جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

سوت دلتنگی


سوت دلتنگی
سوت قشنگ من هنوز هم بلندترین صدا را دارد همیشه آن را توی کشویی که دم در بود، قایمش می‌کردم. طوری که هیچکس نمی‌توانست آن را ببیند آن وقتها بابایم با آن سوت ‌می‌زد و من هم در جواب بابا یک سوت بلبلی می‌زدم و مامان هر جای خانه بود تشر می‌زد که سوت نزنم.
زشت است!
آن وقت من به افتخار مامان یکی دیگر می‌زدم و مامان می‌آمد بالای سرم و نهیبم می‌زد و من لال می‌شدم وقتی بابا کلیه دردش شدید شد، سوتش کنار آینه هال بود، من به آن نگاه می‌کردم و بغض گلویم را فشار می‌داد.
بابا که بستری شد دلم بیشتر گرفت سوت را می‌بردم پیش خودم زیر لحاف و گریه می‌کردم بابا که برای همیشه رفت دیگر سوت شد مال من چند سالی از آن روزها می‌گذرد و من همین حالا می‌خواهم یک سوت بلند بزنم! چون گریه کردن برای مرد زشت است! حالا دلتنگی‌ام را و اشکم را در یک سوت بلند نشان می‌دهم.
منبع : روزنامه اطلاعات


همچنین مشاهده کنید