جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


ویرانگری عمل


ویرانگری عمل
● نگاهی به مجموعه شعر«هفت ها» سروده مجتبی پورمحسن
امروزه بسیاری از فضاهای مهیج و موج آفرین را از دست داده ایم (این دو کنش در دیدگاه نگارنده فاقد بار ارزشی هستند) و گویا این که دهه هشتاد بیشتر کنشی بازاندیشانه بر محوری ازخودانتقادی دارد. ولی با این وجود هنوز شاهد مجموعه شعر چشمگیری در این دهه نبوده ایم. و از طرف دیگر در این دهه فضای حاد- نوشتاری خاصی شکل گرفته است که سعی در سست کردن موقعیت فاعل شناسا دارد. از این منظر دیگر سخن، هژمونی (سلطه) خود را در سامانه های مشخص نوشتاری خاص از دست داده است.
به تعبیری دیگر تفکر در موقعیت ژنریک با بحران مواجه شده است. نویسش شعر، اندیشه و نقد دیگر در این راستا راهی به جز عدم درک خود به مثابه خود ندارد. با این حال وقتی که در مقابل متافیزیک شعر قرار می گیریم انگار در مقابل بازی مشخصی با زبان که از طرف مولف (به عنوان موجودیتی فارغ از متن) در ژانر خاص و با تمهیداتی قابل پیش بینی روبه رو می شویم. بازی در متافیزیک؛ و متافیزیکی که در زبان شعر بر شعر حقنه شده است. از این رو چاره یی نداریم جز هجو، شوخی و تخیل تا حدی که بنیان ژنریک متن را از بین ببرد.مجموعه شعر «هفت ها» نوشته مجتبی پورمحسن سعی دارد با بازی و شوخی و هزل بار متافیزیک شعرش را به سود غیبت شعر و ناشعریت بکاهد.
اولین بخش این مجموعه با همان نام «هفت ها» شروع می شود. و دومین «آدم در دم مرد و هوا خراب است» نام دارد. شاعر سعی کرده تجربیات مجموعه اولش را در این مجموعه گسترش دهد و آن چه را که پیشتر به اجرا گذاشته بود این بار در «هفت ها» پخته تر و جا افتاده تر ارائه دهد و این خود گونه یی هزل زبان در خود زبان است.
بازی های پورمحسن در این دفتر شعر به شکل ویرا نگری عمل می کنند. شاعر بعد از به پایان بردن سطر اول شروع دائمی در شکستن قواعد آن در کل ساختار شعر دارد. بدین صورت سطرها نسبت به هم تمایز و فاصله دارند. این عمل ضمن به رخ کشیدن تمایز و فاصله، هژمونی سطرهای شکل گرفته را از بین می برد زیرا هر آن دیگری (سطر دیگری) به جهان متن وارد می شود و سلطه سطرهای بالایی را از بین می برد. به دیگر سخن خوانش گر در دفتر اول «هفت ها» با قواعدی که دائماً در دام هزل گیر افتاده اند از یک طرف و به هم ریزیً قواعد نحوی و معنایی از طرفی دیگر روبه رو است.
بازی فروپاشی اقتدار سطرها - چه در بعد معنایی و چه در بعد نحوی -ساختاری- به شکل زیبایی شناسانه یی در شعر پورمحسن اجرا شده است. مثلاً در شعر ۱۱/۹ وقتی که مخاطب با گزاره یی چنین مقتدر رودررو می شود مثل «من متهمم به لب به دل» استراتژی خود را در ذهن می سازد اما بلافاصله ارجاع اتهام از بیرون (لب و دل) به روان شخص راوی برمی گردد «متهمم به خودم» و دوباره ارجاع به بیرون «به یازده سپتامبر». پس تا این جا خوانش گر در خلایی مابین جهان راوی و امر واقعی گرفتار آمده است. سطر«دوباره از تو عبور کردن» حد نهایی این ارجاع بیرونی و درونی است یعنی هم راوی از ضمیر خود عبور می کند و هم می تواند دست به بازسازی عبور هواپیما از دو برج دوقلوی معروف ۱۱سپتامبر بزند.
«از لب به دل به لب از دل به دل به لب» ضمن از بین بردن سکوت با موسیقی یی که ایجاد می کند تمام شوریدگی و خلأ افکنی را به عنوان امر غالب بر شعر فربه می کند. و در تمام این سطر می توانیم شاهد شکستن و شناختن نحو و معناهای جدید باشیم. این عمل را نه تنها تا آخر این شعر بلکه تا آخر دفتر اول «هفت ها» می توانید ادامه دهید. گو اینکه خوانش گر در موقعیتی متزلزل گرفتار آمده و انگاری به بازی متن تن درمی دهد همچو کسی که در دایره یی گرفتار شده است.همه چیز از نوشیدن بود / از سر نوشیدم / چاه دنبال چاله می گردد / از سر برمی گردم / یک چاه / و چند تا آب که نمی شدند / از نوشیدن برنمی گردم / چاه هم باشد/ تو فکر می کردی که من به تو فکر می کنم/ (چاله از چاه می نوشد، ص۲۰)
این شعر هم با متدی از شکستن و بعد واسازی سطرها گسترش می یابد. باید توجه داشته باشیم که دایره واژگانی چنین ساختاری اگرچه دائماً در حال باز شدن است اما قانون و رعایت قواعد بازی دست و پای مولف را می بندد. او نمی تواند پای کلمات نابهنگام یا سطوری که جداگانه هستی خاصی دارند ولی بعضاً با ساختار شعر هم خوانی ایجاد نمی کنند؛ را به میان بکشد. و از دایره واژگانی گسترده یی برخوردار باشد.
دیگر آنکه در شعر پورمحسن مخصوصاً در دفتر دوم کتاب حاضر عنصر جنسی به شکل غالبی در تمام شعرها وجود دارد. شاعر نمی تواند ساختار متنش را در محدوده تغزل متوقف کند. عشق بیشتر در ادبیات ما بعدی سوبژکتیویته دارد؛ در حالی که در ادبیات جنسی دو جنس بیشتر از بعد ابژکتیو در زبان بازنمایی می شوند.
دو جنس کاملاً عینیت یافته که از منظر تفاوت ها به لذت نگاه می کنند.در شعرهای پورمحسن ما شاهد جنسیت در زبان نیستیم بلکه شاهد زبانی هستیم که نمی توان آن را از جنسیت جدا کرد و اگر چنین کنیم زبان را نابود کرده ایم.به این گفته ها اضافه کنید هزل و هجو و به کارگیری زبان مخفی.
(این زبان سطحی پایین تر از سطح محاوره دارد و بیشتر در پایین شهرها یا جنوب شهرها جریان دارد و عجبا که این زبان چقدر استعاری و هزل گونه است .) لازم به توضیح می دانم که پورمحسن بیشتر از لحن این زبان استفاده کرده است.در هر صورت باید ورود مجموعه «هفت ها» را به جامعه ادبی خوشامد گفت؛چشمانت دیر شد/ یک نفر سطرهایم را دزدیده است / قرار به هم می خورد /پا نداد / درست مثل دیوانه ها.
مازیار نیستانی
(لولا، ص۶۷ )
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید