جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


برگ برنده را به خاطر بسپار


برگ برنده را به خاطر بسپار
● نقدی بر فیلم تله
سیروس الوند یکی از فیلمسازان باسابقه ی این مملکت است. اما چیزی که باعث شد الوند خیلی به چشم بیاید و کارش را تعقیب کنیم، فیلم یک بار برای همیشه بود. بعد از این فیلم بود که حسابی به الوند امیدوار شدیم و منتظر کارهای بعدی او نشستیم. ولی الوند خیلی طولش داد و ۱۰ سال طول کشید که او با فیلمی توقعمان را برآورده کرد.
این فیلم،«برگ برنده» بود که نقاط مثبت زیادی داشت. باز به الوند امیدوار شدیم و مشتاق فیلم بعدی اش نشستیم. اما خب، «رستگاری در هشت و بیست دقیقه» و همین فیلم «تله» که موضوع این مطلب است دوباره ناامیدمان کردند. البته این دو فیلم با وجود شباهت هایشان، یک فرق اساسی هم با همدیگر دارند. رستگاری... را می شد یک بار تماشا کرد، اما حتی یک بار دیدن تله کار سخت و شاقی است.حالا دلیلش چیست...عرض می کنم.
هیچ کدام از فیلم های خوب سینما صرفاً به این خاطر خوب نبودند که حادثه و اتفاق درشان موج بزند. اما سازندگان تله گویا چنین تصوری داشته اند و فیلمشان از ابتدا کلی حادثه و اتفاق را پشت سر هم ردیف می کند. غافل از این که انفجار حادثه و اتفاق روی پرده به تنهایی نمی تواند عامل نگهداشتن مخاطب روی صندلی اش باشد.
هر چند جایگاه خاص خودش را هم دارد و «می تواند» «یکی از» عوامل تأثیرگذار باشد. بیلی وایلدر زمانی گفته« که طراحی فیلم مثل خانه ساختن است. باید زمینی داشته باشید که خانه را در آن بسازید.» اما گویا فیلمنامه ی تله - که حکم همان زمین را دارد- چندان محکم نبوده یا اصلاً وجود نداشته. فیلمنامه نویس این قدر که به ردیف کردن حوادث بی منطق و بامنطق توجه کرده، به شخصیت پردازی و جزئیات توجهی نشان نداده. برای همین است که هیچ کدام از شخصیت های فیلم احساسات تماشاگر را برنمی انگیزند و گاهی اعمالشان با هم متناقض است. یک جا اول فیلم شاهرخ و ندا دارند در مورد گذشته فرشاد حرف می زنند و این که آدم درستی نیست و این ها.
ولی در ادامه هیچ انحرافی از این آدم نمی بینیم. دلیل گرایش شدید نازنین به فرشاد هم که درست بیان نمی شود. یک جا نازنین به نادر می گوید که با او روراست است ولی چند لحظه بعد او را راحت ترک می کند. دلیل این که مژگان این قدر راحت با گلدان به سر نازنین می زند هم که خیلی آبکی است. تازه یک جا در اوایل فیلم وقتی در اتومبیل ندا نشسته و شوهرش را می بیند که از منزل نازنین بیرون می آید به او شک می کند و چند لحظه بعد با تماس تلفنی نازنین شکش برطرف می شود و خیالش راحت.(این کنش به نظرتان کودکانه نیست؟)
انگیزه ی نازنین از اغوای مردها هم واقعاً خیلی دم دستی و کهنه شده است و شکل بیان آن هم مضحک و خنده آور. فکر می کنید این انگیزه چیست؟...پدر سخت گیر و جفاکار و ازدواج زورکی و...تازه یک صحنه روده برکننده هم داریم که در واقع کابوس نازنین است و پدرش را می بینیم که دنبال دخترش می دود و او را با کمربند می زند و از این بدتر این صحنه اسلوموشن هم گرفته شده است. فیلمنامه نویس آن قدر روی پرحادثه شدن فیلم تأکید داشته که کلی شخصیت فرعی را هم در جای جای داستان گذاشته. این طوری است که رابطه ی عاشقانه ی فرشاد و مژگان را باور نمی کنیم و ایضاً رابطه ی نازنین و نادر و نازنین و فرشاد. یک صحنه ی درست و حسابی نداریم که نشان دهد چرا نازنین این قدر دنبال فرشاد است و فیلمنامه از ترسیم درست این رابطه طفره می رود. در چنین شرایطی نمی توان از بازیگران انتظار زیادی داشت. در بین آن ها فقط امین حیایی مثل همیشه گلیمش را از آب بیرون کشیده.
نه گلزار خوب است نه افشار و نه خلیلی. هیچ کدام نتوانسته اند کمکی به شخصیت های نصفه نیمه شان بکنند.به خصوص گلزار که بازی سرد و ساکنش چیزی در مایه های بازی او در گل یخ کیومرث پوراحمد است. بیلی وایلدر باز در جایی دیگر گفته که « به بازیگری مثل کری گرانت که خیلی راحت می تواند کراواتش را جلوی دوربین ببندد اسکار نمی دهند در حالی که دارد کار خیلی مهمی انجام می دهد.» کافی است افه ی گلزار موقع مچاله کردن کاغذ در انتهای سکانس ملاقاتش با افشار در مطب را ببینید تا به ارزش جمله ی استاد پی ببرید. کارگردانی الوند هم مشکلات فیلمنامه را حل نکرده که هیچ، مشکل کندی ریتم را به فیلم داده.تندی ریتم هم البته به تعدد حادثه نیست.
شیوه ی کارگردانی، میزانسن ها و بازی ها در درآمدن ریتم هر صحنه تأثیر زیادی دارد. برای نمونه نگاه کنید به شیوه ی کارگردانی صحنه ی اولین برخورد نازنین و فرشاد در مطب و آن جایی که بعد از چند تا کلوزآپ یک دفعه یک لانگ شات از دو نفر را می بینیم. یا آن جایی که نازنین و ندا با هم جر و بحث می کنند و مثلاً تنش دارد در یک لانگ شات گرفته شده است. از گل یخ گفتیم و به نظرم تله شباهت هایی به این فیلم دارد. سازندگان هر دو فیلم کارشان را خیلی جدی نگرفته اند و سطح شعور و درک سینمایی اش را پایین تصور کرده اند. حداقل خود فیلم ها که این را می گوید. الوند و توکل نیا(تهیه کننده ی فیلم که پیشتر یک تجربه ی دیگر با الوند داشته) سینماگران سرد و گرم چشیده ای هستند. اما برای جلب تماشاگر فقط اتکا به بازیگران مشهور و ستاره کافی نیست. تماشاگر امروز هم تماشاگر دهه ی ۶۰ و ۷۰ نیست که فقط با چند فقره رابطه ی عشقی و قتل و خیانت و توطئه چینی آدم ها برای هم ارضا شود.
او امروز انواع و اقسام فیلم های روز دنیا را به راحتی در دسترس دارد و کیلومترها جلو افتاده است.این طوری است که کارگردانی به روش های قدیمی و ساخت قصه های پیش پا افتاده چندان جواب نمی دهد و نباید توقع داشته باشیم که تماشاگر باتجربه ی امروزی آن مدیر کارواش را با آن خنده ها و سکنات- که یادآور نقش صدرالدین حجازی در فیلم قبلی الوند است- به عنوان یک شخصیت باور کند. دوره ی این جنس نگاه های کهنه و کلیشه ای به آدم ها دیگر سرآمده است. پایان بندی تله هم همین دست کم گرفتن تماشاگر را نشان می دهد. آدم ها خیلی راحت چاقو در قلب هم فرو می کنند و به جان هم می افتند و کک تماشاگر هم نمی گزد. چون به خوبی و بیشتر از هر منتقد دیگری فرق اصل و بدل را تشخیص می دهد. برای همین ترانه ی پایانی هم نمی تواند دردی از درد فیلم را دوا کند.
نازنین در صحنه ای از فیلم ضرب المثلی چینی را نقل می کند به این مضمون که «هر چیزی به یک بار امتحانش می ارزه». طبعاً تماشای تله -با همه ی سختی هایش- چیزهایی را برایمان روشن می کند و بر برخی نظریه های مطرح شده صحه می گذارد. این که اوضاع سینمای بدنه ی ایران چندان روبه راه نیست و باتجربه ها و قدیمی ترها ناامیدکننده تر از هر وقت دیگری هستند. این که اوضاع سینمای ایران غیرقابل پیشبینی تر از هر وقت دیگری شده و کشف دلایل فاصله ی نجومی برگ برنده و تله به لحاظ ساخت و کارگردانی به کشف قضایای مثلث برمودا شبیه است. این که بی حساب و کتاب ترین سینما را داریم و باز هم باید به جوان ها دل ببندیم که بیایند و خونی تازه را در رگ های سینمای اجتماعی ایران تزریق کنند. راستی آقای الوند...برای ساخت یک برگ برنده ی دیگر توسط شما باید باز هم ۱۰ سال صبر کنیم؟
نویسنده: مخسن رضازاده
منبع : سایت خبری ـ تحلیلی سینمای ما


همچنین مشاهده کنید