جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


آنارشیست در هالیوود


آنارشیست در هالیوود
در شروع بحث درباره كورتیس، فیلمساز مؤلفی كه به تصور من ظالمانه نادیده گرفته شده، می خواهم خود را به فیلم هایی از او كه در دسترسم بوده اند، محدود كنم.
البته این را می دانم كه مایكل كورتیس اصلاً مجارستانی است و پیش از آمدن به آمریكا، در كشور خودش، دست كم پنجاه فیلم با اسم واقعی اش مایكل كورتز (Michael Kertesz) ساخته و در آمریكا هم با اسم مایكل كورتیس صدتایی فیلم كارگردانی كرده كه اكثراً هم ارزان قیمت بوده اند.
ولی من چیزی درباره كارش در مجارستان یا درباره دلایل ترك كشورش برای آمدن به آمریكا نمی دانم. همچنین هیچ مدركی، مصاحبه ای یا مقاله ای درباره كورتیس یا ارزیابی های انتقادی مهمی درباره آثار مستقلش سراغ ندارم. در نتیجه هیچ منبع دست دومی ندارم و به عنوان منبع دست اول هم فقط چند فیلم در اختیارم است.در شرایط فعلی، كه حتماً تغییر خواهد كرد، اندیشه هایم بر پایه حدود سی وپنج فیلم است: مجموعه ای درهم و برهم، تصادفی و كاملاً اتفاقی.
تقریباً تمام كسانی كه سینما را - و فیلم را نیز - مترادف عشق، لطافت و شهوت می دانند «كازابلانكا»ی همفری بوگارت با درخشش اینگرید برگمن را می شناسند، فیلمی كه امروز به یك «فیلم كالت» تبدیل شده. دیگر قانع شده ام كه تنها عده بسیار كمی می دانند كه این فیلم ساخته مایكل كورتیس است. و كسانی هم كه می دانند فكر می كنند مایكل كورتیس این شاهكارش را كاملاً اتفاقی ساخته است. اما این باور گسترده در میان سینمادوستان اشتباه و ناعادلانه است. مایكل كورتیس فیلم های بهتری هم دارد، اگرچه بده بستان كلامیِ زوج آلمانی عجیبی كه می خواهند به آمریكا مهاجرت كنند و برای آماده كردن خود، به زحمت در حال یادگیری انگلیسی هستند، در زیبایی و سادگی فراموش نشدنی و یكی از بهترین گفت وگوهای تاریخ سینما است.
- Whatصs the watch؟
- Ten watch.
- Such much؟
اما مایكل كورتیس آثاری مهم تر از «كازابلانكا»ی همفری بوگارت نیز دارد. دست وپنجه نرم كردن با آنارشی ساده نیست. هلیوگابالوس، تنها آنارشیست دربار «امپراتور مقدس روم»، ناگزیر از شكست بود. در نظامی كم وبیش كارآمد، فقط یك شخص واقعاً قدرتمند می تواند دغدغه های شخصی اش را دنبال كند: كسی كه به واقع یك آنارشیست باشد.
از طرف دیگر واقعیت ها نشان می دهد كه اَعمالِ رها از قیدوبند یك فرد قوی دو خطر در بر دارد. اول، مردمی كه فقط سازگاری با جامعه را یاد گرفته اند، از اَعمال و خواسته های چنین شخصی، آشفته و هراسان می شوند، اگر كه اصلاً از قبل، او را بیمار روانی فرض نكرده باشند. دوم، در نظر آنها، سیستمی كه در آن مفید باشند و بدانند كه چگونه رفتار كنند، سیستمی است درست و حقیقی. اینان لبریز هراس از آرزوهای واقعی شانند و از نیازهای حقیقی شان وحشت دارند. تخیلشان سترون شده است. رویای رهاییِ جنون را با قدرت یكی می گیرند و به این ترتیب درماندگی ترحم برانگیزشان را شدیدتر می كنند، تا سرانجام از رویاهایشان شرمگین شوند.
در آثار مایكل كورتیس، آنارشی داستان دیگری دارد، داستانی كه اعتراف می كنم در ابتدا آن را مسلم فرض كرده بودم، به امید آن كه واقعاً وجود داشته باشد. اگرچه از طرفی مطمئن هستم كه كورتیس با قاطعیتی راستین با ایده آنارشیست بودنش مخالفت می كند، یا حتی آن را خنده دار می داند، اما از طرف دیگر سرسختانه این سئوال را مطرح می كنم: آیا مایكل كورتیس دریچه ای به روی ما نگشوده است، متشكل از جزئیاتی كم وبیش بحث برانگیز (كه البته برای سازگاری با ذائقه های مختلف تغییر داده شده) كه با نگاه تازه ای به دنیا همراه است - به رغم این كه آثارش در چشمان عجول چه بسیار بی ارتباطند. دریچه ای كه در آن هر فیلم یا حتی هر سكانس را می توان واحدی ساختمانی هم ارزش با دیگر عناصر دانست برای ساختن چشم اندازی ویژه از دنیای یگانه مایكل كورتیس.

راینر ورنر فاسبیندر
ترجمه مهسا خلیلی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید