جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا
کارکردگرائی عرفان و معنویت در هزاره سوم
عرفان نگاه به رویه و لایهی ملكوتی و باطنی عالم و آدم است كه هم «حقیقت» را به انسان میشناساند و هم راه رسیدن به حقیقت را به آدمی مینمایاند; یعنی «شناختن» شهودی و كشفی و «شدن» سلوكی و باطنی كه به شناخت توحید ناب و شدن «موحد كامل» میانجامد; چه اینكه اس و اساس عرفان دو مقوله است:
۱) یكی توحید
۲) دیگری موحد (انسان كامل) در مقدمهی قیصری بر شرح «فصوص الحكم» نیز آمده است كه: «اعلم ایدك الله ان الوصول الی الله سبحانه قسمان; علمی و عملی و اما العملی مشروط بالعلمی» و در نتیجه، عارف نیز كسی است كه به آن سوی عالم وجود راه یافته و بین «اینجا» و «آنجا» ; یعنی جهان شهادت و غیب پیوند زده است و «ملكوت» نظام هستی را دیده و به مقام و منزلت «یقین» بار یافته است; آنچنان كه آیهی ۷۵ سورهی انعام بیانگر این مقام بلند عرفان علمی و عملی است . پس خروج از عالم كثرت و دخول به عالم وحدت، عرفان است و عارف همهی لایهها و سطوح هستی را پس از شناخت درمینوردد تا به «درگاه» و سپس «بارگاه» قدس ربوبی برسد . شیخالرئیس ابوعلیسینا در اشارات و تنبیهاتش به ترتیب در نمط نهم و نمط هشتم دو نكتهی بسیار وزین و عمیقی را مطرح نموده است; نكتهی اول: «والمتصرف بفكره الی قدس الجبروت شروق نور الحق فی سره یخص باسم العارف» ; یعنی انصراف مالك از جهان ماده و كشاندن عقل و اندیشهاش به سوی عالم قدس جبروت، با هدف قرار گرفتن در پرتو اشراق و نور الهی و تجلیات ربوبی در باطن وجودش .
پس تحول و تصرف از یك جهت و انصراف و انقطاع از جهت دیگر، منشا سیر روحانی و عروج ملكوتی انسان به سوی حقیقتحقائق میشود تا آدمی انوار قدس ربوبی را در جان و درونش متبلور سازد .
نكتهی دوم: «العارفون المنزهون، اذا وضع عنهم درن مقارنهٔ البدن وانفكوا عن الشواغل; خلصوا الی عالم القدس والسعادهٔ، وانقشوا بالكمال الاعلی و حصلت لهم اللذهٔ العلیا و قد عرفتها» ; یعنی عرفان در حقیقت، نزاهت از عالم ناسوت و طهارت ظاهر و باطنی و تزكیهی نفس و درون و جدایی از شواغل مادی و سیر به سوی عالم قدس و سعادت است تا اینكه با رسیدن به باطن، مراحل و درك مدارج كمال، بهتدریج «لذت حقیقی» كه همانا قرب الهی و مقام وصال معبود و لقای محبوب است، حاصل گردد كه عارف جز راه حق اراده نمیكند و جز به دیدار دلبر و دلدار نمیاندیشد: «العارف یرید الحق الاول» تا چنین عارفی آئینهی تمامنمای صورت حق گردد كه «صار سره مرآهٔ بحلوه محاذیا بها شطر الحق و درت علیه اللذات» .
پس در این صورت، عرفان همان خداشناسی حضوری و مشهودی و خداپرستی باطنی و حقیقی میباشد و در نهایت «فناء فیالله و بقاء باالله» است; یعنی از خود رهیدن و به خدا رسیدن; از خاك تا فوق افلاك سیر كردن; از من سفلی به سوی من علوی و از «انا» تا «عنده» سیر نمودن; و این عرفان مبتنی بر سه اصل اصیل و مهم است كه عبارتند از:
۱) خودآگاهی، خودشناسی یا معرفت نفس;
۲) خود نقدی، نظارت بر خویشتن یا محاسبت نفس;
۳) خودنگهداری، مدیریتبر خود یا مراقبت نفس .
و چه زیبا از مولیالموحدین، امامالعارفین علی ( علیهالسلام) در میزانالحكمه آمده كه: «العارف من عرف نفسه فاعتقها و نزهها عن كل ما یبعدها و یوبقها» و به تعبیر استاد شهید مطهری در كتاب آشنایی با علوم اسلامی: «از نظر عرفا، معرفهٔالله، معرفت همهچیز است، همه چیز در پرتو معرفهٔالله و از وجههی توحیدی باید شناخته شود و اینگونه شناسایی فرع بر معرفهٔالله است ... كمال فطری و ترقب انسان از نظر حكیم در «فهمیدن» است و كمال و فطرت و ترقب انسان از نظر عارف در «رسیدن» است .» پس نگاه عالم و عمل عارف «خدایی» است و در همه چیز و با همه چیز خدا را میبیند كه اول و آخر و ظاهر و باطن، اوست و به بیان دیگر، «رنگ خدایی» و «بوی خدایی» دارد .
● خاستگاه عرفان اسلامی
میتوان مثل همهی مورخین و سطحینگران، تنها با رویكردی تاریخی و نقلی به خاستگاه و ریشههای عرفان بنگریم و در نتیجه، عرفان اسلامی را عرفانی وارداتی و بیگانه از مسیحیت و یهودیت و زرتشت و هندویی و ... بدانیم و یا حداكثر تلفیقی و تركیبی از آموزههای اسلامی; مانند زهد، صبر، توكل، محبت، عبادت و ... با عرفانهای بشری: الحدوث، چون بودایی و فلوطینی و الهیالحدوث، چون یهودی و مسیحی و زرتشتی، آنهم دینهایی كه در سیر تحولی و تطوری خویش دستخوش تحریف لفظی و معنوی قرار گرفتند، قلمداد كنیم . و یا در یك نگاه افراطی و متحجرانه، اسلام را با عرفان، كاملا بیگانه و نامحرم دانسته و هیچ نسبتی بین اسلام و عرفان قائل نباشیم .
میتوان با نگاهی درون دینی و پویا و نیمنگاهی به تاریخ تحول و تكامل عرفان در گسترهی زمان، سرچشمههای اصلی و زمینههای واقعی عرفان را آموزههای دینی و اسلامی بدانیم و در عین حال بهرهوری عرفان اسلامی از عرفانهای دیگر را در بستر تكاملیاش نادیده نیانگاریم . سپس از اصالت، استقلال و هویت واقعی عرفان اسلامی دفاع كنیم و عرفان را درونی و محرم با تعالیم اسلامی بدانیم، نه بیرونی و نامحرم و در نتیجه، نگاه خویش را نقد و دید خود را تاویل نماییم; چه اینكه اسلام بنا بر آیات كریمهی سوره لقمان «تبیانا لكل شیء» و سورهی حج «من الناس من یجادل فی الله بغیر علم و لا هدی و لا كتاب منیر» دین جامع و فراگیری است كه در تفاسیر مختلف به علوم تجربی و عقلی و باطنی و وحیانی تفسیر شده است كه «بغیر علم» علوم حسی و عقلی، و «لاهدی» علوم انفسی و باطنی و «ولا كتاب منیر» معرفتخاص وحیانی را شامل میشود .
سرچشمههای اصلی عرفان در فرهنگ اسلام و زمینههای پیدایش و گسترش و تولد و تكامل آن در مفاهیم و مقولههایی; چون توحید، خودشناسی، زهدورزی، تقوای الهی با همهی مراتبش، ایمان و عمل صالح، یقین، توكل، تفویض، تبتل و ... باید جستوجو شود تا اصالت و استقلال و غنای عرفان اسلامی، خود را نشان داده و حفظ و صیانت گردد و پویابخش و تعهدآور و نورانیتدهنده و سازندهی اسلام ناب جلوهگر شود . اگرچه تاثیرپذیری «تصوف اسلامی» به معنای تاریخی و مصطلح آن در اصول و امهات و حتی سیر و سلوك عملیاش از تعالیم ادیان یهودی بخصوص مسیحی و مكاتب نوافلاطونیان، هندیان، ایران و یونان باستان را نیز نباید انكار كرد; اما در عین حال «تاثیرگذاری» تعالیم اسلامی بر عرفان و تصوف غربی و شرقی را نیز نباید از نظر دور داشت ... .
به هر تقدیر علل رشد و گسترش عرفان اسلامی را میتوان در مقولههای تعالیم قرآنی، تعالیم نبوی و سنت و سیرهی نبوی و علوی، آمیختگی دین و دینداری و اسلام با ذوق و محبت و عشق و شوق به عنوان عامل سیر انسان به سوی عرفان، تعالیم خاص علی (ع) در نهجالبلاغه و احادیث و روایات منقول از آن امام همام و سیرهی عملی آن حضرت در عبودیت، زهد، محبتورزی و همچنین دنیاگریزی مسلمانان بخصوص انزجار آنها از دنیا پس از دیدن دنیاطلبی و تجملگراییهای امویان و عباسیان، بیان حقائق معنوی و عرفانی توسط جمعی كه تربیتیافتهی مكتب اهلبیتبودند و تغییر و تحولات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در جوامع اسلامی بخصوص در دوران حاكمیت اموی و عباسی و در ایران در جریان حملهی مغول و تاتار و ... تنظیم و تبیین كرد .
● عرفان در بستر مذهبی شیعی و اهل سنت
در بحث روند تاریخی عرفان و تصوف در جهان اسلام به دو نكته از مرحوم استاد علامه طباطبایی (رض) كه در جلد اول و یازدهم تفسیر المیزان آمده، اشاره كنم:
الف) اول اینكه «سلسلههای طریقت از میان اهل تسنن شروع شد و پس از آشنایی با تعالیم اهلبیت ( علیهمالسلام) معارف اعتقادی و عملی ایشان، تركیبی از حقائق راستین و امور غیرحق را تشكیل داد . روح تشیع در مطالب عرفانی این گروهها دمیده شده بود; لیكن مانند روحی كه در پیكر آفت دیدهای جای گزیند و نتواند برخی از كمالات درونی خود را به طوری كه شاید و باید، از آن ظهور بدهد . از این رو سران طریقت دستبه بیان دستورات گوناگونی زدند كه سابقهای در دین نداشت و به دنبال این مساله، جدایی طریقت از شریعت طرح گردید . مشی و طریق عرفانی و معنوی حتی اقلیتشیعه نیز به سبب تاثیر چنین اكثریتی در اجتماع، تحت الشعاع مشی و روش اهل سنت قرار گرفت و عرفان شیعی نیز به رنگ طریقت اهل تسنن در آمد .»
ب) دومین نكته آن است كه در قرون اخیر، یعنی از قرن دهم هجری به این طرف، عرفان شیعه به تدریجبه سرچشمههای اصیل خود بازگشت و در مشی عرفانی، خود را تابع محض اهل بیت ( علیهم السلام) قرار داد .
ناگفته نماند كه پس از تفكیك عرفان شیعی از عرفان اهل تسنن، هم در تفسیر اصول و امهات و هم در التزام به شریعت و طریق سیر و سلوك عملی، باید گفت كه اینك آسیبها و آفات نظری و عملی، عرفان ناب اسلامی را تهدید میكند و طرح اسلام عرفانی با نظر گوهر و صدف دین، مقوله «حیرت» ، معنویت گرایی بدون معرفت و عقاید و اخلاق عملی، معنویت گرایی بدون التزام به شریعت و ... از جمله آفات و خطراتی است كه به سوی عرفان اصیل اسلامی خیزش برداشته و عرفان سكولار، اخلاق سكولار و معنویتبدون شریعت را تبلیغ و ترویج مینماید كه باید خبرگان و اهل طریقت واقعی و دین شناسان و عرفان شناسان با منطق قوی و برهان قویم به نقد و پاسخگویی بپردازند كه البته این نقد صورت گرفته است; لكن باید بیشتر شده و توسعه یابد تا نسل جوان جامعه دچار انحراف و خبط و خطا نشود .● شاخصهای عرفان اسلامی
معرفت اسلامی، گرایش عالمانه و آگاهانه و متعهدانه به آموزههای اسلامی در حوزههای نظری و عملی و نیز عرفان را در نظام در هم تنیدهی عقاید و اخلاق و احكام دینی دیدن; از جمله شاخصهای عرفان اسلامی است; لكن در یك تقسیم و ترتیب واقعی و حقیقی مولفهها و شاخصهایی را میتوان برای آن برشمرد كه عبارتند از:
۱) قرآن محوری و وحیگرایی;
۲) سنت و سیره محوری; یعنی اقتدا به پیامبر اكرم (ص) و ائمهی معصومین ( علیهم السلام) با شناخت آموزههای نبوی و علوی و صادقی و رضوی و مهدوی و عرفان را در ساحتهای علمی و عینی با آنها و در آنها دیدن و پایبندی عملی و التزام رفتاری;
۳) التزام به شریعت كه از انجام واجبات و ترك محرمات آغاز میشود تا درك كردن اطوار و انوار و اسرار شریعت و طریقت و حقیقت كه در یك خط طولی به هم پوسته قرار گرفتهاند;
۴) طهارت ظاهری و باطنی از طریق «خودشناسی و خودسازی» و عمل به دستور العملهای قرآنی و اهل بیت (ع) كه كاملترین و بهترین و نابترین دستورالعملها هستند;
۵) مراقبت دائمی از نفس و انسانهای وارسته و اهل مراقبه را الگوی خویش قرار دادن;
۶) مسؤولیت گرایی و تعهد پیشهگی در برابر فرد و جامعه و گریز از رهبانیت و انزوا و فردگرایی محض;
۷) «ولایت گرایی ناب» در عرفان كه از ارتباط روحی و توسل به اهل بیت ( علیهم السلام) آغاز میشود تا به مقام فنای در خدا بیانجامد;
۸) و بالاخره این كه، ادب مع الله داشتن; یعنی حد نگه داشتن در همهی احوال و اطوار وجودی و كارها را برای «خدا» و به «یاری خدا» انجام دادن و رنگ و بوی خدایی پیدا كردن .
● نسبت عرفان و ریاضت
در نسبت این دو باید مفرداتی، چون «عرفان» و «ریاضت» معنا شود تا نسبت و تعامل آنها را بهتر بشناسیم . لذا عرفان به معنای رسیدن به مقام خلافت الهی و قرار گرفتن در مرتبهی تجلیات اسمایی و صفاتی و ذاتی حق تعالی است كه البته به نسبت مقام و منزلت عرفا، مراتب و درجاتی پیدا میكند . عرفان به معنای انقطاع از غیر خدا و اتصال به خدا و «خداگونگی» است . این جاست كه سوال میشود راه رسیدن به این مرتبهی الهی و رحمانی چیست و چگونه است؟ و در همین جاست كه پای «ریاضت» به میان كشیده میشود; چه این كه ریاضت در خودشناسی و خودسازی مطرح است . به تعبیر شیخالرئیس ابوعلی سینا در اشارات و تنبیهات، «ریاضت» به سه هدف دور ساختن غیر حق (چه موانع و آفات درونی و چه موانع و آفات بیرونی)، تابع سازی نفس اماره به نفس مطمئنه تا از توهمات رهایی یابد و به آزادسازی خویشتن خویش بپردازد و نیز لطیف سازی درون خویش یا «خاشع» و نرم كردن ذات فرد نیازمند و متوجه است تا قابلیت تنبه و آگاهییابی و استعداد پذیرش حالات و بارقههای الهی را پیدا كند . «اول درجات حركات العارفین ما یسمونه هم الاراده و هو یعتر المستبصر بالیقین البرهانی او الساكن النفس الی العقد الایمان ...» ; یعنی عارف با ارادهای قوی به یقین برهانی مستبصر گردد و با ایمان قلبی به مقام «طمانینه» و «سكینه» برسد .
پس كسب مقام تخلیه، تجلیه و تحلیه تا محو و لس و محق یا لطائف سبعهی عرفانی طبع، نفس، عقل، قلب، سرخفی و اخفی و ... را پشتسرنهادن نیاز به «ریاضت» دارد و عرفان، بخصوص عرفان عملی، ارتباط وثیق و نسبت تام و تمام با ریاضت دارد، لكن كدام ریاضت؟ ریاضتهای غیر شرعی یا ریاضتهای شرعی؟ اگر به آموزههای دینی و اسلامی بنگریم، «تقوی» كه خداشناسی و خداترسی و خداپرستی در آن متجلی است، «ریاضت نفس» نامیده شده است، سحر و سهر و زهد و صمت و صوم و ... ریاضت نامیده شدهاند و از همه مهمتر انجام واجبات الهی و ترك محرمات ریاضت واقعی است . بنابراین از آنجا كه معرفتشهودی محصول عمل است و «سلوك» مقدمهی شهود و مكتب عرفان، مكتب عملی و سیر و سلوك و مجاهده با نفس - كه «جهاد اكبر» نامیده شده با ریاضت در هم تنیده است . پس اجرای برنامههای دقیق و طی طریقت و مراحل و مقامات، اراده و ریاضت قوی میطلبد و «عزم» راستین و «جزم» حقیقی مایهی «ظفر» و فتوحات غیبی خواهد شد كه فرازهایی از خطبهی ۲۱۰ نهجالبلاغه علی (ع): «قد احیا عقله و امات نفسه، حتی دق جلیله و لطف غلیظه و برق له لامع كثیر البرق فابان له الطریق و سلك به السبیل ...» دلالت تام و كامل بر نسبتحقیقی و پیوند واقعی بین عرفان و ریاضت دارد .
نتیجه آن كه در عرفان اسلامی، انزوا گرایی و رهبانیت محض و ریاضتهای غیر عقلانی و غیر شرعی وجود ندارد; بلكه یاضتحقیقی مجاهده با خواهشهای نفسانی، ترك گناه و التزام به بایدها و نبایدها و دستورالعملهای سلوكی و تحصیل مقام «یقین» در علم و عمل و از «خود طبیعی» هجرت كردن و به «خود خدایی» رسیدن میباشد كه در احكام نورانی اسلام و فقه و شریعت جامع گنجانده شده تا شریعتبا ظاهر و باطن و لایهها و ساحتهای خود، انسان سالك را به سرمنزل مقصود برساند .
این نكته را هم باید اضافه كنم كه «ریاضت» در عرفان از «ریاضت» در اخلاق عبور میكند; یعنی تمرین نفس، مهار نفس و سلطه و مدیریتبر نفس، تا فرد از هواها و امیال نفسانی، دنیایی، بخل، حسادت، دروغ، تهمت، زخم زبان و عیبجویی و هرزهزبانی، هرزهخوری، هرزهنظری و ... تهی و پاك شود و سپس در وادی عرفان و سیر و سلوك قدم نهد و ریاضتهای سلوكی و عرفانی را با توجه به منازل و مراحل و مقامات متحمل شود كه در واقع همانا «مراقبت» روح، ریاضت است . به تعبیر مرحوم میرزا علیآقا قاضیطباطبایی از «مراقبهی صغری» كه انجام واجبات، التزام به مستحبات، ترك مكروهات و مشتبهاتو ... است تا «مراقبهی كبری» كه توجه تام به خدا و حضور كامل نزد خدای سبحان است .
نكتهای دیگر هم از استاد بزرگوار علامه حسن زاده آملی متذكر شویم كه بسیار مفید، ثمر بخش و هشدارآمیز و انذارانگیز است . ایشان در جلد اول هزار و یك كلمه میفرماید: «دائما طاهر باش و به حال خویش ناظر باش و عیوب دیگران را ساتر باش . با همه مهربان باش و از همه گریزان باش; یعنی با همه باش و بیهمه باش . خداشناس باش در هر لباس باش .»
● تمایزات عرفان اسلامی و معنویت گرایی شرقی
پرداختن به تمایزات دشوار است و در یك مقاله كوتاه نمیتوان حق مطلب را ادا كرد; چرا كه باید ابتدا از «مكتب بودا» ، علل و زمینههای تكوین و تكامل و پیدایش و گسترش آن، اصول و دستورات آن سخن گفت و «عرفان بودایی» را در چرایی و چگونگیاش به تحلیل كشاند و یا اساسا عرفان هندویی از «برهمائیسم و ودانتیسم» باز شناخت و سپس به بودائیسم پرداخت و فرقههای بودایی را كه به بازسازی و نقد و تكمیل آیین بودایی برآمدهاند، بخصوص «هنیایانا» و «مهایانا» را به اجمال معرفی كرد و پس از آن به بررسی ریشههای گسترش عرفان بودایی اهتمام ورزید . اما به اجمال میتوان گفت «بودا» دراثر یك تحول درونی و روحی، با دیدن چهار صحنهی «پیرمرد» ، «بیمار» ، «مرده» و «درویش» از زندگی آرام و تجملی و مقام و سلطنت آیندهاش دستشست و در دو مرحله (اول هفتسال، دوم سه سال) به ریاضت پرداخت تا به مقام «بودهی» و كشف رسید و با نائل شدن به «نیروانا» ضمن این كه زهدورزی، خلوت نشینی و درویشی به دست آورد، به حقایقی هم دست پیدا كرد كه از جمله آنهامی توان به موارد ذیل اشاره كرد:
۱) نیكی از نیكی و بدی از بدی زائیده میشود (اصل سنخیت) ;
۲) جهان را آغاز و انجامی است (اصل فاعلیت و غائیت) ;
۳) همه چیز در جهان در حال تغییر و حدوث است (اصل تغییر و دگرگونی) ;
۴) جهان را كردگاری است كه وحدت عمومی و جهانی را در جهان حكمفرما نمود (اصل وحدت در جهان) ;
۵) آرامش و سكونت و سعادت آدمی زمانی است كه از «من» بگذرد (اصل عدم خودخواهی و منگریزی) ;
۶) خروج از رنج (رنجگریزی) ; كه این اصل خود عبارت است از شناخت ناپایداری جهان (فناپذیری عالم)، دروغین بودن تن و عبور از آن و این كه زندگی رنج است و باید با توجه به چهار حقیقتشناخت رنجها یا رنجشناسی (تولد، پیری، بیماری و مرگ)، ریشهشناسی رنج، رنجگریزی و دست آخرشناخت اسباب و وسایلی كه انسان را از رنج میرهاند; مثل نظر، نیت، سخن، كردار راست، معاش از راه راست، سعی و عمل در راه راست، اندیشه و تفكر درست، تمركز ذهن در معنای درستی و ... از آن رهایی یافت .
ایدئولوژی «بودا» بر «لا» امور سلبی و منفی قرار گرفته است، مثل این كه جانوران را نیازارید، دزدی نكنید، دروغ نگویید، زنا نكنید، غیبت و عیبجویی نكنید، خودخواهی نكنید، كینه توزی نكنید و جاهل نباشید و البته بودا به بازسازی و اصلاح در آیینها و مكاتب گذشتهی برهمائیسم و ودانتیسم نیز پرداخت; یعنی اصلاحگرا بود; مثل نفی نذر و قربانی در برابر خدایان وهمی، نفی واسطهها (برهماییان) در انجام دادن اعمال، رجعت دادن آدمیان از تعدد به وحدت در پرستش، بازگشتبه خویشتن دادن انسانها، نفی طبقات (كاستها) اجتماعی و ... لذا با توجه به رویكرد اجمالی به «مكتب بودا» ، در گسترش این مكتب میتوان به این علل و ریشهها اشاره كرد كه:
▪ مكتب بودا بسیار ساده و از نظر عملی آسان است (نبایدهای بسیار كم و مشخص دارد) ;
▪ مكتب «منفی» است; یعنی دستور به «پرهیز» دارد، نه «ستیز» و انجام اعمال و افعال;
▪ این مكتب اصلاحاتی در بازسازی مكتبهای هندویی انجام داده است;
▪ زهدگرایی و ریاضتپیشگی فردی و شخصی (زهد منفی و سلبی) در آن وجود داشته است;
▪ با ظالمان و مستبدان حاكم بر جهان درگیری نداشته است (مسؤولیتگریزی اجتماعی و سیاسی) ;
▪ در اصلاح جان، مدل اجتماعی و مدیریتی خاص ارائه نداده و در نتیجه برای سیاستهای حاكم جهانی خطری نداشته است .
در این جا به مطلبی از استاد علامه طباطبایی (رض) كه در مجموعهی رسائل در خصوص عرفانهای هندی، مسیحی و مجوسی آمده است و در تحلیل ریشههای توسعه و گسترش آیین بودا به كار میآید، اشاره میكنم . ایشان میفرماید:
«دستوراتی كه عرفانهای هندی، مسیحی، مجوسی برای سالكان و پیروان خود بیان میكنند، حالتسلبی و منفی دارند . به بیان دیگر، دستورات و فرامین آنها، دستور به پرهیز و دوری از اوصاف و افعالی خاص است . انسان برای اوج گرفتن و تعالی یافتن باید خود را با تكیه بر فرامین این آیینها از امور متعدد و بسیاری، محروم سازد، بدون آن كه امكان جایگزینی اعمال مشروعی كه با تعالی او تعارضی ندارند، مورد توجه و امر قرار گرفته باشد; در حالی كه در عرفان اسلامی هم جنبههای سلبی و منفی وجود دارد و نیز دستوراتی در محروم ساختن نفس از اعمال و اوصاف خاصی صادر شده است و هم جنبهی ایجابی و مثبت موجود است كه با تكیه بر امور معنوی و مادی به اشباع نیازها و تامین خواستههای مشروع و جبران خلاهای وجودی میپردازد .
عرفان اسلام، هم پیرایش است و هم آرایش; برای مثال در عین حال كه دستور به پرهیز از روابط نامشروع میدهد; لیكن از طرف دیگر، راه مشروع تامین نیاز جسمانی را روشن میكند» .از دلایل و ریشههای گسترش مكتب بودایی این است كه عرفان بودایی دارای ریاضتهای شاقهی شرعی در دو بعد بایدها و نبایدها یا گرایش و گریز و یا اثبات و سلب توامان نیست و لذا برای كسانی كه به دنبال عرفانی آسان و سلبی و حتی عرفانهای منهای خدا و شریعت میگردند، دارای جذابیست مخصوص به خود است و با اعمال و رفتارهای متناقض آنها سازگاری دارد .
اما ریشهای كه میشود برای گسترش آیین بودایی در ایران ذكر كرد این است كه با توجه به شریعت محوری عرفان اسلامی در ایران و ریاضتهای شرعی در بعد واجبات و محرمات میباشد و عرفان بودایی با لاابالیگری و سوء استفادههای اخلاقی سازگاری داشته و این كه عرفان بودایی منهای سیاست است و با تز جدایی دین از سیاست همخوانی دارد، این آیین در ایران گسترش یافته و ترویج میشود .
● دورنمای عرفان در عصر حاضر
تحلیل فلسفی جهان و تحصیل و تبیین مولفههای بنیادین فرهنگ و معرفت جهانی بخصوص چالشهای جدی بین واقعیتهای روبنایی و حقائق زیربنایی در غرب كه با یك رویكرد غرب شناسانه در ساحتهای مختلف تاریخی، علمی، فلسفی و اجتماعی ممكن خواهد بود، نشان میدهد كه جایگاه «دین» ، اخلاق و معنویت در دنیای كنونی چگونه است و غرب با تجارب فرهنگی و فلسفی و اجتماعیاش در طول چهار قرن چگونه برخورد خواهد كرد؟ كه البته نه تنها این پرسش و پاسخها بسیار جدی خواهند بود; بلكه چند مولفه مهم وجود دارد كه دورنمای معنویتخواهی و عرفانگرایی را در قرن ۲۱ بخصوص جهان غرب بهتر و بیشتر نشان خواهد داد:
۱) اول این كه دینگرایی فطری انسانهاست و نمیتوان با آن مبارزه كرد و مبارزاتی كه در گذشته با دین و در قالبهای ماتریالیستی و امانیستی صورت گرفته، مبارزهای بیهوده بوده است .
۲) دوم این كه معنویتخواهی، نیاز وجودی و عرفان، گرایش درونی انسان است كه میتوان آنرا مهجور كرد; لكن نابود شدنی و محوپذیر نیست .
۳) دیگر این كه جهان جدید با توجه به تجربهی ایسمها و مكتبهای الحادی، مادی و بشری و حتی بهرهوری از هر آنچه در دنیا و طبیعت وجود دارد، یعنی اشباع افراطی غرایز شهوانی و نفسانی انسانها، به تدریجبه این نكته پی برد كه تنها برخورداری از طبیعت و تجمل و عافیت و مادیتهای نفسانی كافی نیست; بلكه ویرانگر نیز خواهد بود . لذا باید به خویشتن از دست رفتهاش برگردد و این «با خودبیگانگی» خود را به «با خودیگانگی» و رجوع به اصل خویش تبدیل نماید و این معنا البته در پرتو دین و عرفان ممكن است .
۴) سرانجام این كه گرایشهای معنوی در جهان غرب بخصوص جوانان آن جوامع، وجود رشتههای روانشناسی عرفانی، عرفان درمانی و معناگرایی، به دنبال زیستن و خوشبختی حقیقی رفتن، اخلاقگرایی و فضیلت مداری و نیز بحث از «بحران هویت» و «بحران اعتماد» و آخرالزمان بودن و در نهایت، متافیزیك محوری و تاسیس كارگاههای علم و دین و گسترش نیایش و پرستش در میان ملل و اقوام مختلف، حاكی از یك واقعیت انكارناپذیر به نام «معنویتخواهی» است كه حتی دانشمندان آن دیار به تئوریزه كردن آن، التیام بین علم و دین و نیز هماهنگسازی فیزیك و متافیزیك و ایدئولوژیگرایی و سنتگرایی پرداختند ... لذا «دین» به معنای غیبگروی و گرایش به خدا و معنویت و در نهایت عرفان، از یك منزلت ویژهای در غرب برخوردار خواهد شد و غرب با همهی تجارب علمی و صنعتی و ایدئولوژیك خود به دین و متافیزیك بازگشت میكند كه طلیعهی آن قابل شهود است . بشر خسته از مادیت و صنعت و تكنولوژی، تنها به سوی معنویت و سنت و ایدئولوژی در حال حركت است و در این صورت باید عصر جدید را عصر ایمان و علم، عصر سنت و صنعت، عصر ایدئولوژی و تكنولوژی، عصر دین و اخلاق و ارزشهای الهی - انسانی، عصر تكامل وجودی انسانها و نیز عصر بازگشتبه اصل از دست رفته و «روزگار وصل به اصل» نامید .
قرن بیست و یكم، قرن حاكمیت دین و مذهب و پیشرفتبشر در همهی عرصههای مادی و معنوی است; چرا كه غرب به افراطگراییاش در برابر تفریط محوریاش پیبرده و خواهان «اعتدال» در پرتو دین و معنویت است . این معنا را در یك مطالعهی بین جوانان غربی و گرایشهای آنها و نیز در میان كتابها، مقالات و نظریات دانشمندان و اندیشمندان غرب میتوان جستوجو كرد .
● عرفان و فعالیتهای اجتماعی
ماهیت عرفان و جامعهگرایی و پیشینهی عرفان را به طور همه جانبه بررسی و تبیین كرد كه بالاخره انتظار ما از عرفان چیست و ما به دنبال كدام عرفان و كدام سیاست و تعامل اجتماعی هستیم؟
اگر به تعاریف عرفان توجه شود كه ما عرفان را به معنای خدامحوری و خداباوری در همهی امور و به مقام خلافت الهی رسیدن و جامع اسماء جمال و جلال الهی شدن و عرفان قرآنی را عرفان ولایی و عرفان مثبت و برین دانستیم; در این صورت در عرفان ناب و جامع اسلامی، عقل و خرد، سیاست و مدیریت، جهاد و امر به معروف و نهی از منكر، درد خدا و درد خلق و بینشهای الهی و گرایشهای توحیدی و ارزشهای دینی و انسانی با هم جای دارند و هیچ كدام جانشین دیگری نیستند; نه خدا جای خلق خدا را تنگ میكند و نه خلق جای خالق را میگیرد . وقتی انگیزهها الهی و رحمانی شد و كار برای خدا و با نگرش توحیدی انجام گرفت، نماز باشد یا دعا و حج و جهاد و حكومت و سیاستورزی و ... فرقی نخواهند داشت . این جامعیت و همخوانی، در آیات و احادیث و آموزههای اسلامی و در كاركردهای دینی و سیره و رفتار پیشوایان اسلامی متجلی است .
خداخواهی و مسؤولیتاندیشی در برابر جامعه نه «مفهوما» و نه «مصداقا» مانعهٔ الاجتماع نیستند و آیات ۳۷ سورهی نور، ۱۱۸ توبه، ۲۹ فتح، ۲۴ انفال و نیز عملكرد پیامبر اكرم (ص) و علی (ع) و امامان معصوم ( علیهم السلام) و بزرگان اهل عرفان حقیقی در گسترهی فرهنگ اسلامی، بهترین ادله و شواهد بر اثبات این معنا هستند; چه این كه نسبتبین شریعت و طریقت و حقیقت نسبت «واحد» با مراتب و درجاتش یا وحدت در عین كثرت و كثرت در عین وحدت است و «نماز» كه عالیترین مظهر عرفان عملی اسلام ناب است، «خدا و خلق» را با هم و «فرد و جامعه» را در هم تنیده دارد . پس عرفان و سیاست، عرفان و جهاد، عرفان و جامعه و . .. با هم هستند و در عرفان متعالی و مترقی اسلام ناب روابط چهارگانهی انسان با خدا، انسان با خود، انسان با جهان و انسان با جامعه، درست، منطقی و نظاموار ترسیم و تصور شده است كه علی (ع) و امام حسین (ع) از الگوهای برتر عرفان ولایی هستند، لذا برای این كه بتوان قضاوتی درست و همه جانبه داشت، باید عرفان ناب شیعی را از غیر آن جدا و تفكیك كرد، آفات و آسیبهای عرفان اسلامی را شناخت و از آن زدود; بین معنویت و سیاست و ایمان و عمل واقعی جمع كرد; الگوهای كامل عرفانی را از معصومین ( علیهم السلام) تا اصحاب و یاران ویژهی آنها و عالمان و عارفان حقیقی به نسل جوان امروز معرفی كرد; اصل ولایت در عرفان را با همهی مراتب و تجلیات و مصادیقش با اصول و پیشفرضها و نگرشهای بزرگان اهل معرفت، درست تبیین كرد، عرفان ناب اسلام را با حضرت امام (رض) و اندیشههای عرفانی، حكومتی، سیاسی و اجتماعیاش از نظر تئوریك و نظری و سیرهی اخلاقی - عرفانی امام از جهت عملی و عینیاش به تفسیر و تصویر كشاند تا با نشان دادن و متجلی ساختن شالوده و عصارهی عرفان ناب اهل بیتی و ولایی، دوران جدید در سیمای نورانی و سیرهی علوی او، عرفان و حماسه و حماسههای عرفانی امام و فرزندان معنوی مكتب امام به درستی تبیین و تبلیغ شوند و مدعیان عرفان و درویش و صوفیگری یا دكانداران عرفان رسوا شوند كه هم خداگریز و هم خلقستیزند . به قول خود حضرت امام (ره):
«با هستی و هستیطلبان پشت به پشتیم
با نیستی از روز ازل گام به گامیم»
در این صورت است كه نگاه عرفانی به سیاست، سیاست را از سكولار شدن و تعاملات اجتماعی را از منهای خدا گشتن نجات میدهد و ظاهر و باطن و ماده و معنا و دنیا و آخرت و شهادت و غیب و شریعت و طریقت و حقیقت و فقه و اخلاق و عرفان و كثرت و وحدت با هم جمع میشوند كه در عملكرد عارفان مسلمان و حكیمان و فقیهان عارفمشرب نیز میتوان این تعامل عرفان و جامعه و كار برای خدا كردن را مشاهده كرد .
پس عرفان حقیقی نه تنها مانعی برای فعالیتها و تعاملات اجتماعی نیست; بلكه مشوق و جهت دهندهی آن فعالیتها و تعاملات نیز هست.
نویسنده: محمد رضا رودگر
منبع : باشگاه اندیشه
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه مجلس شورای اسلامی دولت نیکا شاکرمی روز معلم معلمان رهبر انقلاب مجلس بابک زنجانی دولت سیزدهم
هلال احمر یسنا قوه قضاییه آتش سوزی پلیس تهران بارش باران سیل شهرداری تهران آموزش و پرورش سازمان هواشناسی دستگیری
حقوق بازنشستگان قیمت خودرو بازار خودرو قیمت طلا قیمت دلار خودرو دلار سایپا ایران خودرو بانک مرکزی کارگران تورم
فضای مجازی شهاب حسینی سریال تلویزیون نمایشگاه کتاب مسعود اسکویی عفاف و حجاب سینما سینمای ایران دفاع مقدس موسیقی
رژیم صهیونیستی فلسطین آمریکا حماس جنگ غزه اوکراین چین نوار غزه ترکیه انگلیس یمن ایالات متحده آمریکا
استقلال فوتبال پرسپولیس علی خطیر باشگاه استقلال لیگ برتر لیگ برتر ایران تراکتور لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید بایرن مونیخ باشگاه پرسپولیس
کولر هوش مصنوعی تلفن همراه گوگل اپل آیفون همراه اول تبلیغات اینستاگرام ناسا
فشار خون کبد چرب بیمه بیماری قلبی دیابت کاهش وزن داروخانه رابطه جنسی