پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

امام حکمت و عرفان


امام حکمت و عرفان
سلا م بر تو ای هفتمین فروغ امامت! سلا م بر تو ای وارث شهادت! سلا م بر تو ای قبله نیازمندان! سلا م بر تو ای آزادترین اسیر و ای آزاده ترین زندانی! تو که زندان گلستان عبادت و خلوت تو شده بود و زندانیان سنگدل اسیر کرامت و بزرگواری ات. تو که زنجیرهای ستم و تازیانه های دشمنی و کینه قبل از شکنجه و آزار تو به سجده افتادند و دل بی رحمشان در برابر خلق نیکوی تو به رحم آمد سلا م خدا بر تو ای امام هفتمین که تن رنجیده و روح بلندت شاهد مظلومیت خاندان توست سلا م و درود بی پایان الهی بر تو و دودمان پاک تو باد.
ابوالحسن موسی بن جعفر (ع) امام هفتم از ائمه اثنی عشر (ع) و نهمین معصوم از چهارده معصوم (ع) تولد آن حضرت در ابوا» (محلی میان مکه و مدینه) به روز یکشنبه هفتم صفر سال ۱۲۸ یا ۱۲۹ (ه.ق) واقع شد.
در زمان حیات امام صادق (ع) کسانی از اصحاب آن حضرت معتقد بودند پس از ایشان اسماعیل امام خواهد شد اما اسماعیل در زمان حیات پدر از دنیا رفت ولی کسانی مرگ او را باور نکردند و او را همچنان امام دانستند پس از وفات حضرت صادق (ع) عده ای چون از حیات اسماعیل مایوس شدند پسر او محمدبن اسماعیل را امام دانستند و اسماعیلیه امروز بر این عقیده هستند و پس از او پسر او را امام می دانند و همین طور به ترتیب و تفصیلی که درکتب اسماعیلیه مذکور است پس از وفات حضرت صادق (ع) بزرگترین فرزند ایشان عبدالله نام داشت که بعضی او را عبدالله افطح می دانند ابن عبدالله مقام و منزلت پسران دیگر حضرت صادق (ع) را نداشت و به قول شیخ مفید در (ارشاد) متهم بود که در اعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگترین برادرانش از جهت سن و سال بود ادعای امامت کرد و برخی نیز از او پیروی کردند. اما چون ضعف دانش او را دیدند روی از او بر تافتند و فقط عده قلیلی از او پیروی کردند که به فطحیه موسوم هستند. برادر دیگر امام موسی کاظم (ع) الحق که برادر تنی آن حضرت بود به ورع و صلا ح و اجتهاد معروف بود اما برادرش موسی کاظم (ع) را قبول داشت و حتی از پدرش روایت می کرد که او تصریح بر امامت آن حضرت کرده است.
برادر دیگر آن حضرت به نام محمد بن جعفر مردی سخی و شجاع بود و از زیدیه جارودیه بود و در زمان مامون در خراستان وفات یافت اما جلا لت قدر و علوشان و مکارم اخلا قی و دانش وسیع امام به قدری بارز و روشن بود که اکثریت شیعه پس از وفات امام صادق (ع) به امامت او گرویدند و علا وه بر این بسیاری از شیوخ و خواص اصحاب حضرت صادق (ع) مانند مفضل ابن عمر جعفی و معاذین کثیر و صغوان جمال و یعقوب سراج نص صریح امامت حضرت امام موسی کاظم(ع) را از امام صادق(ع) روایت کردند و بدین ترتیب امامت ایشان در نظر اکثریت شیعه مسجل گردید.
او در علم و تواضع و مکارم اخلا ق و کثرت صدقات و سخاوت و بخشندگی ضرب المثل بود بر آن و بداندیشان را با عفو و احسان بیکران خویش تربیت می فرمود. شب ها به طور ناشناس در کوچه های مدینه می گشت و به مستمندان کمک می کرد. مبلغ دویست، سیصد و چهارصد دینار در کیسه ها می گذاشت و در مدینه میان نیازمندان قسمت می کرد. صرار (کیسه ها) موسی بن جعفر در مدینه معروف بود و اگر به کسی صره ای می رسید بی نیاز می گشت معذلک در اطاقی که نماز می گذارد جز بوریا و مصحف و شمشیر چیزی نبود. مهدی خلیفه عباسی امام را در بغداد بازداشت کرد اما بر اثر خوابی که دید و نیز تحت تاثیر شخصیت امام از او عذرخواهی کرد و به مدینه بازگرداند گویند که مهدی از امام تعهد گرفت که بر او و فرزندانش قیام نکند این روایت نشان می دهد که امام کاظم(ع) قیام را در آن زمان صلا ح و شایسته نمی دانسته است و با آن که از جهت کثرت عبادت و زهد به (العبد الصالح) معروف بوده است. به قدری در انظار مردم مقامی والا و ارجمند داشته است که او را شایسته مقام خلا فت و امامت ظاهری نیز می دانستند و همین امرموجب تشویش واضطراب دستگاه خلا فت گردیده و مهدی به حبس او فرمان داده است. زمخشری در (ربیع الا برار) آورده است که هارون فرزند مهدی در یکی از ملا قت ها به امام پیشنهاد نمود فدک را تحویل بگیرد و حضرت نپذیرفت وقتی زیاد اصرار کرد، پدرم فرمود می پذیرم به شرط آن که تمام آن ملک را با حدودی که تعیین می کنم به من واگذاری. هارون گفت حدود آن چیست؟ یک حد آن به عدن است و حد دیگرش به سرزمین افریقیه (آفریقا) و حد چهارمش کناره دریای خزر است هارون از شنیدن این سخن سخت برآشفت و گفت: پس برای ما چه چیز باقی می ماند ؟ امام فرمود: می دانستم اگر حدود فدک را تعیین کنم آن را به ما مسترد نخواهی کرد (یعنی خلا فت و اداره سراسر کشور اسلا م حق من است) از آن روز هارون کمر به قتل موسی بن جعفر (ع) بست در سفر هارون به مدینه هنگام زیارت قبر رسول الله (ص) در حضور سران قریش و روسای قبایل وعلما و قضات بلا د اسلا م گفت: السلا م علیک یا رسول الله.
السلا م علیک یابن عم واین را از روی فخر فروشی گفت: امام کاظم (ع) حاضر بود و فرمود: السلا م علیک یا رسول الله السلا م علیک یا ابت (یعنی سلا م بر تو ای پدر من) می گویند هارون دگرگون شد و خشم از چهره اش نمودار گردید. درباه حبس امام موسی (ع) به دست هارون شیخ مفید در ارشاد روایت می کند که علت گرفتاری و زندانی شدن امام یحیی بن خالد بن برمک بوده است زیرا هارون فرزند خود امین را به یکی از مقربان خود به امام جعفر بن محمد ابن اشعث که مدتی هم والی خراسان بوده است سپرده بود و یحیی بن خالد بیم آن را داشت که اگر خلا فت به امین برسد جعفر بن محمد را همه کاره دستگاه خلا فت سازد و یحیی و برمکیان از مقام خود بیفتند جعفربن محمد بن اشعث شیعه بود و قائل به امامت موسی(ع) و یحیی این معنی را به هارون اعلا م می داشت.
سرانجام یحیی پسر برادر امام را به نام علی بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویی کند. گویند امام هنگام حرکت علی بن اسماعیل از مدینه او را احضار کرد و از او خواست که از این سفر منصرف شود و اگر ناچار می خواهد برود از او سعایت نکند علی قبول نکرد و نزد یحیی رفت و به وسیله او پیش هارون باریافت و گفت از شرق و غرب ممالک اسلا می مال به او می دهند تا آن جا که ملکی را توانست به هزار دینار بخرد. هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعی از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در قبر حضرت رسول(ص) گفت یا رسول الله از تو پوزش می خواهم که می خواهم موسی بن جعفر را به زندان افکنم زیرا او می خواهد امت ترا بر هم زند و خونشان بریزد آن گاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او پوشیده به بصره نزد والی آن عیسی بن جعفر منصور بردند.
عیسی پس از مدتی نامه ای به هارون نوشت که امام در زندان جز عبادت کاری ندارد کسی را بفرست او را تحویل بگیرد یا این که او را آزاد خواهم کرد هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد پس از مدتی از او خواست که امام را آزاری برساند اما فضل قبول نکرد و هارون او را به فضل بن یحیی برمکی سپرد چون امام در خانه او به نماز و روزه و قرائت قرآن مشغول بود فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر در خشم شد و سپس او را به سندی بن شاهک سپرد و سندی آن حضرت رادر زندان مسموم کرد و پس از اینکه امام وفات یافت جسد آن حضرت را به فقهای بغداد نشان داد که ببینند در بدن او اثر زخم یا خفگی نیست بعد او را در باب التین در موضعی به نام مقابر قریش دفن کردند.
نویسنده : زهره نراقی
منبع : روزنامه مردم سالاری