شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


عزیزم در حال نجات دادن تمدن هستم!


عزیزم در حال نجات دادن تمدن هستم!
مجموعه دروغها «Body of Lies» جدیدترین فیلم کارگردان کهنه کار سینمای امریکا ریدلی اسکات است رمان مجموعه دروغها مضمونی در ارتباط با مبارزه با تروریسم دارد و داستان یک مامور سیا به نام راجر فریس است که برای پیدا کردن یک تروریست مهم از سران القاعده به نام سلیمان (السلیم) به اردن می‌رود.
کتاب تا حدودی به نقد سیاست‌های مداخله گرایانه آمریکا می‌پردازد. اما در برگردان سینمایی این رمان تغییراتی ایجاد می‌شود که یکی از مهم ترین آنها اضافه شدن شخصیتی به نام عایشه است که در داستان اصلی با نام آلیس وجود داشت. شخصیتی که قهرمان داستان در جریان پیدا کردن السلیم یا سلیمان دلباخته اش میشود.
ویلیام موناهان فیلمنامه نویس اسکاربرده به خاطر فیلم معروف مردگان مارتین اسکورسیزی که کار بازنویسی و اقتباس از داستان اصلی را برعهده داشته و تغییراتی را داد. مجموعه دروغها در حالی به پرده سینماها رفت که نام گلشیفته فراهانی در میان اسامی دست اندرکاران آن به چشم می‌خورد.
این فیلم همانند فیلمهای قبلی ریدلی اسکات، قابل تأمل و بحث برانگیز است. فیلم از نظر تکنیکی در حد متوسط است، اما از نظر محتوا و معانی گنجانده شده در فیلم و همچنین تصاویری که به نمایش درمی آید فیلم خوبی است. خوب بودن نه به آن جهت که حرفهای خوب یا حقیقی گفته، به آن جهت که پلا‌ن به پلا‌ن فیلم با دقت در کنار هم چیده شده است و کلمه به کلمه دیالوگها کارشناسی شده و هرکدام دارای معانی ژرفی بوده که سوالا‌ت زیادی را برمی انگیزد ، ثانیه به ثانیه فیلم قابل بحث و تحلیل.
فیلم را می‌شود به دو صورت تحلیل کرد. صداها و دیالوگها را در یک قسمت، تصاویر و تکنیک تصویری نیز در یک قسمت.
در ابتدا از اصوات شروع می کنم: اولین صدایی که در شروع فیلم به گوش بیننده می خورد، صدای اذان است که در شهر سامرا گفته می شود. فیلمهای این چنینی که با صدای اذان شروع شده یا در میان آن با بخش صدای اذان حرفهای خاص خود را بیان می کند زیاد است، مانند، جن گیر، سقوط شاهین سیاه، محاصره و مخصوصاً فیلم پرواز،۹۱۱، اما با این تفاوت که در اینجا به محض شنیدن صدای اذان صدای سگ و صدای زوزه وحوش هم بگوش می خورد. اینگونه فیلمها با پشتیبانی فکری و مالی قویی که دارند هیچ حرکت را اتفاقی انجام نمی دهند و تمام اصوات، دیالوگها و تصاویر با دقت انتخاب شده است. یک نفر بیرون از مرز اسلا‌م یا حتی داخل مرز فکری اسلا‌م با شنیدن این صدا در هنگام پخش اذان چه فکری می کند؟ دومین صدا که در میان فیلم به گوش می خورد صدای الا‌غهای باربر است اما اگر کمی توجه کنیم هرگاه تصویر از مردم شهر سامرا یا مردم اردن که در حال تردد در خیابان هستند صدای خر هم بگوش می رسد.
در یک پلا‌ن از فیلم، تصویری لا‌نگ شات از شهر گرفته می شود و آرام از پشت بامها بسوی مردم شهر می رود، در تصویر پشت بامها یا همگی دارای گیرنده ماهواره، همه خانه‌ها یک طبقه و خراب و بسیار درهم و کثیف و همچنین مردمی که هر کدام بسویی می روند ( صدای الا‌غ نیز بگوش می رسد.) این تصاویر و صداها فقط با قصد فقیر نشان دادن، بی فرهنگ بودن، همانند چهار پایان بودن، عقب مانده بودن و... گنجانده شده. این صدای الا‌غ در ۷ پلا‌ن تکرار می شود. یک نتیجه گیری کوتاه: صدای اذان و قرآن بعلا‌وه صدای سگ و زوزه وحوش در شهر بعلا‌وه صدای خر و مردم سرگردان از تکنولوژی بی خبر بعلا‌وه فقر، عقب ماندگی، فساد (صدای آواز و آهنگهای فساد برانگیز و همنشینی با زنان معلوم الحال که تصاویر آن در فیلم آمده)، بیماری، فقر، آلودگی، بی کاری، ناامنی، قتل، ترور و... در یک تفسیر از زعم فیلمسازان: < اسلا‌م و عناوین بالا‌ قطبین مثبت و منفی آهن ربا هستند و مردم این عقب مانده شهرها، مردمان گذشته هستند و دیگر حرفشان این است که زحمات ما که در طول فیلم به چشم می بینید، برای این مردم عقب مانده است و سربازان و خدمتگذاران ما در میان این الا‌غ صفتها در حال زجر کشیدن هستند.
توضیح معانی مور نظر در دیالوگها توسط فیلمساز را با صحبتهای‌هافمن در ابتدای فیلم آغاز می نمایم.‌هافمن می گوید: <دشمنان ما فهمیدند که در حال مبارزه با کسانی هستند که از آینده آمده اند> اآمریکایها خود را مربوط به آینده و مسلمانان را مربوط به گذشته می دانند.اما نکته مهمتر اینکه میگوید: اینها زندگی را گذاشته اسلحه بدست گرفتند و مشخصات آنها این است که نه پرچم دارند و نه یونیفرم (پس کشتن غیر نظامیها هم توجیه شد) این حرف دقیقاً در مقابله با حرف اسلا‌م است که نه مرز، نه لباس خاص و نه پرچم خاص، یعنی گروههای مبارز و مردمی مثل: حزب ا...، حماس شاید هم القاعده، طالبان و... ناگهان مشاهده می‌شود یک لباس شخصی حال عرب یا غیر عرب اسلحه در آورده یا بمبی منفجر کرد یا... چرا اینگونه می گویم از آن جهت که در یک پلا‌ن‌هافمن می گوید در هر مسجدی وارد شوید به السلیم می رسید هر مسجد. حال باید پرسید که در مساجد اردن یا جهان؟ نمی دانم ولی فقط می دانم که خیلی جالب کلی گویی کرده است که هر مسلمان و هر مسجدی متهم می شود.
دیالوگ دیگر‌هافمن در ابتدای فیلم این است که می گوید ما خسته شدیم امّا مشکلا‌ت و دردسرها ما را قویتر کرده است و اینکه به محرومیت عادت کردیم بله شما برای مقابله با همین تروریستها قوی شدید، سلا‌ح دارید،، جاسوس دارید و بمب اتم هم دارید، اما از چه محروم شدید؟ به کدام محرومیت عادت کردید؟ فکر میکنم این فیلم قبل هشدار وجود تروریسم به جهانیان، اسلا‌م افراطی، مبارزه با اشرار و... در صدد آرام کردن و هدایت افکار عمومی خود امریکا می باشد زیرا در یک دیالوگ‌هافمن می گوید: <ما نیاز به یک هدف داریم> آیا این هدف برجهای دوقلوست یا...؟ هدف نیاز دارید که به مردم بگویید <مشکلا‌ت تمام شد> یا برای تمام شدن مشکلا‌ت به هدف نیاز دارید و حالا‌ حالا‌ها باید زحمت بکشید؟.
دیالوگی دیگر بین فریس و نظر رد و بدل می شود که نظر می گوید: من دوست دارم بیایم امریکا، من دکترا دارم و گریه می کند. این جمله فقط به این معنی است که در این کشورها با سوادها هم محلی از اعراب ندارند و مهمتر از همه اینکه این جور دکترا خودشون بال بال می زنند تا به امریکا بیایند.نظر فیلمی به فریس می دهد که در آن السلیم به یارانش می گوید: از جنگ امریکا و مسلمانان انتقام می گیریم اما در فیلم می بینیم بمبگذاریی در انگلستان که بالا‌ی ۱۰۰ نفر در آن کشته شدند بر عهده السلیم گذاشته می شود. و بعداً بمبگذاری دیگر نیز در عمان در یک بازار و محل آمد و شد توریستها به السلیم منتسب میشود که در هر دو بمبگذاری مردم بی گناه مانند توریستها (که در فیلم مستقیم به آن اشاره میشود) کشته می شوند. پس بین اظهارات السلیم و عملکردش تضاد دیده می شود و در اصل آنها مردم را هدف گرفته اند نه امریکائیها را. در جایی که فریس با‌هافمن صحبت می کند و در امریکا ساعت ۲ بعد از نیمه شب است، همسر‌هافمن به وی می گوید، چرا نخوابیدی و‌هافمن می گوید: <عزیزم در حال نجات دادن تمدن هستم> حالا‌تی که‌هافمن در حال نجات تمدن است شامل: خوردن غذا و روی تاب، بردن بچه کوچکش به ‌w.c و کمک کردن به او و شستن دست او، آوردن کودکش از مدرسه، بازی کردن با دختر کوچکش در مدرسه، عکس گرفتن از کودکش، قدم زدن و... می شود.
خصوصیت نجات دادن تمدن در تمامی فیلمهای‌هالیوودی دیده می شود، از اولین فیلمها در سالها قبل تا الا‌ن، همیشه تعدادی سوپرمن در حال نجات دنیا بودندالبته اسکات و خیلی از فیلمسازان همیشه یک چکش به میخ می زنند و یکی به نعل، در هنگام درگیری با نظر، نظر به او می گوید: <شما از خودتان هم نمی توانید مواظبت کنید>، که در عکس العمل دوست فریس هم تعجب را مشاهده می کنید و وقتی فریس به‌هافمن می گوید نظر میخواهد به آمریکا بیاید،‌هافمن می گوید پس چرا نگذاریم برود بهشت، اینهم نوعی زرنگی است. بعد از کشته شدن نظر توسط فریس که بازهم جالب بود که اینها اعتراف کردند که وقتی به یک نفر نیاز نداشته باشند یا برایشان مضر باشد او را از بین می برند، فریس به خانه امن نظر می رود، دو نکته مهم در آنجا به چشم می خورد یکی اینکه: نام تروریستی از چند نفری که برای انهدام خانه و اسناد آمده بودند <مهدی> بود. خب موضع مشخص شد که طرف حساب کیست، طبیعتاً شیعیان. سیاه پوستی که خود و خانه را منفجر می کند هم آیه ای از قرآن می خواندکه مشخص نمی‌شود چه آیه ای است و فقط کلمه الله آخرش شنیده می‌شود.
فریس پس از سامرا به عمان و اردن می رود، در آنجا با رئیس سازمان اطلا‌عات اردن جلسه ای برگزار می کند، در این جلسه صحبت از مودّت و دوستی می شود، فریس آمریکائی آیه قرآنی می خواند و‌هانی پاشا نیز آنرا تائید می کند، و می گوید ما اکنون باهم هستیم مسیحی و مسلمان فرقی ندارد در مقابل تروریسم می ایستیم. پس‌هانی پاشا نیز مسلمان بوده انسانی آرام، زیرک و دقیق مانند هر اطلا‌عاتی دیگر. دیالوگ فریس در مقابل عایشه که به او می گوید: تو ایرانی هستی، از لهجه ات او نیز می گوید پدرم ایرانی بود.حال باید پرسید که چرا یک ایرانی باید نقش عایشه را بازی کند:
۱) آنها به کارشان اهمیت می دهند و می خواهند همه چیز درست و واقعی باشد
۲) آنها اعلا‌م می کنند ما با ایرانیها مشکل نداریم با مسلمانان افراطی یا غیر امریکائی کار داریم که این موضوع خیلی جالب است، دست آخر هم که عاشق او می شود و حتی به خواستگاریش هم می رود که دست تقدیر مانند خیلی‌ها او را باز می دارد.
معرفی السلیم توسط‌هافمن هم جالب است: در سوریه به دنیا آمده در حماس بزرگ شده و فعالیت کرده، در ریاض درس خوانده، در انگلستان بمب می گذارد ، در اردن نماز می خواند. شخصیتی کلا‌ً بین المللی مردی مسن، آرام، اهل زندگی و زن و بچه و مهربان و بعضی اوقات تند و افراطی ! در بحث تصاویر: شکنجه کردن فریس را می بینیم که خود را آخر مورد شکنجه و بازجویی قرار می گیرد. تصاویری هم از دختر گل فروش که شاید فریس را یاد خانواده اش انداخت اما بیشتر به فقر اشاره می کند. ماشینهای درب و داغون، شهری خراب، زباله دانیهای بزرگ در شهر، سگهای ولگرد، عقب ماندگی و... اگر این عرب‌ها این قدر عقب مانده هستند پس برج ۱۰۰۰ متری برای کیست؟
حضور گسترده سربازان امریکائی برای حفظ امنیت اعراب، برافراشته بودن پرچم امریکا در عمان. و زیباتر از همه دست ندادن عایشه به فریس، اما به چه علّت؟ دینداری؟ نه، فقط بخاطر نگاه‌های پر معنی خواهرش و همسایه‌ها. طرز لباس پوشیدن السلیم هم نیز حکایت از شیعه بودن اوست، دقیقاً مانند روحانیون شیعه، عبای قهوه ای و امامه مشکی. سوالی که در ذهن هر ایرانی پس از دیدن فراهانی در فیلم تداعی می شود چیست؟ یک عده آن را غرور و شوکت می دانند و یک عده آن را حقارت.
بازی فراهانی در این فیلم بد نیست و دی کاپریو و کرو نی باورشان نمیشده که ایران چنین هنرمندانی دارد، امّا آیا این تعریف‌ها کافیست؟ آیا افتخار کردن، به خود بالیدن، متأسف بودن، ممنوع الخروج یا ممنوع التصویر کردن سودی بحال سینمای ما دارد؟
باید عمیق تر سوالی را بپرسم که چرا فضا برای بروز استعدادها و تواناییها در ایران وجود ندارد؟ عده ای شاید بگویند وجود قوانین دست و پاگیر امّا حقیقت آن است که کمبود همّت برای ساخت سینمایی متعال و همچنین ضعف فاحش کارگردانان و فیلمسازان ایرانی می تواند مانع باشد. اگر ۴۰ میلیارد تومان به یک فیلمساز خارجی بدهیم و دو برابرش را به یک فیلمساز ایرانی بدهیم، کدام بهتر فیلم می سازند؟ مسلماً فیلمساز خارجی. ضعف از فیلمسازان خودمان است نه قوانین نه کمبود امکانات و نه خیلی موارد دیگر.
ایزد مهرآفرین
منبع : روزنامه سیاست روز


همچنین مشاهده کنید