جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


گفتن بعد از فراموشی


گفتن بعد از فراموشی
● نگاهی به کتاب «مادمازل کتی» نوشته میترا الیاتی
▪ کتاب « مادمازل کتی و چند داستان دیگر » از هفت داستان با عنوان های به ترتیب:
۱- مادمازل کتی ۲- ماه منیر ۳- پناهنده ۴- شمعدانی ها ۵- مثل همیشه ۶- می‌مانیم توی تاریکی ۷- یوسف پلنگ کش ، تشکیل شده‌است . این قلم معتقد است داستان مادمازل کتی از این کتاب، دارای ویژگی‌ای است که برجستگی آن ویژگی و فقدان یا ضعف آن، در داستان های دیگر مجموعه، خود به خود آن‌ها را از بحث ما به حاشیه می‌راند . اما داستان مادمازل کتی به خاطر دارا بودن خصوصیاتی، نه تنها خود را در معرض نقد و نظر قرار می‌دهد، بلکه فضایی را هم فراهم می‌آورد تا از منظر آن، به مقوله داستان نیز، نظری افکنده شده و کیفیتی از آن‌، به تماشاگه شناخت و شناسایی راه پیدا کند.
فرصتی پیش می‌آید . خوش هنگامی شاید است که احتمالا انتظارش را هم نمی‌کشیدی . برای آمدنش، وجود داشتنش، هیچ تمهیدی نداشتی، کاری را به خاطر آن تعطیل نکرده ایی‌، قراری را به هم نزده ایی نه با خود نه با دیگری‌، و بالاخره این‌که هیچ فرصتی نداشته‌ایی تا به فراهم آمدن آن، اندیشیده باشی. ناگهان آمده و تو را دربرگرفته است. از همه روزمره‌گی‌ها بیرون شده‌ایی. از همه آن چیزی که همیشه تو را احاطه کرده، بخواهی یانه، حرکات، رفتارها، و حتی رویاها و اندیشیده‌ات را تعیین و تامین می‌کند.
هر کجا که هستی، خانه‌، خیابان، نشسته در اتوبوسی، دراز کشیده بر روی تختخواب و چشم دوخته به سقفی، نشسته روی سنگی در جنگلی ساکت با هوهوی بادش در آن ، و ... هیچ فرقی نمی کند .
فرصتی پیش آمده، هم‌چون یک هدیه یا یک تقدیر تا ناگهان، همه آن‌چه را که زندگی کرده تو با اشیاء و خود و دیگران، نامیده می شود، شده، به یادت بیاید. از زمان آینده فارغ شده‌ایی و زمان حال، تا آن‌گاه پس نشسته که احساس نمی‌شود . این گذشته است که در مدتی از زمان حال ( که طولش معلوم نیست و هیچ یقینی حال بودنش را تاکید نمی کند) بازگشت داده می‌شود . لیکن این یک انتقال منظم ساده نیست‌، بلکه تو گویی آوار آن انفجاری است که تکه‌های ریز ودرشت آن، بی هیچ تعین زمانی – مکانی ای پیش بینی شده‌، در زمان – مکانی پیش بینی نشده ، فرو ریزان ، رخ می‌نماید .
هر و همه چیز ، با تو پراکنده شده بوده است . و اکنون برای تو ، آغازی دوباره دارد ، اما باز هم پراکنده و بی هیچ سامان متصور . قادر به لمس جسمیت آن توده رقصان نیستی. و اما درعین حال‌، توانا به انکار موجودیت سنگینش هم. در این صورت‌، این چگونه هستیی است که در نزدیک‌ترین تو قرار می‌گیرد و آزادی نظاره‌اش را می‌بخشد ، اما آن‌قدر هم دور است که چون کسی مسخ شده‌، از تداخل در آن یا با آن‌، منع می‌شوی؟ و چگونه است آن مرز مطلق که نه آوازدهنده دوری است و نه مسجل کننده قرابت؟
به گمان من، این نه عینیت اراده تو است که یک یادآوری صرف را فراهم کرده‌است، بلکه در واقع عینیت خروج کلمات از وادی فراموشی است. آری کلمات، وقتی از بودن با تو، تا فراموشی دور شده اند‌، توانسته‌اند ناگهان و در زمانی‌، در حالی‌که دیگر از سلطه و اختیار تو بیرون هستند‌، رستاخیزی دوباره را آغاز کنند.
در کیفیتی این‌گونه ، آنها اراده دار بازی خود هستند. یعنی می‌توانند هستی معنایی و شکلی سابق خود را به دلخواه، تغییر داده و با معانی و اشکال جدید ومتنوع جلوه گر شوند.
نه، تو با رخداد عجیبی رودررو نیستی. هر چه را که خواهی دید قبول می‌کنی. چون حقیقت آن است که برای دیدن و احساس کردن تو آماده شده‌است، نه هر آن چیزی که احتمالا قبل از فراموشی ما صورت دیگری داشته یا نداشته‌است . درست به همان دلیل ساده که هر بودنی اگر بوده‌است، فراموش شده‌است. پس تو نه حتی روایت‌های مقطع را می‌شنوی، بلکه روایتی تازه را گوش می‌دهی از هستیی تازه با چینش دیگر و دیگر .
آنچه حادث شده، آزادی بیرحمانه زبانی است که می‌تواند هر آن، پوست اندازی کرده و با ایجاد دگرگونی پی‌درپی، معانی‌آش را متغیر سازد و در هر حال احاطه گر باقی بماند.
به باور من در داستان تقریبا بلند مادمازل کتی از مجموعه مادمازل کتی، دقیقا همان اتفاقی افتاده است که روایتی از آن را تا به حال ارائه دادیم.
می‌توانیم در یک برداشت ساده، یکایک شخصیت‌ها، هادی، کتی، همت، زرینه و دیگران را در زمان و مکان‌های ساده کشورهای خود و کشورهای بیگانه‌، در فضاهای ساده ببینیم که به هرحال زندگی خود را می‌گذرانند. گو این‌که هر کدام، مثل دیگر آدم‌های روی زمین، خاطراتی دارند که به هر تقدیر، دستخوش حوادثی و دیگرگونی‌هایی شده و گاه تلخ و گاه شیرین، یادآوری می‌شوند.
اما اگر صرف بیان و حتی روایت این‌گونه مسائل مطرح بوده باشد که معمولی و همگانی هستند، گیریم با تنوع کم یا زیاد‌، در این صورت ضروتی برای وجود و بحث مقوله داستان پیش نمی آید. وقتی سخن از داستان می‌بریم، ناگفته اشاره داریم به دخالت مقوله‌ای به نام داستان در حیات عین و ذهن آدمی‌، که با قواعد و ساختار کیفی‌اش، بر او و زندگی‌اش موثر واقع می‌شود. از این نظر، داستان مادمازل کتی نه این‌که صرفا زندگی شخصیت‌هایش را بیان و روایت می‌کند، بلکه با پیش بردن زندگی آن‌ها در گذشته‌های دور فراموشی‌، با دخالت خودخواسته‌اش در آن‌ها‌، روایتی را یادآوری می‌کند که معلوم نیست دقیقا آن را زندگی کرده باشند.
بلکه می‌تواند از آن هر انسان دیگری و در هر لحظه متفاوتی بوده باشد یا نه. بنابر این صحبت نه بر سر دخالت شخصیت‌ها و حتی راوی بر زبان‌، که دخالت مقدرانه زبان بر کیفیت آن‌هاست. به این طریق‌، هم فواصل زمانی‌، هم شخصیت افراد و جلوه‌های مکانی‌، می‌توانند در نظام‌های مختلف جای‌گیر شوند. اگر این گونه است، پس می‌تواند مشابهت‌های بسیار و تفارق‌های اندک نمایان شده را حذف کرده، به یکسان سازی موکد بینجامد. مثلا مادمازل کتی معشوقه لبنانی‌اش را نه این‌که از دست رفته ببیند، بلکه او را با هادی (گیریم فقط در موقعیت فراهم شده محدود داستان) یکی دانسته و با اطلاع احتمالی به شکاکیت پنهان در داستان و یا گذر از آن، در کنارش بودن را غنیمت شمرده و از نوعی ویرانی ممانعت کرده باشد یا حتی آغازی را در جای ماجرایی قرار داده باشد که اکنون می‌تواند حتی یقین نبوده‌اش را هم تداعی کند. لذتناکی همین اتفاق برای هادی هم هست در سیر از خاطره زرینه تا کتی، که می‌شود خاطره زرینه نه یک واقعیت‌، بلکه در حکم یک تمهید، عمل کرده‌باشد.
دقت در سرنوشت دیگر شخصیت‌های داستان هم باز به این منظور رهنمونمان خواهد کرد. بنابراین عملا، پراکنده سازی معنایی و روایتی در زبان‌، به نوعی ثبات‌گرایی و وحدت با اعمال فراموشی، منجر می‌گردد. به عبارت دیگر یادآوری از فراموشی، به یاری فراموشی دوباره‌، ممکن می‌شود تا روایت‌های جدید به وجود آمده و باورکردنی شده باشند.
این روایات برای اثبات خود در لحظه موعود یا تعیین شده، حتی از درخشش و مجذوبیت عامل هنر هم استفاده می‌کند. تابلوهای هادی و صدای خوب کتی. لیکن در تحریف و تخریب خود، باز هم از آن‌ها نه، که از تعطیل کردنشان بهره می‌برد .هادی برای مدل خود موهای بلندی که در واقع ندارد را نقاشی می‌کند . و تابلوهایش را کسی نمی‌خرد . کتی آوازه خوانی را به خاطر عشقی از دست می‌دهد که روزی استحکام خود را به سادگی از دست می‌دهد . این اتفاقات جز در هم‌یاری توطئه آمیز زبان برای انکار داده‌هایش از واقعیت‌های ساده، عمل نمی‌کند. شاید به همین دلیل است که با وجود اتفاقات متاثرکننده برای افراد ، نسبت به آنها نه تنها دچار ناراحتی و نگرانی نمی‌شویم . بلکه با مشارکت در بازی های خود – مدلل، احساس لذت و اندکی شادی هم داریم.
بقیه داستان‌های این مجموعه اما از نظر من، نتوانسته‌اند از سحر قلم الیاتی بهره ببرند. آن‌ها را جزو داستان‌های راحت الحلقومی می‌نامم که جز راحتی خوانده شدن و تمام شدن در عرض و طول خود‌، مزیتی ندارند. و آن مزیت هم به واسطه سطحی بودن داستان‌ها، تا حد عیب‌ناکی، تنزل پیدا می‌کند.
مظاهر شهامت
منبع : ماهنامه ماندگار


همچنین مشاهده کنید