جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


مردی از آینده


مردی از آینده
در این مقاله فیلیپ هورن نگاهی به تاریخچه اقتباس های سینمایی از آثار ولز دارد. این سومین اقتباس سینمایی از این كتاب مشهور كلاسیك است و این بار نیز فیلم اسپیلبرگ در دوره ای كه فضای سیاسی جهان پرتنش به نظر می رسد، عرضه می شود. حدود نیم قرن پیش، در اوج جنگ سرد، هالیوود داستان سوسیالیستی ولز را به عنوان ابزاری برای بیان نگرانی هایش نسبت به تلاش كمونیسم برای اقتدارگرایی در بخشی از جهان به كار برد.فیلم خوب بایرون هاسكینز یك اثر علمی - تخیلی لذت بخش است كه نقش اصلی آن را جین بری ایفا می كند و جلوه های ویژه جورج پال در به تصویر كشیدن غول های آهنی و اشعه های مرگبار آنها و ویرانی لس آنجلس یك جایزه اسكار برای او به همراه داشت. در این فیلم موجودات بیگانه همچون ای.تی دستانی بلند و انگشتانی باریك دارند و اشعه های سبز و قرمز و زرد از خود ساطع می كنند. مردم تصور می كنند كه هیچ چیز به جز بمب اتم نمی تواند این موجودات قدرتمند را از بین ببرد و سرانجام نیز با یك انفجار اتمی بر فراز كالیفرنیا خواسته مردم به نوعی اجابت می شود و زمین از شر این موجودات رها می شود. هر چند كه تلفات فراوانی به بار می آید. اما مشهورترین اقتباس از داستان ولز نسخه رادیویی آن است كه توسط اورسون ولز در هالووین ۱۹۳۸ اجرا شد. این برنامه همراه با گزارش های خبرنگاران از محل وقوع داستان و موسیقی بود و كسانی كه برنامه را از ابتدا گوش نكرده بودند، تصور كردند كه موجودات بیگانه واقعاً به زمین آمده اند و همان طور كه یكی از خبرنگاران در این برنامه گفت «هیولاها اكنون كنترل نیوجرسی را برعهده گرفته اند.» در آن زمان جنگ دوم جهانی نزدیك بود و بسیاری از شنوندگان كه حمله موجودات بیگانه را محتمل می دانستند، به تپه های اطراف شهر گریختند.اما اسپیلبرگ برای تكرار واقع گرایی كه اورسون ولز در نمایش رادیویی اش، سیمایی متفاوت را برای موجودات بیگانه اش انتخاب كرده است. در شرایط فعلی با وجود نیم قرن فضانوردی مدرن و در اختیار بودن تصاویر شفاف از كره مریخ، اسپیلبرگ آگاهانه از وجود سیاره مریخ تنها به عنوان مبدأ حركت موجودات بیگانه یاد می كند.آنچه توانست برای هربرت جرج ولز موفقیت مطلق را در داستان بلندش (جنگ دنیاها) رقم بزند، بدون شك توجه ضروری او به جزئیات قصه است تا جایی كه جوزف كنراد در سال ۱۸۹۸ ولز را به عنوان «واقع گرای فانتزی» ستود. ولز می دانست كه كل داستان او تخیلی است و قرار نیست كه یك امكان جدی در زندگی بشری تلقی شود، اما از سوی دیگر در صورت قبول موجودیت این رؤیا از سوی هر نفر، می توانست به همان اندازه برای او قانع كننده باشد.بنابراین كتاب ولز در عین جهان شمول بودن، بشدت از امتناع انسان به نگاه دقیق تر به ریشه های نگرانی اش انتقاد می كند. از سوی دیگر آنچه در این كتاب بیش از هر نكته دیگری خودنمایی می كند، توصیف های مختلف او از موجودات بیگانه در قالب لفظ «چیزی» است: «چیزی مثل یك مار خاكستری كوچك و به ضخامت یك چوب در هوا می چرخید و به سوی من می آمد» و یا اینكه «چیزی آغشته به روغن قهوه ای همچون در یك قابلمه با تنه باریك و سبز رنگ همچون انسان ها در هوا حركت می كرد». ولز اولین داستان علمی - تخیلی خود به نام ماشین زمان را در سال ۱۸۹۵ نوشت و این همان سالی بود كه ماشین زمان مجازی و یا همان دستگاه فیلمبرداری توسط برادران لومیر اختراع شد. از طرفی ژرژ ملیس كه از پیشگامان سینما به شمار می آمد، برای فیلم مشهورش سفر به ماه (۱۹۰۲) به اندازه ژول ورن از كتاب های ولز نیز الهام گرفته است و صحنه دوئل به روی ماه از كتاب نخستین انسان ها در ماه (۱۹۰۱) نوشته هربرت جرج ولز گرفته شده است. ولز علاقه خاصی به سینما داشت و یكی از اعضای مؤسسه انستیتو فیلم لندن در سال ۱۹۲۵ بود. او در سال ۱۹۲۸ داستان اصلی فیلم بطری های آبی را نوشت كه توسط ایور مونتاگو - دوست سرگی آیزنشتاین - ساخته شد و نقش اصلی آن را الزا لنكتسر ایفا می كرد. او در سال ۱۹۲۹ در اظهارنظری صریح اعلام كرد كه اگر شانس تولد دوباره را می یافت، این بار تمام زندگی اش را صرف سینما می كرد. اما سینما نیز بخشی از نگاه خود را مدیون او بوده است و در آثار متعددی چون متروپولیس، روزی كه زمین ایستاد، سیاره میمون ها، مردی با چشمان اشعه ایكس و ژوراسیك پارك تأثیر آثار او را می بینیم. اما در این میان اقتباس های مستقیمی نیز از آثار علمی - تخیلی او صورت گرفته است. اولین اثر موفق ساخته جیمز وال كارگردان انگلیسی به نام مرد نامریی (۱۹۳۳) است كه اولین فیلم ناطق كلود رین (بازیگر اصلی آن) نیز محسوب می شود. فیلم نیز همچون كتاب با عاریه گرفتن اصول فلسفی نیچه نگاهی طنزآلود به ماجرا دارد. «مشكل اون فقط اینه كه نامرییه!» هر چند كه خشونت نیز از كتاب ولز به فیلم منتقل شده است. «من اون پلیس كوتوله احمق رو كشتم و سرش رو پرشیون كردم.»اما زمانی كه خود ولز درگیر اقتباس سینمایی از یكی دیگر از كتاب هایش شد، نتیجه اصلاً راضی كننده نبود. این پروژه عظیم Things To Come به كارگردانی الكساندر كوردا بود كه قرار بود نگاهی فوتوریستی به ناسیونالیسم و جنگ باشد، اما به قول گراهام گرین بدل به «روایتی بی مفهوم و پیچیده از ماشین فانتزی خشونت بار ولز» شد. گرچه رالف ریچاردسون و ریموند میسی تلاش بسیاری كردند تا با طراحی های فوق العاده صحنه، جلوه ای تازه به فیلم بدهند، ولی «آینده» در این فیلم چندان چشمگیر نبود و خود ولز در سال ۱۹۳۸ تصریح كرد: ما حتی نتوانستیم آن را برای تماشاگران عادی قابل قبول كنیم. با این وجود تصاویر حمله رعدآسای ارتش هیتلر در سال ۱۹۴۰ بی شك صحنه های این فیلم را برای اكثر علاقه مندان به سینما و تاریخ تداعی می كند.با وجود این، بزرگترین دستاوردهای ادبی ولز به زعم خودش داستان های بلند او نبودند، بلكه رمان های مهجورش همچون رمان اتوبیوگرافیكال كیپس (۱۹۰۵) و تاریخچه آقای پولی (۱۹۱۰) بودند. تاریخچه آقای پولی به بیان دیگر بازنویسی داستان آرزوهای بزرگ چارلز دیكنز با در نظر گرفتن واقعیت های طبقاتی جامعه و به سخره گرفتن این سیستم بود. هر دو این كتاب ها نیز به فیلم برگردانده شدند. فیلم فوق العاده كارول رید از داستان كیپس (۱۹۴۱) یك فروشنده گیج (با بازی مایكل ردگریو) را به سفری كمیك گونه به دور انگلستان می فرستد و در نسخه سینمایی آنتونی پلیسیر از داستان تاریخچه آقای پولی (۱۹۴۹) جان میلز در نقش قهرمان دوچرخه سوار میانه رو كتاب ولز، بازی درخشانی از خود ارائه می دهد. دیوید لین نیز یكی دیگر از آثار ولز به نام دوستان پرشور (۱۹۴۹) را با بازی ترور هاوارد و آن تاد كارگردانی كرد كه یكی دیگر از رمان های اتوبیوگرافیكال ولز پیرامون زندگی زناشویی اش محسوب می شد.یكی دیگر از كتاب های ولز كه بشدت مورد توجه سینماگران در دهه های مختلف قرار گرفته، جزیره دكتر مورو (۱۸۹۶) است. حكایت فانتزی داروین گونه ای كه در آن تلاش علمی برای بهبود انسانیت نتیجه فاجعه آمیزی دارد. این داستان سه بار اقتباس شده كه چالز لافتون (جزیره ارواح گمشده ۱۹۳۳)، برت لنكستر (۱۹۷۷) و مارلون براندو (۱۹۹۶) در نقش دكتر دیوانه در آن ایفای نقش می كنند كه در این میان نسخه براندو با حضور جان فرانكن هایمر در مقام كارگردان و وال كیلمر به عنوان دیگر هنرپیشه فیلم، هرگز نتوانست انتظارات را برآورده كند.سایمون ولز نیز كارگردان نسخه پرخرجی از داستان ماشین زمان بر اساس فیلمنامه ای از جان لوگان (گلادیاتور) با بازی گاری پیرس در سال ۲۰۰۲ بود. اما ایده های بزرگ لوگان درباره كنترل اجتماعی و فرهنگ توده و البته طراحی هنری چشمگیر فیلم به شكلی نبود كه علاقه مندان آثار ولز بتوانند این كار تازه را متمایز از نسخه سال ۱۹۶۰ جورج پال از این داستان با بازی راد تایلور بدانند. در فیلم پال دیدگاه جنگ طبقاتی فاجعه آمیز ولز در كتابش به نوعی دیگر با به تصویر كشیدن نبرد الوی و مورلاكس آدمخوار دیده می شود. ماشین زمان با در نظر گرفتن ذهنیت اخلاق گرایانه قهرمان آن و همچنین تعلق خاطر آن به آینده یكی از بهترین نوشته های نویسنده ای است كه آثار او همیشه در قالبی هراس آور و در عین حال كمیك، آینده پیش رو را پیش چشمان می آورد.
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید