شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


خواب بزرگ


خواب بزرگ
«کسی که در خواب است با کوچک ترین صدا و تلنگری از خواب برمی خیزد. امان از کسی که خود را به خواب زده باشد؛ با صدای هیچ توپی از خواب برنخواهد خاست.»
● مثل قدیمی
۱) راستش مسابقه روزانه نویسی جشنواره را دوست ندارم؛ لااقل اینکه در خودم چنین مایه و قابلیتی را نمی بینم هر روز که فیلمی را می بینم بلافاصله درباره اش چیزکی بنویسم و از طریق نوشته ام، به شکلی اعلام کنم که؛ من هم هستم، هر چند از اعلام وجود (من هستم) بدم نمی آید و طبعاً این حق را به دوستان منتقد و مطبوعات می دهم که در «سورچرانی» ۱۰ روزه منتقدان؛ حالا که توجهی عمومی را به خود جلب کرده اند؛ نهایت بهره را ببرند.
به ویژه که در اینجا که ما هستیم، فقط همین ۱۰ روز است که...
(اما، دوستان فکر نمی کنید که ممکن است در این فشار، ریزش هایی غیرقابل بازیافت داشته باشیم؟، معمولاً صنعت سرگرمی با فشارهای دائمی روبه روست و محکوم است که جلوه های نو تولید کند؛ چه شد که از استاد بیضایی می خواهیم به جلوه های گذشته سینمایشان پایبند باقی بمانند؟،)
۲) هنوز فیلم «عیار۱۴» را ندیده ام اما از میان فیلم های ایرانی که توفیق یافتم ببینم، به شکلی اعجاب انگیز از فیلم آقای بهرام بیضایی خوشم آمد و لذت بردم. دوستانی که با اندک نوشته های حقیر آشنایند، می دانند که به اصطلاح هرگز بیضایی دوست نبوده ام، و در میان آثارش فقط« باشو غریبه کوچک» را می پسندم و هرگز فرصتی نیامده است که مطالبی درباره سینمای ایشان قلمی کنم،
(بابت این یادآوری های بی ربط، واقعاً عذر می خواهم. می دانم که واقعاً خوش آمدن یا نیامدن و نوشتن یا ننوشتن بنده هیچ سودی و تاثیری در هیچ کجای عالم و به ویژه درباره این سینما ندارد. البته اینجا، این قول سقراط را می توان یادآوری کرد که امر زیبا، همان امر سودمند است. شاید ننوشتن چون منی، زیباتر از چرند نوشتن باشد.)
۳) بیش و کم و مانند دیگران اخبار مربوط به استاد بیضایی را پیگیری می کنم، ولی واقعاً نمی دانم که چرا فیلم قبلی شان را نساختند و چه شد که این یکی را ساختند و چه وچه...؛ به عنوان یک روش روشن ترجیح می دهم به جای هر امر «فرامتنی»، با «متن» و اثر آدم ها روبه رو شوم و پیش از دیدن «ما همه خوابیم» فقط خرسند بودم که فیلمی از ایشان خواهیم دید و نمی دانستم که چه بوده و چه شده و چه و چه ... ، فقط کمی پیش تر در یک برنامه رادیویی شنیدم این فیلم و یک فیلم دیگر مورد توجه مسوولان بوده و چه و چه... ( آیا مورد توجه بودن فیلم ها توسط مسوولان خطایی نابخشودنی است؟،) جدی نگرفتم، از فضاسازی های این طوی خوشم نمی آید، با مشابه آنها برای مجید مجیدی و دیگران آشنایم و ترجیح می دهم بدون هرگونه پیش داوری با متن و با خود اثر روبه رو شوم. با این فیلم این طوری روبه رو شدم و به دلم نشست.
۴) فکر نمی کنم به عنوان یک آدم کنار گود، بتوانم چیز تازه یی پیرامون فیلم بگویم و به دانش همقطارمان بیفزایم. (بدون کنایه؛ در این سورچرانی ۱۰ روزه، شکلی از دانستن در همه ما موج می زند حتی وقتی چیز زیادی درباره بعضی چیزها نمی دانیم. یادتان باشد نگفتم ما، همه چیزدان هستیم،)
اما به سهم خود و در مجال اندک این ستون، چیزهایی به نظرم می رسد که با مخاطبان این وجیزه در میان می گذارم. به هرحال همه می دانیم که فرهنگ به طور کلی کالایی تناقص آمیز است؛ و دیگر ثابت شده است که هر فیلمی قائم به تماشاگرش می تواند ارزش ها و بازخوردهایی متفاوت داشته باشد.
۵) گفتم که از «ما همه خوابیم» خوشم آمده است. فیلم را که در مقیاس خودش می سنجم، می بینم خیلی اثر پرملاط و دلنشینی از کار درآمده است؛ کم فروشی نمی کند و تمامی داستانک ها و روایت ها را به سرانجام می رساند. اینجا با فیلمی طرفیم که از دل یک فیلم دیگر متولد می شود و معانی ارجاعی و تلویحی اش به قدر کفایت، ثقلیت خود را می یابد. بله، «ما همه خوابیم» در ظاهر یک فیلم در فیلم است، اما در باطن فیلمی درباره پیچیدگی های روابط جاری در دنیای معاصر ماست با همان پیچش هایی که در فیلم های جدی انتظار داریم و در اینجا به قدری ساده می نماید که می خواهیم به سادگی از کنارش بگذریم،
۶) بیایید در «ما همه خوابیم» آن پنج اصل کلی فرم فیلم را به شکلی اجمالی مرور کنیم.
الف) کارکرد؛ به نظرم «میزانسن» اصلی ترین کارکرد را در طول فیلم بیضایی دارد. از طریق میزانسن و چرخش های متناسب اش است که اولاً یک فاصله گذاری حرفه یی با برخی از سکانس ها که بالقوه امکان تئاتری شدن دارند؛ صورت می پذیرد. ثانیاً برخی عناصر دخیل در این درام نظیر ضبط صوت، گوشی دستی و چاقو بار دراماتیک پیدا می کنند و...
ب) شباهت و تکرار؛ فیلمی در حال فیلمبرداری است؛ عذر بازیگر نقش مردش را می خواهند. اینجا تکرار بعضی از همان نماها مبتنی بر اصول فرمی فیلم به الگویی پیش برنده معانی دلالت گر (یعنی دادن تصویری از سمت وسوی مجموعه یی از ارزش های ایدئولوژیک اجتماعی) کارکرد می یابد.
در نیمه فیلم نیز عذر بازیگر نقش زن را می خواهند و ... در پایان هم عذر کارگردان را. این نحوه نزدیک شدن و مینی مال کردن روایت، علاوه بر مکرر کردن پرسش های فیلم به انحای گوناگون، به روانی فیلم و پیوستگی مضامین و یکپارچگی ساختاری آن یاری رسانده است و چقدر هم خوب از آب درآمده.
ج) تفاوت و تمایز؛ سرمایه گذار اولی، یک هنرپیشه تجاری را جایگزین بازیگر مرد فیلم می کند. سرمایه گذار بعدی اما کنترات حضور دختر خاله اش را می پردازد که متفاوت از اولی است و تازه طرف ایستاده است و نظر هم می دهد و خود را ...
د) گسترش؛ نیم ساعت از فیلم گذشته است و فقط چشم های آموخته می دانند که این «تکلف» در پردازش داستان می تواند بازسازی صحنه هایی از یک فیلم دیگر باشد. این مقدمه طولانی است، اما درست است زیرا تمامی قصه برتنه این مقدمه طولانی تکیه داده است، زیرا برای تبیین و گسترش موضوع (اتفاقات محدود بعدی) در مسیر همین فیلم دومی که در حال ساخت است، بهترین روش است. اینجا باید گفت از تکیه فیلمساز به شرایط و فضای سینماست که به معنای ارجاعی می رسیم و به بازخوانی مکان ها و شخصیت ها و معنی و ارتباط با آنها که کلیت اش را می سازند.
ه) وحدت/ عدم وحدت؛ چند داستان در فیلم هست؛ زنی که می خواهد از طریق سناریویی خودنوشته، به خاطر از دست دادن شوهر و بچه اش خود را بکشد؛ فیلمی که توسط دلال ها، عقب و جلو کشیده می شود؛ آدم هایی موثر و متخصص که از حرفه خود کنار گذاشته می شوند و جامعه یی که دارد «تماشا» می کند.
در همه داستانک های فیلم کنشی در حال اتفاق است که روند هر کدام هم تند و سریع است. اینکه از همه این اتفاقات قرار است به آن انحنای مورد نظر برسیم و می رسیم؛ «ما همه خوابیم» را به فیلمی برجسته بدل کرده است.
قرار است درک تماشاگر از داستان از طریق الگوهای روایت به ثمر برسد که می رسد. در این فیلم می دانیم که سینما و نمایش، چه ارزش والایی برای بیضایی دارد و به محتوای مثبت اندیشه او واقفیم، پس از نمایش گژدیسگی و انحراف در این سینما، نباید برآشوبیم.
۷) ورودی دیگر من برای تحلیل هر فیلمی، نسبت آن با کارگردان است؛ کارگردانی که در کار سینمایی اش تبدیل به یک «فیلمساز» و متفکر شده است و از طریق این نقل و انتقال و اصرار هوادارانش تکلفی را وارد جهان آثارش کرده است.
این تکلف در نحوه اجرا و متن آثار به تمامی وجود دارد؛ وقتی از فیلم های معاصر و شهری اش بازخوانی یک رودررویی تراژیک و اسطوره یی را می خوانند و وقتی سنگین بودن زبان را برایش یک امتیاز برمی شمارند.
فیلمسازی که بیش از متن به فرامتن وابسته است و هوادارانش می کوشند در سایه او به قول یک دیالوگ از آثار کیمیایی، خنک شوند، فکر کنم تا اینجایش شد تحلیلی شتابزده از گذشته؛ اما پشتکار و اصرار در این نحوه فیلمسازی اتفاقاً در این یکی بدل به عنصری پیش برنده در تقویت درام شده است.
در «ما همه خوابیم» آن تصنع آزارنده گذشته، در بخش هایی از فیلم به تکلفی مطمئن ارتقا یافته که بعداً می فهمیم لحنی از اجرای فیلم دوم است. اینجا است که می گویم تکلف یک نشانه و یک مختصه درست برای فاصله گذاری صحیح فیلم از جهان مصنوع و صمیم واقعیت است، بعد هم «زبان» است که تا حد مقدور به محاوره یی دلنشین و باز هم پیش برنده ارتقا یافته و با شخصیت های اصلی که از فیلم دوم کنار گذاشته می شوند به دلیل پیشینه تئاتری شان، هم وزنی پیدا کرده است. در ضمن منهای ویژگی های مثبت دیگر فیلم در نحوه اجرا، پیچش های دوربین، سیالیت میزانسن (منهای فصل ماقبل پایانی در رستوران) در نسبت با دیگر آثار بیضایی. اینجا ما با یک بیضایی شاداب و سرحال و انرژیک طرفیم که قصه چند لایه اش را به فیلمی پرتحرک و چندلایه و قابل فهم تبدیل کرده است. راستش از این بیضایی خیلی خوش ام آمده است. دوست داشتم برایش بنویسم «ایمان عبارت است از شناخت معنای حیات» از تولستوی.
۸) مدخل سوم، در مقیاس سینمای ایران است. فکر کنم در اینجا قطعاً اتفاق نظر بیشتری خواهیم داشت که بهرام بیضایی یکی از شاخص ترین و مهم ترین چهره های سینمای ماست و هر اثرش اتفاقی فرخنده؛ چه دوستش داشته باشیم، چه نه، کافی است همین «ما همه خوابیم» را با فیلم های این چند روزه مقایسه کنیم.
۹) اما ورودی های مضمونی. «ما همه خوابیم» درباره سینما (سینمای ایران) است. احتمالاً می تواند از سوی دوستان یک خودزنی تمام عیار تلقی شود که درست است، اما چرا؟، برای اینکه رسماً اشاره یی می کند به صنف سینما و فسادهایی که احتمالاً در آن رخ می دهد؟ (مگر نمی دهد؟،) آیا نباید اینجا از آستانه تحمل این صنف پرسروصدا انتقاد کرد که شما هم....؟،
اما توضیح؛ اساساً خصوصیت گذار از جامعه سنتی به جامعه یی که در عرصه نوسازی و توسعه قدم گذاشته، رسیدن به آن پایه از رشدیافتگی است که اگر دستگاه ها و اصناف مورد نقد و پرسش قرار گرفتند، حواس شان باشد و بدانند که باید پاسخی بدهند؛ نه آنکه به اشکال کهن، هرگونه نقد را بیماری سیاه نمایی تلقی کنند و «عشق»، «پیروزی» و «رستگاری» را به «نفرت»، «شکست» و «رکود» و «مرگ» بدل سازند. «ما همه خوابیم» از چنین خاستگاهی به موضوع و اطراف خود می نگرد. می توان به بعضی ها گفت شما لطفاً به خودتان نگیرید و حجاب نشوید. بگذارید لااقل در حد همین اشارات و کنایات، بی عدالتی ها بازتاب یابند و بدانید که تا بی عدالتی هست، نیروی منجی هم می بالد.
۱۰) به نظرم طرف حرف های استاد اساساً سینمای ایران و مطبوعات هنری نیستند؛ یعنی هستند، آنها هم به سهمی در این انحنای تاریخی دخیل اند. شک نکنیم، اما فقط به سهمی. (ما که تافته جدابافته نیستیم؛ هستیم؟،)
اگر خوب فیلم «سامورایی» (ژان پیر ملویل) را دیده بودیم و می فهمیدیم که چرا قهرمان در پایان دست به هاراگیری می زند، احتمالاً درک می کردیم که موضوع خیلی ساده است، مگر فیلمسازی چون بیضایی در «ما همه خوابیم» جز با خودزنی فیلمیک می توانست در این شرایط حساس، به ثقلیت اثر خود برسد؟،
۱۱) قبول دارم که برای رسیدن و تبیین چنین جهانی، بیضایی از مدل های گذشته اش فاصله گرفته است؛ از این نگاه که کار خیلی خوبی کرده.
این زبان، بله که زبان اسطوره نیست. می دانم و می دانیم که این زبان احتمالاً سترون، زبان یک هنرمند تولیدکننده است و بد است بگوییم کهنه و دمده شده، زیرا هنوز سببیت مساله برای ما پاک نشده و از بین نرفته است؛ رفته؟، احتمالاً از منظر دوستان، از حیث بیانی و به نسبت اجراهای فاخر آثار گذشته، این یکی با عسرتی همراه است که آن هم طبیعی است، وقتی ابتذال و مادیت تبدیل به یک نشانه و فضای نشانه یی می شود و نمایش همان هم می تواند، فضایی بوم شناسانه تلقی شود، طبیعی است که پس می زند، زیرا دارد چیزهایی را انعکاس می دهد که چندان هم مثبت و دلنشین و زیبا نیستند.
نکته مهم تر آنکه، «ما همه خوابیم» را نمی شد با رویکرد آثار پیشین باز گفت؛ چرا؟، چون پرداختن به اسطوره موضوعی را که از آن سخن می گوید از تاریخ اش محروم می کند و این فیلم تنها به دلیل سببیت ارجاعات واقعی اش می توانست گزنده و تاثیرگذار باشد.
۱۲) بنا بر یک رفتار فرهنگی مختص اینجا، عادت داریم به شکستن بزرگان و قد بر افراشتن های گاه و بیگاه، در جهانی چنین حماسی و اسطوره یی و تراژیک، که از طریق نقد و روزنامه و سینما هماورد می طلبیم، باور نداریم که خود هم در جهانی اسطوره یی در حال زیست هستیم، فکر می کنیم که اسطوره ها در گذشته زیسته اند و آنها را در حجم و ابعادی فرای جهان مادی خود به جای می آوریم،
این طور نیست، به قول روشن یک متفکر معاصر، ما در جهان اسطوره ها زندگی می کنیم. باور نمی کنید؟، باور کنید، هر روز می توانیم آن را از نزدیک لمس کنیم. همین چندی پیش که شاهد خیانت آشکار دوستی در حق یک دوست دیگر بودم و آن دوست، برای دوستی اش کم نگذاشته بود، ماجرای خیانت یهودا به مسیح را می توانستم در مقیاسی کوچک تر باز بخوانم.شاید اشکال مان این است که به عنوان یک خصیصه اینجایی، مدام به دور و دورتر نگاه می کنیم، خودمان به سینمایی که از آن می آییم، با دیده تحقیر می نگریم و معترضیم که فلانی نزول کرده و درباره سینما فیلم می سازد؛ در حالی که پیش از این با اسطوره ها آینگی داشت،
یادمان رفته که خود این سینما و مسائل اش، خود این زیر پا خالی کردن های مکرر و گوشه نشین کردن آدم های حسابی و دل شکستن ها و خم به ابرو نیاوردن ها و بی تفاوتی ها و تنگ نظری ها و چشم بستن ها و ندیده ها، واتابی از مسائل اسطوره اند؛ که اصلاً خودشان اسطوره های جهان کوچک شده مبتذل و حقیرند که مدام سنگ اش را به سینه می زنیم و خبر نداریم (یا داریم، نمی دانم،) که در این هماوردی و رویارویی مکرر، خویش خویش را از پای در می آوریم و داریم به دست خودمان، داشته های خودمان را نابود می کنیم تا روزی که از بالای درخت خودمان هم پایین بیفتیم و تمام.
رضا درستکار

www.rezadorostkar.com
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید