همو، نظام حقوق زن در اسلام، چ هشتم، تهران، صدرا، ۱۳۵۷، ص ۱۲۴.
۱۱۷ـ نگارنده، «نقش عقل در استنباط قواعد و مقرّرات حقوقی از دیدگاه اسلام»، مجله معرفت، شماره ۶۱.
۱۱۸ـ ابن ابی جمهور احصایی، عوالی اللئالی، قم، الشهداء، ۱۴۰۵ ق، ج ۴، ص ۱۰۳.
۱۱۹ـ شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۳۱۰.
۱۲۰ـ آمدی، غررالحكم و دررالكلم، احادیث ۸۶۳، ۹۷۱۴، ۷۷۴.
۱۲۱ـ امام علی علیهالسلام در پاسخ به پرسشی درباره نسبت عدالت و بخشندگی فرمودند: عدالت با فضیلتتر از جود است؛ زیرا «العدلُ یضعُ الامورَ مواضعَها و الجودُ یخرُجها مِن جَهتها، العدلُ سائسٌ عامٌ و الجودُ عارضٌ خاصٌ فالعدلُ اَشرفهُما و افضلهُما.» (نهجالبلاغه، كلمات قصار، ۴۳۷).
۱۲۲ـ «وضعُ كل شیءٍ فی موضِعه.»
۱۲۳ـ الرحمن: ۱ ـ ۷.
۱۲۴و۱۲۵ـ مرتضی مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، چ نهم، صدرا، ۱۳۷۳، ج ۱، ص ۳۳۷ / ص ۳۴۱.
۱۲۶ـ ر.ك: محمدتقی مصباح، دروس فلسفه اخلاق.
۱۲۷ـ مرتضی مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، پیشین، ج ۱، صفحات ۳۰۴، ۳۰۵، ۳۱۷.
۱۲۸. Rebecca M.M.wallace,"International law", (London, Sweet and Maxwell; ed. ۱۹۹۷), p.۲۷۷.
۱۲۹. Shestack Jerome J., "The Jurisprudence of Rights", in: Theodor Meron, Human Rights in International Law (New York, Clarendon Press; Oxford, ۳rd ed; ۱۹۸۹), p.۷۴.
۱۳۰ـ نهجالبلاغه، ص ۴۲۱.
۱۳۱ـ سید محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیرالقرآن، تهران، ط الرابعه، ۱۳۶۲، ج ۱۳، ص ۴۰۷ـ۴۲۵.
۱۳۲ـ محمدتقی مصباح، جزوه حقوق و سیاست، (مجموعه درسهای استادفرزانه در سال ۱۳۶۵ در مؤسسه درراهحق)، ج ۲.
۱۳۳ـ همانگونه كه دكتر محمدجواد ظریف در سخنرانی خود در كنفرانس جهانی حقوق بشر وین، (ژوئن ۱۹۹۳) بیان داشتند، با توجه به مبنای حقوق بشر، كه از «توافقات بشری ریشه نمیگیرد؛ بلكه موهبتی است كه خدا به انسان داده و به همین جهت، جهانشمول مستقل از شرایط و فراتر از مرزها و اقتدار هرگونه مرجعی است و غیرقابل نقض میباشد.» (ر.ك: جهانگیر كرمی، شورای امنیت سازمان ملل متحد و مداخله بشردوستانه، تهران، وزارت امور خارجه، ۱۳۷۵، ص ۸۶.)
۱۳۴ـ سخنرانی كوفی عنان در دانشگاه تهران به مناسبت پنجاهمین سالگرد اعلامیه جهانی حقوق بشر، به نقل از: روزنامه ایران، ۳ دی ۱۳۷۶.
۱۳۵. Donnelly Jack, "Universal Huamn Rights in Theory and Practice", P.۱۲.
۱۳۶. Universal Declaration of Human Rights.
۱۳۷. Humphrey John, "The International Billof Right Part" I, in: Philosophical Foundations of Human Rights (Paris: Unesco, ۱۹۸۶), p. ۶۱.
۱۳۸ـ محمد خیر هیكل، پیشین.
۱۳۹ـ هدایتالله فلسفی، پیشین، ص ۹۵.
۱۴۰ـ همان، ص ۱۰۹.
۱۴۱. Rebecca M.M. Wallace, op.cit, P. ۲۷۷
۱۴۲ـ جهانگیر كرمی، شورای امنیت سازمان مللمتحدو مداخلهبشردوستانه، ص ۸۸.
۱۴۳ـ محمدتقی مصباح، كاوشها و چالشها، ج ۲، ص ۷۴ـ۷۹ / لستر تارو، آینده سرمایهداری، ترجمه عزیز كیاوند، ص۳۰۷ـ۳۱۵ / اسوالد اشپلنگر، فلسفه سیاست، ترجمه هدایتالله فروهر، ص۸۱ـ۸۵.
۱۴۴ـ محمدتقی جعفری، پیشین، ص ۱۸.
۱۴۵ـ نهجالبلاغه، ص ۴۲۷.
۱۴۶و۱۴۷ـ محمدتقی جعفری، پیشین، ص ۱۸۵ـ۱۸۶ / همان، ص ۱۸۴ـ۱۸۶.
منبع:فصلنامه معرفت، شماره ۸۲
پیشدرآمد
در جهانبینی اسلامی، انسان خلیفه خدا(۱) و گل سرسبد آفرینش(۲) است و جهان هستی برای او و به خاطر خدمت به او آفریده شده است.(۳) از اینرو، خدای متعال وی را گرامی داشت و در آفرینش او، به خود تبریك گفت(۴) و از بین همه موجودات، او را برای خود برگزید.(۵) آنگاه برای نیل او به هدف آفرینش، كه همانا كمال شایسته اوست، به وی استعدادهایی موهبت نمود و برای شكوفایی آن استعدادها، تكالیفی مقرّر و حقوقی ارزانی داشت كه از جمله آنها میتوان به «حقوق بشر» اشاره نمود. همانگونه كه در مقدّمه «اعلامیه اسلامی حقوق بشر» آمده است: «حقوق اصلی و آزادیهای عمومی در اسلام، جزئی از دین مسلمین است.» در قرن بیستم، جهان پس از سپری كردن تجربیات بسیار تلخ، بخصوص جنگهای جهانی اول و دوم، كه خسارت و تلفات بیشماری بر بشریت تحمیل شد، و با تأسیس «سازمان ملل متحد» در ۲۶ ژوئن ۱۹۴۵ م درصدد برآمد تا گامی به سوی تأمین صلح و امنیت بینالمللی بردارد. از جمله اقدامات سازمان ملل متحد، صدور «اعلامیه جهانی حقوق بشر»(۶) در سال ۱۹۴۸م است. بر اساس بند ۳ ماده ۱ منشور ملل متحد بر همه كشورهای عضو سازمان ملل متحد لازم است در جهت تقویت احترام به حقوق بشر و آزادیهای اساسی همه مردم بدون هیچگونه تبعیضی بر اساس جنس، زبان و دین همكاری كنند. بر اساس مواد ۵۵ و ۵۶ منشور، یكی از وظایف سازمان ملل «تشویق احترام جهانی و مؤثر حقوق بشر و آزادیهای اساسی برای همه، بدون تبعیض از حیث نژاد، جنس، زبان، یا مذهب»(۷) بوده و «كلیه دولتهای عضو، متعهد به همكاری با آن سازمان شدهاند».(۸) به منظور بررسی تطبیقی حقوق بشر از دیدگاه اسلام و غرب، ضمن بحث از مفهوم «حقوق بشر» به بررسی ریشهها و بنیانهای فكری اعلامیه جهانی حقوق بشر پرداخته، با تبیین ماهیت و ویژگیهای آن، نسبت این اعلامیه جهانی با حقوق بشر در اندیشه اسلامی بیان خواهد شد با این روش، چالشهای فكری مسلمانان و حكومتهای اسلامی با كشورهای غربی در مسئله حقوق بشر و ریشههای چالش روشن میگردند. اما پیش از ورود به اصل بحث، به تاریخچه حقوق بشر و ادعاهای متفاوت در زمینه ریشههای تاریخی آن اشاره خواهد گردید و سپس مورد نقد و بررسی قرار خواهند گرفت.
۱ـ ریشههای تاریخی طرح حقوق بشر
در مورد ریشههای تاریخی طرح و تبیین حقوق بشر نظامهای گوناگون، اختلاف نظر وجود دارد.
الف. در غرب
انگلیسیها معتقدند كه آنها اولین قدم را برای تبیین حقوق بشر برداشتهاند و مستند آنان عبارت است از:
۱. منشور كبیر از سوی جان، پادشاه انگلستان، در سال ۱۲۱۵ صادر شد كه بعضی از آزادیها و حقوق افراد ملت را در برداشت.
۲. دادخواست و اعلامیه حقوق انگلستان در سال ۱۶۲۸؛(۹) ۳. لایحه و اعلامیه حقوق انگلستان در سال ۱۶۸۹.(۱۰)
ولی فرانسویها نهضت حقوق بشر را برخاسته از انقلاب كبیر فرانسه میدانند كه به دنبال آن این اعلامیهها صادر شدند:
۱. اعلامیه حقوق بشر و اتباع فرانسه (۱۷۸۹)؛
۲. علامیه حقوق منعكس در قانون اساسی فرانسه (۱۷۹۳)؛
۳. اعلامیه حقوق و تكالیف منعكس در قانون اساسی فرانسه (۱۷۹۵).
همچنین بر اساس آن اعلام شد افراد آدمی دارای یك سلسله حقوق طبیعی مقدّس، مسلّم و غیرقابل انتقالند و بیاطلاعی متصدیان از وجود این حقوق یا عدم رعایت آنها منشأ بدبختی اجتماعات بشری است. البته اعلامیه استقلال آمریكا در سال ۱۷۷۶ مقدّم بر اعلامیههای حقوق بشر فرانسوی است، بلكه همانگونه كه صاحبنظران گفتهاند: «اعلامیه حقوق بشر فرانسه مصوّب ۲۸ ماه اوت ۱۷۸۹ كه جزء لاینفك قانون اساسی موّرخ ۳ سپتامبر ۱۷۹۱ میباشد و از اعلامیه حقوق موّرخ ۱۳ فوریه ۱۶۸۹ انگستان و اعلامیه استقلال ۱۳ مستعمره آمریكایی موّرخه ۴ ژوئیه ۱۷۷۶ و قانون اساسی موّرخ ۱۷ سپتامبر ۱۷۸۷ ممالك متحده آمریكای شمالی استفاده شده است.»(۱۱) ولی حقیقت آن است كه: اولاً، از آن هنگام كه بشر ضرورت زندگی اجتماعی را به خوبی درك كرد، به اصول اولیه حقوق طبیعی خود پی برد. ملاك اصلی اولیه حقوق طبیعی عبارت از صیانت و تنظیم حیات انسانی در دو بُعد اساسی آن یعنی حیات طبیعی محض (حق حیات كه همه ادیان الهی و مكاتب و حقوق و قوانین بشری آن را به رسمیت شناختهاند) و حیات مطلوب است. حیات مطلوب دارای چهار اصل اساسی حقوق طبیعی است كه عبارتند از: ۱. حق كرامت؛ ۲. حق تعلیم و تربیت؛ ۳. حق آزادی مسئولانه؛ ۴. حق مساوات و برابری در برابر قوانین.(۱۲) ثانیا، به دلیل آنكه مبنای ادیان بر حق الهی، راهنمایی انسان برای نیل به رشد و كمال اوست، خداوند سبحان اصول اولیه این حقوق فطری را به وسیله ادیان به همه مردم ابلاغ كرد. از اینرو، حقوق بشر قبل از هر چیزی ریشه در ادیان بر حق الهی دارند؛ همچنان كه قوم اصلی حضرت موسی علیهالسلام ، كه پیرو حضرت ابراهیم علیهالسلام است باور دارد كه «موسی علیهالسلام در شریعت خود، آن قانون ازلی و ابدی را میبیند كه جهان هستی به وسیله آن حركت میكند. شریعت موسی علیهالسلام قانون طبیعی است.»(۱۳) ثالثا، در میان ادیان الهی، دین اسلام هم به لحاظ تكامل بشریت و هم به لحاظ جامعیت و خاتمیت دین و نیز به خاطر مصون ماندن كتاب آسمانی آن از تحریف، عالیترین و جامعترین اصول بنیادین حقوق بشر را مطرح و از آن حمایت كرده است. همانگونه كه علّامه محمدتقی جعفری یادآور شدند: «اصول پنجگانه حقوق طبیعی انسان كه عبارتند از: حق حیات، حق كرامت، حق تعلیم و تربیت، حق آزادی مسئولانه و حق مساوات، مستند به اصیلترین منابع اسلامی هستند كه جامع همه ادیان الهی است.»(۱۴) (در بحث جهانشمولی حقوق بشر، قدری بیشتر در اینباره صحبت میكنیم، در اینجا شایسته است برای روشنگری و پاسخ به ناآگاهان از حقوق اسلامی، به سابقه درخشان نظام حقوقی اسلامی در مسئله حقوق بشر اشاره شود:)
ب. در اسلام
ریشههای تاریخی حقوق بشر در اسلام به رفتار انسانی و پر از عدل و رأفت و عاطفه رهبر عالیقدر آن برمیگردد؛ چنانكه حضور و مشاركت رسول گرامی صلیاللهعلیهوآله قبل از آغاز بعثت در معاهدات دفاع از مظلوم و یاری نمودن ستمدیدگان مانند «حلف الفضول» و «حلف المتطیبین» دلیل بر این مدعاست. این پیمانها به منظور پایان دادن به خصومتها و رفع ستمگری نسبت به انسانهای بیگناه و بیپناه منعقد شدند و طرفین در كنار خانه كعبه سوگند یاد كردند. در پیمان «حلف الفضول» یا پیمان جوانمردان، افراد شركتكننده، از جمله حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله سوگند یاد كردند كه علیه ظالم، پشتیبان مظلوم و دست در دست همدیگر «ید واحده» باشند تا ستمگر حق ستمدیده را بپردازد و تأكید كردند: این پیمان مادامی كه دریا كنار ساحل خود را مرطوب میكند (یعنی برای همیشه تاریخ) استوار است.(۱۵) پس از ظهور اسلام نیز پیامبر گرامی آن را مورد تأكید و تأیید قرار دادند و چنانكه در احادیث آمده است، فرمودند: «من در خانه عبدالله بن جُدعان شاهد پیمانی شدم (و در آن حضور داشتم) كه اگر حالا (پس از بعثت) نیز مرا به آن پیمان دعوت كنند، اجابت میكنم.»(۱۶) ابن هشام، سیرهنویس مشهور، در مورد پیمان مزبور از آن حضرت نقل میكند كه فرمودند: «من حاضر نیستم پیمان خود را به هیچ وجه نقض كنم، اگرچه در مقابل آن، گرانبهاترین نعمت (اشتران سرخ مو) را در اختیار من بگذارند.»(۱۷) نمونه دیگر منشور مدینه است كه بر اساس آن، پیمانی بین مسلمانان، كفّار و یهود مدینه منعقد شد، روابط آنها بر مبنای همزیستی مسالمتآمیز استوار گشت و حكومت اسلامی در اولین اقدام عملی خود، حقوق اقلیّتها را به رسمیت شناخت و حمایت از آنان را به عهده گرفت.(۱۸) عظمت نظام حقوقی اسلامی و اهتمام آن به حقوق بشر به حدّی است كه نه تنها در زمان صلح و نسبت به شهروندان خود، بلكه در زمان جنگ و نسبت به دشمنان و لشكریان مخالف نیز حقوق بشردوستانه بینالملل را بنیاد نهاد. در حالی كه حقوق بینالملل تنها در نیمه دوم قرن نوزدهم و شروع قرن بیستم توانست مقرّرات و قوانینی را برای حقوق بشردوستانه وضع كند، حكومت اسلامی از بدو تأسیس، قواعد انسانی را برای مبارزه و جنگ مقرّر نمود؛ چنانكه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله مبارزان مسلمان را از كشتن زنان، كودكان، تعقیب فراریان، نابود ساختن كشتزارها و رفتارهای غیرانسانی دیگر بازداشتند.(۱۹) حقوق بشردوستانه شاخهای از حقوق بشر است كه در مخاصمات مسلّحانه بینالمللی و در برخی از اوضاع و شرایط خاص در منازعات مسلّحانه داخلی مورد استفاده قرار میگیرد(۲۰) و اهداف آن عبارتند از: حمایت از افرادی كه مستقیما درگیر جنگ نیستند؛ مانند بیماران، مجروحان، اسیران و افراد غیرنظامی.(۲۱) اصلیترین منبع حقوق بشردوستانه بینالمللی كنوانسیونهای چهارگانه «ژنو» است كه پس از پشت سر گذاشتن دو جنگ ویرانگر جهانی اول (۱۹۱۴ـ۱۹۱۸) و دوم (۱۹۳۹ـ۱۹۴۵)، در ۱۲ اوت سال ۱۹۴۹ تصویب و در ۲۱ اكتبر ۱۹۵۰ لازمالاجرا شد. موضوعات آن كنوانسیونها عبارتند از:
۱. نحوه رفتار با اسیران جنگی؛ ۲. حمایت از افراد غیرنظامی در جنگ؛ ۳. اقدامات لازم برای بهبود وضع مجروحان، بیماران و نیروهای مسلّح در جنگ زمینی؛ ۴. اقدامات لازم برای بهبود وضع مجروحان، بیماران و غریقهای نیروی مسلّح در جنگ دریایی.
ج. مقایسه اسلام و غرب در موضوعات حقوق بشر
به منظور شفّافیت سخن و نیز پرهیز از اطاله كلام، فقط به چند نمونه از موضوعات حقوق بشر، كه در اسلام مورد توجه بودهاند و غربِ مدّعی حقوق بشر هنوز هم از فهم عمق آن درمانده است، بسنده میشود: «حقوق سیاسی» به معنای حقوقی است كه شخص به موجب آن در كشور خویش از حق مساوی برای تشریك مساعی در نظام اجتماعی و سیاسی بهرهمند شود و نمونه بارز آن حق رأی و حق انتخاب است، نهاد بیعت و شورا در اسلام و تأكید بر لزوم برخورداری مسئولان و كارگزاران حكومت از مقبولیت مردمی و تلاش در جهت رضایت آنان، چنانكه حضرت علی علیهالسلام در فرمان خود به مالكاشتر (استاندار آن حضرت در مصر) فرمودند:«و لیكن احبّ الامورِ الیكَ اوسطُها فی الحق و اعَمُّها فیِ العدلِ و أجمعها لرضیَ الرّعیّةِ»(۲۲) و نیز حق كسب مناصب اجتماعی برای همه، مگر آنچه به دلایلی خلاف مصلحت انسانی باشد (البته با شاخصه و ارزشهای الهی كه نیل به مقام شامخ خلافت الهی را هدفگیری میكنند)؛ مانند برخی از محدودیتها كه در روابط زن و مرد مشاهده میشود و نیز به رسمیت شناختن مشاركت سیاسی همگانی، اعم از زن و مرد كه شاهد بر این مدّعا هستند. در حالی كه اسلام بیش از ۱۴۰۰ سال قبل مشاركت سیاسی زنان را در اساسیترین مسائل حكومت و نظام اسلامی و بیعت با رسول خدا صلیاللهعلیهوآله (۲۳) به رسمیت شناخته، زنان غربی حداكثر از یك قرن بیش و برخی از آنها فقط از چند دهه قبل واجد این حق شدهاند. اما حقوق بشر آمریكایی با تناقض دایمی ادعای جامعیت و اصول لیبرالیستی و محدودیت نسبی عمل لیبرالی مواجه است؛ زیرا:
اولاً، حقوق بشر آمریكایی همان حقوق مردان بود. به رغم سوابق موجود در زمینه نقش زنان در دوران مهاجرنشینهای اولیه آمریكایی، شواهد موجود نشان میدهند كه آنان در نظم جدید، نقشی نداشتند و اصلاً در آن زمان سخنی از مسئله حقوق زنان در میان نبود. ثانیا، حق برابری و مشاركت سیاسی مخصوص ثروتمندان و مالكان بود. از اینرو، جان آدامز این دو معضل را جزو مسائل شایسته تأمّل و چارهاندیشی میداند و میگوید: «ادعای تازهای طرح خواهد شد، زنان خواستار حق رأی خواهند شد... و همه كسانی كه یك پول سیاه هم ندارند، حق رأی مساوی در كلیه فعالیتهای حكومتی را مطالبه خواهند كرد.»(۲۴) ثالثا، تبعیض نژاد و رنگ را به رسمیت شناخت. دلیل آن اعتراف نویسندگان غربی است كه نوشتهاند: مسئله بردهداری در آمریكا آشكارا شرمآورتر از دو معضل سابق بود. جان وسلی (John Wesley) میگوید: «سیاهان در آمریكا بردهاند، سفیدها از آزادی لذت میبرند. پس آیا همه این فریادهای مربوط به آزادی و نفی بردگی چیزی جز لفّاظی و بازی با كلمات هست؟»(۲۵) از اینرو، دموكراتهای آمریكایی این تناقضات را دریافته و خواستار حل آنها شدهاند، چنانكه ویلیام گوردون بر این نظر بود كه اگر مقدّمه اعلامیه استقلال آمریكا نمایانگر «احساسات واقعی» میباشد، مفاد آن با بردهداری سازگار نیست.(۲۶)از مقایسه این دو معلوم میشود كه «الاسلامُ یعلو و لا یُعلی علیه.» شریعت اسلام از ابتدا برای «انسان» بوده و هیچگاه حقوقی كه در این اعلامیه بیان شدهاند به درجه ارزش و اهمیت حقوق بشر در اسلام نمیرسند، بلكه به خاطر آزادیهای افسار گسیخته از یك سو، و نگاه سكولاریستی به دین و بیاعتبار دانستن آن از تأثیر در ساخت نظام اجتماعی از سوی دیگر، بشریت را دچار انحطاط كرده و دستكم انحطاط بشریت در مواردی مانند همجنسبازی بر اساس آن توجیه شده است.
۲ـ مفهوم «حقوق بشر»
«حقوق بشر»(۲۹) به چه معناست و مقصود از آن چیست؟ آیا نزد همگان معنای واحدی دارد؟ و آیا در اسلام، حقوق بشر قابل قبول است؟ فلسفه حقوق بشر در اسلام چیست؟ و منشأ آن كیست؟ ریشه اختلاف حقوق بشر در اندیشه اسلامی و غربی چیست؟ آیا میتوان به كلّیتی از حقوق بشر دست یافت كه بین اسلام و غرب مشترك باشد؟ آیا «اخلاق» انسانی، جایگاه و منزلتی در حقوق بشر دارد؟ پاسخ به این پرسشها در گرو تبیین مفهوم و ماهیت «حقوق بشر» است. اگرچه پذیرش جهانی در مورد اصل حقوق بشر وجود دارد، ولی در مورد ماهیت و گستره این حقوق و در نتیجه تعریف «حقوق بشر»، توافق كلی وجود ندارد.(۳۰) در بین خود حقوقدانان غربی نیز، در خصوص مفهوم «حقوق بشر» اختلافنظر وجود دارد.(۳۱) منشأ این اختلافنظر، تفاوت برداشتها از خود این مفهوم است كه در ذیل، تبیین میگردد: الف. «حقوق» مورد بحث به چه معناست؟ آیا اصلاً منظور از «حقوق» در اینجا، اعطای امتیاز به یك فرد، در برابر تكالیفی است كه بر عهده دارد و دولت به عنوان مقام اعطاكننده، حق دخل و تصرف و محدود كردن آنها را دارد یا به معنای مصونیت یا امتیاز انجام برخی كارها و یا قدرت بر ایجاد یك رابطه حقوقی است كه اگر دولتها از آن تخلّف كنند، از افرادی ذیحق علیه دولتها حمایت میشود؟(۳۲) بنابراین، ارائه یك تعریف، مشكل است(۳۳) و برخی آن را ناممكن دانستهاند.
ب. «بشر» مورد بحث به چه معناست؟ شاید این سؤال بیمورد تصور شود؛ زیرا تقریبا اتفاقی است كه مقصود از «بشر»، همان انسانی است كه همه میشناسیم. از اینرو، «حقوق بشر» نه به معنای حقوقی است كه افراد بشر دارند، بلكه به معنای حقوقی است كه انسانها به دلیل آنكه انسان هستند، از آن برخوردارند؛ یعنی برای برخورداری از آن حقوق، صرف انسان بودن كافی است، فارغ از شرایط گوناگون اجتماعی و نیز سطح استحقاق آنها،(۳۴) اما تعیین آن به وسیله افراد یا دولتها، ارتباط وثیقی با نگرشها و رویكردهای آنان از بشر دارد.(۳۵) اینجاست كه یك سؤال منطقی مطرح میشود كه مقصود از «بشر» در این اعلامیه چیست؟ «آیا این همان انسانی است كه پیامبران آن را برای ما توصیف نموده و گفتهاند: انسان موجودی است دارای شرف و حیثیت و كرامت ذاتی كه با حكمت بالغه خداوندی به وجود آمده و رهسپار یك هدف اعلایی است كه با مسابقه در خیر و كمال به آن هدف خواهد رسید، مگر اینكه خود انسان، این ارزش را از خود منتفی سازد و هر كس به این انسان اهانت كند و حقوق او را نادیده بگیرد، با مشیّت خداوندی در مقام مبارزه برآمده است؛ یا این همان انسانی است كه امثال توماس هابز و ماكیاولی او را برای ما تعریف نمودهاند كه "انسان، گرگ انسان است"، و هیچ حقیقت ارزشی در وجود انسانی واقعیت ندارد؟»(۳۶) «حقوق جهانی بشر از دیدگاه غرب، موضوع فضیلت و كرامت ارزشی را برای انسانها نادید گرفته است؛ در هیچیك از مواد این حقوق، امتیازی برای انسانهای بافضیلت، با تقوا و با كرامت مطرح نشده است»،(۳۷) بلكه بر اساس تلاشهایی كه در كنفرانسها و مجامع بینالمللی به عمل آورده، با یك نگرش سكولاریستی، انسان را از حوزه ارزشها جدا كرده و روشن است كه اسلام به طور كلی، با سكولاریسم، هم در تفسیر انسان و هم در تفسیر عالم هستی و هم در تفسیر حقیقت حیات، ناسازگار است.(۳۸) بر اساس تفكر سكولاریستی، انواع فساد و فحشا تجویز و ارزشهای دینی حذف میشوند و بدینسان، سكولاریسم با تنزّل مقام شامخ انسانیت، بیشترین اهتمام را به آزادی به معنای اباحهگری و رهایی از قیود اخلاقی و مذهبی میدهد و آزادیهای مدّ نظر آن بیشتر در آزادی تن و شهوت خلاصه میشوند.(۳۹) به عبارت دیگر، حقوق بشر غربی به كرامت ذاتی بشر بسنده نموده، از حیثیت بالاتر، یعنی كرامت ارزشی، تغافل نموده است، در حالی كه اساسیترین حقوق انسان آن است كه «بشر» را در حوزه ارزشها تفسیر كنیم.(۴۰) از دیدگاه اسلام، این امتیاز (كرامت ارزشی) برای نیل به موقعیتهای شایسته زندگی اجتماعی، ضروری است.(۴۱) بنابراین، منشأ بسیاری از تفاوتها در ماهیت و مصادیق حقوق بشر از دیدگاه اسلام و غرب، اختلاف جهانبینی و تفاوت در انسانشناسی میباشد، گرچه مقصود هرگز این نیست كه «انسان» به صرف انسان بودن و فارغ از هر حیثیت دینی، نژادی و جنسیتی، حقوقی ندارد؛ زیرا همانگونه كه استاد شهید مطهری فرمودند: «از دیدگاه اسلام، حتی برای بدترین مجرمین نیز حقوقی در نظر گرفته شده، كسی نمیتواند آن حقوق را نادیده بگیرد. در منطق اسلام، اگر كسی هزاران نفر را كشته باشد و مجازات صدبار اعدام هم برای او كم باشد، باز هم حقوقی دارد كه آنها باید رعایت شوند.»(۴۲) اما سخن در كلّیت این حقوق است. به همین دلیل، حتی پیشنهادهای بسیاری از دولتهای شركتكننده در «كنفرانس سانفرانسیسكو» (برای تدوین منشور ملل متحد)، كه برای روشن شدن ماهیت حقوق بشر و نحوه آن صورت گرفت، هیچیك به تصویب نرسیدند(۴۳) و در نتیجه، همانگونه كه هنری استینر و فیلیپ آلستون میگویند: علیرغم پذیرش گسترده اصول حقوق بشر در تدابیر و طرحهای ملّی و بینالمللی، توافق كاملی درباره ماهیت چنین حقوقی و گستره اساسی آن (یعنی تعریف حقوق بشر و دامنه اعتبار آن) و مبنای اعتبار آن، وجود ندارد.(۴۴) حاصل آنكه همانگونه كه علّامه محمدتقی جعفری میفرماید: «نظام حقوق اسلام و غربی در كلّیت اصول اساسی حقوق بشر (یعنی حق حیات شایسته، حق آزادی، حق امنیت، ممنوعیت شكنجه، ممنوعیت مجازات و هرگونه رفتار ظالمانه و ممنوعیت رفتار بر خلاف شئون انسانیت) مشترك هستند.»(۴۵) اما به دلایلی كه برشمرده شدند، در مبانی و برخی از مصادیق و بیش از آن، در گستره و دامنه این حقوق، تفاوتهای چشمگیری وجود دارند.»(۴۶) اختلاف در مبانی حقوق بشر و ریشههای آن در شكلگیری رهیافتهای گوناگون بسیار تأثیرگذار بود. همانگونه كه جروم شستاك (Jerom Shestak) خاطرنشان میسازد، هرگونه نگرشی نسبت به بحث و بررسی نظریات فلسفی حقوق بشر، بدون پرداختن به مبانی و افكاری كه ساختار حقوق بشر را شكل دادهاند، مبهم و مشوّه خواهد بود.(۴۷) این حقوق از چه منبعی سرچشمه گرفتهاند و منشأ اعتبار آنها چیست؟ هر رویكردی در این مسئله، بر كل رویكرد ما نسبت به حقوق بشر تأثیر خواهد داشت؛ اینكه آیا مبنای مذهبی دارد یا ناشی از مكتب حقوق طبیعی یا پوزیتویسم و مانند آن میباشد؟ واژه «حقوق بشر» با این عنوان، در مذاهب سنّتی یافت نمیشود. با وجود این، كلام (الهیّات)، بیانگر مبانی نظری آن بوده، و بررسی اصول كلی و آموزههای حقوق بشر در منابع دینی موجود و منابع آن حقوق، عالیترین موجود (خداوند) است.(۴۸) پس تعیین مبنای اعتبار این حقوق، حایز اهمیت بسیار است. در اینجا، به اختصار به چند نكته در خصوص زیرساختهای حقوق بشر اشاره میشود:
۳ـ ویژگیهای ساختاری حقوق بشر در اعلامیه جهانی
حقوق بشر، آنچنانكه در اعلامیه جهانی حقوق بشر بازتاب یافته، از لحاظ ساختاری، دارای ویژگیهایی است كه توجه به آنها در بررسی تطبیقی ضروری مینماید:
الف. ابتنا بر جهانبینی سكولاریستی غرب
«حقوق بشر» موردنظر اعلامیه جهانی گرچه به لحاظ نظری به عنوان «مجموعه حقوق متعلّق به افراد بشر» تعریف میشود و از اینرو، باید جهانشمول باشد و از ارزشهای جهانی برخوردار باشد،(۴۹) ولی در واقع، جهانبینی خاصی را ترسیم میكند و آن عبارت است از: فرهنگ مدرن لیبرال ـ دموكراسی و سكولار غرب و تلاش برای فهم این حقوق بر اساس فرهنگی متمایز از فرهنگ غربی، در اصل «تحریف» مفهوم مناسب آن است؛ همانگونه كه جك دانلی با صراحت میگوید: «برداشتهای ـ به اصطلاح ـ غیرغربی از حقوق بشر، در واقع، اصلاً برداشت از حقوق بشر نیست.»(۵۰) بر خلاف برخی نویسندگان كم تعمّق، منظور این نیست كه چون اندیشه حقوق بشر غربی است، پس تنها در خاستگاه خود مشروعیت دارد،(۵۱) بلكه اولاً، اندیشه حقوق بشر اصالتا ریشه در تعالیم پیامبران الهی و ادیان توحیدی دارد.(۵۲) ثانیا، حقوق بشر موردنظر در این اعلامیه، مبتنی بر جهانبینی غربی است و به اعتراف خود دانشمندان غربی، از جمله آر. جی. وینسنت (R.J.Vincent)، «آنچه قوانین بینالمللی حقوق بشر نامیده میشود، كه ظاهرا عنوانی خنثی است، در واقع وسیلهای برای گسترش و تعمیق مشروعیت برداشتهای غربی از جامعه خوب است.»(۵۳) در سه واژه محوری در این عبارت تأمّل كنید:
یك. «گسترش»،(۵۴) نه صرفا ارائه؛ زیرا ایدههای مربوط به ارزشهای غربی، اكنون بیشتر توسط نخبگان و روشنفكران تحصیلكرده در غرب و پیشتر به وسیله عواملی مانند مدیران و حاكمان دوره استعمار و نظامهای آموزشی آنها در سراسر جهان ارائه شده است.
دو. «تعمیق»؛(۵۵) یعنی برداشت موجود از ارزشهای غرب در جهان اسلام، مانند نقاط دیگر، به قدر كافی عمیق و ریشهدار نیست كه بتوان فرهنگهای موجود را در آنجا كاشت.
سه. «مشروعیت»،(۵۶) یعنی به نحوهای باید سلطه غرب را پذیرفت كه در حد امكان، با نوعی نگرش منطبق باشد و مانند سابق نباید تحمیل یا تهاجم فرهنگی محسوب شود، به گونهای كه به عنوان ظهور مجدّد امپریالیسم فرهنگی با خطر مواجه گردد.
بر اساس همین رویكرد است كه بسیاری از دگراندیشان به ظاهر مسلمان، همصدا با نویسندگان و گویندگان و صاحبنظران غربی اعلام میكنند كه حقوق بشر مجموعهای از ارزشهای صرفا سكولار است و خداوند این حقوق را به مردم ارزانی نكرده است و در هیچیك از نهادهای دینی ریشه ندارد، بلكه نسبت به ارزشهای اسلامی برتری دارد و هر جا كه ارزشهای اسلامی با حقوق بشر تعارض یابند، حقوق بشر باید مقدّم شود و مهمتر اینكه میگویند: لازم است آموزههای اسلامی را از طریق سكولار ماندن آنها یا با ارائه تفسیری هرمنوتیك از قرآن، طوری تغییر دهیم كه با ارزشهای بینالمللی حقوق بشر منطبق شوند؛ زیرا آنان شریعت را كهنه و اهتمام به آن را ارتجاع و برخاسته از سنّتگرایی میدانند.
ب. ناسازگاری حقوق بشر غربی با مبانی اندیشه اسلامی
نظریه حقوق بشر غربی هرگز با مبانی اندیشه اسلامی سازگاری ندارد. حقوق بشر غربی با اتّكا به «راسیونالیسم»، بر این باور است كه هیچ مرجعی بجز عقل بشر برای داوری در باب ادعاهای اخلاقی وجود ندارد.(۵۷) با اتّكا به اومانیسم» هم تأكید میكند كه این حقوق با شخص انسان آغاز میشوند و با او به پایان میرسند. از اینرو، منشأ اعتبار و مفهوم این حقوق، صرفا انسانی است و نمیتوان آنها را به فراتر از شخص انسان گسترش داد.(۵۸) اصطلاح «حقوق بشر»، هم ماهیت و هم منبع این حقوق را نشان میدهد؛ یعنی حقوق بشر، حقوقی است كه هر فرد به دلیل انسان بودن از آنها برخوردار است،(۵۹) نه آنكه از جانب خداوند به وی عطا شده باشند و اصلاً این حقوق ارتباطی با خدا یا وحی یا دین ندارند.(۶۰) پس هرگونه تلاش برای ارتباط حقوق بشر (در اندیشه و مفهوم غربی) با ارزشهای مبتنی بر وحی الهی، مانند ارزشهای اسلامی، بیهوده است؛ زیرا ارزشهای دینی هرچند برای انسان حقوقی در نظر گرفتهاند، اما به لحاظ تعالی در بینش و نگرش دینی به انسان و رعایت حقوقی كه به حیات طیبه و شایسته انسانی و فرانباتی و فراحیوانی بشر ارتباط مییابند،(۶۱) عالیترین حقوق را منظور داشته است؛ اما باور و نقطه آغاز و پایان آنها خداست، نه انسان. نتیجه این اختلاف در جهانبینی، به مرحله نظریهپردازی محدود نمیماند؛ بلكه بیشترین تأثیر را در حوزه عمل و رفتار اجتماعی برجای میگذارد. بر اساس تفكر اومانیستی، انسان، خالق اخلاق خویشتن تلقّی میشود، و آنچه در این نگرش اصالت دارد، خواستهها و امیال و لذات انسان است و اگر دینی هم معتبر باشد، باید در جهت تأمین هوا و هوسهای افراد و هماهنگ با خواستهای انسان باشد. از اینرو، در این اندیشه الحادی، انسان جایگزین خدا شده، محور همه ارزشها قلمداد میشود(۶۲) و حقوق و قانون چیزی است كه انسانها بر اساس خواسته و میل خود وضع میكنند. اینجاست كه اومانیسم به «لیبرالیسم» ـ یعنی اباحهگری ـ منتهی میشود؛(۶۳) زیرا به گفته داستایفسكی (Dostoievski)، نویسنده شهیر روسی، «اگر خدایی نباشد، همه چیز مجاز است.»(۶۴) بر مبنای لیبرالیسم، اصل اساسی و بنیادین در حقوق، آزادی مطلق انسانهاست؛ اما آنجا كه اگر هر فردی بتواند آنچه را كه خود میپسندد، انجام دهد و در این جهت آزاد باشد، هرج و مرج پدید آمده، موجب سلب آزادی از دیگران و اختلال در نظام اجتماعی میشود و به ناچار و از روی ضرورت و صرفا به منظور حفظ آزادی سایران، باید حدودی برای آزادی هر یك از افراد قایل شده، آزادی هركس منوط و محدود به عدم اخلال به آزادی دیگران گردد. بنابراین، تنها عامل محدودكننده آزادی، همانگونه كه جان استوارت میل خاطرنشان میسازد، «اصل ضرر»(۶۵) است و اگر احیانا در اعلامیه جهانی حقوق بشر، سخنی از مقتضیات صحیح اخلاقی به میان آمده،(۶۶) بدون پشتوانه منطقی است و بیشتر به مزاح شباهت دارد تا به واقعیت؛ چون بر مبنای تفكر لیبرالیسیتی و نسبیت ارزشها و اصالت دادن به خواست بشر به جای مصلحت وی، شنیعترین كارهای اخلاقی، نه تنها مجاز، بلكه مقدّس و قابل دفاع و از حقوق مسلّم و طبیعی بشر قلمداد میشود.(۶۷)بر اساس اندیشه دینی، سراسر جهان هستی آفریده خدای تعالی و مِلك اوست (اناللّه). از اینرو، موجودی مخلوق و وابسته به آفریدگار است و از خود چیزی ندارند، جز آنچه خدا موهبت فرموده است. پس باید هرگونه تصرفی با اجازه پروردگار باشد، وگرنه آن تصرف غاصبانه و حرام است. بدین روی، حتی مالك جان خویش نیست و نمیتواند خودكشی كند و به خود آسیبی برساند. اما اندیشه حقوق بشر غربی مبتنی بر اصل خویشتن مالكی است و میتواند با هستی خود هر كاری كه بپسندد و از آن لذت میبرد، انجام دهد؛(۸۶) چنانكه مك فرسون میگوید: فردی كه موضوع حقوق بشر است، در اصل مالك شخص خویش و استعدادهایی است كه به خاطر آن دِینی نسبت به جامعه ندارد.(۸۷) لئو اشتراوس، نظریهپرداز حقوقی آمریكایی، خدانشناسی در سیاست(۸۸) و لذتطلبی در سیاست(۸۹) را، كه به لیبرال مسلكی منجر میشود، نشان ویژه مدرنیته میداند.(۹۰) مایكل فریمن اذعان میكند: نظریه جدید حقوق بشر با این ادعای جان لاك شروع شد كه ما حقوق طبیعی خاصی داریم؛ زیرا ما به وسیله خداوند خلق شدهایم و برای مدت زمانی كه او مقدّر كرده، نه آنچه تمایل و خواست ماست، در حیات خواهیم بود.(۹۱) با وجود این، ملل متحد در ارائه اعلامیه جهانی حقوق بشر، به خداوند و اینكه همه حقوق ناشی از پروردگار متعال و خالق و مالك هستی است، اشارهای ننمود. این رهیافت ضد بنیادنگرایانه، به سوی فرضیه «نفی خدا»(۹۲) پیش میرود.(۹۳)
ب. فرجامانكاری: به دلیل یاد شده، غایتاندیشی و باور به اینكه جهان آفرینش از جمله انسانها، منزلگاه و مقصودی دارند و رفتار انسان باید بر مبنای آن اهداف و غایات تنظیم گردد، در دوران مدرنیته رخت بر بست و به جای آن، امیال، غرایز، هوا و هوس بشری جانشین شد؛(۹۴) چنانكه مارگارت مك دونالد میگوید: «انسانها مانند پیانویی كه برای تولید صداهای خاصی ساخته شده، برای هدف خاصی خلق نشدهاند، این هدف برای ما مشخص نیست.»(۹۵) آیا این طرز فكر، پیامدی جز نیهلیسم و پوچانگاری به دنبال دارد؟ آیا در چنین نگرشی، جایی برای بحث اخلاق و رسالت انسانی و خودسازی و تهذیب نفس میماند؟ در نگرش دینی، انسان از خداست و به سوی او در حركت است.(۹۶) از اینرو، باید رفتارهای خود را طوری تنظیم كند كه او را به سعادت ابدی و بهشت جاویدان رحمت الهی سوق دهد. بر این اساس، او نمیتواند عامل محدودیت آزادیها را فقط نظم عمومی و رفاه همگانی بداند، بلكه برای صیانت از مقام شامخ انسانی و كسب فضیلت، ارزشهای اخلاقی، یك عامل مهم و مستقل به حساب میآیند. هسته متافیزیكی و هستیشناختی لیبرالیسم به عنوان جهانبینی شایع غربی، فردگرایی است. تعهدات شناخته شده لیبرالی نسبت به آزادی، تساهل، تسامح و حقوق فردی از همین مبنا ناشی میشوند.(۹۷) بر این اساس، فرد باید خود ارزشهای خویش را برگزیند و خود، اخلاقیات خاص خویش را بیفكند و كسی نباید در رفتارهای فردی او دخالت كند و جز رفتارهایی كه موجب آسیب رساندن به دیگران و عدم رضایت آنان شود، همه رفتارهای انسان، در حوزه امور خصوصی قرار دارند. تمام ارزشها، متعلّق به فردند و اگر چیزی برای یك جامعه ارزشمند باشد، باید ثابت كرد كه برای یك فرد نیز ارزش است(۹۸)، و گرنه دلیلی وجود ندارد كه همه افراد آن جامعه به عنوان اخلاق اجتماعی یا مقرّرات مذهبی و یا حكومتی آن را رعایت كنند. به گفته جین هرس، حقوق بشر، حقوق فردی و هدف از آن، حفظ فرد در برابر حكومت است.(۹۹) اما نگرش اسلامی، ضمن احترام به حقوق فردی و حفظ منافع آنان و موظف نمودن حكومتها به حفظ و گسترش آزادیهای فردی، افراد را جزئی اساسی از جامعه محسوب نموده و هدف از قانون را حفظ منافع گستردهتر جامعه میداند. از اینرو، یكی از وجوه تمایز حقوق بشر غربی با حقوق اسلامی، تقدّم حقوق فردی بر مصلحت عمومی و حقوق جمعی در نگرش غربی است، در حالی كه در اسلام مصلحت عمومی و حقوق جمعی بر مصلحت و حقوق فردی مقدّم است.
ج. لذتگرایی و خوش باشی: به جای اندیشه تعالی و تكلیف انسان، لذت نشست و اساسا خیر و سعادت، یعنی هر چیزی كه لذتآفرین باشد.(۱۰۰) ریشه این اندیشه سخن توماس هابز است كه میگفت: «انسان در وضع طبیعی، تابع هیچ تكلیفی نیست و اراده او مطلق است و با هیچ ملاك و قاعدهای محدود نمیشود. فقدان تكلیف، از جهتی همان حق طبیعی است و حق طبیعی، حق مطلق است؛ زیرا از سرشت اراده نتیجه میشود و نه از قانونی بالاتر.»(۱۰۱)
د. تكلیفستیزی: حقوق با تكالیف، رابطه متقابل دارند؛ زیرا متلازمند.(۱۰۲) اما حقوق بشر غربی بر خلاف این قاعده عمل نموده، همواره انسان را محق و تكلیف را یك محدودیت، مانع و ضدارزش قلمداد میكند. این نگرش اومانیستی، كه به جای خدا، انسان را در كانون ارزش قرار میدهد،(۱۰۳) تا بدانجا پا مینهد كه حتی قلمرو دین را بر اساس انتظار بشر از دین تعیین میكند و با طرح این سؤال كه آیا دین برای ماست یا ما برای دین، در پاسخ میگوید: دین برای ماست و نه ما برای دین. پس از تعریف دین و تعیین قلمرو آن، باید ببینیم كه ما از دین چه میخواهیم، نه اینكه دین از ما چه میخواهد و چه تكلیفی بر عهده ما مینهد. ناگفته پیداست كه با توجه به حكمت حضرت پروردگار، آفرینش انسانها غایتمند است و برای تعالی بشر، كه همانا نیل به كمال و شكوفایی استعدادهای انسانی اوست، انجام تكالیف و رعایت برخی محدودیتهای رفتاری ضروری است. از اینرو، «به موجب شریعت، حقوق بشر حاصل تعهدات بشر است، نه مقدّم بر آنها. ما از تعهدات خاصی در برابر خداوند، طبیعت و سایر افراد بشر برخورداریم كه حدود و گستره آن در شریعت اسلامی معین شده است.»(۱۰۴) از اینرو، اندیشههای دینی، تكلیفمحور است و این حقوق برای انجام همان تكالیف و این تكالیف راهی برای نیل بشر به كمال است و به مقتضای لطف و رحمت خدای متعال، در شریعت تعیین شدهاند. تعالیم اسلامی، انسان را «بنده مكلف در برابر خداوند» توصیف میكنند كه هدف اصلی آنها، تسلیم شدن بشر در برابر اراده الهی است. این مسئله، شالوده مفهوم عبودیت را تشكیل میدهد كه در اعمال و رفتار بشر به سوی كسب رضایت خداوند از طریق عبادت هدایت میشود.(۱۰۵) از دیدگاه اسلامی، ارزشهای حقوق بشر غربی برای مسلمانان نه معتبر است و نه مطلوب. هرچند ظاهر این ارزشها كاملاً جذّاب و فریبنده و قانعكننده به نظر میرسد، اما اصول زیربنایی این ارزشها، اساسا با ارزشهای اسلامی كه به اقتضای لطف بیپایان و حكمت جاودانی بشر فرو فرستاده شده، یك عرف اجتماعی نیست و نمیتوان و نباید تلاش كرد حقوق بشر در اسلام را تحت نسبیت فرهنگی حقوق بشر غربی استبناط نمود و به این بهانه كه ما در دنیایی مدرن زندگی میكنیم و باید خود را با شرایط زندگی مدرن وفق دهیم، پذیرش ارزشها و اهداف بیگانه با اسلام را توجیه كنیم، بلكه اسلام تنها معیار سنجش اعتبار فرهنگی است كه مسلمانان برمیگزینند(۱۰۶) و این بدان روست كه تمام عالم هستی از او و به سوی اوست(۱۰۷) و فقط اوست كه مالك عالم هستی است و حق ربوبیت تشریعی و قانونگذاری برای بشر دارد؛(۱۰۸)«اِن الحكُمِ الاّ لِلّه.» (یوسف: ۴۰ و ۶۷) از نظر عقل سلیم نیز خالق متعال، بهترین قانونگذار، و قانون او كاملترین و جامعترین برنامه ممكن است.(۱۰۹) در اینجا، به پاسخ یكی از شبهات مهم حقوق بشر در اندیشه اسلامی توجه كنید:
عدالت؛ اصل بنیادین حقوق اسلامی
برخی از نویسندگان تحت عنوان «نواندیشی دینی»، با خرده گرفتن بر فقه سنّتی (و احیانا برخی از آنها بر اصل شریعت اسلامی) و ناكارآمد دانستن آن در دنیای امروز، پیشنهاد میكنند: «آنچه میتواند در دنیای امروز مؤثر باشد، توجه ویژه به عدالت به عنوان یكی از منابع فقهی و نیز بازگشت به قرآن است.»(۱۱۰) آنگاه میافزاید: «به باور من، اگر به عدالت به عنوان یك منبع جدّی مهم در حصول احكام نگاه كنیم و به قرآن برگردیم، میتوانیم در كوتاه مدت، در حوزه فقه زنان، به دیدگاههای تازه و پیشرفتهای خوبی برسیم.»(۱۱۱) نویسنده مسلمان دیگری با همین رویكرد میگوید: «شریعت با توجه به روند سنّتیاش، اصل طلایی معامله به مثل را نسبت به زنان و غیرمسلمانان جاری نكرده است.»(۱۱۲) سپس با نگاه پلورالیستی و فمینیستی به این نتیجه میرسد كه زنان مسلمان میتوانند با مردان غیرمسلمان ازدواج كنند.(۱۱۳) و چون معیار حقوق بشر را منع تبعیض میداند، از كشورهای اسلامی میخواهد كه تبعیض علیه زنان را ممنوع سازند.(۱۱۴) ولی روشن است كه مقصود آنها از عدالت، امری نسبی و عرفی است؛ چنان كه مقصود آنها از منع تبعیض برابری و تشابه و یكنواختی بر اساس معیارهای غربی مندرج در كنوانسیون رفع كلیه اشكال تبعیض علیه زنان است، نه اصل ثابت و مطلق عدالت. اما معلوم نیست اینان كه بر خلاف صریح قرآن فتوا میدهند ـ مثلاً ـ ازدواج با كفّار كه به حكم آیه ۲۲۱ سوره بقره ممنوع است ـ چگونه خود را مسلمان میدانند؟! به هر صورت، آنچه نواندیشی دینی روشنفكرمآبانه را به ورطه الحاد و نفی شریعت اسلامی و دستكم فتاوا و اظهارنظرهای عجیب و غریب و شاذ ـ البته مشتریپسند ـ میكشاند، عدم ضابطهمندی است. آنچه اصالت جریان نواندیشی دینی را در آغاز و انجام صیانت میكند، وفاداری به عنصر «اجتهاد» است. «اجتهاد» یعنی «فهم دین مبتنی بر روشها و ضابطههای خاص و در یك كلام، یعنی فهم روشمند دین.» در مقابل این نظریه، «فهم آزاد و غیرضابطهمند» قرار دارد كه ریشه همه انحرافات، التقاطات و كجرویهاست. روشنفكر و نواندیش دینی، باید دین را مبنای تفكر قرار دهد، نه موضوع تفكر و صرفا مباحثات خود را حول محور دین متمركز كند، آنگاه با هر انگیزه و یا هر روشی و یا از پایگاه فكری، به نام دین اظهارنظر كند. به هر صورت، از این دیدگاه ما، «عدالت» بنیان استوار، بلكه استوارترین بنیان حقوق است؛ چنانكه استاد شهید مطهری گفته است: «اصل عدالت از مقیاسهای اسلام است كه باید دید چه چیزی بر آن منطبق میشود. عدالت در سلسله علل احكام است، نه در سلسله معلولات. نه این است كه آنچه دین گفته عدل است، بلكه آنچه عدل است، دین میگوید،(۱۱۵) و علمای اسلام با تبیین و توضیح اصل عدل پایه فلسفه حقوق را بنا نهادند.»(۱۱۶) گرچه مبنای نخستین حقوق اسلامی، اراده تشریعی خداوند است كه از راه وحی بر پیامبر نازل شده و ما از طریق رسول خدا یا اهلبیت او علیهمالسلام و یا به حكم عقل (هرگاه به دور از شوائب و به نحو یقینی، به مطلبی وقوف یافت)(۱۱۷) به آن دست مییابیم، اما مگر جز آن است كه اراده تشریعی خدا بر پایه عدالت است؟! روح قرآن و اسلام، دعوت به عدالت است. قرآن كریم یكی از اهداف مهم بعثت پیامبران و نزول كتابهای آسمانی را برپاداشتن قسط و عدل معرفی كرده است: «لقد اَرسَلنا رُسُلنا بِالبیّناتِ و اَنزلنا مَعَهُم الكتابَ و المیزانَ لِیقومَ النّاسُ بِالقسط»(حدید: ۲۵)؛ همچنان كه تمام اوامر الهی بر مبنای عدل استوارند: «اِنَّ اللّهَ یَأمرُ بِالعدلِ و الاحسانِ» (نحل: ۹۰) و هرگز خداوند نه در تشریع و نه در تكوین، ظلم روا نمیدارد، حتی اراده ظلم هم نمیكند: «وَ ما اللّهُ یُریدُ ظلما لِلعبادِ» (غافر: ۳۱)؛ چه اینكه اساس جهان هستی، خواه در آفرینش و خواه در نظام قانونگذاری بر پایه عدالت صورت میگیرد. رسول گرامی صلیاللهعلیهوآله فرمودند: «بِالعدلِ قامتِ السماواتُ و الارضُ»(۱۱۸) و یا «عدالت میزان و ترازوی خداوند در روی زمین است»(۱۱۹) و یا حضرت علی علیهالسلام فرمودند: «عدالت مبنا و ملاك حكم است.»(۱۲۰) اما عدالت در نظام حقوقی اسلام، بر خلاف نظریه عدالت در نظر این نویسندگان، یك ارزش مطلق فرازمانی و فرامكانی است. نزد اینان، علیرغم اینكه حقوق مبتنی بر عدالت است و عدالت محوریترین پایه حقوق طبیعی است، اما به لحاظ اختلاف در ملاك و مبنای عدالت و ابزار و راههای تشخیص آن، از عدالت تفسیرهای متعدد، بلكه متضاد شده است. در این رهیافت، عدالت مبنا و معنای ثابتی ندارد؛ در هر جامعهای و در هر زمانی و در هر نحله فكری، مفهومی خاص یافته است. وقتی شاخصه عدالت، خواست و امیال انسانی و صرفا تناسب با اوضاع و شرایط بینالمللی باشد، تردیدی نخواهد بود كه عدالت هر روز به گونهای خاص، غیر از آنچه كه قبلاً پنداشته میشد، تفسیر شود. در فرهنگ و اندیشه اسلامی عدالت، ارزشی است مطلق كه مفهوم و ملاك آن ثابت است، گرچه به تناسب مقتضیات زمان و مكان، احیانا مصادیق آن تفاوت یابد. عدالت در مناسبترین مفهوم مرتبط با این بحث، همان معنای دقیقی را دارد كه اندیشمندان شیعه به پیروی از امیرالمؤمنین علی علیهالسلام (۱۲۱) و خاندان رسالت بیان كردهاند و آن، قرار دادن هر چیزی است در جایگاه شایسته خود.(۱۲۲) هرگاه از عدل الهی گفتوگو میشود، ممكن است منظور عدالت تكوینی و یا تشریع و یا هر دوی آنها باشد. «عدالت تكوینی» یعنی رعایت استحقاقها در افاضه وجود توسط خداوند متعال و امتناع نكردن از افاضه وجود و رحمت است به آنچه امكان وجود دارد. به عبارت دیگر، موجودات در نظام هستی، از نظر قابلیتها و امكان فیضگیری از مبدأ هستی با یكدیگر متفاوتند و این تفاوت لازمه نظام احسن آفرینش است كه خود مقتضای حكمت باری تعالی است. هر موجودی در هر مرتبهای كه باید باشد، از نظر قابلیت استفاضه، استحقاق ویژهای دارد. ذات مقدس حق، كه كمال مطلق و خیر مطلق و فیّاض علیالاطلاق است، به هر موجودی آنچه را از هستی و كمال وجود كه برای آن موجود ممكن است به وی میبخشد. پس «عدالت تكوینی» آن است كه خداوند به هركس به اندازه استحقاقش، وجود و استعداد و كمالات وجودی عطا كند.از سوی دیگر، در مقام اثبات نیز عدالت متّكی به خدای متعال است؛ زیرا عدالت در بهترین تعریف خود، یعنی «اعطاءُ كلِّ ذی حقٍ حقَّه» دادن حق هر كس به صاحب آن (حقدار) نیازمند تعیین میزان استحقاق و شایستگی هركس برای بهرهمند شدن از حق است. حق هر كس چیست؟ با كدام ملاك تعیین میشود؟ در فرهنگ و بینش توحیدی، چون سراسر جهان هستی با همه نمودها و ظواهر آن، عاریتی از جانب خدای تعالی است، همو، كه كمال مطلق است، برای نیل موجودات به كمال شایسته خود، كه هدف آفرینش است، در نظام تكوین و تشریع قواعدی مقرّر نمود. نظام تشریعی، كه بیانگر قانونگذاری برای تنظیم رفتارهای اختیاری انسان است، به مقتضای ربوبیت خدای متعال در تكوین و تشریع باید مستند به خدا باشد و این است سرّ انحصار قانونگذاری و تشریع در اسلام به خدای متعال؛ یعنی هیچكس جز خدا حقّ «قانونگذاری» و فرمان «باید و نباید» ندارد. علاوه بر آن، به لحاظ كاستیهای فراوان در ناحیه شناخت و آگاهی و نیز در ناحیه اخلاقی انسان، بر فرض داشتن یا بهرهمند شدن از شناخت و آگاهی لازم بتواند به مقتضای آن عمل كند، به دلیل نیازمندی و نیز به دلیل خصلتها و اوصاف برخاسته از این نیازمندی ـ یعنی طمعورزی و تكاثر و روحیه استثمارگری ـ او توانایی وضع قانون شایسته را ندارد.
بنابراین:
اولاً، حقوق و مجموعه باید و نبایدهای حاكم بر نظام اجتماعی انسان، كه دارای ضمانت اجرای دولتی است، ریشه در واقعیات دارند و اعتبارات صرف نیستند. نظام حقوقی معتبر آن است كه عادلانه باشد و عدالت بر پایه حقوق واقعی فطری استوار است. «عدالت» به معنای دادن حق هر كس به او بر مبنای این واقعیات وجودی و نه اعتبار صرف، در تمام زمانها یكی است. استاد شهید آیةاللّه مطّهری میفرمایند: «عدالت، رعایت همین حقوق (واقعی و فطری) است و در تمام زمانها یكی است. درست نیست كه میگویند عدالت امری نسبی است. عدالت بر پایه حق و استحقاق بنا شده و عموم استحقاقهای انسان همیشه ثابت و یكنواخت و مطلق است.(۱۲۴) پس عدالت هم مطلق است و نسبی نیست.»(۱۲۵)
تبیینی دیگر از اطلاق عدالت و همه اصول ارزشهای اخلاقی در كلام استاد فرزانه آیةاللّه مصباح وجود دارد. مفاد نظریه ایشان این است كه تمام قواعد اخلاقی و احكام شرعی راهنمای انسان در تنظیم رفتارهای اختیاری خود به منظور نیل به كمال هستند و از سوی دیگر، این احكام و قواعد در واقع بیانگر رابطه ضروری علّی و معلولی میان كارهای اختیاری و پیامدهای آنهاست و به همین دلیل، بایدها و نبایدهای حقوقی، حكایت از رابطه ضرورت بالقیاس میكنند. این مفاهیم اعتباری برگرفته از واقعیت نفسالامریاند. به عبارت دیگر، مفهوم «باید» و «نباید» اعتباری است، اما نه اعتباری صرف كه نسبی و قابل تغییر به اختلاف سلیفه و بسنده باشد، بلكه مبتنی بر یك سلسله واقعیات خارجی است كه از آنها به «ضرورت بالقیاس» یاد میشود.(۱۲۶)
ثانیا، به دلیل آنكه قانونگذاری در بینش توحیدی مخصوص خداست و همه حقوق و تكالیف باید برای حقّانیت خود مستند به او باشند و قانون خدا، كه از علم و حكمت و قدرت و لطف او سرچشمه میگیرد، قانون ثابت است، پس در مرحله اثبات نیز عدالت مستند و مبتنی بر وحی، امری تغییرپذیر، نسبی و منطقهای نیست. استاد مطّهری میگوید: اسلام عدالت را مطلق میانگارد؛ زیرا نسبیت عدالت با خاتمیت و ابدیت دین ارتباط دارد؛ چون دین معتقد است: عدالت از اهداف انبیاست و اگر عدالت در هر زمان یكگونه باشد، كدام قانون است كه بتواند برای ابدیت، دستور عدالت داشته باشد؟ پس نسبی دانستن عدالت، مغایر خاتمیت دین است.»(۱۲۷) حاصل سخن آنكه عدالت در بینش اسلامی، هم در مرحله ثبوت و هم در مرحله اثبات، مطلق است و بر خلاف آراء و نظرهای سست بنیان، عدالت در تشریع اسلامی امری عرفی، تغییرپذیر و نسبی به فراخور زمان و مكان نیست. آری، مصادیق عدالت، ممكن است به فراخور زمان و مكان تغییر یابند، ولی ملاك عادلانه یا غیر عادلانه بودن، وحی است. اگر خدای متعال فرمود: «لِلذَّكَرِ مِثلُ حَظِّ الاُنثَیینِ»(نساء: ۱۱) همین مصداق عدالت است. در گذشته و امروز و به بهانه عرفی بودن عدالت، نمیتوان در این قانون خدا تغییر روا داشت و حكم به برابری ارث زن و مرد یا دیه آن دو داد؛ زیرا ـ همانگونه كه گفته شد ـ «عدالت» یعنی دادن حق هر كس به دارنده آن حق، ولی مگر نه این است كه ملاك و مرجع تعیین حق خداست؟! آیا عرف ملاك تشخیص حق است یا خدا. اگر ریشه همه حقها خداست و او حق مطلق است، پس اراده و خواست او ملاك حق است و هرچه غیر او باشد، ناحق است. و ما راهی برای پی بردن به اراده تشریعی خدا جز وحی (قرآن و سنّت) و یا عقل (هرگاه به طور صد درصد و بدون هیچگونه كاستی در مبادی یا مبانی، دریافت قطعی و یقینی داشته باشد) نداریم. با توجه به اینكه تشخیص عقل در جزئیات و مصادیق بسیار اندك میباشد (اگر نگوییم صفر است)، پس تنها مرجع تعیین عدالت و بیان حد و مرز حقوق و تكالیف مردم، وحی است، و مفاد وحی امر ثابتی است.
۵. جهانشمولی حقوق بشر
در حقوق بینالملل معاصر، حقوق بشر از حقوق بنیادین و غیرقابل انتقال تلقّی میشود؛ حقوقی كه زیستن به عنوان نوع بشر، بر پایه آنها استوار است.(۱۲۸) همانگونه كه گفته شد، حقوق بشر نه به معنای حقوقی است كه افراد بشر دارند، بلكه به معنای حقوقی است كه انسانها به دلیل اینكه انسان هستند، از آن برخوردارند؛ یعنی برای برخورداری از آن حقوق، صرف انسان بودن، فارغ از شرایط گوناگون اجتماعی، سیاسی و مذهبی و نیز فارغ از سطح استحقاق آنها كافی است.(۱۲۹) از اینرو، حقوق بشر به عنوان حقوقی فراتر از قوانین وضعی و حاكم بر آنها باید توسط قانونگذاران و مجریان حكومتی رعایت شوند و در واقع، حقوق بشر برای دفاع از مردم و شهروندان در مقابل استبداد و خفقان و ستمگری حاكمان طرح شدهاند. در اسلام، مسئولیت مقابله با تهدید، ارعاب و ستمگری، وظیفهای همگانی است. از اینرو، همه افراد باید در برابر عوامل تهدید، ارعاب و ستم بایستند و از مظلوم دفاع كنند؛ دشمن ظالم باشند؛ همانگونه كه دستور نورانی امام علی علیهالسلام به فرزندانش مبنی بر اینكه «همواره خصم ظالم و یار و یاور مظلوم باشید»،(۱۳۰) بر تارك عالم میدرخشد. نه تنها شریعت اسلامی، بلكه همه ادیان بر حقوق بشر تأكید میكنند و بنابر تحقیقات علّامه طباطبائی، كوروش یكی از مردان الهی(ذوالقرنین) بود كه در سال ۵۶۰ قبل از میلاد، منشوری را اعلام كرد كه دربردارنده حقوق و آزادیهایی برای بشر بود.(۱۳۱) اما چیزی كه باید بدان توجه داشت، این است كه در اندیشه اسلامی، حقوق بشر موهبتی است الهی و مقتضای حكمت الهی و هدف آفرینش. پس باید در جهت خواست خدای متعال و متناسب با هدف خلقت باشد؛ یعنی اولاً، منطبق با اراده تشریعی خدای متعال باشد؛ ثانیا، با حقوق بنیادیتر مانند «حق اللّه» یا حقوق جمعی و عمومی، كه مهمتر از حقوق فردی باشد، مانند حق جامعه، تعارض نداشته باشد. از اینرو، بر اساس اندیشه اسلامی، حقوق بشر نمیتواند مغایر شریعت اسلامی باشد و بر اساس نظام احسن و تقدّم مصلحتهای عموم مردم بر منافع افراد، حقوق فردی نمیتوانند در تعارض با حق جامعه، مانند تربیت دینی و حاكمیت خداپرستی باشد و به همین دلیل. دایره محدودیتهای آزادی در نگرش اسلامی بیشتر است. آیةاللّه جوادی آملی در این زمینه میفرماید: انسان خلیفةاللّه است و خدای متعال این كرامت را به وی بخشید؛ «وَ لَقَد كَرَّمنا بنی آدم.» (اسراء: ۷۰) حقوقی كه خدای متعال به وی ارزانی داشت، در راستای فعلیت بخشیدن به این كرامت است. از اینرو، هرگز حقوق بشر نمیتواند به گونهای باشد كه با كرامت انسانی مخالف باشد. فلسفه بسیاری از محدودیتها در حقوق انسان همین امر است. جهانشمولی حقوق بشر به چه معناست؟ مؤلّفههای لازم آن كدامند؟ آیا اعلامیه جهانی حقوق بشر، واقعا جهانشمول است؟ چرا؟ آیا حقوق بشر اسلامی جهانشمول است؟ چرا؟ راز جهانشمول بودن حقوق بشر اسلامی چیست؟ دلیل آن كدام است؟ آیا این عوامل قابل تعمیم به اعلامیه جهانی حقوق بشر هستند یا نه؟ اینها پرسشهایی هستند كه باید به بحث و بررسی آنها بپردازیم: یكی از ویژگیهایی كه برای حقوق بشر برشمرده میشود و در اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز بر آن تأكید شده، «جهانشمولی» آن است. «جهانشمولی»، مشخصه عمدهای است كه حقوق بشر را از دیگر حقوقها متمایز میسازد.(۱۳۲) همانگونه كه دبیر كل سازمان ملل متحد یادآوری كرد، «این جهانشمول بودن حقوق بشر است كه به آن اقتدار میدهد.»(۱۳۳) مقصود از این ویژگی چیست؟ آیا همانگونه كه در دائرةالمعارف حقوق بشر(۱۳۴) آمده و جك دانلی نیز بر آن تأكید ورزیده، بدین معناست كه «حقوق بشر اندیشهای است كه تقریبا در سراسر جهان به طور عام پذیرفته شده یا این چنین قلمداد شده است؟»(۱۳۵) و از اینرو، مجمع عمومی سازمان ملل متحد اعلامیهای را، كه تحت عنوان «حقوق بشر» در سال ۱۹۴۸ م مورد تصویب قرار داد، «اعلامیه جهانی»(۱۳۶) نامید و مقصود آن است كه حقوق بشر به لحاظ نظری، ارزش جهانی دارند؛ زیرا هدف از آنها این است كه در مورد تمام انسانها، باید به طور یكسان و با صرف از اختلافهای قومی، فرهنگی و دینی رعایت شوند.(۱۳۷) از اینرو، در مقدّمه «اعلامیه جهانی حقوق بشر» تأكید شده است كه این اعلامیه برای همه مردمان و همه ملّتهاست و در بسیاری از موارد نیز تصریح میكند كه این حق برای همه افراد بشر و فارغ از هرگونه حیثیت خاص قومی، فرهنگی، نژادی و مذهبی است. كوفی عنان، دبیر كل سازمان ملل متحد، در سخنرانی خود به مناسبت پنجاهمین سالگرد اعلامیه جهانی حقوق بشر، به هر دو معنای مزبور از جهانشمولی اشاره كرد و گفت: «حقوق بشر جهانی است، نه فقط به خاطر ریشه داشتن در همه فرهنگها، بلكه به خاطر آنكه توسط همه كشورهای عضو سازمان ملل متحد تأیید شده است.»(۱۳۸) به نظر میرسد همانگونه كه دكتر هدایتالله فلسفی نگاشتهاند، «حقوق بشر به لحاظ سرشتی كه دارد، زمان و مكان نمیشناسد»(۱۳۹) از اینرو، باید جهانی و جهانشمول باشد، ولی آیا همانگونه كه ایشان مدعی است، «اعلامیه جهانی حقوق بشر، به راستی اعلامیهای جهانی است؟»(۱۴۰) به نظر میرسد كه چنین نباشد؛ زیرا همانگونه كه برخی از محققان معتقدند، «حقوقی كه به نام حقوق بشر تشریح میشود، با توجه به ویژگیهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعهای كه از این حقوق در آنجا تعریف به عمل میآید، شكل متفاوتی به خود میگیرد. از اینرو، حقوق بشر هیچگاه در چارچوب یك تعریف عام و قابل پذیرش عمومی نگنجیده است. این امر موجب بروز یك معضل در نظام حقوق بینالملل شده است.»(۱۴۱) لازمه جهانی بودن آن است كه یا به همه فرهنگها توجه شود، یا دستكم، قدر مشترك همه نظامهای حقوقی اخذ شود. «همانطور كه برخی دولتهای جهانسوم نظیر جمهوری اسلامی ایران، هند، چین و برزیل اعلام كردهاند: حقوق بشر مورد نظر غرب برخلاف فرهنگ و عقیده آنهاست و لذا، در مسائل حقوق بشر بایستی به فرهنگهای بومی توجه شود و معیارهایی كه صرفا بر مبنای فرهنگ و سنن و فلسفه غربی است، نبایستی جهانی تلقّی شود.»(۱۴۲) بنابراین، اعلامیه جهانی حقوق بشر به هیچیك از دو معنای یادشده، جهانی و جهانشمول نیست؛ زیرا با آنكه پنجاه و پنج سال از تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر میگذرد، هنوز برخی از كشورها آن را به عنوان بخشی از حقوق وضع شده كه بتواند در نظام داخلیشان اعمال شود، نپذیرفتهاند. استناد به اینكه این اعلامیه در سال ۱۹۴۸م با رأی مثبت ۴۸ كشور از ۵۶ كشور عضو سازمان ملل متحد به تصویب رسید؛ یعنی فقط هشت كشور نسبت به آن رأی ممتنع دادند و با رأی منفی هیچ كشوری روبهرو نشد، پس اكثریت كشورهای جهان آن را پذیرفتهاند، صحیح نیست؛ زیرا اولاً، با توجه به نوع گروهبندی در آراء متخذه، روشن میشود كه اعلامیه نوعا ساخته و پرداخته افكار حاكم بر كشورهای غربی بوده و از نظر فلسفی، ایدئولوژیكی و حتی سیاسی وابسته به فرهنگ غرب میباشد. ثانیا، حقیقت آن است كه بیشتر حاكمان، نمایندگان حقیقی مردم كشور خودشان نیستند و با وجود شعارهای پرزرق و برق و لیبرال ـ دموكراسی و تصریح به اینكه مبنای اعتبار و اقتدار هر حكومتی، خواست آن ملت است و این خواست باید در یك انتخابات آزاد و مطمئن و با رأی مخفی بیان شود، آنچه كه رأیساز و مؤثر در سرنوشت انتخابات است، پول و تبلیغات فریبنده است كه توسط احزاب به عنوان واسطهای بین سرمایهداران و صاحبان كارخانجات و صنایع یا تودههای مردم هزینه میشود.(۱۴۳) حقوق بشر زمانی حقوق بشر است كه برای آحاد بشر و به عنوان سپر دفاعی مقابل تعدّی حاكمان و صاحبان قدرت و نفوذ در جامعه منظور شود و دولتها به عنوان نمایندگان ملتها از آن دفاع كنند. از لحاظ جهانی بودن، ارزشهای مندرج در اعلامیه، گرچه قابل انكار نیست كه برخی از آنها و یا در كل، اصولی از آن، مانند ممنوعیت هرگونه نسلكشی، تبعیض نژادی، كشتار، شكنجه، هدف گلوله قرار دادن تظاهركنندگان بیگناه و پافشاری بر كرامت انسانی، حق حیات، حق تعلیم و تربیت، برابری، آزادی و مانند آن مورد پذیرش همه فرهنگهاست، اما هم در تفسیر این حقوق و هم در گستره محدودیتهای آن، اختلافات فراوانی وجود دارند. سابقه تاریخی اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز مؤیّد این نگرش است كه حقوق بشر مجموعهای از ارزشهای خنثا نیست، بلكه این حقوق برخاسته از شرایط و وقایع تاریخی خاصی هستند كه اروپاییها و آمریكاییها طی قرون شانزدهم تا بیستم و نیز تا به امروز آنها را تجربه كردهاند.در این دوره، مدرنیته به صورت پارادایمی تاریخی درآمد كه شاهد دگرگونیهای عمدهای در جهانبینی غربیها و روی آوردن آنان به نگرش سكولاریستی بود. به همین دلیل حقوق بشر غربی، نه در مرحله تئوری، جهانی است و نه در مرحله عملی، جهانشمول؛ زیرا از لحاظ نظری، فاقد بنیانهای استوار و پشتوانههای منطقی برای ارزشهای فراگیر و جهانشمول است و از نظر عملی نیز خوی استكباری دولتهای مستكبر مانع ایجاد فضای تفاهم، برابری و عدالت شده است. غربیها همواره درصدد تحمیل ارزشها، نگرشها و خواستهای خود بر سایر ملل و اقوام برآمدهاند و این مسئله ریشه بسیاری از معضلات و چالشهای حقوق بشر در جهان معاصر است. از اینرو، آمریكا به بهانه حقوق بشر و ایجاد دموكراسی به ملت مظلوم عراق حمله میكند و در واقع، به جای مردمسالاری، مردمكشتاری میكند و برای مردم حاكم موردنظر خود را تعیین میكند و این واقعیت و باطن حقوق بشر غربی است. راه چاره جهانشمولی حقوق بشر، نسبیت فرهنگی و پلورالیسم عقیدتی نیست؛ آنچنان كه جك دانلی بر آن اصرار میورزد، بلكه راهكار آن، چیزی است كه در نظام حقوقی اسلام مطرح شده و به همین دلیل، حقوق بشر در اندیشه اسلامی، به خاطر در برداشتن اصول و قواعدی فطری و انسانی، جهانشمول است و چنانچه اعلامیه جهانی حقوق بشر این اصول را رعایت كند، میتواند جهانشمول باشد كه مهمترین این اصول و قواعد، دو اصل ذیل هستند:
اصول جهانشمولی نظام حقوق اسلامی
اصل اول: فطری و فراایمانی بودن حقوق بشر اسلامی: یكی از ویژگیهای حقوق بشر اسلامی آن است كه فراایمانی و مبتنی بر فطرت بشر است؛ فطرتی كه میان همه انسانها مشترك است. بخشی از وظایف و تكالیف اسلامی مربوط به مسلمانان و مؤمنان است و قرآن كریم و روایات با تعبیر «یا اَیُّها الَّذینَ آمَنوا» و نظیر آن، افراد را مورد خطاب قرار داده است؛ مثل روزه و نماز. گرچه همه انسانها مكلّف به این شریعت هستند، اما نخست باید به توحید و نبوّت بگروند تا آنگاه مخاطب این دستورات قرار گیرند و برخی از دستورات، مقتضای انسانیت انسان است و نه مقتضای ایمان وی؛ مانند رعایت عدالت، خوبی به كسانی كه به ما احسان كردهاند، احترام به پدر و مادر، استادان و همه كسانی كه بر ما حقی دارند و حقوق بشر در اسلام، از این قبیل است و بنابراین، حق حیات، حق كرامت، حق تعلیم و تربیت، حق آزادی مسئولانه و حق مساوات مربوط به تمامی انسانها میباشد و از اینرو، قابل تعمیم به همه اقوام و ملل میباشد.
دلایل عمومیت این حقوق بسیارند، اما تنها به سه دلیل اشاره میشود: دلیل اول، به دو آیه قرآن و یك حدیث از نهجالبلاغه اشاره میكند:
۱. «لاَ یَنهاكُم اللّهُ عَنِ الَّذینَ لَم یُقاتلوكُم فیِ الدّین و لم یُخرجوكُم مِن دیاركُم أَن تَبرّوهم و تُقسطوا اِلیهم...» (ممتحنه: ۸)؛ خداوند شما را از نیكوكاری و عدالت درباره كسانی كه با شما در دین، جنگ و كشتار ندارند و شما را از وطنهایتان بیرون نراندهاند، نهی نكرده است.
علّامه محمدتقی جعفری میگوید: این مطلب به عنوان یك قاعده مورد قبول صاحبنظران است كه در هر مورد كه نیكوكاری و عدالت مقتضی داشته باشد، اوّلی از نظر اخلاقی و دومی از نظر قانونِ الزامی، ضرورت پیدا میكند.(۱۴۴)
۲. «هل جَزاءُ الاحسانِ الاّ الاحسانِ» (الرحمن: ۶۰)؛ آیا پاداش نیكی جز كار نیك و برخورد نیكوست؟
۳. دستور قاطعانه امیرالمؤمنین علی علیهالسلام به مالك اشتر نخعی برای اداره كشور به عنوان استاندار و حاكم مصر كه امام علیهالسلام كه در آن فرمودند: «و اشعر قلبكَ الرّحمةَ لِلرّعیةِ والمحبّةِ لهم و اللّطفِ بِهم و لا تكوننَّ علیهم سَبُعا ضاریا تَغتنم أكلَهم فاِنّهُم صَنفانِ: اِمّا أخ لكَ فی الدّینِ و اِما نظیرٌ لكَ فی الخَلقِ»؛(۱۴۵)] ای مالك! [رحمت بر رعیت و محبت و لطف بر همه آنان را بر قلبت قابل دریافت نما و برای آنان درندهای خونآشام مباش؛ زیرا همه آنان از دو حال خالی نیستند؛ یا برادر دینی تواند و یا نظیر و همنوع تو در خلقت. روشن است كه هیچ رحمت، محبت و لطفی درباره مردم، بالاتر از آن نیست كه همه آنان به حقوق طبیعی و فطری خود برسند(۱۴۶) و در حقیقت، این دستور امام علی علیهالسلام به معنای حق كرامت انسان و تكلیف حاكمان به تكریم آنان از هر مذهب و مسلكی است؛ یعنی همین كه شایسته نام «انسان» باشند دارای این حقوق میباشند، مگر در صورتی كه خود با رفتارهای ناشایست، این كرامت را از خود سلب كنند. اصل دوم: سهولت و سماحت و كرامت حقوق اسلامی: یكی دیگر از ویژگیهای حقوق اسلامی، عدم تحمیل فرهنگ اسلامی به پیروان دیگر مذاهب و احترام به اصل همزیستی مسالمتآمیز است. علّامه جعفری در این زمینه مینویسد: اسلام در مورد حقوق و تكالیفی كه به هر یك از ملل و جوامع اختصاص دارد و مستند به فرهنگ و دیگر عوامل و موقعیتهای حیاتی مخصوص به خود آن است، نه تنها مقرّرات حقوقی و تكلیفی خود را به هیچیك از اقوام و ملل تحمیل نمیكند، بلكه مطابق آیات شریفه قرآن و دیگر مبانی فقهی خود، آنها را در طرز اندیشه و رفتاری كه درباره مقرّرات خود دارند، آزاد میگذارد. البته در آن موارد كه خطا و اشتباه مردم در معتقدات و مقرّرات ثابت شود، اسلام بر مبنای اصلاح انسان و انسانیت و با مناسبترین شیوه، هدایت و ارشاد آنان را به عهده میگیرد. چند دلیل روشن برای این مطلب میتوان در نظر گرفت: دلیل اول آیات شریفه قرآنی است؛ مانند: «قُل یَا اَهلَ الكِتابِ تَعالوا اِلی كلمةٍ سواءٍ بینَنا و بینَكُم اَلاّ نَعبدَ اِلاّ اللّهَ و لا نُشرك بِه شیئا و لا یتخذَ بعضُنا بَعضا اربابا مِن دونِ اللّهِ...» (آل عمران: ۶۴)؛ بگو ای اهل كتاب! بیایید در یك كلمه مشترك با یكدیگر هماهنگ شویم [و آن این است كه [نپرستیم، مگر خدا را و هیچ چیز را با او شریك قرار ندهیم و هیچیك از ما دیگری را برای خود معبود اتخاذ نكند... . روشن است كه مقصود از «دعوت به یك كلمه مشترك»، دعوت برای همزیستی مطلوب بر مبنای آن كلمه است كه عبارت است از: توحید مطلق خداوندی و شریك قرار ندادن با او و عدم اتخاذ هیچكس به ربوبیت. قطعی است كه اگر این كلمه مشترك برای همزیستی با حقوق اساسی فطری و طبیعی همه اهل كتاب كافی نبود و اختلاف در قوانین و مقرّرات خاص آن اقوام و ملل، مانع از همزیستی مطلوب بود، همه اهل كتاب اعتراض میكردند كه صرف اشتراك در عقیده توحید مطلق و شریك قرار ندادن با خدا و عدم اتخاذ انسانها به ربوبیت، برای همزیستی با حقوق مزبور كافی نیست. بنابراین، ای پیامبر اسلام! ما را به كدامین وحدت دعوت میكنی؟! دلیل دوم، قاعده معروف «الزام» است. این قاعده میگوید: «الزموهم بما الزموا به انفسهم» (آنان را كه با شما هم مكتب نیستند، به آنچه كه آنان خود را ملزم بدان میدانند، الزام كنید.) معنای این قاعده آن است كه مسلمانان باید به حقوق و تكالیفی كه مردم غیرمسلمان به آن مقیّد و ملتزم هستند، احترام بگذارند و آن را درباره ایشان مراعات كنند؛(۱۴۷) مانند آنچه درباره ازدواج و ارث نسبت به پیروان سایر مذاهب و مكاتب رعایت میشود، مگر آنكه انحرافی عظیم در این معتقدات یا برنامههای رفتاری باشد كه قابل به رسمیت شناختن نباشد.··· پینوشتها
۱ـ انعام: ۱۶۵.
۲ـ حج: ۶۵.
۳ـ بقره: ۲۹.
۴ـ مؤمنون: ۱۴
۵ـ طه: ۴۰ و ۴۱.
۶. Declaration of Universal Human Rights.
۷. Charter of the United Nations, Art ۵۵۳.
۸. Ibid; Art. ۵۶.
۹. Petition of Rights;۱۶۲۸.
۱۰. Bill of Rights,۱۹۸۹.
۱۱ـ محمدتقی جعفری، حقوق جهانی بشر از دیدگاه اسلام و غرب، تهران، دفتر خدمات حقوقی بینالمللی ۱۰۱۰۴۰، ۱۳۷۰، ص ۲۸.
۱۲ـ ر.ك: همان، ص ۱۳.
۱۳و۱۴ـ همان، ص ۱۴، به نقل از: امیل بریه، الآراء الدینیة و الفلسفیة فیلون الاسكندری، ترجمه محمد یوسف موسی و عبدالحلیم نجّار، ص ۲
۱۵ـ محمدخیر هیكل، الجهاد و القتال فی السیاسة الشرعیة، ط الثانیة، بیروت، دارالبیارق، ۱۴۱۷ ه.ق، ص ۷۲۱ـ۷۲۲.
۱۶و۱۷ـ ابن هشام، السیرة النبویّة، بیروت، دارالقلم، ج ۱، ص۱۴۱ـ ۱۴۲.
۱۸ـ همان، ج ۲، ص ۱۴۷ـ۱۵۰.
۱۹ـ حسین الفتلاوی سهیل، حقوق الانسان فی الاسلام، بیروت، دارالفكر، ۲۰۰۱، ص ۳۵.
۲۰. Buergenthal, International Human Rights, pp. ۲۴۸-۲۴۹.
۲۱. International Humanitarian law and Human Rights, (Fact sheet, No. ۱۳, U.N; Jreneva; December, ۱۹۹۴), p.۱.
۲۲ـ نهجالبلاغه، تنظیم صبحی صالح، ط الخامسة، قم، دارالهجرة، ۱۴۱۲، نامه ۵۳.
۲۳ـ تحریم: ۱۲.
۲۴. See: Miriam Schneir, Feminism: The Essential Historical Writings (Random House, ۱۹۷۲), pp. ۲-۴.
۲۵. See: Richard B. Morris, The American Revolution Reconsidered Harper & Row (۱۹۶۷), P. ۷۶.
۲۶. Anthony Arblaster, The Rise and Decline of Western Liberalism (New York, Basil Blackwell Inc, ۱۹۸۵), p. ۲۰۲.
۲۷. See: Bernard Bailyn, The Ideological Origins of the American Revolution (Harward University Press, ۱۹۶۷), p. ۲۳۹.
۲۸. Arblaster; Op.Cit; P. ۳۱۱.
۲۹. Human Rights.
۳۰. Urns H. Weston, "Human Rights", Encyclopedia Britannica, (۱۵th ed,۲۰۰۲).
۳۱. Jerome J.Shestack, "The Jurispruduce of Rights", in: Theodor Merom (ed), Human Rights in International law, pp.۷۳-۷۴.
۳۲. Ibid.
۳۳. Rebecca M.M. Wallace, International law, P.۲۷۷.
۳۴. Jerome J. shestack, Op.Cit, P.۷۴.
۳۶. Ibid; PP. ۷۴-۷۵.
۳۶و۳۷ـ محمدتقی جعفری، پیشین، ص ۵۳ / ص ۵۵.
۳۸ـ عدنان علیرضا النحوی، المسلمون بین العلمانیة و حقوق الانسان الوضعیه، ص ۵۹ـ۶۰.
۳۹ـ ر.ك: نگارنده، «فمنیسم علیه زنان»، كتاب نقد، ش ۱۷.
۴۰و۴۱ـ محمدتقی جعفری، پیشین، ص ۵۳ و ۵۵ و ۲۸۵ ـ ۲۷۸.
۴۲ـ مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۴۶ـ۴۷.
۴۳ـ هدایتالله فلسفی، «تدوین و اعتلای حقوق بشر»، مجله تحقیقاتی حقوقی، شماره ۱۶ـ۱۷، ص ۹۸ـ۹۹.
۴۴. Henry J. Steiner & Philip Alston, International Human Rights in context pilitics, Morals; pp. ۱۶۹-۱۷۰.
۴۵و۴۶ـ محمدتقی جعفری، پیشین، ص ۲۶۶ / ص ۲۶۴ـ۵۰۲.
۴۷. Jerome J. Shestack, op.cit, PP. ۷۳-۷۴.
۴۸. Ibid, pp. ۷۵-۱۰۰.
۴۹. John Humphrey, "The International Bill of Rights part I".
۵۰. Jack Donnelly, "University Human Rights in Theory and Practice",? P.۲.
۵۱ـ محمدرضا نیكفر، خشونت، حقوق بشر، ص ۵۰.
۵۲ـ محمدتقی جعفری، پیشین، ص ۴۲ـ۱۴.
۵۳. R.J. Vincent,"Human Rights in International Relation"? P. ۵۱. (What is called the international law of Human Rights, aseemingly nautral title? Is in fact the machine for widening & deeping the legitimacy of western conceptions of the good society?)
۵۴. Widening.
۵۵. Deepening.
۵۶. Legitimacy.
۵۷. Jean L. Cohen & Anrew Aroto, Civil and Political Theory, P. ۶۰۹, n. ۲۷.
۵۸. Jack Donnelly, "The Concept of Human Rights", P. ۳۷.
۵۹. Jack Dennelly, "International Human Rights", P. ۱۸.
۶۰. Rolando Gaete, "Human Rights and the limits of Critical Reason", P. ۷.
۶۱ـ رعد: ۲۹.
۶۲. Davisies Tony, "Humanism: Man is God to Man or (Nothing other than) Man to Himself", in: Humanism, P. ۲۸.
۶۳ـ «لیبرالیسم» برگرفته شده ا ز واژه «Liberty» به معنای آزادی در انتخاب است، آنگونه شما میخواهید زندگی كنید، بدون مداخله دیگران. B.B.C, English Dictionary (London), ۱۹۹۳, p. ۶۴۴.).
۶۴ـ ویل دورانت، لذات فلسفه، ص ۱۰۳.
۶۵. The Harm Principle.
۶۶. Universal Declaration of human Rights, (۱۹۴۸), Art ۲۹ (۲).
۶۷. Andrew Altman, "Arguing About Law: An Introduction to Legal Philosophy"; P. ۱۴۲/۴۳. & ۱۴۶.
۶۸. Ibid, P.۱۴۶.
۶۹ـ بند ۲ ماده اعلامیه جهانی حقوق بشر مقرّر میدارد: «هركس در اجرای حقوق و استفاده از آزادیهای خود فقط تابع محدودیتهایی است كه به وسیله قانون منحصرا به منظور تأمین شناسایی و مراعات حقوق و آزادیهای دیگران و برای رعایت مقتضیات صحیح اخلاقی و نظم عمومی و رفاه همگانی در یك جامعه دموكراتیك وضع گردیده است.»
۷۰. Self-Possession
۷۱ـ آنتونی آر. بلاستر، لیبرالیسم غرب؛ ظهور و سقوط، ترجمه عباس مخبر دزفولی، چ سوم، تهران، نشر مركز، ۱۳۷۷، ص ۳۸.
۷۲. Rationalism.۷۳ـ آنتونی آر. بلاستر، پیشین.
۷۴الی ۷۶ـ معصومه ابتكار، مبانی فكری سند پكن، مجله فرزانه، دوره دوم، ص ۱۳۱ـ۱۳۷ / ص ۱۳۲ـ۱۳۵.
۷۷ـ تازههای اندیشه، نگاهی به فمینیسم، قم، معاونت امور اساتید معارف نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، ۱۳۷۷، ص ۴۷.
۷۸ـ محمدتقی جعفری، پیشین، ص ۲۳ـ۱۴.
۷۹. Positivism.
۸۰. Modern Natural Law.
esisab eht eb llahs elpoep eht ro lliw ehT :)۳(۱۲trA .۱۸ of Authority of government...
۸۲. Art.۱۸: Everyone has the rihgt to freedom of though, conscience and religion; this right includes freedom to change his religion or belief, and freedom, either alone or in community with others and in public or private, to manifest his religion or belief in practice, teaching, worship and observance.
۸۳. Are born free... All human beings.
۸۴. Superior Power.
۸۵ـ ویلیام تامس جونز، خداوندان اندیشه سیاسی، ج ۲، ص۸۰۰ و ۸۰۱
۸۶ـ زندگی هركس، دارایی خود اوست و به خداوند، جامعه یا دولت تعلّق ندارد و میتواند با آن، هر طور مایل است، رفتار كند.
۸۷. Mac Pherson C.B, The political Theory of Possessive Individualism: Hobbes to locke, P. ۳.
۸۸. Political Atheism.
۸۹. Political Hedonism.
۹۰. Leo. Strauss: Natural Right and History; p.۷ and pp ۱۶۹-۱۷۰
۹۱. Michael Freeman, "The Philosophical Foundations of Human Rights", Human Rights Quorterly ۱۶ (۱۹۹۴), PP. ۴۹۴-۵۷۶.
۹۲. Death of God.
۹۳ـ جمشید ممتاز، حقوق بشر در پرتو تحولات بینالمللی، تهران، دادگستر، ص ۴۴.
۹۴ـ ر.ك: آنتونی آر. بلاستر، پیشین، ترجمه عباس مخبر، ص۳۹ـ۵۰.
۹۵. Margaret Macdonald, "Natural Rights" in: Jeremy Waldoran; ed. Theories of Rights, P. ۳۰.
۹۶ـ بقره: ۱۵۶.
۹۷ـ آنتونی آر. بلاستر، پیشین، ص ۱۹.
۹۸. Jean L. Cohen & Anrew Aroto, Civil Society and Political Theory, P. ۶۰۹ n.۲۷.
۹۹. Jean Hersch, "Human Rights" in: Western Thought, pp. ۱۴۱-۱۴۲.
۱۰۰. Ibid, P.۱۷۶.
۱۰۱. Thomas Hobbes; Leviathan ed. Michael Oxkeshott, Oxford, Blackwell nd, p.۹۱
۱۰۲ـ محمدتقی مصباح، كاوشها و چالشها، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۰، ج ۲، ص ۹ـ۸.
۱۰۳. Humanism is Human instead of God. (B.B.C.EnglishDictionary)
۱۰۴. Seyyed Hossein Nasr, "The Concept and Reality of Freedom in Islam and Islamic Civilization" in: Alan S.Roseboum Philosophy of Human Rights: Intenational Prespectives (London: ALDYWCH Press, ۱۹۸۰), p.۹۱.
۱۰۵ـ یس: ۶۱ / ذاریات: ۵۶.
۱۰۶ـ آل عمران: ۱۹.
۱۰۷ـ بقره: ۱۶۶.
۱۰۸ـ فاطر: ۱۳.
۱۰۹ـ مائده: ۵۰.
۱۱۰و۱۱۱ـ ناصر قرباننیا، «تأكید بر ضرورت بازنگری فقه زنان»، روزنامه ایران، ۲۱/۴/۸۳، ص ۳.
۱۱۲الی ۱۱۴ـ عبدالله احمد نعیم، نواندیشی دینی و حقوق بشر، ترجمه حسنعلی نوریها، تهران، فرهنگ و اندیشه، ۱۳۸۱، ص ۳۲۳ / ص ۳۵۲ / ص ۳۲۸.
۱۱۵ـ مرتضی مطهری، بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی، تهران، حكمت، ۱۴۰۹ ق، ص ۴.
۱۱۶ـ همو، نظام حقوق زن در اسلام، چ هشتم، تهران، صدرا، ۱۳۵۷، ص ۱۲۴.
۱۱۷ـ نگارنده، «نقش عقل در استنباط قواعد و مقرّرات حقوقی از دیدگاه اسلام»، مجله معرفت، شماره ۶۱.
۱۱۸ـ ابن ابی جمهور احصایی، عوالی اللئالی، قم، الشهداء، ۱۴۰۵ ق، ج ۴، ص ۱۰۳.
۱۱۹ـ شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۳۱۰.
۱۲۰ـ آمدی، غررالحكم و دررالكلم، احادیث ۸۶۳، ۹۷۱۴، ۷۷۴.
۱۲۱ـ امام علی علیهالسلام در پاسخ به پرسشی درباره نسبت عدالت و بخشندگی فرمودند: عدالت با فضیلتتر از جود است؛ زیرا «العدلُ یضعُ الامورَ مواضعَها و الجودُ یخرُجها مِن جَهتها، العدلُ سائسٌ عامٌ و الجودُ عارضٌ خاصٌ فالعدلُ اَشرفهُما و افضلهُما.» (نهجالبلاغه، كلمات قصار، ۴۳۷).
۱۲۲ـ «وضعُ كل شیءٍ فی موضِعه.»
۱۲۳ـ الرحمن: ۱ ـ ۷.
۱۲۴و۱۲۵ـ مرتضی مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، چ نهم، صدرا، ۱۳۷۳، ج ۱، ص ۳۳۷ / ص ۳۴۱.
۱۲۶ـ ر.ك: محمدتقی مصباح، دروس فلسفه اخلاق.
۱۲۷ـ مرتضی مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، پیشین، ج ۱، صفحات ۳۰۴، ۳۰۵، ۳۱۷.
۱۲۸. Rebecca M.M.wallace,"International law", (London, Sweet and Maxwell; ed. ۱۹۹۷), p.۲۷۷.
۱۲۹. Shestack Jerome J., "The Jurisprudence of Rights", in: Theodor Meron, Human Rights in International Law (New York, Clarendon Press; Oxford, ۳rd ed; ۱۹۸۹), p.۷۴.
۱۳۰ـ نهجالبلاغه، ص ۴۲۱.
۱۳۱ـ سید محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیرالقرآن، تهران، ط الرابعه، ۱۳۶۲، ج ۱۳، ص ۴۰۷ـ۴۲۵.
۱۳۲ـ محمدتقی مصباح، جزوه حقوق و سیاست، (مجموعه درسهای استادفرزانه در سال ۱۳۶۵ در مؤسسه درراهحق)، ج ۲.
۱۳۳ـ همانگونه كه دكتر محمدجواد ظریف در سخنرانی خود در كنفرانس جهانی حقوق بشر وین، (ژوئن ۱۹۹۳) بیان داشتند، با توجه به مبنای حقوق بشر، كه از «توافقات بشری ریشه نمیگیرد؛ بلكه موهبتی است كه خدا به انسان داده و به همین جهت، جهانشمول مستقل از شرایط و فراتر از مرزها و اقتدار هرگونه مرجعی است و غیرقابل نقض میباشد.» (ر.ك: جهانگیر كرمی، شورای امنیت سازمان ملل متحد و مداخله بشردوستانه، تهران، وزارت امور خارجه، ۱۳۷۵، ص ۸۶.)
۱۳۴ـ سخنرانی كوفی عنان در دانشگاه تهران به مناسبت پنجاهمین سالگرد اعلامیه جهانی حقوق بشر، به نقل از: روزنامه ایران، ۳ دی ۱۳۷۶.
۱۳۵. Donnelly Jack, "Universal Huamn Rights in Theory and Practice", P.۱۲.
۱۳۶. Universal Declaration of Human Rights.
۱۳۷. Humphrey John, "The International Billof Right Part" I, in: Philosophical Foundations of Human Rights (Paris: Unesco, ۱۹۸۶), p. ۶۱.
۱۳۸ـ محمد خیر هیكل، پیشین.
۱۳۹ـ هدایتالله فلسفی، پیشین، ص ۹۵.
۱۴۰ـ همان، ص ۱۰۹.
۱۴۱. Rebecca M.M. Wallace, op.cit, P. ۲۷۷
۱۴۲ـ جهانگیر كرمی، شورای امنیت سازمان مللمتحدو مداخلهبشردوستانه، ص ۸۸.
۱۴۳ـ محمدتقی مصباح، كاوشها و چالشها، ج ۲، ص ۷۴ـ۷۹ / لستر تارو، آینده سرمایهداری، ترجمه عزیز كیاوند، ص۳۰۷ـ۳۱۵ / اسوالد اشپلنگر، فلسفه سیاست، ترجمه هدایتالله فروهر، ص۸۱ـ۸۵.
۱۴۴ـ محمدتقی جعفری، پیشین، ص ۱۸.
۱۴۵ـ نهجالبلاغه، ص ۴۲۷.
۱۴۶و۱۴۷ـ محمدتقی جعفری، پیشین، ص ۱۸۵ـ۱۸۶ / همان، ص ۱۸۴ـ۱۸۶.
منبع:فصلنامه معرفت، شماره ۸۲
منبع : خبرگزاری فارس
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران رافائل گروسی نیچروان بارزانی رهبر انقلاب حج کردستان عراق مجلس شورای اسلامی شورای نگهبان انتخابات دولت حسین امیرعبداللهیان دولت سیزدهم
تهران شهرداری تهران حجاب هواشناسی قوه قضاییه آموزش و پرورش قتل فضای مجازی سلامت سازمان هواشناسی شهرداری پلیس
خودرو مسکن ایران خودرو قیمت دلار بانک مرکزی قیمت طلا قیمت خودرو بازار خودرو دلار حقوق بازنشستگان قیمت بورس
نمایشگاه کتاب سریال افعی تهران سریال تئاتر مسعود اسکویی محمدعلی علومی تلویزیون دفاع مقدس سینمای ایران صدا و سیما کتاب موسیقی
مغز دانشگاه آزاد اسلامی دانش بنیان گوشی هوشمند
اسرائیل حماس رژیم صهیونیستی غزه فلسطین جنگ غزه آمریکا روسیه رفح اوکراین طوفان الاقصی نوار غزه
پرسپولیس استقلال فوتبال لیگ برتر ذوب آهن نساجی لیگ برتر ایران لیگ برتر فوتبال ایران بازی سپاهان رئال مادرید جواد نکونام
هوش مصنوعی سامسونگ اپل آیفون گوگل باتری مایکروسافت اندروید تلفن همراه ماهواره ناسا
رژیم غذایی بیمه کاهش وزن زیبایی چای دندانپزشکی فشار خون بیماران خاص سبزیجات