شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


ماکس‌ وبر؛ متفکری‌ خجالتی‌ و سرسخت‌


ماکس‌ وبر؛ متفکری‌ خجالتی‌ و سرسخت‌
ماكس‌ وبر در ۲۱ آوریل‌ ۱۸۶۴ زاده‌ شد. پدر و مادر او هفت‌ فرزند داشتند كه‌ وبر بزرگترینشان‌ بود. والدین‌ او از نسل‌ پروتستان‌های‌ آلمان‌ بودند كه‌ بخاطر آزار كاتولیك‌ها در دوران‌ گذشته‌ از شهر كاتولیك‌نشینشان‌ گریخته‌ ولی‌ بعدها در محل‌ جدید سرمایه‌گذاران‌ موفقی‌ از كار درآمده‌ بودند. خانواده‌ پدربزرگ‌ پدری‌ وبر كه‌ پروتستان‌های‌ مومنی‌ بودند و در سالزبورگ‌ كاتولیك‌نشین‌ امنیت‌ نداشتند، به‌ شهر بیلفلد پناه‌ آورده‌ و از رهگذر خرید و فروش‌ كتان‌ در این‌ شهر ثروتی‌ به‌ هم‌ زده‌ بودند. عموی‌ وبر كار پدری‌اش‌ را دنبال‌ كرد و آن‌ را گسترش‌ داد، اما پدر وبر به‌ شهر حاكم‌نشین‌ برلین‌ روی‌ آورد و بعد كلانتر شهر ارفورت‌ شد، همان‌ شهری‌ كه‌ وبر در آن‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود. چندی‌ پس‌ از آن‌، او دوباره‌ به‌ سر كار سیاسی‌اش‌ در پایتخت‌ بازگشت‌. او در برلین‌ نخست‌ عضو انجمن‌ شهر شد و به‌ عضویت‌ مجلس‌ ولایتی‌ پروس‌ و سپس‌ مجلس‌ ملی‌ آلمان‌ درآمد. پدر وبر یكی‌ از مهمترین‌ اعضای‌ حزب‌ لیبرال‌ ملی‌ بود. این‌ حزب‌ از لیبرال‌هایی‌ تركیب‌ شده‌ بود كه‌ با بیسمارك‌ كنار آمده‌ و از بیشتر سیاست‌های‌ او پشتیبانی‌ می‌كردند.
او به‌ عنوان‌ یكی‌ از عناصر دستگاه‌ حاكم‌ سیاسی‌، زندگی‌ بی‌دغدغه‌ و شادی‌ داشت‌ و از وضع‌ خود راضی‌ بود. پدر وبر نمونه‌ كامل‌ آن‌ دسته‌ از سیاستمداران‌ بورژوای‌ آلمانی‌ بود كه‌ از گردش‌ و اداره‌ امور سیاسی‌ كشور خرسند بودند و از درگیری‌ در هر مخاطره‌ آرمانخواهانه‌یی‌ كه‌ ممكن‌ بود به‌ رابطه‌ استوار آنها با قدرت‌های‌ مستقر خدشه‌یی‌ وارد كند، پرهیز می‌كردند. ماهیت‌ زمینه‌ اجتماعی‌ مادر وبر، هلن‌ فالنشتاین‌، همانند پدرش‌ بود، با این‌ تفاوت‌ كه‌ صورت‌ ظاهری‌ به‌ كلی‌ متفاوت‌ با زمینه‌ پدرش‌ داشت‌. پدر مادر وبر كه‌ از تبار معلمان‌ برخاسته‌ بود، خود نیز یك‌ معلم‌، مترجم‌ و روشنفكر رمانتیك‌ بود.
او پس‌ از شركت‌ در جنگ‌ رهایی‌ بخش‌ علیه‌ ناپلئون‌، زندگی‌ آرام‌ و بی‌هیاهوی‌ مستخدمان‌ كشوری‌ پروس‌ را در پیش‌ گرفت‌. او پس‌ از مرگ‌ نخستین‌ همسرش‌، دختر یكی‌ از بازرگانان‌ ؤروتمند فرانكفورت‌ را به‌ همسری‌ برگزید و به‌ این‌ ترتیب‌ موقعیت‌ مالی‌اش‌ تثبیت‌ شد و از كارش‌ استعفا داد. وبر جوان‌ در یك‌ خاندان‌ بورژوای‌ با فرهنگ‌ پرورش‌ یافته‌ بود. نه‌ تنها سیاستمداران‌ سرشناس‌ بلكه‌ دانشگاهیان‌ برجسته‌یی‌ نیز به‌ خانه‌ وبر رفت‌ و آمد می‌كردند. او در نوجوانی‌ و در همان‌ خانه‌، با تاریخ‌نگارانی‌ چون‌ ترایچكه‌، سیبل‌، دیلتای‌ و مومسن‌ آشنا شده‌ بود. زناشویی‌ والدین‌ وبر گرچه‌ در آغاز شادمانه‌ می‌نمود، اما به‌ زودی‌ نشانه‌های‌ تنش‌ روزافزون‌ در زندگی‌ زناشویی‌شان‌ آشكار شد كه‌ نمی‌بایست‌ از دید فرزندان‌ پنهان‌ مانده‌ باشد.
ماكس‌ وبر یك‌ جوان‌ تیزهوش‌ ولی‌ سست‌بنیه‌ و خجالتی‌ و گوشه‌گیر بود. معلمانش‌ شكوه‌ می‌كردند كه‌ او به‌ اقتدار آنان‌ وقعی‌ نمی‌گذارد و به‌ انضباط‌ مدرسه‌ تن‌ در نمی‌دهد. اما این‌ جوان‌ هیچ‌ فرصتی‌ را برای‌ مطالعه‌ از دست‌ نمی‌داد. او در سن‌ چهارده‌ سالگی‌ نامه‌هایی‌ را نوشته‌ بود كه‌ پر از ارجاع‌ به‌ هومر، ویرژیل‌ (شاعر رومی‌ پیش‌ از میلاد)، سیسرون‌ و لیوی‌ بودند و پیش‌ از ورود به‌ دانشگاه‌، دانش‌ گسترده‌یی‌ درباره‌ گوته‌، اسپینوزا، كانت‌ و شوپنهاور داشت‌.
خانواده‌ وبر با دست‌ نیرومند پدر اداره‌ می‌شد. پدر او نرمش‌ خویش‌ را در امور سیاسی‌ با انضباط‌ انعطاف‌ناپذیر در خانه‌اش‌ جبران‌ می‌كرد. گرچه‌ مادر وبر كوشیده‌ بود تا فرزندش‌ را به‌ سمت‌ خود بكشاند و تقوای‌ مسیحی‌ موردپسندش‌ را به‌ او القا كند، اما وبر در نوجوانی‌ به‌ همانندی‌ با پدر بیشتر گرایش‌ داشت‌ تا با مادر. شاید به‌ همین‌ دلیل‌ بود كه‌ او پیش‌ از آن‌ یك‌ نوجوان‌ گوشه‌گیر و درونگرا بود، وقتی‌ كه‌ در سن‌ هجده‌سالگی‌ به‌ دانشگاه‌ هایدلبرگ‌ گام‌ گذاشت‌، ناگهان‌ همرنگ‌ جوانان‌ عصرش‌ شد. وبر جوان‌ به‌ حرفه‌ پدری‌اش‌ روی‌ آورد و رشته‌ پدرش‌ را كه‌ حقوق‌ بود، به‌ عنوان‌ رشته‌ اصلی‌اش‌ برگزید. وبر در عین‌ مصاحبت‌ با اوتو بومگارتن‌ كه‌ متخصص خداشناسی‌ بود، درباره‌ خداشناسی‌ بسیار مطالعه‌ كرد. او پس‌ از گذراندن‌ سه‌ نیم‌ سال‌ تحصیلی‌ در دانشگاه‌ هایدلبرگ‌ برای‌ خدمت‌ نظامی‌ وارد استرازبورگ‌ شد.
در این‌ شهر، او تحت‌ نفوذ شوهرخاله‌اش‌ هرمان‌ بومگارتن‌ تاریخ‌نگار و همسرش‌ آیدا قرار گرفت‌. بومگارتن‌ها بزودی‌ والدین‌ دوم‌ وبر شدند. آنها در تحول‌ فكری‌ او نقش‌ تعیین‌كننده‌یی‌ را ایفا كردند. هرمان‌ یك‌ لیبرال‌ و یار غار پدر وبر بود، اما برخلاف‌ پدرش‌ هرگز با رایش‌ بیسماركی‌ آشتی‌ نكرده‌ و هنوز به‌ لیبرالیسم‌ بی‌غل‌ و غش‌ دوره‌ جوانی‌اش‌ پایبند بود. او به‌ سازشكاری‌هایی‌ كه‌ باعث‌ پیشرفت‌ سیاسی‌ پدر وبر شده‌ بودند، تن‌ در نداده‌ بود. هرمان‌ به‌ نقش‌ مستقل‌ خویش‌ به‌ عنوان‌ لیبرال‌ سازش‌ناپذیر سال‌های‌ ۱۸۴۰ خرسند بود و با گرایش‌های‌ حاكم‌ بر روزگارش‌ مخالفت‌ بنیادی‌ داشت‌ و ترجیح‌ می‌داد كه‌ نقش‌ یك‌ رهبر بدبین‌ را بازی‌ كند. به‌ گواهی‌نامه‌های‌ خصوصی‌ وبر، از آغاز ورود او به‌ استرازبورگ‌ تا زمان‌ مرگ‌ بومگارتن‌ در ۱۸۹۳، شوهرخاله‌اش‌ مربی‌ اصلی‌ و مورد اعتماد او در امور سیاسی‌ و فكری‌ بود.
نفوذ خاله‌ وبر بر او كمتر از شوهرخاله‌اش‌ نبود. برخلاف‌ مادرش‌ كه‌ نتوانسته‌ بود علاقه‌ وبر را به‌ مذهب‌ جلب‌ كند، خاله‌اش‌ او را به‌ مطالعه‌ هرچه‌ بیشتر متون‌ مذهبی‌ واداشت‌ بود. وبر در مجموع‌، بسیار تحت‌ تاثیر شخصیت‌ نیرومند خاله‌اش‌ بود و معیارهای‌ مذهبی‌ سازش‌ناپذیر او را در اداره‌ امور خانه‌اش‌ و احساس‌ مسئولیت‌ اجتماعی‌ ژرفش‌ را می‌ستود، همان‌ احساس‌ مسئولیتی‌ كه‌ او را وا می‌داشت‌ تا بخش‌ بزرگی‌ از وقتش‌ را به‌ كارهای‌ نیكوكارانه‌ اختصاص‌ دهد. به‌ احتمال‌ بسیار، در همین‌ دوره‌ زندگی‌ در استرازبورگ‌ بود كه‌ حس‌ احترام‌ به‌ فضیلت‌های‌ پروتستانی‌ در وجود وی‌ پدید آمد و در سراسر عمرش‌ پایدار ماند، حتی‌ با آنكه‌ نمی‌توانست‌ در باورهای‌ مسیحی‌یی‌ كه‌ مبنای‌ این‌ اعتقاد بودند سهیم‌ شود. وبر در روزهای‌ اقامت‌ در استرازبورگ‌، خود را تا اندازه‌یی‌ از شر الگوی‌ پدری‌ كه‌ به‌ چشم‌ او یك‌ لذت‌جوی‌ بی‌اخلاق‌ بود رها كرد. او اكنون‌ به‌ سخت‌گیری‌ اخلاقی‌ گرایش‌ پیدا كرده‌ بود كه‌ در رفتار خاله‌ و شوهرخاله‌اش‌ به‌ نحوی‌ متفاوت‌ و حتی‌ متناقص با رفتار پدرش‌ نمایان‌ بود. وبر مدت‌ها تحت‌ تاثیر الگوی‌ رفتاری‌ آنها بود. نخستین‌ عشق‌ وبر، دخترخاله‌اش‌ امی‌ بود. نامزدی‌ آنها شش‌ سال‌ به‌ درازا كشید و در سرتاسر این‌ سال‌ها رابطه‌شان‌ پر از تنش‌ و شكننده‌ بود. امی‌ چه‌ از جهت‌ جسمی‌ و چه‌ از نظر ذهنی‌، سلامت‌ كامل‌ نداشت‌. وبر پس‌ از سال‌ها تردیدهای‌ عذاب‌ دهنده‌ و احساس‌ گناه‌، سرانجام‌ نامزدی‌اش‌ را با امی‌ كه‌ بیشتر این‌ مدت‌ در آسایشگاه‌ و بیمارستان‌ به‌ سر می‌برد، به‌ هم‌ زد.
دوره‌ خدمت‌ سربازی‌ وبر در پاییز ۱۸۸۴ به‌ سر رسید و او برای‌ ادامه‌ تحصیل‌ در دانشگاه‌ برلین‌، به‌ خانه‌ پدری‌اش‌ بازگشت‌. پدر و مادر او می‌خواستند كه‌ او به‌ خانه‌اش‌ بازگردد تا رفتار سربه‌ هوایش‌ را تحت‌ نظارتشان‌ بگیرند و او را از زیر نفوذ بومگارتن‌ها بیرون‌ آورند. وبر در هشت‌ سال‌ بعدی‌ زندگی‌اش‌ نخست‌ به‌ عنوان‌ دانشجو، سپس‌ در مقام‌ یك‌ وكیل‌ مدافع‌ جوان‌ در دادگاه‌های‌ برلین‌ و سرانجام‌ به‌ عنوان‌ استادیار در دانشگاه‌ برلین‌، خانه‌ پدری‌اش‌ را ترك‌ نگفت‌ و تنها یك‌ نیم‌ سال‌ تحصیلی‌ در دانشگاه‌ گوتینگن‌ از خانه‌ پدری‌اش‌ دور شده‌ بود. در این‌ سال‌ها از نظر مالی‌ به‌ پدرش‌ وابسته‌ بود كه‌ بیش‌ از پیش‌ از چشم‌ او می‌افتاد. وبر كه‌ طی‌ سال‌های‌ اقامت‌ در خانه‌ خاله‌اش‌، به‌ شخصیت‌ مادر و ارزش‌های‌ مذهبی‌اش‌ پی‌ برده‌ بود، از رفتار زورگویانه‌ پدرش‌ نسبت‌ به‌ مادر خود بیزار گشته‌ بود.
وبر در سال‌هایی‌ كه‌ مدرس‌ دانشگاه‌ برلین‌ و عضو كانون‌ وكلای‌ برلین‌ بود انضباط‌ سرسختانه‌ و سختگیرانه‌یی‌ را در پیش‌ گرفت‌ و برنامه‌ زندگی‌اش‌ نظم‌ ساعتی‌ داشت‌ و با یك‌ انضباط‌ راهبانه‌ اوقاتش‌ را تقسیم‌بندی‌ می‌كرد. سخنرانی‌ افتتاحیه‌ وبر در سال‌ ۱۸۹۵ درباره‌ دولت‌ ملی‌ و سیاست‌ اقتصادی‌ كه‌ ملیت‌خواهی‌ شدید و دانشوری‌ درجه‌ یك‌ را در آمیخته‌ بود، توجه‌ جهان‌ سیاسی‌ و علمی‌ گسترده‌تری‌ را به‌ او جلب‌ كرده‌ بود، جهانی‌ كه‌ او از طریق‌ بررسی‌های‌ تخصصی‌ پیشینش‌ نتوانسته‌ بود به‌ آن‌ دسترسی‌ یابد. آوازه‌ نوین‌ وبر باعث‌ شده‌ بود كه‌ در سال‌ ۱۸۹۶، به‌ جای‌ استاد پیشین‌ خود، به‌ استادی‌ كرسی‌ اقتصاد در دانشگاه‌ هایدلبرگ‌ گمارده‌ شود. وبر گذشته‌ از علایق‌ پژوهشی‌اش‌، علایق‌ سیاسی‌اش‌ را نیز دنبال‌ می‌كرد و در محافل‌ سیاسی‌ سوسیال‌ مسیحی‌ نقش‌ فعالی‌ داشت‌ و یادداشت‌ها و مقالات‌ گوناگونی‌ را درباره‌ مسائل‌ روز منتشر می‌كرد. او می‌كوشید تا در هر دو جهان‌ علمی‌ و سیاسی‌ شركت‌ فعالانه‌ و خلاقانه‌یی‌ داشته‌ باشد و به‌ نظر می‌رسید كه‌ در زندگی‌ روشنفكری‌ آلمان‌ شخصیت‌ برجسته‌یی‌ خواهد شد، اما این‌ دوره‌ نوید بخش‌ یكباره‌ به‌ سر آمد. در ژوییه‌ ۱۸۹۷، والدین‌ او به‌ هایدلبرگ‌ آمدند. یك‌ ماه‌ پس‌ از آن‌ پدر وبر درگذشت‌. پس‌ از این‌ رویداد، دیری‌ نگذشت‌ كه‌ ماكس‌ وبر از نظر روانی‌ یكسره‌ فرو ریخت‌ و تا پنج‌ سال‌ بعد بهبود نیافت‌. دشواری‌های‌ وبر گزینش‌ الگوی‌ زندگی‌، درگیری‌های‌ درونی‌اش‌ در مورد ارزش‌های‌ پدر و مادر، خاله‌ و شوهرخاله‌ می‌تواند یكی‌ از موجبات‌ گسیختگی‌ روانی‌ او باشد. كار شدید شبانه‌روزی‌ برای‌ گریز از تنش‌های‌ درونی‌ نیز شاید در این‌ میان‌ نقش‌ داشته‌ باشد.
● سال‌های‌ چیره‌دستی‌
به‌ هر روی‌، از سال‌ ۱۹۰۳ به‌ بعد، نیروهای‌ فكری‌ وبر به‌ گونه‌یی‌ تقریباً دور از انتظار بتدریج‌ ترمیم‌ یافتند. وبر پس‌ از بازگشت‌ به‌ هایدلبرگ‌، توانایی‌ كامل‌ خویش‌ را در نوشتن‌ آثار تحقیقی‌ بازیافت‌، ولی‌ تنها در چند سال‌ پایانی‌ عمرش‌ توانست‌ به‌ سركار تدریس‌ برگردد. در این‌ زمان‌، بازده‌ فكری‌ وبر دوباره‌ شگفت‌افزا شده‌ بود. نوشته‌های‌ روش‌ شناختی‌ او كه‌ مهمترین‌ مباحث‌ آن‌ تحت‌ عنوان‌ ماكس‌ وبر و روش‌شناسی‌ علوم‌ اجتماعی‌ به‌ همین‌ سال‌ها باز می‌گردد. كتاب‌ اخلاق‌ پروتستانی‌ در ۱۹۰۵ منتشر شده‌ بود. در ۱۹۰۶، بررسی‌های‌ گوناگون‌ و مهمی‌ از وبر درباره‌ تحولات‌ سیاسی‌ روسیه‌ پس‌ از انقلاب‌ ۱۹۰۵، به‌ چاپ‌ رسیدند. او در سال‌های‌ بعد، در مورد روانشناسی‌ اجتماعی‌ كار صنعتی‌ و كارگران‌ كارخانجات‌، تحقیق‌ تجربی‌ عمده‌یی‌ انجام‌ داد. در ۱۹۱۰، او به‌ همراه‌ فردیناند تونیس‌ و زیمل‌، جامعه‌ جامعه‌شناسی‌ آلمان‌ را بنیاد گذاشت‌ و تا چند سال‌ دبیر این‌ جامعه‌ بود و بر برنامه‌ تحقیقاتی‌ این‌ جامعه‌ به‌ گونه‌ تعیین‌كننده‌یی‌ تاثیرگذاشته‌ بود.
● آخرین‌ گفته‌ وبر
وبر در ژوئن‌ ۱۹۲۰ دچار تب‌ شدید شد. در آغاز تصور می‌شد كه‌ او از آنفلوآنزا رنج‌ می‌برد، اما بعد بیماری‌ او، سل‌ تشخیص داده‌ شد كه‌ البته‌ دیگر خیلی‌ دیرشده‌ بود. سرانجام‌، وبر در چهاردهم‌ ژوئن‌ همین‌ سال‌ درگذشت‌. آخرین‌ گفته‌ تب‌آلود مردی‌ كه‌ یكی‌ از معاصران‌ از نظر جسمانی‌ او را با شوالیه‌های‌ آلبرشت‌ دورر (نقاش‌ آلمانی‌) مقایسه‌ كرده‌ بود، چنین‌ بود: «تنها حقیقت‌، حقیقت‌ دارد.» براستی‌ كه‌ وبر همانند آن‌ پهلوانان‌ فرهنگی‌ آلمان‌ بود كه‌ تنها برای‌ آنچه‌ حق‌ تشخیص می‌دادند می‌جنگیدند و به‌ ارواح‌ پستی‌ كه‌ به‌ مقتضیات‌ روزانه‌ اهمیت‌ می‌دهند كاری‌ نداشتند. وبر در هر شرایطی‌ استقلال‌ خویش‌ را در اتخاذ موضع‌ سیاسی‌اش‌ سرسختانه‌ حفظ‌ می‌كرد و در برابر هیچ‌ یك‌ از ایدئولوژی‌ها سرتعظیم‌ فرود نمی‌آورد. وبر هرجا كه‌ بی‌عدالتی‌ می‌دید، مانند یك‌ رهبر خشمگین‌ پا به‌ صحنه‌ می‌گذارد و همنوعانش‌ را بخاطر بی‌قیدی‌ اخلاقی‌، بی‌ایمانی‌ و حس‌ ضعیف‌ عدالت‌خواهی‌شان‌ نفرین‌ می‌كرد. او در هركجا و در هر زمان‌، تنها از وجدانش‌ پیروی‌ می‌كرد و به‌ اقتضای‌ سیاسی‌ گردن‌ نمی‌داد. او پیوسته‌ خودش‌ بود وگرچه‌ بارها به‌ صحنه‌ سیاست‌ گام‌ گذاشته‌ بود، اما یك‌ مرد براستی‌ سیاسی‌ نبود.
رضا شجاعیان‌
منبع : روزنامه اعتماد