جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

گنج نیکی


گنج نیکی
شبی زمستانی، آسمان آبی و پرستاره بود. جمعی از بزرگان گردهم آمده بودند كه یكی از میان جمع پیشنهاد داد؛ برای این كه محفل خود را صفا و رونقی بخشیم، چه خوب هست هریك با بازگو كردن حكایتی از سرگذشتمان، گرمابخش جمع دوستانه مان باشیم و خود شروع كرد به صحبت و گفت: چند صباحی در خدمت بزرگی روزگار می گذراندم، وقتی بی وفایی دنیا را دیدم و فهمیدم كه این پیر، عروس مكار، چه بسیار پادشاهان جوان و عاشقان شیدا را ازپای درآورده با خود گفتم: ای ابله! تو به دنیایی دل بسته ای كه دست رد بر سینه هزار پادشاه كامران و شهریار ستمگر ستمكار زده است. به خود آی كه وقت زیادی نداری؛ عمر انسان هرچه بلند باشد نسبت به راه پرفراز و نشیب و درازی كه درپیش دارد، كوتاه است! نفسم با این پند و اندرز عقل متنبه شد و با میل و رغبت روبه انجام كار برای ذخیره آخرت آورد.
در همین ایام، روزی گذرم به بازار افتاد. صیادی را دیدم كه با یك جفت طوطی در قفس در بازار برای جلب توجه مشتری فریاد می زد. تصمیم گرفتم برای كسب رضای خداوند و ذخیره آن برای روز حساب آن دو حیوان را از بند نجات دهم. به سراغ صیاد رفتم. بهای طوطی ها را دو درهم گفت و همه سرمایه من در كل دو درهم بود كه همراه داشتم!مردد بودم كه چه كنم! دلم به خرج كردن همه دو درهم رضایت نمی داد و خاطرم نگران مرغ ها بود.
بالاخره به خدا توكل كردم و آن دو را خریدم و به خارج ازشهر بردم و در قفس را در بیشه ای بازكردم. رها شدند و بر بالای درختی كهن سال نشستند. یكی ازآنها مرا صدا زد و گفت: ما توان سپاسگزاری ازنعمتی كه تو به ما بازگرداندی را نداریم، اما در زیر این درخت گنجی نهان است زمین را بكن و آن را بردار! گفتم: تعجب می كنم شما گنج را زیرزمین دیدید، اما دام صیاد را ندیدید! این چه طور ممكن است؟
جواب دادند: چون قضا از آسمان فرو می آید با هیچ حیله و ترفندی آن را نمی شود دفع كرد كه از عاقل دانایی و از غافل چشم را می گیرد تا حكم خدا انجام شود.
زمین را شكافتم و گنج را به دست آوردم. بدانید كه هركس، بذر نیكی پراكند، هنگام درو نیكی برداشت خواهد كرد.
منیره غلامی توكلی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید