شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


وقتی ۱۰ انتخاب کافی نیست


وقتی ۱۰ انتخاب کافی نیست
تا آخر هفته پیش، تعداد فیلم‌هایی که سال ۲۰۰۷ در «نیویورک تایمز» بررسی شدند، به ۶۴۰ عدد رسید.
سنت نقد فیلم ما را وادار می‌کند در این وقت از سال نام ۱۰ فیلم برتر و ماندگار سال را اعلام کنیم. همه می‌دانند این انتخاب‌ها بسیار شخصی است که لذتش هم در همین مساله نهفته است اما باید اذعان کنم امسال تهیه فهرستی منحصر به فرد برایم بسیار مشکل بود.
بخشی از این مساله به خاطر علاقه‌ام به بیشتر فیلم‌هایی است که دیده‌ام. می‌دانم باورش مشکل است، اما در ۱۲ ماه گذشته گاهی دو یا سه هفته به سینما می‌رفتم، اما هیچ فیلمی پیدا نمی‌کردم که بتوانم آن را دست بیندازم، نقدی منفی درباره‌اش بنویسم یا این‌که باعث دلسردی‌ام شود.
از سوی دیگر، امسال بیش از هر سال دیگری، فیلم‌هایی که دوست‌شان داشتم در ژانر خود تنها نبودند. مسلما وقتی پای بیش از ۶۴۰ فیلم در میان است، به ناچار شاهد دسته‌بندی فیلم‌ها در ژانرها و مضامین مختلف خواهیم بود. اما جدا از این دسته‌بندی بدیهی، فیلم‌های زیبا و اصیل فراوان بودند. بدین ترتیب فهرست زیر نیز، به جز دو مورد اول، در هر مورد شامل دو فیلم (و در یک مورد سه فیلم) است، که مکمل، نقیض یا به هر شکل دیگر مرتبط با یکدیگر بوده‌اند. هر یک از فیلم‌های فهرست به تنهایی نیز آثاری قابل توجه هستند، اما در کنار جفت خود کامل‌تر و برجسته‌تر خواهند شد. این زوج‌ها را می‌توان به صورت فیلم‌های دنباله‌دار یا جایگزین یکدیگر (اگر x نشد، شاید y بشود) نیز در نظر گرفت. مهم‌تر از همه اینکه این فیلم‌ها نمایشگر سرزندگی و تغییرپذیری هنر هفتم نیز هستند. باید به این نکته نیز اشاره کرد که در دنیایی بزرگ زندگی می‌کنیم و مسلما فیلم‌های زیادی وجود دارند که از چشم ما دور مانده‌اند.
۱) «۴ ماه، ۳ هفته و ۲ روز» ساخته کریستیان مونگیو، برنده نخل طلای جشنواره فیلم کن و جدیدترین نمونه از شکوفایی اخیر سینمای رومانی است. فیلم مونگیو ماه ژانویه در نیویورک اکران خواهد شد، اما نمی‌توانستم برای انتخاب آن، تا زمان ارائه فهرست سال ۲۰۰۸ صبر کنم. برخی ویژگی‌های برجسته فیلم برگرفته از مضمون قابل توجه آن است. داستان فیلم درباره زندگی مشقت‌بار تحت حاکمیت حکومت کمونیستی و همچنین سقط جنین است. اما آنچه باعث اهمیت فیلم می‌شود، ترکیب فوق‌العاده کارگردانی بسیار سنجیده مونگیو، بازی‌های بی‌پیرایه و طبیعی بازیگران (به ویژه آناماریا مارینکا) و صداقتی است که حتی از سطح توقع‌مان از رئالیسم نیز فراتر است.
۲) «راتاتوی» نیز به نوبه خود چندان در قید و بند رئالیسم نیست، اما همانند «۴ ماه...» به تعهد خود برای دستیابی به یک اثر هنری ایده‌آل به بهترین شکل ممکن، پایبند است. به علاوه، تماشای این فیلم تجربه‌ای مفرح نیز خواهد بود، چرا که براد بیرد، نویسنده و کارگردان، همواره طرفدار و حامی این خصیصه بوده است. بیرد در این فیلم نیز مانند «شگفت‌انگیزها»، اثری تا حدودی معترضانه و همدردانه درباره افراد برجسته (و متوسط) این دنیا خلق کرده که همواره باید با مشکلات و خوشی‌های متفاوت بودن سر کنند. «راتاتوی» حاوی درسی آموزنده‌ برای منتقدان نیز هست، تا بتوانیم مانند دیگر تماشاگران کمی احساسات به خرج دهیم و این‌قدر به دنبال منطق نباشیم.
۳) خشونت، انتقام، شیطنت بی‌دلیل: این خصوصیات مستعد لغزیدن به سمت کلیشه‌های سینما هستند، اما تماشای تلاشی صمیمانه برای نمایش روح خبیث انسان، هنوز هم می‌تواند تماشایی باشد. وقتی این خصوصیات توسط مردانی خلاق و جسور چون پل تامس آندرسن («خون به پا می شود») و تیم برتن و استفن سوندهایم («سوئینی تاد») در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند، نمایش بیزاری از انسان‌ها می‌تواند مکاشفه‌ای قدرتمند باشد. حرص و رنجش هر دو می‌تواند انسان را به موجودی بی‌رحم تبدیل کنند. دانیل دی لوئیس («خون به پا می شود») و جانی دپ («سوئینی تاد») را می‌توان جذاب‌ترین و هولناک‌ترین هیولاهای سینما طی سال‌های اخیر دانست.
۴) زندگی موسیقیدانان معروف، همواره برای بازیگران بلندپرواز، کارگردانان فاقد خلاقیت، مستندسازان فرصت‌طلب و بازاریابان آلبوم‌های موسیقی، وسوسه‌کننده بوده است. تاد هینز در «من اینجا نیستم» و جولین تمپل در «جو استرومر: آینده نانوشته است»، سعی در دوری از کلیشه‌های همیشگی داشته‌اند و به همین خاطر برای روایت داستان پررمز و راز شخصیت‌های اصلی خود، از شیوه‌های تصویری و روایی جدیدی استفاده کرده‌اند. مستند تمپل درباره بنیانگذار گروه موسیقی«کلش» فیلم زندگینامه‌ای سرراست‌تری نسبت به فیلم خیالی و تکه تکه تاد هینز درباره باب دیلن است. با وجود این در هر دو فیلم شاهد جست‌وجو برای کشف راه‌های جدید در روایت تاریخ از طریق سینما هستیم.
۵) هر مستند سیاسی زاویه دید خاص خود را دارد، اما بسیاری از آنها تنها برای تصدیق عقاید از پیش تعیین شده گروهی معدود و خاص از تماشاگران (که معمولا لیبرال هم هستند) ساخته می‌شود. در مقابل مستندهای سیاسی بسیار اندک وجود دارند که قادر به درک تفاوت میان صدور اعلامیه و بحث کردن درباره یک موضوع هستند. در سال جاری شاهد دو فیلم برجسته از گروه دوم بودیم. «پایانی متصور نیست» ساخته چارلز فرگوسن، یک وقایع‌نگاری بی‌طرفانه و تکان‌دهنده‌ از حماقت‌ها و غرور آمریکا در ماه‌های اولیه جنگ عراق است، که البته شاید به خاطر لحن غیرمتعصبانه‌اش چندان مورد توجه آنانی که از ابتدا مخالف جنگ بودند قرار نگیرد، اما به خاطر همین خصوصیت می‌تواند طرفداران جنگ را با چالشی بزرگ روبه‌رو سازد. خیلی دوست دارم دوستان محافظه‌کارم به تماشای این فیلم بنشینند. تماشای «وکیل مدافع وحشت»،‌ روایت دقیق و بدون جانبداری باربه شرودر از وکیل فرانسوی ژاک ورگاس، نیز برای افرادی از جناح چپ که هنوز با نگاهی رمانتیک به خشونت سیاسی می‌نگرند و آن را پاسخی شایسته و اخلاقی به ظلم و ستم می‌دانند، بسیار واجب است.
۶) «قطار دوازده و هشت دقیقه شرقی بخارست» نخستین ساخته کارگردان رومانیایی کورنلیو پورومبویو و «خدمتکار خانگی» نخستین فیلم خورخه گاگرو فیلمساز آرژانتینی است. این دو در ساخته‌هایشان روایتگر داستان‌هایی ساده‌ درباره مردم عادی هستند که زندگی‌شان دستخوش وقایع تاریخی می‌شود. در «قطار...»‌ گروهی از کارکنان عادی یک تلویزیون محلی بر سر انقلاب سال ۱۹۸۹ با یکدیگر درگیر می‌شوند. «خدمتکار خانگی» درباره تیرگی رابطه میان زنی اهل بوینس‌آیرس با خدمتکارش به دلیل فشارهای اقتصادی است. پورومبویو بسیار واضح‌تر از گاگرو تمایل به طنز دارد، اما ساخته‌های هر دو آنان نشان‌دهنده اعتماد به نفس و حساسیتی قابل توجه است. آنان فیلم‌های خود را با حساسیت و دقت زیادی ساخته‌اند و بدین ترتیب حاصل کارشان تنها چند قدم تا یک شاهکار سینمایی فاصله دارد.
۷) درباره آزادی خیلی صحبت‌ها می‌شود ـ در زندگی، در هنر و در سیاست ـ اما واقعا آزادی چیست؟ «درون طبیعت وحشی» ساخته شان پن و «زنگ شیرجه و پروانه» ساخته جولین اشنیبل، پاسخ‌های خوبی برای این سوال دارند. فیلم پن در مناطق جنگلی و زیبای آمریکای شمالی می‌گذرد و پس‌زمینه فیلم اشنیبل خاطرات و رویاها هستند. هر یک از این دو فیلم که بر مبنای زندگی افرادی واقعی ساخته شده‌اند، روایت‌گر جلوه‌ای متفاوت از آزادی است. هر دو فیلمساز در ساخته‌هایشان از آزادی روح صحبت می‌کنند که باعث می‌شود داستان‌هایشان به همان اندازه که غمگین هستند، نشاط‌برانگیز نیز باشند.
۸) ملودرام‌هایی با موضوع بیداری وجدان، که در آن شاهد تحول یک‌باره فردی گناهکار هستیم، همواره تماشاگران فراوان داشته‌اند. این فیلم‌ها برآورنده نیاز انسان به باور این مساله است که رستگاری همیشه پیروز خواهد شد. رویکرد احساساتی به انسانیت از شیوه‌های معمول این‌گونه فیلم‌هاست. می‌توان ادعا کرد دنیای واقعی تاریک‌تر و متفاوت‌تر از تصویری است که از آلمان شرقی سابق در «زندگی دیگران» یا فعالیت‌های تجاری در «مایکل کلیتن» می‌بینیم. با وجود نخستین ساخته‌های فلورین هنکل فن دونرسمارک (زندگی دیگران) و تونی گیلروی (مایکل کلیتن) داستان‌هایی هوشمندانه و صمیمی از تحول فردی هستند. بی‌شک موفقیت فیلم بیش از هر چیز مدیون بازیگران فوق‌العاده‌شان ـ جورج کلونی به نقش یک دلال در «مایکل کلیتن» و اولریش موهه به نقش افسر اشتازی در «زندگی دیگران» ـ هستند.
۹) «سویج‌ها» با نویسندگی و کارگردانی تامارا جنکینس و «دور از او» ساخته سارا پولی بر مبنای داستانی از آلیس مونرو، به مشکلات ناشی از میانسالی می‌پردازند. این فیلم‌ها همچنین روایتگر مشکلات عشق‌های طولانی میان فرزندان ناسازگاز یک خانواده (فیلیپ سیمور هافمن و لورا لینی در «سویج‌ها») و بین یک زوج (جولی کریستی و گوردون پینسنت در «دور از او») هستند. هر دو فیلم در روایت خود کمی اغراق‌آمیز و احساسات‌گرایانه عمل می‌کنند. در این دو فیلم شاهد برخی از بهترین نقش‌آفرینی‌های سال نیز هستیم.
۱۰) «باردار» در عین آنکه یکی از پرحرف و حدیث‌ترین فیلم‌های سال بود، یکی از مفرح‌ترین‌ها هم بود. روایت فیلم از مشکلات و گیجی‌های ناشی از بلوغ، با «سوپربد»، برادر کوچک‌تر و خشمگین‌تر آن، کامل می‌شود. فمینیسم تند و تیز «جانو» را می‌توان هم مکمل و هم اعتراضی تمام‌عیار به این دو فیلم پسرمحور دانست. امیدوارم که در سال ۲۰۰۸ دایابلو کدی، نویسنده «جانو» و جاد آپاتو، نویسنده و کارگردان «باردار» و تهیه‌کننده «سوپربد»، با مشارکت یکدیگر یکی از بهترین کمدی‌های سال آینده را بسازند.
دیگر فیلم‌های قابل اشاره: لیدی چاترلی، به سوی سکوت بزرگ، آغاز در شب، پیش از آنکه شیطان بفهمد مرده‌ای، پیرمردها کشوری ندارند، بازدید گروه، جنگ چارلی ویلسن، باماکو، زودیاک.
منبع: نیویورک تایمز، ۲۳ دسامبر
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید