شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


فیزیک، فلسفه و الاهیات


فیزیک، فلسفه و الاهیات
این کتاب، یک رساله علمی محض نیست، بلکه بیش از ارایه پاسخ، به طرح پرسش می پردازد. یکی از ویژگی های مهم این کتاب عرصه پیام «پاپ ژان پل دوم» است که شیوه ای بی سابقه در تاریخ مباحث یابی، به گفت وگو بین جوامع و تلاش برای شناخت وضعیت بشری در پرتو تازه ترین پیشرفت های دانش فیزیک و کیهان شناسی فرا می خواند.
پاپ در این پیام به برخی مباحث اصلی در تحقیقات اخیر رشته هایی مانند فیزیک کوانتومی، کیهان شناسی و فیزیک ذرات اشاره می کند که متکلمان باید آنها را مورد کاوش قرار دهند؛ همچنین تقاضا می کند که متکلمان، فیلسوفان و دانشمندان به نحوی یکسان بکوشند تا آگاهی شان را از دیدگاه های یکدیگر در باب مسایل مورد علاقه مشترک عمق بخشند. محتویات و مطالب این کتاب طیف وسیعی را تشکیل می دهند، که با هم انسجام و ارتباط دارند.
بخش نخست کتاب روابط تاریخی و معاصر بین علم و دین را بررسی می کند و مباحثی را درباره دیدگاه الاهیات انجیلی درباره آفرینش، اندیشه نیوتن و ریشه های الحاد جدید، جست وجو برای دستیابی الاهیاتی طبیعی و راه های ممکن در علم و الاهیات برای مواجهه آن ها با یکدیگر مطرح می سازد.
در بخش دوم، روش های شناخت، ویژه هر یک از رشته های علوم و پیامدهای آن ها برای واقع گرایی فلسفی بررسی شده اند. در واپسین بخش رهیافتی بسیار ابتکاری تامل انگیز در مهم ترین حوزه های فیزیک و کیهان شناسی معاصر به کار گرفته شده و این مساله کاویده شده است که آیا تحقیقات آن ها چیزی درباره وجود خدا و رابطه او با انسان برای ما که در جست وجوی معنایی در درون جهان هستیم، مکشوف می سازند یا نه.
در بین دیدگاه های معاصر درباره ارتباط علم و ارتباط علم با الاهیات تنوع وجود دارد. هر دیدگاهی درباره ارتباط علم و الاهیات مبتنی بر یک سلسله پیش فرض های فلسفی است. بنابراین در این بحث باید از سه رشته علمی مدد جست.
علم (تفکر انتقادی درباره زندگی و اندیشه جامعه دینی) و فلسفه، به خصوص معرفت شناسی و تجلیل ویژگی های تحقیق و معرفت و فلسفه اولی (تحلیل عام ترین خصوصیات واقعیت).
الاهیات در اصل با باورهای دینی سروکار دارد که اغلب باید آن ها را در زمینه بافت وسیع تر سنت دینی که شامل متون مقدس، شعایر همگانی، تجربیات شخصی و هنجارهای اخلاقی می شود، نگریست.
معرفت بشری معرفتی است که از طریق تجربه حاصل می شود. صدق چنین حقیقی در موضوعات دینی کم تر از مباحث علمی نیست و این نکته ای است که غالبا به دلیل استفاده از اصطلاحات تخصصی پوشیده مانده است. برای مثال واژه «وحی» که معرفت کشف شده به دست خداوند است، به نظر می رسد هیچ بخشی از این مفهوم، قابل پذیرش علم نیست. اما در عین حال، هم شناخت علمی و هم وحی اساسشان بر تجربه، مشاهده و وجوه اشتراک مشاهده پذیر استوار است. یک تفسیر واقع گرایانه، از تجربه، احتمالا علم و هم برای دین نتیجه بخش ترین اقدام خواهد بود. اگر برخی نگرش های الاهیاتی را ظاهرا اندیشه ما بعد عصر روشنگری از اعتبار انداخته باشد، مطمئنا در اعتبار هیچ یک از آن نگرش ها به اندازه تلقی و مفهوم وحی تردید نشده است.
موانع معرفت شناختی درباره تجلی الهی که هیوم اشاره اندکی به آن داشته است به نظر موانع بزرگی می رسند.
آشنایی فزاینده بادیگر دین های بزرگ موجب شده است تا ادعای مسیحیان درباره متمایز بودن و الهام بخشی انحصاری و دینشان تغییر کند.
آگاهی از فرهنگ و تحولات آن، موجب شده است که گاهی حتی با بی میلی و اکراه به این حقیقت اعتراف شود که تجلی خداوند باید حداقل به طور عمده ای تحت تاثیر زمینه های اجتماعی و تاریخی باشد.
به خصوص مفهوم وحی گزاره ای، البته اگر مقصود به کار برندگان این اصطلاح آن باشد که «حقایق نوشته شده با انگشتان خدا» به طور فزاینده ای برای متکلمان و مومنان، به گونه ای یکسان، غیرقابل قبول شده است.
تلاش های متعددی برای غلبه به دشواری ها صورت گرفته است.
برای مثال در قرن نوزدهم و بیستم این عقیده رایج شده بود که آنچه وحی می شود، حقایق نیست، بلکه شخص عیسی مسیح است.
همراه با این گرایش باید از گرایش دیگری سخن گفت که طبق آن وحی های گزاره ای فردی وجود ندارد، بلکه وحی به شکل مفرد آن وجود دارد که خداوند آن را برای نجات بشریت عرضه کرده است.
طبق این تفسیرها معنای وحی همان تجلی خداوند باقی می ماند، اما آنچه وحی می شود یک رابطه است نه مجموعه ای از گزاره ها، این رهیافت ها در عین حال که برای تصحیح نظریه افراطی وحی گزاره ای لازم بودند، اما خودشان به تنهایی کافی نبودند. زیرا حتی اگر محتوای وحی یک شخص باشد، ایمان به آن شخص و ارتباط با او احتمالا مستلزم باورهای بسیاری درباره او خواهد بود.
ما در ارتباطمان با خدا مثل ارتباطمان با یک همسایه باور به مستلزم برخی یا احتمالا بسیاری باور که خواهد بود، اما نباید فراموش کرد که وحی هرگز صرفا تجلی خداوند نیست، بلکه همواره تجلی خداوند برای ماست.
آنچه وحی خداوند است باید به گونه ای باشد که انسان ها بتوانند آن را بفهمند. شناخت خدا حتی از طریق وحی به یک معنا نوعی شناخت از طریق تجربه است، خواه یک تجربه عادی باشد، یا تجربه ای غیرعادی.
نکته دیگری که درباره تلقی مسیحی از وحی مطرح است این است که وحی به لحاظ ماهیت تنها متعلق الهامی شخصی نیست، بلکه اگر بخواهیم دقیق سخن بگوییم وحی دارای ماهیتی اشتراک پذیر، قابل ارتباط و تفاهم با دیگران است و این نکته ای است که با مسیحیت به عنوان یک دین اجتماعی و جعلی پیوند دارد.
به همین دلیل مساله زبان اهمیت می یابد و خداوند خود برای ما به عنوان مخلوقاتی دارای زبان و موجوداتی اجتماعی آشکار می سازد و زبانا و تجربه بینا شخصی به طور گریزناپذیری با یکدیگر پیوند دارند و وحی آنگونه که در وهله نخست می نماید با دیگر انواع شناخت اختلاف اساسی ندارد.
استعاره ابزار اصلی و اولیه ای است که از طریق آن می توان تجلی خداوند را فهمید، بدون آن که مشکلات و اعتراضاتی از قبیل آنچه در عصر روشنگری درباره نخستین نظریه های مربوط به تلقی های گزاره ای از وحی مطرح شده بود، پیش آید.
همچنین معرفت ما هم درباره خدا و هم درباره جهان در آن واحد عقیقاً اجتماعی بوده و از طریق شرایط فرهنگی و تاریخی نیز مشروط می شود. اما در عین حال می توان ادعا کرد که وحی صرفا درباره حالات و روابطی است که فراتر از درک و فهم ما هستند.
بدین سان، می توان یک اساس واقع گرایانه برای وحی پدید آورد.
آموزه های خلق از عدم موجب حفظ عقیده مسیحی درباره آفرینش جهان به دست خدا و رابطه مستمر همه موجودات با او می شود.
بدین سان این عقیده یکی از ارکان اصلی ایمان است. اما در طی ده سال گذشته فیزیک دانان نظری عقایدشان را درباره آفرینش جهان به عنوان یک افت و خیز کوانتومی «از هیچ» گسترش داده اند، تلاش های علم برای افزودن به چوبخط استوره های آفرینش ریشه در انباشت پیوسته و منظم شواهد اخترشناسی دارد که نشان می دهد جهان در حال گسترش بوده و از یک «نقطه» آغازین منتهای فشردگی و چگالی شروع به پیدایش کرده است.
شالوده نظری چنان تصویری در نظریه عام نسبیت انیشتین وجود جواب های معادلات میدانی وی، قراردارد که دقیقا چنان رفتار یگانه ای را نشان می دهد.
این عقیده که انفجاری بزرگ اتفاق افتاده، مدت هاست که مطرح بوده است، اما مهم درک این نکته است که کار در این حوزه تا حدود زیادی تنها برای اثبات انسجام وسیع این مفهوم با ویژگی های بزرگ- مقیاس جهان فیزیکی قابل مشاهده صورت گرفته است.
جواب های بسیار متفاوتی برای معادلات انیشتین وجود دارد که با شعار وسیعی از تاریخ های محتمل متفاوت برای جهان مطابقت دارند و نظریه خودش نمی تواند جواب خاص را از میان بقیه انتخاب کند.
جواب واقعی را باید صرفا واقعیتی محتمل و «مفروض» درباره جهان فیزیکی تلقی کرد، به این معنا، نظریه ذاتا عاجز از روشنی افکندن بر خود عقیده آفرینش است.
از یک دیدگاه ریاضی این محدودیت ناشی از شیوه خاصی است که مفاهیم «زمان»، «علیت»در نظریه نسبیت عام وارد می شوند. اما به طور کلی، جای شگفتی نیست که فیزیک نظری نمی تواند آفرینش واقعی جهان را توضیح دهد. در واقع، انجام این کار همان قدر مخاطره آمیزاست که بخواهیم دلیلی برای اثبات ضرورت پیشینی وجود جهان اقامه کنیم.
و این یک چاله معرفت شناختی است که فیلسوفان غربی به مدت بیش از دوهزار سال در آن فرو افتاده اند! هدف اصلی این مقاله ارایه یک معرفی معقول و جامع، اما غیرفنی، درباره این شاخه نسبتا دشوار فیزیک نظری است.
یکی از مسایل سرنوشت ساز در هر تبیین علمی درباره آفرینش، به طور مسلم مربوط به نقشی است که مفاهیم مرتبط «علیت» و «زمان» ایفا می کنند و بخش دوم به بحث درباره مسایل اختصاص داده شده است. یکی از چیزهایی که اهمیت خاصی دارد، روش «سیاسی» است که زمان در این نظریه از طریق آن تفسیر شده است.
بک طور کلی در رابطه بین جهان بینی های علمی و الاهیاتی بسیار سخن گفته شده است، اما هنوز مسایل حل نشده و دشوار بسیار زیادی وجود دارد.
در زمینه آفرینش تاکید می شود به آموزه مسیحی لزوما مستلزم آغاز زمانی جهان نیست، بلکه همین قدر کافی است که قبول کنیم که در هر نقطه از زمان، وجود جهان کاملا وابسته به خداست، با این دیدگاه می توان استدلال کرد که تحولات علمی اخیر ارتباط اندکی با مفهوم الاهیاتی «اساس وجود» دارند. اما مثل بسیاری از مسایل اعتقادی، آموزه خلق از عدم تا حدودی تلقی عهد قدیم و یهودی را از جهان تاکید می کند و تا حدودی به نفی برخی عقاید یونانی رایج در عهد پدران کلیسا می پردازد.
این عقیده که جهان را خدا حفظ می کند، عمدتا عقیده ای از نوع اول است و بدین عنوان متمایزو بی ارتباط با تفکر علمی جدید است. اما چنین سخنی را درباره عقیده دوم و مولفه های ضدیونانی آموزه مسیحی نمی توان گفت حتی اگر هیچ دلیل دیگری جز نقش تعیین کننده ای که این عقیده از طریق مفهوم علیت در تبین دینی ایفا کرده وجود نمی داشت- مفهومی که مشکلات زیادی برای پدران کلیسا ایجاد کرده و ریشه های آن عقیقا در تاریخ فلسفه یونانی قرار دارد.
در سرتاسر عهد قدیم مفهوم «علیت» عمدتا به عنوان «کسی که مسوول است» فهمیده شده نه به عنوان «علت فاعلی» که در تلقی بعدی اندیشه یونانی و علم جدید به کار رفته است. بنابراین، یهوه اساس غایی همه موجودات است و میثاق او با بنی اسراییل و همراهی و مداخله او در سرنوشت این قوم موجب پیدایش نوعی معنای پویا برای هدف و تاریخ هنری شده است.
این دیدگاه مشخص شده برای الاهیات مسیحی، نقش محوری دارد، اما چارچوب مفهومی آن از دانش فیزیک امروز بسیار فاصله دارد.
از سوی دیگر، در اظهار ایمان به... «خدایی که خالق آسمان و زمین و همه آنچه دیدنی و نادیدنی است» مسیحیت تنها به تاکید مجدد دیدگاه یهودی نمی پردازد، بلکه همچنین به انکار وجود ماده ازلی و مثل افلاطونی ازلی نیز می پردازد و این هر دو مفاهیمی هستند که دارای معادل های درستی در تبیین های علمی جدید درباره آفرینش هستند.
مخالفت آموزه مسیحی با تفکیک افلاطونی بین صورت و ماده ناشی از این حقایق اجتناب ناپذیر است که همه این گونه دوگانه گرایی ها به بهانه از دست دادن جنبه مادی بر جنبه روحی و معنوی تاکید می کند. اما این عقیده آ شکارا با عقاید محوری مسیحی مثل تجسد و رستاخیز، ناسازگار است.
همچنین مسیحیت با نظریه صدور و تجلی در تفکر نوافلاطونی که در آن جهان مادی در قعر سلسله مراتب پله کانی وجود و معنا قرار دارد، مخالف است.
در الهیات مسیحی این تلقی از آفرینش به عنوان یک جز از سه جزء اساسی جدایی ناپذیر، یعنی خلقت- تجسد- رستاخیز، نقش مهمی ایفا کرده است.
چنین نگرشی موجب تقویت نگرش عبرانی درباره زمان هدف دار «خطی» شده است.
از طریق محوریت و تربیت زمانی، این تلقی آخرت شناسانه از زمان جایگزین زنجیره حوادثی می شود که مفهوم غیرتاریخی (و غالبا دوری) زمان را، آنگونه که در غالب تفکر یونانی ترسیم شده، می سازند، در واقع، غالبا ادعا شده است که تلقی شبه علمی ما از زمان تا حد زیادی مدیون تلاش های فکری متفکران مسیحی اولیه است.
کتاب «فیزیک» فلسفه و الاهیات و ترجمه دکتر همایون هستی، توسط سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با قیمت ۸۲۰۰ تومان چاپ شده است.
نفیسه دمیرچی
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید