پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

آد(۳)


آدم عاقل پايش دو بار به چاله نمى‌رود
نظير: عاقل دو بار فريب نمى‌خورد
رک: آدم پايش يک بار به چاله مى‌رود
آدمِ عاقل نقد را به نسيه نمى‌دهد
نظير:
نقد را به نسيه نبايد داد
- ندهد نقد را به نسيه کسى (از مجموعهٔ امثال طبع هند)
- نقدى ز هزار نسيه بهتر
آدم عقل کلّ باشد و هيچ بخارى از آن برنخيزد؟
خطاب به شخصى کنند که خود را عقل کل بداند ولى وجودش هرگز منشاء اثرى نبوده و گرهى از کارها نگشوده است
آدمِ غريب شکسته‌دل است٭
٭ يا: غريب دلشکسته است
آدم غريب کور است
رک: غريب کور است
آدم فقير را از شهر بيرون مى‌کنند
رک: فقيرى عيب نيست
آدمِ فقير مرگش سايه ندارد
رک: آدم فقير مرگش صدا ندارد
آدمِ فقير مرگش صدا ندارد
نظير:
آدم فقير مرگش سايه ندارد
- مرگ فقرا و تنگ‌اغنيا صدا ندارد
آدمِ فقير نه عزاش باشد نه عروسيش
نظير:
مرغ را هم در عروسى سر مى‌بُرَّند هم در عزا
- آدم گدا نه عروسيش باشد نه عزا
آدمِ فقير و بيچاره کار خودش را خودش مى‌کند!
روزى حاکمى يا خادمان و ملازمان خود از کوچه‌اى مى‌گذشت. در وسط کوچه به سوداگرى برخورد که با کودک خردسال خود سوار بر الاغى از آنجا مى‌گذشت. حاکم به سابقهٔ آشنائى و دوستى که با سوداگر داشت رو به وى کرد و به شوخى گفت: 'حاجى‌آقا، ماشاءالله پسرت خيلى به خودت شباهت دارد!' سوداگر که مردى بذله‌گو و شوخ بود در جواب حاکم گفت: 'آدم فقير و بيچاره کار خودش را خودش مى‌کند' !
رک: فقير و فقرا خودشان کارهاى خودشان را انجام مى‌دهند.
آدمِ قدبلند عقلش تا ظهر است
رک: قامت بلند نشان حماقت است
آدمِ قدبلند عقلش تا قوزک پايش است
رک: قامت بلند نشان حماقت است
آدمِ قدبلند عقلش گِرد است
رک: قامت بلند نشان حماقت است
آدمِ قرتى و خرِ ضرطه‌اى بار به منزل نمى‌رسانند
آدم قوزى قوز خودش را نمى‌بيند
رک: آب صداى شرشر خودش را نمى‌شنود
آدمِ کر آواز بلبل را نمى‌پسندد
رک: آقاى کچل نوکر زلف‌دار نمى‌خواهد
آدمِ کم‌رو گرسنه از سفره بلند مى‌شود
رک: آدم کم‌رو هميشه کلاهش پسِ معرکه است
آدمِ کم‌رو هميشه سرش بى‌کلاه مى‌ماند
رک: آدم کم‌رو هميشه کلاهش پسِ معرکه است
آدمِ کم‌رو هميشه کلاهش پسِ معرکه است
رک:
آدم کم‌رو هميشه سرش بى‌کلاه مى‌ماند
- آدم کم‌رو گرسنه از سر سفره بلند مى‌شود
- هر که رودارى کند خانه‌دارى نکند
- آنکه بوَد شرم و حيا رهبرش خلق ربايند کلاه از سرش (ايرج ميرزا)
- بينوائى نتيجهٔ شرمگنى است (قابوس‌نامه)
آدمِ کوتاه‌قد آنقدر که روى زمين است دو آنقدر زيرزمين است
نظير: هَتَل هَتَل هوتوله، بترس از آدم کوتوله!
آدمِ کور اگر ناودان خانه‌اش طلا باشد باز هم مستحق است
آدم که بدبخت شد مرگ برايش عروسى است
آدم که بى‌پول شد نازک‌دل مى‌شود
آدم که پير شد حريص مى‌شود (يا: حرصش جوان مى‌شود)
آدم که گدا ميشه شکمش هم چهارتا ميشه! (عامیانه )
آدمِ گدا اين همه ادا؟
نظير:
آدم ژنده و دماغ‌گنده!
- افاده‌اش به نوّاب مى‌رسد گدائيش به عباس دوس
- افاده‌ها طبق‌طبق، سگ‌ها به دورش وق و وق!
آدمِ گدا نه عروسيش باشد نه عزا
رک: آدم فقير نه عزاش باشد نه عروسيش
آدمِ گرسنه ايمان ندارد
رک: شکم گرسنه ايمان ندارد
آدمِ گرسنه سنگ را هم مى‌خورد
رک: براى آدم گرسنه نان خالى پلو است
آدمِ گرسنه نان سنگک خواب مى‌بيند
نظير:
آدم برهنه کرباس دولّا پهنا خواب مى‌بيند
- گربه همه شب موش در خواب بيند
- مرغ گرسنه ارزن خواب مى‌بيند
- شتر در خواب بيند پنبه‌دانه
- گر به دنبه خواب بيند
- گرگ بيند دنبه اندر خواب خويش (مولوى)
- تشنه در خواب آب مى‌بيند
- گربه همه شب به خواب بيند دنبه
- به خوابِ تشنه‌لبان دائم آب مى‌آيد (يحيى کاشانى)
آدمِ گرسنه نقش پاى شتر را نان مى‌پندارد
نظير:
گرسنه را پرسيدند از ماه چند است؟ گفت: پانزده نان!
- از گرسنه پرسيدند دو پانزده تا چند تا مى‌شود! گفت: يک نان تمام!
آدم گيوه‌گشاد يا منجم مى‌شود يا شاعر
نظير: آدم تنبل يا شاعر مى‌شود يا منجم
آدمِ مشکل‌پسند پشکل‌پسند مى‌شود!
آدمِ مفتخور دنبال خر مرده مى‌گردد تا نعلش را بکَنَد
نظير: آدم مفتخور دنبال ضوطهٔ بى‌صاحب مى‌گردد
آدمِ مفتخور دنبال ضوطهٔ بى‌صاحب مى‌گردد!
رک: خر ناخنکى صاحب سليقه مى‌شود
آدمِ مفتخور صاحب سليقه هم مى‌شود!
رک: خرناخنکى صاحب سليقه مى‌شود.
آدمِ مفلس را سر نمى‌بُرند
نظير: آدم فقير را سر نمى‌بُرند.
رک: مفلس در امان خداست
آدمِ مقروض حرفش مفت است!
نظير: آدم مقروض هميشه ناروا مى‌گويد
آدمِ مقروض هميشه سنگش جاى پارسنگ است
نظير: آدم مقروض هميشه هشتش گرو نه است
آدمِ مقروض هميشه ناروا مى‌گويد!
نظير: آدم مقروض حرفش مفت است
آدمِ ممسک امانت‌دار خداست
يعنى شخص ممسک از دارائى و ثروت خود بهره نمى‌برد و تموّل و ثروت او پس از مرگش نصيب ديگران مى‌شود. فردوسى اين مطلب را به‌عنوان پندى به ممسکان در دو بيت نغز چنين بيان داشته است.
بخور آنچه دارى به فردا مپاى که فردا مگر ديگر آيَدْش راى
ستاند ز تو ديگرى را دهد جهان خوانَيش بى‌گمان بر جهد
آدمِ ناشى سُرنا را از سرِ گشادش باد مى‌کند
رک: سُرنا را که دست آدم ناشى بدهى از سر گشادش باد مى‌کند
آدمِِ نبايد تيشهٔ رو به خود باشد
رک: تيشه است و رو به خود مى‌تراشد.
آدم نبايد جائى بخوابد که آب زيرش برود
آدم نبايد روزهٔ شک‌دار بگيرد
آدم نبايد مُلا نقطى باشد
نظير: عاقلان در پى نقط نروند
آدمِ نترس سرِ سلامت به گور نمى‌برد
رک: جسارت زياد جوانمرگى مى‌آورد
آدمِ ندار را سر نمى‌برّند
رک: فقيرى عيب نيست
آدمِ نفهم خوشتر مى‌خندد
رک: دنيا به کام ابلهان است
آدمِ نفهم هزار من زور دارد
نظير: خر هم خيلى زور دارد
رک: دنيا به کم ابلهان است
آدم نمى‌داند به کدام سازش برقصد
نظير:
به کدام سازت برقصم؟
- به کدام دنده بخوابانمت که بادت در نرود؟
- يک چوب مى‌خواهم نه تر باشد نه خشک نه چنبر!
- آخر به چه ساز او رقصم من بيچاره


همچنین مشاهده کنید