جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

اومانیسم درادبیات


اومانیسم درادبیات
دربررسی اصطلاح اومانیسم گاهی مقصود، صورت نوعی یک دوره تاریخی فرهنگی است که در این معنا، اومانیسم را می توان برابر با بشرگرایی یا سوبژکتیویسم دانست، اما در رنسانس (قرن ۱۵و ۱۶) یک معنای دیگر از اومانیسم ظهور می کند که می توان آن را اومانیزم ادبی نامید.
دریک دوره به ویژه قبل از انقلاب، که اطلاع زیادی از آراء افرادی همچون هایدگر و فوکو وجود نداشت، مترجمان، هنگامی که می خواستند اومانیسم را ترجمه کنند (به جز آن دسته که اومانیسم را به غلط به بشردوستی و انسان دوستی ترجمه می کردند) عمدتا اذهان ایشان به سوی جنبش اومانیسم ادبی حرکت می کرد. البته نمی توان این مفهوم را غلط پنداشت، اما باید توجه داشت که این مفهوم تنها یکی از شئون اومانیسم است.
در طلیعه اومانیسم و در ابتدای رنسانس، همانطور که این جنبش بزرگ، مهر خود را بر تمام شئون زندگی بشرغربی زد، ادبیات را نیز دربرگرفت، چنان که ما در ابتدای رنسانس درعرصه ادبیات چهره هایی همچون پترارک و بوکاچیو را می بینیم که نماینده صورت خاصی از اومانیسم (ادبی) هستند.
گذشته از خصیصه بشرانگاری که در همه جای اومانیسم دیده می شود، خصایص ویژه ای نیز می توان برای صورت خاص ادبی آن برشمرد، از جمله اینکه پیشتازان این جنبش ادبی توجه ویژه ای به ادبیات شرک آلود یونانی و لاتین نشان می دادند. علاوه بر این ایشان درزمینه نقاشی یا مجسمه سازی، وسواس بسیاری در ترسیم جزئیات بدن انسان و پستی ها و برآمدگی های آن از خود نشان می دهند. درتاریخ هنر جنسن و همچنین تاریخ هنر هلن گاردنر به نکات جالبی اشاره شده: در قرون وسطی نوعی پرهیز وجود دارد از اینکه تصویر انسان به صورت صرف انسانی کشیده شود. تصاویر انسانی اصولا دراین دوره، دو بعدی و فاقد پرسپکتیو هستند و این را نباید ضعف نقاش دانست، این مسئله به نگاه نقاش برمی گردد. به عنوان مثال هنگامی که حضرت عیسی (ع) را ترسیم می کند، قصد ندارد تا آن را زمینی کند لذا هاله نوری هم به آن می افزاید. اما نقطه مقابل آن در رنسانس و در آثار هنرمندانی مانند رافائل، داوینچی و میکل آنژ، که توجه افراطی به تشریح جزء به جزء بدن انسان داشتند، دیده می شود.

محمد منتظری
منبع : روزنامه کیهان