جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


«چارلی و کارخانه شکلات سازی» به روایت شیکاگو ریدر


«چارلی و کارخانه شکلات سازی» به روایت شیکاگو ریدر
تیم برتون،علاقه ای به فیلم سال ۱۹۷۱ نداشت و هنگامی كه قرارداد كارگردانی بازسازی آن فیلم را با بودجه ای عظیم بست، عهد كرد كه داستان را درست تعریف كند. او از فیلمنامه نویس _ جان آگوست- درخواست كرد كه مستقیماً به كتاب رجوع كند.این برداشت بیشتر به داستان اصلی وفادار است و داستان های بامزه ای از قبیل ساختن یك كاخ شكلاتی گنبددار برای یك شاهزاده هندی را به تصویر كشیده است.از سال ۱۹۶۴ كه «چارلی و كارخانه شكلات سازی» كتاب كودكان «رولد دال»، منتشر شد تا این زمان در بریتانیا ۷/۱۳ میلیون نسخه از آن به فروش رفته است. اولین چاپ آن فقط در چین دو میلیون نسخه فروش داشت. رقمش آن قدر عظیم است كه شنونده، بی اختیار، تسمه نقاله هایی را مجسم می كند كه كتاب ها، مانند شكلات های «وونكا» با بسته بندی های خوشگل و براقشان روی آنها ریخته اند. زمانی كه هفت ساله بودم، مادرم این كتاب را برای من و خواهر و برادرهایم می خواند و ما مسحور داستان شیرینی ساز گوشه گیر و مبتكری می شدیم كه پنج بلیت طلایی داخل بسته های معمولی شكلات مخفی می كرد و بچه هایی را كه بلیت ها را پیدا می كردند، به گردشی در آن كارخانه اسرارآمیز می برد و خودش راهنمای تور می شد و تا آخر عمر شكلات آنها را تامین می كرد. وونكا شخصیتی مقاومت ناپذیر است، شخصیت بریتانیایی عجیب و غریبی كه آمیزه ای از رفتارهای غیرمتعارف، بوالهوسی، تكبر و بی رحمی در نهایت خونسردی است. وقتی از دست یكی از والدین همراه بچه ها ناراحت می شود، به او تكه می پراند كه «ماهی پیر عزیز من، بروكله ات رو آب پز كن.» این شخصیت می توانست از لابه لای آثار «راولین وو» یا «اسكار وایلد» بیرون بیاید. دال نیز مانند آن نویسنده ها، كمدی هایی درباره آداب و رسوم اجتماعی می نوشت، با این تفاوت كه به طور خاص به كودكان می پرداخت و دغدغه آنها را داشت. این اواخر كه كتاب را دوباره خواندم، شگفت زده شدم از اینكه دیدم تا چه اندازه در اطراف پول دور می زند. چارلی، شخصیت اصلی، به شدت فقیر است، با والدین و دو پدربزرگ و دو مادربزرگش در خانه ای زهوار در رفته در حاشیه شهر زندگی می كند و با نان و سیب زمینی و كلم پیچ روزگار می گذراند. این اوضاع در نسخه سینمایی سال ۱۹۷۱ با نام «ویلی وونكا و كارخانه شكلات سازی» و همچنین در فیلم جدیدی كه با كارگردانی «تیم برتون» روی پرده رفته، با دقت به تصویر كشیده شده است. اما هیچ كدام از این فیلم ها نتوانسته اند تاثیر گرسنگی را در آن كودك بی نوا، با آن رقت قلب و دلسوزی كه كتاب به خرج داده، نمایش دهد. بعد از آنكه پدر چارلی شغلش را از دست می دهد، گرسنگی به خانواده فشار می آورد و چارلی لاغر و استخوانی و بی رمق بزرگ می شود. این اندام لاغر او در تصویر عنكبوت مانندی كه جوزف شیندلمن در فیلم اول از او ارائه داده، مورد تاكید قرار گرفته است. دال نوشته است: «[چارلی] با آن عقل شگفت انگیزی كه ظاهراً در میان كودكان بزرگ شده در دوران سختی فراوان است، اینجا و آنجا در بعضی كارهایی كه باید انجام می داد، تغییراتی ایجاد كرد تا توان كمتری صرف كند. صبح ها ده دقیقه زودتر از خانه بیرون می زد تا بتواند آهسته به سوی مدرسه قدم بردارد و هرگز مجبور نشود كه بدود.» بخت آزمایی وونكا به دال امكان داده تا خط ضخیمی میان دارا و ندار بكشد و چارلی را نشان دهد كه به همكلاسی هایی نگاه می كند كه در جست وجوی بلیت طلایی شكلات های وونكا را بسته بسته می خرند و انبار می كنند. وونكا همان طور كه پدربزرگ چارلی اشاره می كند، در بازاریابی نابغه است: سراسر دنیا حریصانه به دنبال شكلات های وونكا می گردند و رقم فروش شان سر به فلك می زند. بچه های ثروتمند اولین كسانی هستند كه بلیت ها را پیدا می كنند- «اوگوستوس گلوپ» شكمباره كه بسته های شكلات را یكجا می بلعد و «وروكاسالت» لوس و ننر كه پدرش بار كامیون های شكلات های وونكا را می خرد و كارگران كارخانه خودش را به باز كردن آنها می گمارد. هیجان انگیزترین لحظه كتاب زمانی است كه چارلی افتان و خیزان از مدرسه به خانه برمی گردد و در برف اسكناسی یك دلاری پیدا می كند. از شدت گرسنگی به نزدیك ترین مغازه می رود و یك شكلات وونكا می خرد و در نهایت شگفتی پنجمین و آخرین بلیت طلایی به دست او می افتد. خوانندگان چاپ اول به یاد دارند كه هوش و ذكاوت تجاری وونكا در روش استعماری او خود را نشان می داد. بعد از اینكه به دلیل حضور جاسوس های اقتصادی ناچار می شد همه كارگرانش را اخراج كند، پیگمه های آفریقایی را استخدام می كرد- «اومپا- لومپاها»- تا در اعماق كارخانه او زندگی و كار كنند. وونكا به چارلی می گوید: «خودم كشفشان كردم، خودم از آفریقا آوردمشان همه قبیله آنها را، كلاً سه هزار نفر. آنها را در عمیق ترین و تاریك ترین بخش جنگل های آفریقا پیدا كردم، جایی كه قبلاً هیچ سفیدپوستی در آن نبود.» پیكمه ها آن قدر تیره پوست هستند كه چارلی فكر می كند باید از شكلات ساخته شده باشند، یك مفهوم مشخصاً سامبو۱وار. چنین تصویری از وونكا در آمریكا موجب تشویش اذهان عمومی شناخته شد و در فیلم هالیوودی سال ،۱۹۷۱ اومپا- لومپاها به ناچار به مردان كوچك نارنجی با موهای سبزرنگ تبدیل شدند. دال در نیمه دهه هفتاد به فكر بازنگری در كتابش افتاد و اومپا- لومپاها را با پوست سفید گلگون و موی بلند قهوه ای توصیف كرد.
در فیلمی كه به یك فیلم كالت پرطرفدار تبدیل شد، «جین وایلدر» به اندازه خود وونكا محشر بود. او هم گرما و مهربانی این شخصیت را در خود داشت و هم شوخ طبعی بی رحمانه و خشم ناگهانی او را. اما صرفنظر از او، فیلم افتضاح بود، بازی های بد، صحنه های قلابی و آوازهای احمقانه («مرد آبنباتی»). دال كه پیش از آن فیلمنامه «چیتی چیتی بنگ بنگ» و شما فقط دو بار زندگی می كنید [هر دو براساس داستان هایی از یان فلمینگ] را نوشته بود، فیلمنامه ای بی رمق نوشت و با اضافه كردن یك طرح داستانی فرعی درباره شیرینی ساز رقیبی كه از پنج كودك می خواست رازهای شیرینی سازی را از وونكا بدزدند، لایه دیگری به موضوع جاسوسی اقتصادی افزود. تیم برتون، استاد بی رقیب فیلم های غریب و فانتزی هالیوود، علاقه ای به فیلم سال ۱۹۷۱ نداشت و هنگامی كه قرارداد كارگردانی بازسازی آن فیلم را با بودجه ای عظیم بست، عهد كرد كه داستان را درست تعریف كند. او از فیلمنامه نویس _ جان آگوست- درخواست كرد كه مستقیماً به كتاب رجوع كند. این برداشت بیشتر به داستان اصلی وفادار است و داستان های بامزه ای از قبیل ساختن یك كاخ شكلاتی گنبددار برای یك شاهزاده هندی را به تصویر كشیده است. (در یك صحنه تماشایی، این كاخ در یك روز گرم آب می شود و فرومی ریزد.) آنها سادگی داستان را حفظ كردند. چهارنفر از بچه هایی كه از كارخانه بازدید می كنند قربانی عادات بد خود می شوند و در یك رشته بدبیاری های شریرانه و در عین حال كمیك، مجازات می گردند. چارلی (كه نقش او را «فردی هایمور» بازی می كند كه قبلاً در «یافتن ناكجا آباد» نیز ایفای نقش كرده بود) ساده و معمولی و محرومیت كشیده است؛ برتون در گفت وگو با مجله «پرومی یر» گفته است كه قصد داشته «پدربزرگ ها و مادربزرگ ها پیر به نظر برسند، خانواده گرسنگی كشیده باشند و چارلی لاغر و مردنی به نظر بیاید و نه پسربچه بلوندی كه انگار تازه در بوفه استودیو ناهار مفصلی نوش جان كرده است.» چارلی، مطابق با كتاب به یمن مهربانی بی غل و غش و نزاكتش صحیح و سالم می ماند و وونكا هدف واقعی بلیت های طلایی را فاش می سازد و چارلی را دعوت می كند تا وارث امپراتوری شیرینی سازی او باشد. برتون [به خلاف فیلم اول-م.] نام چارلی را در عنوان فیلم حفظ می كند اما معلوم است به وونكا، كه داستان مفصل پس زمینه او بزرگترین وجه افتراق فیلم با داستان دال است، بیشتر علاقه دارد. «ویلی» در كودكی از خوردن شیرینی منع شده بود و پدر دندانپزشك بی رحمش (با بازی «كریستوفر لی»، كه خداحفظش كناد) سیم ارتودنسی زشتی دور سرش پیچیده بود. هایمور مجال چندانی برای بازی در كنار «جانی دپ» ندارد، كه با چهره مات، خنده های زیرلبی، دوری گزیدن از اجتماع و ابهام جنسی میان مرد و كودك، مایكل جكسونی است كه فقط بعد از میهمانی، بچه ها در خانه اش شب را سپری نمی كنند!۲
دپ نقش خود را زننده، پر از ادا و اطوار و غیرقابل قبول بازی می كند و ترشرویی تندوتیزی كه شخصیت وونكا را در كتاب آن قدر سرگرم كننده ساخته، از او می گیرد. شاید قصه كوچكی كه از ترمیم رابطه وونكا و پدرش در فیلم آمده خوشایند پدر و مادرها باشد، اما با حس عدم اعتماد نسبت به بزرگسالان به طور كلی و نسبت به والدین به طور خاص كه در كتاب چنان آشكار است، همخوانی ندارد. فیلم كانون توجه خود را نیز از قهرمان واقعی دال دریغ می كند، از پسری كه آشنایی اش با كلم پیچ موجب می شود حتی بیشتر از استادش قدر شكلات را بداند.
پی نوشت ها:
۱- «داستان سامبو كوچولوی سیاه» نوشته خانمی اسكاتلندی به نام هلن بنرمن در سال ۱۸۸۹ منتشر شد. این داستان درباره پسربچه ای كه در جنگل های هندوستان با چند ببر مواجه می شود، به دلیل اشارات نژادپرستانه اش بحث های زیادی برانگیخت-م.
۲- اشاره به پرونده ای كه مایكل جكسون ماه های گذشته در دادگاه داشت و سرانجام تبرئه شد.

جی. آر. جونز
ترجمه: ساسان گلفر
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید