دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

حکایت


یکی در بیان سگی تشنه یافت    برون از رمق در حیاتش نیافت
کله دلو کرد آن پسندیده کیش    چو حبل اندر آن بست دستار خویش
به خدمت میان بست و بازو گشاد    سگ ناتوان را دمی آب داد
خبر داد پیغمبر از حال مرد    که داور گناهان از او عفو کرد
الا گر جفا کردی اندیشه کن    وفا پیش گیر و کرم پیشه کن
یکی با سگی نیکویی گم نکرد    کجا گم شود خیر با نیکمرد؟
کرم کن چنان کت برآید زدست    جهانبان در خیر بر کس نبست
به قنطار زر بخش کردن ز گنج    نباشد چو قیراطی از دسترنج
برد هر کسی بار در خورد زور    گران است پای ملخ پیش مور


همچنین مشاهده کنید