جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

ایمان؛ مسئله مارتین لوتر


ایمان؛ مسئله مارتین لوتر
مارتین لوتر، شاخص ترین چهره اصلا حات دینی اروپا در قرن شانزدهم، كسی است كه توانست برای نخستین بار اهمیت ایمان عمیق فردی به خداوند را نشان دهد و نقش مهمی در پایان گرفتن قرون وسطی داشته باشد. خشایار دیهیمی مترجم كتاب«مارتین لوتر» نوشته وی اچ اچ گرین در گفت وگو با روزنامه سرمایه دیدگاه های خود را درباره نقش و اهمیت این چهره مذهبی اروپا بیان كرده است. بخش كوتاهی از این گفت وگو به شرح ذیل است:
●عقاید لوتر كه سبب شد وی علیه دستگاه كلیسا و دینی كه شالوده اش براساس ترس از دوزخ بود به پاخیزد بر چه معیارهایی استوار بود و چگونه شكل گرفت؟ آیا زمینه آن از پیش فراهم آمده بود؟
در واقع نه تنها مارتین لوتر بلكه هر شخصی كه بانی یك تحول تاریخی می شود نمی تواند در یك برهوت متولد شود و قطعاً باید پیش زمینه هایی وجود داشته باشد. باید اوضاع و احوال اجتماعی مساعد باشد تا یك شخص بنا به هزار اتفاق به چهره شاخص یك جریان تبدیل شود. در مورد لوتر نیز این گونه بوده است. یعنی هم مسائل اقتصادی و سیاسی در كار بوده، هم منازعات درون دینی در كار بوده و هم اوضاع و احوال اجتماعی دخیل بوده است. بی مقدمه نمی شد كه مثلاً با آن تعبیر مشهور رفت و بیانیه معروف خویش را بر در كلیسا چسباند. هزاران انسان نیز ممكن بود چنین كاری بكنند، اما چنین تحول شگرفی به نام آنان ثبت نشود چرا كه شرایط آماده نبود. در واقع می توان گفت قرعه فال به نام لوتر افتاد. وگرنه حتی می شود گفت لوتر این مقدار رادیكال هم نبوده است. اتفاقاً لوتر رادیكال ترین آدم در تبلیغ اندیشه های جدید یا پروتستانتیسم نبود ولی مجموعه اتفاقات جوری پیش آمد كه او برجسته تر شد.
●آیا شما گفتار ماركس را درست می پندارید كه باور داشت «لوتر مذهب را آزاد كرد نه انسان را» یا اعتقاد ماكس وبر را صادق می دانید كه بر نقش موثر لوتر در پیدایش مفاهیمی چون دموكراسی و سرمایه داری تاكید می كرد؟
ببینید، همه اینها اصلاً به شخص لوتر برنمی گردد، یعنی اشتباهی رخ داده است. یكی این است كه لوتر چه فكر می كرد و چه می خواست و یكی این است كه بر مبنای آنچه او كرد، بعداً چه اتفاقی افتاد، در این معنا در واقع هیچ كدام این دو بر خطا نیستند. یعنی هر دوی این حرف ها صادق است. به دلیل آن كه هر دوی اینها به نوعی با تفاسیری كه از لوتر شد و به دنبال جبهه گیری هایی كه بر مبنای اندیشه لوتر شد، اتفاق افتاد. بنابراین می توان گفت كه لوتر سهم داشته اما سهم ناخواسته بوده است. این را نمی توان گفت كه لوتر آمده بود تا پایه های دموكراسی را بنا نهد یا مثلاً آمده بود روح سرمایه داری را تقویت كند یا بنا به تعبیر ماركس آمده بود كه مذهب را آزاد كند. اینها در خود اندیشه لوتر چندان مشخص نیست بلكه حاصل و عواقب آن است. در حقیقت، تمام اینها را نمی توان مستقیماً به شخص لوتر ربط داد. یعنی باید لوتر را بیشتر به یك نقطه عطف در یك جریان تشبیه كرد كه از آن انشعابات مختلفی صورت گرفته است. با این وجود نمی شود لزوماً گفت هرچه از این نقطه عطف نشأت گرفته یا آن شاخه های متعدد همه عیناً جزء مقاصد لوتر بوده است.
●یعنی به نظر شما می توان گفت كه آرای لوتر چیزی میان این دو تعبیر بوده است؟
به نظر من نباید همه اینها را در شخص لوتر پیدا كرد. لوتر نماینده ای است كه در دوره ای اتفاقی را نمایندگی كرد. یعنی مبارزه علیه یك دستگاه، یك دستگاه بسیار سلطه گر و دلیل این مبارزه همان صحبتی بود كه در ابتدا بیان كردم، یعنی این كه یك شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی وجود داشت. بنابراین هركدام از گروه ها سعی كردند منافع خودشان را تحت لوای حمایت از لوتر و اندیشه های او پیش ببرند. حساب شخص لوتر را باید از حساب مجموعه جریان هایی كه بعد از لوتر و تحت نام او انجام گرفت، جدا دانست.
●با توضیح كامل شما تا حد بسیاری این موضوع روشن شد، اما در زندگی لوتر نكات پرسش برانگیز بسیاری می توان یافت. به عنوان نمونه همان گونه كه جناب عالی نیز فرمودید، لوتر علیه تسلط كلیسا و تفكرات خرافی آن قیام كرد، اما چرا همین فرد از قیام دهقانان آلمانی بر ضد سلطه گران حمایت نكرد و حتی علیه آنان موضع گرفت و آنان را سگ درنده و دیو خطاب كرد؟
در واقع یكی از نكات بسیار مهم در ماجرای لوتر آن بوده كه حكومت كلیسایی با حكومت دنیوی در تضاد بوده است. لوتر كه علیه هردوی اینان قیام نكرده بود. اتفاقاً لوتر می گفت كه حكومت دنیوی را باید مقدس و محترم برشمرد. در عوض با آن حكومتی كه به نام دین می خواهد خودش را تحمیل كند، باید مبارزه كرد. یعنی اگر آن منافعی كه در گروه های اجتماعی پروس آن زمان وجود داشت و البته هركدام تضاد منافعی را نیز با كلیسا داشتند، نمی بود. لوتر اصلاً امكان پیشبرد عقاید خود را نمی یافت. آنچه روشن است جنبش دهقانان علیه كلیسا نبود، بلكه علیه سلاطین و برضد فرمانروایان محلی داخل پروس بود. لوتر اصلاً كاری به آنها نداشت و می گفت كه كار دنیا را به دنیاداران بسپارید و كار دین را به مومنان. بنابراین در این میان تناقضی وجود ندارد. لوتر یك انقلابی برای منافع طبقات فرودست نبود. در واقع اگر به اشتباه بگوییم كه لوتر یك انقلابی در جهت اصلاح كلی جامعه بود، آن وقت فكر خواهیم كرد كه عملكرد او با گفتارهایش در تناقض است.
●پس به چه سبب پس از آن كه جنبش دهقانان سركوب شد، لوتر بیانیه ای عكس نظر پیشین خویش انتشار داد و بر شاهزادگان و اشراف تاخت و گفت كه دیوان به كالبد شاهزادگان رفته اند؟
مسئله لوتر مسئله ای دینی است. بنابراین از منظر دینی او می خواهد ایمان را نجات بخشد. به همین دلیل با كلیسا درمی افتد. برای درافتادن با كلیسا از قدرت آریستوكراسی، قدرت سلاطین و حكومت های محلی استفاده می كند. می دانید كه چندین ماهی كه وی تحت تعقیب بود، تنها از طریق پناه جستن به دربارهای اینان یا كمك های اینها توانست كه بگریزد. بنابراین برای لوتر اصلاً مسئله، طبقاتی نیست كه بخواهد یك بار از دهقانان دفاع كند، یك بار از سلاطین. از نظر او در واقع مسئله این است كه انگیزه ایمانی در پشت هیچ كدام از اینها نیست. او چرا دهقانان را روح خبیث می نامد؟ برای این كه می بیند آنان هیچ انگیزه دینی در این حركت ندارند. در حقیقت حركت او حمایت از اشراف نبوده، بلكه رد كردن انگیزه های دهقانان بوده است. آن موقع هم كه دهقانان مورد سركوب واقع می شوند و او علیه اشراف سخن می گوید، مردود دانستن انگیزه های سركوب بوده است، چرا كه هر دو از آن چیزی كه تصورش را داشتند، بسیار دور بودند.
منبع : روزنامه شرق