یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

هر که در عشق چو من عاجز مضطر باشد


هر که در عشق چو من عاجز مضطر باشد    جای رحم است بر او گر همه کافر باشد
قاتلی خون مرا ریخت که مقتولش را    باز بر سر هوس ضربت دیگر باشد
گر صبا دم زند از مشک ختن عین خطاست    با دماغی که از آن طره معطر باشد
من ندانم که لب از وصف لبش بربندم    سخن قند همان به که مکرر باشد
مشت خاکم ز لحد رقص کنان برخیزد    وعده وصلش اگر در صف محشر باشد
پر کند سیل سرشکم ز میان بنیادش    گر میان من و او سد سکندر باشد
خم آن طره‌ی مشکین و دل مسکینم    مثل شهپر شاهین و کبوتر باشد
واقف از حال پراکنده‌دلان دانی کیست    دل جمعی که در آن جعد معنبر باشد
گر تو در مجلس فردوس نباشی ساقی    می ننوشم اگر از چشمه‌ی کوثر باشد
در ره عشق اگر بخت فروغی این است    یار باید که جفاکار و ستمگر باشد


همچنین مشاهده کنید