سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

آفرینش، معاد و ...


  آفرينش در کيش مانى
مانى مى‌گفت: پس از آن هر يک از اراکنه(اراکنه جمع ارکون معرب آرخون در يونانى به معناى دقان عظيم (اقرب‌الموارد)، در اينجا به شيطان و پيروان او اطلاق مى‌گردد (ملل و نحل شهرستانى ج ۲ ص ۱۳۳).) و ستارگان و زجر(زجر به فتح‌زا و سکون جيم به‌معنى طردکننده و راننده است در اينجا مقصود فرشته‌اى است که ابرها را مى‌راند (اقرب‌الموارد).) و حرص و شهوت و گناه با يکديگر نزديکى کرده از آميزش آنها، انسان اول که همان آدم است به‌وجود آمد و اين‌کار را دو آرکون نر و ماده انجام دادند و پس از آن آميزش ديگرى رخ داد که از آن زن زيبائى که حوا باشد پديدار گرديد. همين‌که فرشتگان پنج‌گانه مزبور در آن نوزاد و خوشبوئى خدائى خدائى را که حرص ربوده و در آنها نهاده بود مشاهده کردند، از بشير و ام‌الحيات و انسان قديم و روح‌الحيات درخواست کردند که کسى را روانه دارند تا آن نوزاد قديم (آدم) را رهائى بخشند. دانش و نيکوکارى را براى او روشن سازند و از اهريمنان نجاتش دهند. آنها عيسى را با يک الهه فرستادند تا به‌سوى آن دو آرکون روى آورده هر دو را به زندان اندازند و نوزاد قديم را نجات دهند، آنان چنين کردند و نوزاد را نجات دادند و عيسى به نوزاد (آدم) روى آورده سخنانى براى او ايراد کرد.
بهشت جاودان و خدايان و دوزخ و اهريمنان و زمين و آسمان را براى او شرح داد و وى را از حوا ترسانيده از او خواست که از وى دورى جويد و از نزديک شدن به او بپرهيزد. او هم اين کارها را انجام داد، پس از آن آرکون نر به‌سراغ دختر او که حوا بود آمد و از روى شهوتى که داشت با وى نزديکى کرد. حوا پسر زشت‌رو و أشقري(اشقر: سرخ‌موي، مرد سرخ و سفيدى که سرخى او غالب باشد (فرهنگ معين)) زائيد که نام او را قاين نهاد. اين پسر با مادر خود حوا نزديکى کرد که حاصل آن پسر سفيد‌روئى به‌نام هابيل گرديد. قاين دوباره با مادر خود نزديکى کرد و بر اثر آن حوا دو دختر زائيد که نام يکى حکيمة‌الدهر و نام ديگرى ابنة‌الحرص بود. قاين دخترت خود ابنة‌الحرص را به‌زنى گرفت و حکيمة‌الدهر را هابيل به‌زنى خود انتخاب کرد. در حکيمة‌الدهر از نور و حکمت خدا بهره‌اى بود که ابنة‌الحرص از آن بى‌بهره بود. يکى از فرشتگان گذارش به حکيمة‌الدهر افتاد به وى گفت: خود را به‌خوبى نگهدار، چون از تو دو دختر پيدا شود که شادمانى خداوند را به کمال رساند. سپس با او نزديکى کرده دو دختر از او پيدا شد که يکى فرياد ديگرى را برفرياد ناميد.
اين خبر به هابيل رسيد از خشم برافروخته شد و اندوه و غم سراپاى وجود او را گرفت و از او پرسيد: اين دو فرزند را از کجا آورده‌اي؟ گمان دارم از قاين باشند و او است که با تو آميزش کرده است. حکيمة‌الدهر چگونگى صورت آن فرشته را براى او شرح داد ولى هابيل قانع نشده، نزد مادر خود حوا رفت و از قاين شکايت کرد و گفت: خبر دارى که او با خواهر و زن من چه کرده است. قاين که از اين اتهام آگاه شد تصميم به از بين بردن هابيل گرفت و با کوبيدن سنگى بر سر او وى را کشت و حکيمة‌الدهر را به‌زنى گرفت. پس از اينکه آرکون‌ها و آن‌صنديد (همان آرکون، پدر حوا که با دختر او حوا جمع شده و قاين به‌وجود آمده بود) و حوا آن کار را از قاين ديدند افسرده شدند و صنديد به حوا زبان سحر زده کند، او نيز رفت و اين کار را انجام داد و اکليلى از گل‌هاى شنجر براى او برد. همين‌که آدم او را ديد از يادى شهوت با وى آميزش کرد و حوا آبستن شد و پسر زيبا و خوب‌صورتى زائيد. اين خبر که به صنديد رسيد اندوهناک شد و بيمار گرديد و به حوا گفت: اين نوزاد از ما نيست و بيگانه است. حوا خواست آن نوزاد را بکشد ولى آدم او را گرفت و به حوا گفت: من او را با شير گاو و ميوهٔ درخت غذا خواهم داد، او را گرفت و با خود برد. صنديد آرکون‌ها را فرستاد تا آن درخت و گاو را بربايند و از آدم دور دارند. آدم چون اين کار را ديد نوزاد را گرفت و به دور او سه دايره کشيد. بر دايرهٔ اول نام فرشتهٔ جنان و بر دايرهٔ دوم نام انسان قديم و بر دايرهٔ سوم نام روح‌الحيات را گذاشت و با خداى خود مناجات کرد و به عجز و لابه از او کمک خواست و گفت: اگر من گناهکار هستم اين نوزاد چه گناهى دارد؟ پس از اين يکى از آن سه نفر (أقانيم ثلاث)(تثليث مسيحيان که عبارت است از اب، ابن، روح‌القدس) با شتاب تمام در حالى که اکليل بهاء را دردست داشت نزد آدم آمد. صنديد و آرکون‌ها که او را ديدند پى کار خود رفتند. در آن هنگام درختى بر آدم نمودار گرديد که لوطيس(Lotis معرب لوتوس، همان درخت افسانه‌اى معروف که در اديسه شرح آن آمده است.) نام داشت و از آن شير تراوش مى‌کرد آدم از آن شير کودک را تغذيه کرد و کودک را شاتل (Shatel) نام نهاد.
صنديد از دشمنى و کينه‌توزى دست برنداشت و به حوا گفت: نزد آدم برو شايد بتوانى وى را به‌سوى ما بازگرداني، او نيز رفت و آدم را فريب داده و با او آميزش کرد. شاتل که وى را مى‌ديد به موعظه و سرزنش او پرداخت و به او گفت: بيا با همديگر به سمت مشرق و به طرف نور و حکمت خدا برويم. پس با هم به آنجا روانه شده رحل اقامت گزيدند. آدم در همان‌جا بود تا از دنيا رخت بر بست و به بهشت رفت و شاتل و فرياد و برفرياد و مادر آنها حکيمة‌الدهر در صديقوت(صديقوت نام محل و پرستشگاه بود و از مشتقات صديقون است.. دکر ماتسوخ آلمانى اين کلمه را ماخوذ از Kusta و Mshnia مى‌داند که معناى او صداقت خالصانه در ايمان است.) بودند تا وفات يافتند و حوا و قاين و ابن‌الحرص به دوزخ رهسپار گرديند.
  معاد و قيامت از نظر مانى
مانى مى‌گويد: 'اگر مرگ به‌سراغ شخص صديقي(پيروان ماني، درستکاران) آيد، انسان قديم، فرشته‌اى را به‌صورت حکيمى راهنما به‌سوى او مى‌فرستد و سه فرشته با او همراه هستند که با خود کوزه آب و جامه و تاج و ديهيمى از نور دارند و جوانى شبيه به آن صديق همراه آنها خواهد بود، اهريمن و حرص و شهوت و اهريمنان ديگر بر او ظاهر شوند. همين که صديق آنها را مشاهده مى‌کند از فرشته‌اى که به‌صورت حکيم راهنما است. و آن سه فرشتهٔ ديگر يارى مى‌جويد، آنها به وى نزديک مى‌شوند چون چشم اهريمنان به آن فرشتگان مى‌افتد پا به فرار مى‌گذارند. همراهان جامه و تاج و ديهيم را به او مى‌پوشانند و کوزهٔ آب را به دست او مى‌دهند و او را در ستونى از ستايش به فلک ماه نزد انسان قديم و نهنهه(Nahnahe - نهنهه - نهيب و بانگ زدن براى بيم دادن و منع نمودن (اقرب‌الموارد)) ام‌الحيات، به همان‌گونه که در جنان‌النور بود، مى‌برند. ولى جسد او همانطور که هست مى‌ماند تا آفتاب و ماه و الههٔ تابان، قواى او را که آب و آتش و نسيم است به خود جذب کنند و سپس به آفتاب درآمده و در آنجا الهه گردد و باقيماندهٔ جسد او را که ظلمت محض است به دوزخ اندازند.
و اما انسان ستيزه‌جوئى که اين کيش و نيکوکارى را پذيرفته و با اين دو چيز و صديقان همراهى داشته، هنگامى‌که مرگ او فرا رسد، آن الهه‌ها حاضر گردند و اهريمنان نيز حاضر شوند و او به استغاثه درآيد و به کردار نيک خود و نگهبانى که از کيش و صديقان داشته توسل جويد و آنها وى را از اهريمنان رهائى بخشند. او در اين عالم مانند کسى است که در خواب چيزهاى هراس‌انگيز ببيند و در گل و لاى فرو رفته باشد و اين حال ادامه دارد تا وقتى که نور او و روح او خالص شود و لايق پيوسته به صديقان گردد و جامهٔ آنها را پس از مدتى که درحال تردد بود بپوشد.
ولى انسان گناهکار که حرص و شهوت بر او غلبه داشته هنگامى که مرگ به سراغ او آيد، اهريمنان حاضر شوند و او را گرفته شکنجه و آزار دهند و آن الهه‌ها نيز حاضر شوند و آن پوشاک‌ها را با خود دارند و او گمان کند که براى نجات او آمده‌اند، در حالى‌که آمدن آنها براى سرزنش و يادآورى کارهاى زشت او بوده و قصد اتمام حجت را دارند که از همراهى و کمک به صديقان خوددارى کرده است و در همين حالت آنقدر در اين عالم مى‌ماند تا کار او به سر رسد و به دوزخ سرازير گردد.
مانى مى‌گويد: 'اين است سه راهى که روان انسانى با آنها سر و کار دارد . بهشت براى صديقان و عالم هول و بيم (برزخ) براى نگهبانان کيش و ياوران و صديقان و دوزخ براى انسان گنهکار و شرير' .
مانى مى‌گويد: 'پس از انجام مراحل اوليه، انسان قديم از عالم جدي(جدى ستاره‌اى است نزديک قطب شمال که قبله از آن شناخته مى‌شود.) و بشير(بشير فرشتهٔ مژده‌دهنده و بشارت دهند.) از مشرق و معمار بزرگ از يمن(آن قسمت از زمين‌هاى گودى است که در طرف راست قبله است (اقرب‌الموارد)) و روح‌الحيات از مغرب آمده بر اين ساختمان با عظمت که بهشت نوين است بايستند و دوزخ را دور زده در آن نظر افکنند، سپس صديقان از جنان به‌سوى آن نور آمده و در آن مى‌نشينند . پس از آن با شتاب تمام به مجمع الهه مى‌روند و گرداگرد دوزخ ايستاده به گناهکاران نگاه مى‌کنند که زير و رو مى‌شوند و در آن دوزخ با حيرت به ناله درآمده‌اند، در حالى‌که دوزخ به صديقان نمى‌تواند زيان برساند. همين‌که چشم دوزخيان به صديقان مى‌افتد، به لابه و التماس درمى‌آيند و آنها هم جز سرزنش و ملامت جوابى نمى‌دهند که مفيد به حال آنها باشد، همين امر بيشتر موجب پشيمانى گناهکاران مى‌گردد و اندوهى بر اندوه آنها مى‌افزايد و اين دوزخ تا ابد جايگاه گناهکاران و افراد شرير است' .


همچنین مشاهده کنید