دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

من این عهدی که با موی تو بستم


من این عهدی که با موی تو بستم    به مویت گر سر مویی شکستم
پس از عمری به زلفت عهد بستم    عجب سر رشته‌ای آمد به دستم
ز مویت کافر زنار بندم    ز رویت هندوی آتش پرستم
کمند عشق را گردن نهادم    طناب عقل را درهم گسستم
ز مستوری چه می‌پرسی که عورم    ز هشیاری چه می‌گویی که مستم
شراب شادکامی را چشیدم    سبوی نیک نامی را شکستم
به شمشیر از سر کویش نرفتم    به تدبیر از خم بندش نجستم
فزون تر شد هوای او پس از مرگ    تو پنداری کزین اندیشه رستم
چنین ساقی ز خویشم بی خبر ساخت    که آگه نیستم از خود که هستم
گواه دعویم پیر مغان است    که مست از جرعه‌ی جام آلستم
قیامت چون نخوانم قامتت را    که تا برخاستی، از پا نشستم
چه گفتی زان سهی بالا فروغی    که فارغ کردی از بالا و پستم


همچنین مشاهده کنید