پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
مجله ویستا


هدفی به کوچکی پیشانی یک کودک


هدفی به کوچکی پیشانی یک کودک
سرنوشت شعر اگرچه در نهایت به سرشت فرمالیستی شعر و از آن مهمتر، به «آن» روحانی شعر، برمی گردد و ماندگاری آن اگرچه به ژرفای انسانی تجربه ای است كه در كلمات متجسد شده است، در هر حال، نمی توان رسالت اجتماعی - سیاسی شعر را انكار كرد. این روزها در هیجان نفرت و تأثری كه از دیدن فاجعه های لبنان و فلسطین به شاعران دست می دهد شعر گفتن به شعار پهلو می زند، ولی چه باك، همین جاهاست كه شاعر، زبان مردم خویش می شود.
دورباعی
(۱)
تقدیم به كودكان لبنانی و فلسطینی
لبخند بزن بر همگان بعد بمیر
بر مرگ بخند ناگهان بعد بمیر
با لب هایی كه بوی شیر آید از آن
تف كن بر صورت جهان بعد بمیر
(۲)
به ملت لبنان كه دوست و دشمن برایش بی معنا شده است
همسایه! خریداریم، یك مرگ به چند؟
لب تشنه ی مرگ كی دهد دست به بند؟
اما تو، دوستی، ولی این خون چیست؟
دندان ها را پاك كن و بعد بخند
فرامرز محمدی پور لنگرودی
دانه های انار
دلم را به باران می دهم
و در «كفر قاسم»
دانه های انار را - به پرنده های آبی-
در بارانی ترین فصل پرنده ها
بر خاك
بر سنگ
بر زیتون بوسه می زنم
به «یاسین» می گویم
تا طلوع سپیده راهی نیست
اگر «آیهٔ الكرسی» زمزمه شود
و «انا فتحنا»
در «الخلیل» تلاوت
«رسام» كجاست
تا
شعر آب و آینه را تكرار كند
و آواز زیتون را-
به گروه خوانی قدس
«وشمس والضحا»
اینجاست
و سپیده ای كه در راهست...
محمدرضا شالبافان
از عمق چاه ، شیون خون جوشید
گلهای سرخ و خسته داودی
پرپر شدند در تپش آوار
با آبی و سفید رها در باد
با تیغ این ستاره بی آزار
فرزندهای غربی اسرائیل
این بار عهد خویش وفا كردند
از عمق چاه شیون خون جوشید
از شوم وحشیانه این تكرار
بیت المقدسی كه غزل می خواند
با رد پای باد سلیمانی
این جا شده است مرثیه ای مرسوم
با قطره های حك شده بر دیوار
این جا كلاه های اساطیری
بر ذهن گیج گله چه سنگین است
این گرگ های سرخ كه می رقصند
با بادهای مرثیه خیز این بار
این نطفه های پاك كه می دانند
موسی دلش برای خودش می سوخت
حق با تو بود حضرت گوساله،
حق با تو بود و هست ولی- انگار-
غم ناله های زخمی داود است
از زخم این ستاره ناموزون
این واژه واژه خون مزامیر است
در پای این شكسته ترین دیوار
علی محمد مودب
هدفی به كوچكی پیشانی یك كودك را
واقعاً قباحت دارد
جناب سرهنگ!
شما با این هیبت
با این ستون های سربازان دوره دیده
و با این همه گلوله و گاز اشك آور
گریه بچه ها را درمی آوید
و بازیشان را به هم می زنید
بچه ها دارند بازیشان را می كنند
آنها سنگ ها را می خواهند
سیب ها را می خواهند
و پرتقال ها را
حتی بر بلندترین شاخه ها
درخت ها را كه نمی شود برید
كودكان را كه نمی شود درو كرد
استحضار دارید كه
دوباره برمی آیند
مثل جست هایی از كناره های تنه بریده
بچه ها سنگ ها را می خواهند
سیب ها را می خواهند
و پرتقال ها را
حتی بر بلندترین شاخه ها
عجالتاً یك راه حل هست
البته می بخشید كه فضولی می كنم
به جای اینكه
به سربازانتان بیاموزید
چگونه خیلی دقیق بزنند
هدفی به كوچكی پیشانی یك كودك را
امر بفرمایید
سنگ ها را جمع كنند
هر سربازی
یك روز كودك بوده است.
كمال رستمعلی
ای تركش مصمم پرسؤال!
یكی باید خودش را میان شما منفجر كند
سطرسطر شهرك های متروك را
خاكستری از شگفتی و سؤال
بپاشد به بزرگراه های حیفا
یكی باید عطر اساطیری شب بوها
بوته بكارت و زیتون و نان را
با جزءجزء گیج گر گرفته اش
بپیچد به دور موشكی
از سواحل سیلی خورده
در جریان باد

CNN
از نام مركاوا خوشش می آید
و از نام نیل كه مبارك است
آه، سنت آگوستین قدیس!
انگشت های غسل تعمید ندیده ما
دینامیت های خدانشناسی هستند
كه تالارهای پرنخوت شنبه را
شعله ور خواهند ساخت
موسا
با عمامه مشكی
دستش را از زیر عبا بیرون می آورد
و المنار منور می شود
عصا
به شمال شعبه بازان می افكند
و اتحادیه عرب شكاف برمی دارد
و CNN شكاف برمی دارد
و سازمان ملل...
سیدحسن!
«هنه نا*»ی تنها!
بوته شعله ور در بیابان طوی!
سنگفرش های خاكستری سرد را
با سرنوشت دندان های خرد شده
با لخته های معظم خون
با اسامی حیران در باد پیچیده
آشنا كن
با سرنوشت عصرهای آرامشی كه نیست
با شادمانه جیغ كودكانه ای
كه در قانا ربوده شد
سیدحسن!
ای تركش مصمم پرسؤال!
ای انفجار شریف باروت!
* هنه نا (آلبالوی كوهی) درختچه ای است بسیار مقاوم كه در مناطق صعب العبور دامنه البرز می روید جایی كه هیچ گیاه دیگری یارای روییدن ندارد و از همین رو همیشه تنهاست. هنه نا برای چوپانان بسیار مقدس و محترم است.
علی داوودی
آمبولانس
پرنده ای له شده را می برد
تو
پرواز خواهی كرد
با قطعه ای از یك فلز نامعلوم
در قلبت
كه هدیه دوستانی ناقابل است
وقتی تو را بكشند
تصویری بزرگ از تو
در تلویزیون ها و بزرگراه ها
نصب خواهند كرد
و چشمان شان خواهد لرزید از شادی
اما نخواهند توانست
بی سلام و اجازه
از مقابل تصویرت بگذرند
خون تو
سرزمین ماست
و محدوده صدایت
خط مرزی ما
تا كودكان ما
بدون سنگی در دست
در آسمانش بازی كنند
آمبولانس
پرنده ای له شده را می برد
و كودكان در پی اش
بال بال می زنند
با سنگ ریزه هایی در دست
نه قبری خواهی داشت
نه مدالی از نقره
خون تو میراث ماست
چنانكه صدا
هرگز
به سمت صخره ها برنمی گردد
محسن رزوان
بازی تمام شد
اسرائیلی ها
قایم موشك را دوست دارند
بازی شروع شد
كودكان قانا
دوان دوان
پشت دیوارها
قایم شدند
تا كسی پیدایشان نكند
بازی تمام شد
اسرائیلی ها شمردن بلد نبودند
موشك ها كارشان را درست انجام دادند
كودكان قانا
برای همیشه
قایم شدند.
زهیر توكلی
منبع : روزنامه همشهری