جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

چه باشد آنچه گویندش تفکر


چه باشد آنچه گویندش تفکر
توهم یا به انگلیسی illosion یعنی چیزی را چیز دیگر دیدن. مثلاً بازیگری که نقش مقدسین را در یک فیلم یا سریال بازی می کند هیچ چیزش مقدس نیست. اما شما یک لحظه او را به جای شخصیتی مقدس می گیرید، حتی دچار اعجاب و رقت قلب می شوید، گریه می کنید و بعد از دیدن این تصویر هر وقت به یاد آن قدیس می افتید او را به همین شکل و شمایل تصور می کنید. عیسی یقیناً موبور و چشم آبی نبوده! او اهل فلسطین و زاده ناصریه بوده. ولی الآن غالباً سیمای عیسی را آنطور که نقاشی ها و فیلم ها- بویژه فیلم زفیرلی- نشان داده است می بینید. یا فرقی نمی کند: پونتیوس پیلاطس را شبیه رد استایگر، هیرودیس یا هرود را شبیه پیتر یوستینف و حمزه را شبیه آنتونی کویین تصور می کنید. تفکر شما را از توهم دور می کند. متفکر می خواهد از نمود و جلوه فریبنده یا به قول آلمانی ها از Schein درگذرد و این گذر به هیچ وجه امر قطعی، مختوم و برگشت ناپذیر نیست. ما مدام میان بود و نمود، صدق و کذب و وهم و واقعیت در رفت و برگشتیم. شما الآن به من گوش می کنید اما من چه می دانم که سراپاگوش باشید. ناگهان به یاد رفتار ناپسندی یا دروغی یا چیزی که در چند روز پیش با آن مواجه شده اید می افتید چهره تان در هم می رود و من فکر می کنم از حرف من ناراحت شده اید. به یاد ماجرایی مضحک می افتید و لبخندی می زنید من فکر می کنم از من خنده تان گرفته! در اثر تب صورت بنده برافروخته شده و شما فکر می کنید از شرم یا نشاط یا غیرذالک است. کسی چه می داند. شاید ما بیشتر در توهم زندگی می کنیم تا در حقیقت. چه توهمی همه شمول تر از اینکه دائماً طوری عمل و رفتار می کنیم که انگار مرگی در کار نیست. تفکر نیز چون زندگی با توهم همسان و همدوش است. تفکر در جایی که حقیقت خود را بی برو برگرد و نقض ناپذیر می داند به توهم نزدیکتر است تا به تفکر. توهم متفکر بودن وقتی مدلولی شفاف پیدا می کند که اول تعیین کرده باشیم که تفکر چیست تا بعداً ببینیم که چیزی را که تفکر نیست تفکر گرفته ایم. فاصله توهم و تفکر از مو باریک تر است. بنابراین من واقعاً نمی دانم چگونه چیزی تبدیل به توهم تفکر می شود. این حکم کلی را نمی توانم بدهم. ما در بطن توهمات بسیار دست و پا می زنیم. تفکر وقتی آغاز می شود که تلاش برای بیرون آمدن از پیله توهم آغاز می شود. اما تضمین نمی توان کرد که این تلاش به انجام رسد. شیخ محمود شبستری می گوید:
تفکر رفتن از باطل سوی حق به جزو اندر بدیدن کل مطلق این حکیم در مصرع دوم تعیین می کند که مقصودش از حق چیست او از دیدن حرف می زند. او می گوید تفکر یعنی وقتی به گل نگاه می کنی در آن کل مطلق می بینی.
به قول حافظ:
گلبن حسنت نه خود شد دلفریب
ما دم همت بر او بگماشتم
شیخ می گوید تو اگر به هر چه نگاه کنی کل مطلق را در آن ببینی در راه تفکری. باز به قول حافظ:
هر دو عالم یک فروغ روی اوست
گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
خب! این یک جور فاصله گذاری نو افلاطونی میان نمود و بود و میان توهم و تفکر است، حقیقت کلمه ای است که به کرات و به کثرت بر زبان ها جاری می شود؛ در معامله و کاسبی و بنگاه املاک به حق و حقیقت قسم می خورند. در جایی که تو می خواهی از موضع گیری فرار کنی می گویی من طرفدار هیچ کس نیستم. من طرفدار حقم. رؤسای جمهور، وکلا، اطبا به حق و حقیقت یا به التزام به حقیقت قسم می خورند. حقیقت کلمه ای است با هاله ای مقدس و حرمت انگیز.
همه خود را اهل حقیقت می دانند اما کافی است بپرسی: خب! دوست عزیز: چه باشد آنچه به آن حقیقت می گویی من مطمئن نیستم که پاسخی قطعی و مشترک عایدت گردد. در سطح عالمانه و فلسفی نیز سنجه حقیقت بنا به سنت ها و آئین ها و سیستم های فکری فرق می کند. شیخ محمود، حقیقت را البته از نگاهی قدسی و دینی در دیدن آیات خدا در هر چیزی می داند:
دلی کز معرفت نور و صفا دید
زهر چیزی که دید اول خدا دید
بنا به منطق صوری حقیقت آنی است که بتوان درباره آن قضیه صادقه کلیه موجبه صادر کرد مطابقت عین و ذهن ملاک دیگری است که قرن ها تاریخ متافیزیک آن را معتبر شمرده!
مارکس، هگل، وهیدگر معیار دیگری برای حقیقت دارند. حالا اگر تفکر سیر به سوی حقیقت باشد در مدلول خود حقیقت اختلاف است. اگر برای شما حقیقت حضور امر حاضر و برای من مطابقت باشد حقیقت شما از نگاه من توهم و بنابراین تفکر شما از نگاه من توهم تفکر است و بالعکس. این اختلاف اقتضای تفکر است و کاریش هم نمی شود کرد، مگر شما اصلاً از تفکر دست بکشید و تعبداً آنچه را که گذشتگان به ارث نهاده اند در بست قبول کنید. در این صورت شما از انسانیت خود دست کشیده اید و شاید تسلیم توهمی بزرگتر شده اید. من البته کارشناس امور دینی نیستم اما به حسب بضاعت اندک خود فکر نمی کنم که دین هم کسی را به وانهادن تفکر دعوت کرده باشد. عزالدین محمود کاشی در کتاب مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه اعتقادی را که صرف تقلید طوطی صفتانه باشد ظلمات رسوم می نامد و شاید در جهان هیچ توهمی کثیرتر و دامنه دارتر از توهم خداپرستی به جای خودپرستی نبوده است. همه ما دائماً گرفتار توهم تفکریم و تفکر در هر حال رو به توهم زدایی دارد.
سیاوش جمادی
منبع : روزنامه ایران