شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

سالروز ولادت امام دوم هدایت


سالروز ولادت امام دوم هدایت
آنچه می خوانید گفت وگوی غیرحضوری با استاد شهید مطهری است كه در قالب هشت پرسش پیرامون صلح امام حسن(ع) و تفاوت دوران حضرت با عصر امام حسین(ع) بر برخی آثار استاد عرضه شده و پاسخهای ایشان با استفاده از تراوشات قلمی شان در برابر خوانندگان عزیز قرار گرفته است كه با هم آن را می خوانیم.
۱- سؤال: ابتدا مناسب است نظرتان را راجع به جایگاه صلح در اسلام جویا شوی؛ بفرمایید آیا اساسا صلح در شرایط خاص بر امام مسلمین جایز و لازم خواهد بود یا خیر؟
جواب: به طور كلی و هم تاریخ اسلام نشان می دهد كه برای امام و پیشوای مسلمین، در یك شرایط خاصی (صلح) جایز است و احیانا لازم و واجب است كه قرارداد صلح امضا كند، هم چنان كه پیغمبر اكرم(ص) رسما این كار را در موارد مختلف انجام داد؛ هم با اهل كتاب در یك مواقع معینی قرارداد صلح امضا كرد و هم حتی با مشركین قرارداد صلح امضا كرد، و در مواقعی هم البته می جنگید...
این مطلب معقول نیست كه بگوییم: یك دین یا یك سیستم (هرچه می خواهید اسمش را بگذارید) اگر قانون جنگ را مجاز می داند، معنایش این است كه (آن را) در تمام شرایط (لازم می داند) و در هیچ شرایطی صلح و به اصطلاح همزیستی؛ یعنی متاركه جنگ را جایز نمی داند؛ كما اینكه نقطه مقابلش هم غلط است كه یك كسی بگوید: اساسا ما دشمن جنگ هستیم به طور كلی و طرفدار صلح هستیم به طور كلی. ای بسا جنگ ها كه مقدمه صلح كامل تر است و ای بسا صلح ها كه زمینه را برای یك جنگ پیروزمندانه، بهتر فراهم می كند.(۱)
۲- سؤال: به نظر می رسد كه امام حسن(ع) در شرایط و وضعیتی قرار گرفت كه مجبور شد در آن شرایط صلح كند، ولی امام حسین(ع) حاضر به صلح نشد. آیا شرایط دوره امام حسین(ع) با شرایط زمان امام حسن(ع) تفاوت زیادی داشت كه ایشان تن به صلح ندادند؟
جواب: تفاوت خیلی فراوان و زیادی (وجود) دارد. حال من جنبه های مختلفش را برایتان عرض می كنم، بعد آقایان خودشان قضاوت كنند.
مسند خلافت
اولین تفاوت این است كه امام حسن در مسند خلافت بود و معاویه هم به عنوان یك حاكم، گو اینكه تا آن وقت خودش را به عنوان خلیفه و امیرالمؤمنین نمی خواند؛ و به عنوان یك نفر طاغی و معترض در زمان امیرالمؤمنین قیام كرد؛ به عنوان اینكه من خلافت علی را قبول ندارم، به این دلیل كه علی كشندگان عثمان را كه خلیفه بر حق مسلمین بوده، پناه داده است و حتی خودش هم در قتل خلیفه مسلمین شركت داشته است؛ پس علی خلیه بر حق مسلمین نیست. معاویه خودش به عنوان یك نفر معترض- و به عنوان یك دسته معترض- تحت عنوان مبارزه با حكومتی كه بر حق نیست و دستش به خون حكومت پیشین آغشته است(قیام كرد). تا آن وقت ادعای خلافت هم نمی كرد و مردم نیز او را تحت عنوان امیرالمؤمنین نمی خواندند. همین طور می گفت كه ما یك مردمی هستیم كه حاضر نیستیم از آن خلافت پیروی بكنیم.
امام حسن(ع) بعد از امیرالمؤمنین(ع) در مسند خلافت قرار می گیرد. معاویه هم روز به روز نیرومندتر می شود. به علل خاص تاریخی، وضع حكومت امیرالمؤمنین در زمان خودش، كه امام حسن(ع) هم وارث آن وضع حكومت بود، از نظر داخلی تدریجا ضعیف تر می شود به طوری كه نوشته اند بعد از شهادت امیرالمؤمنین، به فاصله هجده روز- كه این هجده روز هم عبارت است از مدتی كه خبر به سرعت رسیده به شام و بعد معاویه بسیج عمومی و اعلام آمادگی كرده است- معاویه حركت می كند برای فتح عراق. در اینجا وضع امام حسن یك وضع خاصی است؛ یعنی خلیفه مسلمین است كه یك نیروی طاغی و یاغی علیه او قیام كرده است. كشته شدن امام حسن(ع) در این وضع، یعنی كشته شدن خلیفه مسلمین و شكست مركز خلافت. مقاومت امام حسن(ع) تا سرحد كشته شدن نظیر مقاومت عثمان بود در زمان خودش نه نظیر مقاومت امام حسین(ع).
امام حسین(ع) وضعش یك معترض بود در مقابل حكومت موجود. اگر كشته می شد، كه كشته هم شد، كشته شدنش افتخارآمیز بود، همین طور كه افتخارآمیز هم شد. اعتراض كرد به وضع موجود و به حكومت موجود و به شیوع فساد و به اینكه اینها صلاحیت ندارند و در طول بیست سال ثابت كردند كه چه مردمی هستند؛ و روی حرف خودش هم آن قدر پافشاری كرد تا كشته شد. این بود كه قیامش یك قیام افتخارآمیز و مردانه تلقی می شد و تلقی هم شد.
امام حسن(ع) وضعش از این نظر درست معكوس وضع امام حسین(ع) است؛ یعنی كسی است كه در مسند خلافت جای گرفته است. دیگری معترض به او است. و اگر كشته می شد، خلیفه مسلمین در مسند خلافت كشته شده بود.(۲)
پس اگر امام حسن(ع) مقاومت می كرد نتیجه نهائیش آن طور كه ظواهر تاریخ نشان می دهد، كشته شدن بود اما كشته شدن امام و خلیفه در مسند خلافت؛ ولی كشته شدن امام حسین(ع) كشته شدن یك نفر معترض بود.(۳)
۳- سؤال: اینكه می فرمایید «اگر امام حسن(ع) قیام می كرد و كشته می شد، خلیفه مسلمین در مسند خلافت كشته می شد» مگر چه تبعات فاسدی داشت؟
جواب: (كشته شدن خلیفه مسلمین در مسند خلافت) خودش یك مسئله ای است كه حتی امام حسین هم از مثل این جور قضیه احتراز داشت كه كسی در جای پیغمبر و در مسند خلافت پیغمبر كشته شود. ما می بینیم كه امام حسین حاضر نیست كه در مكه كشته شود. چرا؟ فرمود: این احترام مكه است كه از میان می رود. به هر حال مرا می كشند. چرا مرا در حرم خدا و در خانه خدا بكشند كه هتك حرمت خانه خدا هم شده باشد؟!
ما می بینیم امیرالمؤمنین در وقتی كه شورشیان در زمان عثمان شورش می كنند، فوق العاده كوشش دارد كه خواسته های آنها انجام شود نه اینكه عثمان كشته شود. (این در نهج البلاغه هست) از عثمان دفاع می كرد، كه خودش فرمود: من این قدر از عثمان دفاع كردم كه می ترسم گنهكار باشم؛ «خشیت ان اكون آثما».(۴) ولی چرا از عثمان دفاع می كرد؟ آیا طرفدار شخص عثمان بود؟ نه، آن دفاع شدیدی كه می كرد، می گفت: من می ترسم كه تو خلیفه مقتول باشی. این برای عالم اسلام ننگ است كه خلیفه مسلمین را در مسند خلافت بكشند. بی احترامی است به مسند خلافت. این بود كه می گفت: اینها خواسته های مشروعی دارند، خواسته های اینها را انجام بده، بگذار اینها برگردند بروند.(۵)
۴- سؤال: آیا نمی توان این عمل علی(ع) را چنین تحلیل نمود كه شورشیان حرف های حق خود را مطرح نكنند و دست خلیفه وقت را بر مظالمش بازتر گردانند؟
جواب: (خیر) امیرالمؤمنین نمی خواست به شورشیان بگوید: كار نداشته باشید، حرف های حق خودتان را نگویید، حالا كه این سرسختی نشان می دهد پس شما بروید در خانه هایتان بنشینید كه قهراً دست خلیفه بازتر باشد و بر مظالمش افزوده شود. این حرف را هم البته نمی زد و نباید هم می گفت، اما این را هم نمی خواست كه عثمان در مسند خلافت كشته شود، و آخرش هم علی رغم تمایل امیرالمؤمنین (این امر واقع شد). (۶)
۵- سؤال: آیا به نظر جنابعالی بی نتیجه بودن جنگ امام حسن(ع) با معاویه می تواند به عنوان یك تفاوت اصلی مطرح گردد؟
جواب: (بله) تفاوت دومی كه در كار بود این بود كه درست است كه نیروهای عراق، یعنی نیروهای كوفه ضعیف شده بود اما این نه بدان معنی است كه به كلی از میان رفته بود، و اگر معاویه همین طور می آمد یك جا فتح می كرد، بلاتشبیه آن طور كه پیغمبر اكرم مكه را فتح كرد، به آن سادگی و آسانی؛ با اینكه بسیاری از اصحاب امام حسن(ع) به حضرت خیانت كردند و منافقین زیادی در كوفه پیدا شده بودند و كوفه یك وضع ناهنجاری پیدا كرده بود كه معلول علل و حوادث تاریخی زیادی بود.
یكی از بلاهای بزرگی كه در كوفه پیدا شد، مسئله پیدایش «خوارج» بود كه خود خوارج را امیرالمؤمنین معلول آن فتوحات بی بند و بار می داند، آن فتوحات پشت سر یكدیگر بدون اینكه افراد یك تعلیم و تربیت كافی بشوند، كه در نهج البلاغه هست.
مردمی كه تعلیم و تربیت ندیده اند، اسلام را نشناخته اند و به عمق تعلیمات اسلام آشنا نیستند، آمده اند در جمع مسلمین، تازه ازدیگران هم بیشتر ادعای مسلمانی می كنند.
به هر حال، در كوفه یك چند دستگی پیدا شده بود. این جهت را هم، همه اعتراف داریم كه دست كسی كه پایبند به اصول اخلاق و انسانیت و دین و ایمان نیست، بازتر است از دست كسی كه پایبند این جور چیزهاست.
معاویه در كوفه یك پایگاه بزرگی درست كرده بود كه با پول ساخته بود، جاسوس هایی كه مرتب می فرستاد به كوفه، از طرفی پول های فراوانی پخش می كردند و وجدان های افراد را می خریدند و از طرف دیگر شایعه پراكنی های زیاد می كردند و روحیه ها را خراب می نمودند. اینها همه به جای خود، در عین حال اگر امام حسن(ع) ایستادگی می كرد، یك لشكر انبوه در مقابل معاویه به وجود می آورد، لشكری كه شاید حداقل سی چهل هزار نفر باشد، و شاید -آن طور كه در تواریخ نوشته اند- تا صدهزار هم امام حسن(ع) می توانست لشكر فراهم كند كه تا حدی برابری كند با لشكر جرارصد و پنجاه هزار نفری معاویه. نتیجه چه بود؟ در صفین امیرالمؤمنین كه در آن وقت نیروی عراق بهتر و بیشتر هم بود، هجده ماه با معاویه جنگید، بعد از هجده ماه كه نزدیك بود معاویه شكست كامل بخورد، آن نیرنگ قرآن سرنیزه بلندكردن را اجرا كردند.
اگر امام حسن با معاویه می جنگید، یك جنگ چند ساله ای میان دو گروه عظیم مسلمین شام و عراق رخ می داد و چندین ده هزار نفر مردم از دوطرف تلف می شدند بدون آنكه یك نتیجه نهایی در كار باشد.(۷)
۶-سؤال: آیا از تاریخ نمی توان برداشت نمود كه اگر امام حسن(ع) با معاویه به جنگ بر می خاست، احتمال پیروزی ایشان بر معاویه بیشتر باشد؟
جواب: احتمال اینكه (امام حسن«ع») بر معاویه پیروز می شدند، آن طور كه شرایط تاریخ نشان می دهد، نیست و احتمال بیشتر این است كه در نهایت امر، شكست از آن امام حسن باشد. این چه افتخاری بود برای امام حسن كه بیاید دو سه سال جنگی بكند كه در این جنگ از دو طرف چندین ده هزار و شاید متجاوز از صدهزار نفر كشته بشوند و نتیجه نهائیش یا خستگی دوطرف باشد كه بروند سرجای خودشان و یا مغلوبیت امام حسن و كشته شدنش در مسند خلافت! اما امام حسین یك جمعیتی دارد كه همه آن هفتاد و دو نفر است، تازه آنها را هم مرخص می كند، می گوید: می خواهید بروید، بروید؛ من خودم تنها هستم. آنها ایستادگی می كنند تا كشته می شوند، یك كشته شدن صد درصد افتخارآمیز.(۸)
۷-سؤال: به نظر جنابعالی آیا مسأله «بیعت»، «دعوت» و «امر به معروف و نهی از منكر» كه در قیام امام حسین(ع) دخالت داشتند، در زمان امام حسن(ع) نیز وجود داشتند؟
جواب: امام حسن و امام حسین(ع) در سایر شرایط نیز خیلی با یكدیگر فرق داشتند. سه عامل اساسی در قیام امام حسین(ع) دخالت داشته است، هر كدام از این عامل را كه ما در نظر بگیریم، می بینیم در زمان
امام حسن(ع) به شكل دیگر است.●مسأله بیعت
عامل اول كه سبب قیام امام حسین(ع) شد، این بود كه حكومت ستمكار وقت از امام حسین(ع) بیعت می خواست: «خذ الحسین بالبیعه اخذا شدیدا لیس فیه رخصه ؛ حسین را بگیر برای بیعت، محكم بگیر، هیچ گذشت هم نباید داشته باشی. حتما باید بیعت كند.» از امام حسین(ع) تقاضای بیعت می كردند. از نظر این عامل، امام حسین جوابش فقط این بود: نه، بیعت نمی كنم. و نكرد، جوابش منفی بود.
امام حسن(ع) چطور؟ آیا وقتی كه قرار شد با معاویه صلح كند، معاویه از امام حسن(ع) تقاضای بیعت كرد كه تو بیا با من بیعت كن؟ (بیعت، یعنی قبول خلافت) نه، بلكه جزء مواد صلح بود كه تقاضای بیعت نباشد و ظاهرا احدی از مورخین هم ادعا نكرده است كه امام حسن(ع) یا كسی از كسان امام حسن(ع) یعنی امام حسین(ع)، برادرها و اصحاب و شیعیان امام حسن(ع) آمده باشد با معاویه بیعت كرده باشد. ابدا صحبت بیعت در میان نیست.
بنابراین «مسأله بیعت» كه یكی از عواملی بود كه امام حسین(ع) را وادار كرد مقاومت شدید بكند، در جریان كار امام حسن(ع) نیست.
●مسأله دعوت كوفه
عامل دوم قیام امام حسین(ع)، «دعوت كوفه» بود به عنوان یك شهر آماده. مردم كوفه بعد از اینكه بیست سال حكومت معاویه را چشیدند و زجرهای زمان معاویه را دیدند و مظالم معاویه را تحمل كردند واقعا بی تاب شده بودند كه حتی می بینید بعضی(۹) معتقدند كه واقعا در كوفه یك زمینه صد درصد آماده ای بود و یك جریان غیرمترقب، اوضاع را دگرگون كرد.
مردم كوفه هجده هزار نامه می نویسند برای امام حسین و اعلام آمادگی كامل می كنند. حال كه امام حسین(ع) آمد و مردم كوفه یاری نكردند، البته همه می گویند: پس زمینه كاملا آماده نبوده؛ ولی از نظر تاریخی اگر امام حسین(ع) به آن نامه ها ترتیب اثر نمی داد، مسلم در مقابل تاریخ محكوم بود، می گفتند: یك زمینه بسیار مساعدی را از دست داد؛ و حال آنكه در كوفه امام حسن، اوضاع درست برعكس بود. یك كوفه خسته و ناراحتی بود، یك كوفه متفرق و متشتتی بود، یك كوفه ای بود كه در آن هزار جور اختلاف عقیده پیدا شده بود، كوفه ای بود كه ما می بینیم امیرالمؤمنین در روزهای آخر خلافتش مكرر از مردم كوفه و از عدم آمادگی شان شكایت می كند و همواره می گوید: «خدایا!مرا از میان این مردم ببر و بر اینها حكومتی مسلط كن كه شایسته آن هستند تا بعد، اینها قدر حكومت مرا بدانند.»(۱۰)
۸- سؤال: اینكه فرمودید «كوفه آماده» آیا منظورتان این است كه كوفه، آمادگی واقعی داشت؟
جواب: اینكه عرض می كنم كوفه آماده؛ یعنی بر امام حسین اتمام حجتی شده بود. نمی خواهم مثل بعضی ها بگویم: كوفه یك آمادگی واقعی داشت و امام حسین هم واقعاً روی كوفه حساب می كرد. نه، اتمام حجت عجیبی بر امام حسین شد كه فرضاً هم زمینه آماده نباشد، او نمی تواند آن اتمام حجت را نادیده بگیرد.
از نظر امام حسن چطور؟ از نظر امام حسن اتمام حجت، برخلاف شده بود؛ یعنی مردم كوفه نشان داده بودند كه ما آمادگی نداریم. آن چنان وضع داخلی كوفه بد بود كه امام حسن خودش از بسیاری از مردم كوفه محترز بود و وقتی كه بیرون می آمد - حتی وقتی كه به نماز می آمد- در زیر لباس های خود زره می پوشید برای اینكه خوارج و دست پرورده های معاویه زیاد بودند و خطر كشته شدن ایشان وجود داشت، و یك دفعه حضرت در حال نماز بود كه به طرفش تیراندازی شد. ولی چون در زیر لباس هایش زره پوشیده بود، تیر كارگر نشد والا امام را در حال نماز با تیر از پا درآورده بودند.
«پس، از نظر دعوت مردم كوفه كه بر امام حسین اتمام حجتی بود- و چون اتمام حجت بود باید ترتیب اثر می داد - در مورد امام حسن، برعكس، اتمام حجت برخلاف بوده و مردم كوفه تقریباً عدم آمادگی شان را اعلان كرده بودند.»
●مسئله امر به معروف و نهی از منكر
عامل سومی كه در قیام امام حسین(ع) وجود داشت، «عامل امر به معروف و نهی از منكر» بود؛ یعنی قطع نظر از اینكه از امام حسین بیعت می خواستند و او حاضر نبود بیعت كند، و قطع نظر از اینكه مردم كوفه از او دعوت كرده بودند و اتمام حجتی بر امام حسین شده بود و او برای اینكه پاسخی به آنها داده باشد، آمادگی خودش را اعلام كرد؛ قطع نظر از اینها، مسئله دیگری وجود داشت كه امام حسین تحت آن عنوان قیام كرد، یعنی مسئله امر به معروف و نهی از منكر. مسئله اینكه معاویه از روزی كه به خلافت رسیده است، در مدت این بیست سال هرچه عمل كرده است، برخلاف اسلام عمل كرده است؛ این حاكم، جائر و جابر است، جور و عدوانش را همه مردم دیدند و می بینید احكام اسلام را تغییر داده است، بیت المال مسلمین را حیف و میل می كند، خون های محترم را ریخته است، چنین كرده، چنان كرده، حالا هم بزرگ ترین گناه را مرتكب شده است و آن، اینكه بعد از خودش پسر شرابخوار و قمارباز و سگباز خودش را (به عنوان ولایتعهد) تعیین كرده و به زور سرجای خودش نشانده است، بر ما لازم است كه به اینها اعتراض كنیم، چون پیغمبر(ص) فرمود: «من رای سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله، ناكثا عهده، مخالفا لسنه رسول الله، یعمل فی عبادالله بالاثم و العدوان، فلم یغیر علیه بفعل و لا قول، كانا حقا علی الله آن یدخله مدخله، الا و ان هولاء قد لزموا طاعه الشیطان...(۱۱) اگر كسی حاكم ستمگری را به این وضع و آن وضع و با این نشانی ها ببیند و اعتراض نكند به عملش یا گفته اش، آن چنان مرتكب گناه شده است كه سزاوار است خدا او را به همان عذابی معذب كند كه آن حكمران جائر را معذب می كند.
اما در زمان معاویه در اینكه مطلب بالقوه همین طور بود، بحثی نیست. برای خود امام حسن(ع) كه مسئله، محل تردید نبود كه معاویه چه ماهیتی دارد ولی معاویه در زمان علی(ع) معترض بوده است كه: من فقط می خواهم خونخواهی عثمان را بكنم. و حال (در زمان امام حسن) می گوید: من حاضرم به كتاب خدا و سنت پیغمبر و به سیره خلفای راشدین صددرصد عمل كنم، برای خودم جانشین معین نمی كنم. بعد از من خلافت مال حسن بن علی است و حتی بعد از او مال حسین بن علی است. یعنی به حق آنها اعتراف می كند، فقط آنها تسلیم امر بكنند. (كلمه ای هم كه در ماده قرارداد بوده، كلمه «تسلیم امر» است) یعنی كار را به من واگذار كنند، همین مقدار؛ امام حسن عجالتاً كنار برود، كار را به من واگذار كند و من به این شرایط عمل می كنم.
ورقه «سفید امضاء» فرستاد، یعنی كاغذی را زیرش امضا كرد، گفت: هر شرطی كه حسن بن علی خودش مایل است در اینجا بنویسد، من قبول می كنم؛ من بیش از این نمی خواهم كه من زمامدار باشم و الا من به تمام مقررات اسلامی صددرصد عمل می كنم. تا آن وقت هم هنوز صابون اینها به جامه مردم نخورده بود.
حال فرض كنیم الآن ما در مقابل تاریخ این جور قرار گرفته بودیم كه معاویه آمد یك چنین كاغذ سفید امضائی برای امام حسن فرستاد و چنین تعهداتی را قبول كرد، گفت: تو برو كنار، مگر تو خلافت را برای چه می خواهی؟ مگر غیر از عمل كردن به مقررات اسلامی است؟ من مجری منویات تو هستم، فقط امر دائر است كه آن كسی كه می خواهد كتاب و سنت الهی را اجرا بكند، من باشم یا تو. آیا تو فقط به خاطر اینكه آن كسی كه این كار را می كند، تو باشی می خواهی چنین جنگ خونینی را به پا بكنی؟! اگر امام حسن(ع) با این شرایط، تسلیم امر نمی كرد، جنگ را ادامه می داد، دو سه سال می جنگید، دهها هزار نفر آدم كشته می شدند، ویرانی ها پیدا می شد و عاقبت امر هم خود امام حسن(ع) كشته می شد، امروز، «تاریخ» امام حسن را ملامت می كرد، می گفت: دریك چنین شرایطی (باید صلح می كرد) پیغمبر هم در خیلی موارد صلح كرد، آخر یك جا هم آدم باید صلح كند.
(آری، اگر ما نیز درآن زمان بودیم می گفتیم:) غیر از این نیست كه معاویه می خواهد خودش حكومت كند، بسیار خوب خودش حكومت كند؛ نه از تو می خواهد كه او را به عنوان خلیفه بپذیری، نه از او می خواهد كه او را امیرالمؤمنین بخوانی، نه از تو می خواهد كه با او بیعت كنی، و حتی اگر بگویی جان شیعیان در خطر است، امضاء می كند كه تمام شیعیان پدرت علی درامن و امان، و روی تمام كینه های گذشته ای كه با آنها در صفین دارم، قلم كشیدم؛ از نظر امكانات مالی حاضرم مالیات قسمتی از مملكت را نگیرم و آن را اختصاص بدهم به تو كه به این وسیله بتوانی از نظر مالی محتاج ما نباشی و خودت و شیعیان و كسان خودت را آسوده اداره كنی. اگر امام حسن(ع) با این شرایط (صلح را) قبول نمی كرد، امروز در مقابل تاریخ، محكوم بود. قبول كرد، وقتی كه قبول كرد، تاریخ آن طرف را محكوم كرد.(۱۲)
سیدسعید روحانی
از: فصلنامه فرهنگ كوثر- ش ۵۵
۱- سیری درسیره ائمه اطهار(ع)، ص ۸۲ و .۸۳
۲- سیری در سیره ائمه اطهار(ع)، ص ۸۳-.۸۵
۳- همان، ص .۸۶
۴- نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدی، خطبه ۲۴۰، ص .۲۶۹
۵ و ۶- سیری درسیره ائمه اطهار(ع)، ص ۸۵ و .۸۶
۷ و ۸- همان، ص ۸۶ -.۸۸
۹- (مثل نویسنده «شهید جاوید»).
۱۰- سیری در سیره ائمه اطهار(ع)، ص ۸۹و .۹۰
۱۱- تاریخ طبری، ج ۷، ص .۳۰۰
۱۲- سیری درسیره ائمه اطهار(ع)، ص ۹۰-.۹۴
منبع : روزنامه کیهان