دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


اوضاع گرافیک، خیلی بد نیست!


اوضاع گرافیک، خیلی بد نیست!
«ساعد مشکی» متولد ۱۳۴۲ گناباد و از سرشناس ترین گرافیستهای معاصر است. او را بیشتر با طرح جلدهایش می شناسیم که بر کتابهای مختلف نقش بسته اند، چه آن زمان که به همراهی نشر «ماه ریز» کتابهای متفاوتی رااز جهت گرافیک و قطع و اندازه، به مخاطبان هدیه کرد و چه امروز که در نشر «مشکی» ادامه همان راه را با تجربیاتی جدید طی می کند. «مشکی» علاوه بر کار نشر و فعالیت در حوزه گرافیک، در دانشگاههای مختلفی هم تدریس می کند.بااین گرافیست موفق و خوش ذوق در روز جهانی گرافیک به گفتگو نشستیم. با امید اینکه روزی شاهد پیشرفتهای بیشتری در عرصه طراحی گرافیک این سرزمین باشیم.
▪ برای شروع بفرماید گرافیک فرهنگی ما در مقایسه با گرافیک کشورهای پیشرفته چه وضعیتی دارد؟
ـ به نظرم اوضاع خیلی بد نیست، فقط مشکل این است که طراحی گرافیک خیلی دیده نمی شود وگرنه وضعیت طراحی گرافیک ما خیلی یأس آور و ناامید کننده نیست. ما برای پوسترهای فرهنگی جایی نداریم تا مخاطب این نوع کار را ببیند و از آن استفاده کند. مشکل گرافیک ما، بیشتر به قسمت مدیریتی و اجرایی مربوط است.
▪ درباره چرایی دیده نشدن گرافیک فرهنگی توضیح بیشتری دارید؟
ـ مشکل از طرف مدیران است. خیلی از مدیران ما به زبان ساده این کاره نیستند!
▪ و برای حل این مشکل چه پیشنهادی می دهید؟
ـ بهترین و مؤثرترین پیشنهاد این است که از مدیران لایق فرهنگی استفاده شود !مدیرانی که ارزش کارهایی از این دست را بدانند. وقتی یک مدیر ما ذهنیت زیبایی شناسانه ندارد، نمی شود از او توقع داشت که به طور مثال اهمیت پوستر فرهنگی را بداند و به دنبال این باشد که در زندگی و معماری شهری، جایی برای دیده شدن آن طراحی شود.
▪ و وقتی این چیزهایی که گفتید اتفاق نیفتد، چه مشکلاتی پیش می آید؟
ـ معماری ما زشت می شود !مسجد زیبا ساخته نمی شود ما محل نصب پوستر نداریم، معمار خوب داریم، اما ساختمان زیبا ساخته نمی شود. گرافیست خوب داریم، اما پوستر خوب برای فلان جشنواره تولید نمی شود و هزاران مشکل دیگر.
▪ مشخصاً کدام نهاد و سازمان در مشکلات و کاستی های این عرصه نقش دارد؟
ـ همه نهادها می توانند دراین نارسایی ها سهم داشته باشند، از شهرداری گرفته تا خیلی از سازمانهای دیگر.
به طور مثال شهرداری باید در سطح شهر مکانهایی برای نصب پوستر فرهنگی طراحی کند. البته درباره پوسترهای تبلیغاتی این مشکل وجود ندارد، چون شهرداری از این نوع کار درآمد کسب می کند. مشکل بیشتر در قسمت پوسترهای فرهنگی دیده می شود. به طور مثال تئاتر معتبری از آقای بیضایی به روی صحنه می رود، اما در سطح شهر، شما پوسترهای این نمایش را نمی بینید، در حالی که چنانچه این کار در پاریس انجام می شد سطح شهر از پوسترهای این نمایش فراوان به چشم می خورد، چون آنجا برای این نوع کارها فکر و برنامه ریزی شده است. در بحث پوستر، نیمی از سهم کار تجارت است و نیم دیگر، سهم کار فرهنگی.
▪ شما به عنوان یکی از گرافیستهای مطرح امروز، سعی کرده اید با نهادی مثل شهرداری ارتباط بگیرید و به آنها برنامه بدهید تا قسمتی از این مشکلات بر طرف شود؟
ـ بله! در برنامه « دو قدم مانده به صبح» اینها را مطرح کردم. دوستان ناراحت شدند و با اینکه قرار ملاقات داشتیم، جواب ندادند. این موضوع را از طرف انجمن صنفی هم مطرح کردیم. بارها و بارها گفته ام همان طور که موزه هنر فلسطین داریم، باید موزه گرافیک ایران هم داشته باشیم.
و این را در آخرین دیدارم با معاون فرهنگی شهرداری تهران هم مطرح کردم، چون اکنون ما گرافیستهای بسیار توانایی داریم و کارهای ارزشمندی در این زمینه انجام می شود و ایجاد موزه برای این هنر یک نیاز ضروری است که تاکنون از انجام آن غفلت شده و در این اتفاق هم، مسؤولان مقصرند !شما اگر به گذشته نگاه کنید می بینید آدمی مثل شیروانلو کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را راه اندازی می کند و حاصل کار، تربیت نسلی از بهترین های هنر و ادب ایران می شود. کسانی که آبروی هنر این سرزمینند، عباس کیارستمی، فرشید مثقالی، مرتضی ممیز، احمد رضا احمدی و خیلی های دیگر اما در حال حاضر، با این همه بودجه و امکانات، کانون خوب کار نمی کند. « دارا» و « سارا» را مقایسه کنید با انیمیشن های آقای صادقی. چند سال قبل رفتیم کانون و اعلام کردیم حاضریم کتابهای آقای مثقالی، دادگر، زرین کلک و صادقی را تجدید چاپ کنیم. متأسفانه مسؤول روابط عمومی آن زمان کانون اصلاً خبر نداشت که کتابهایی از این بزرگان در آرشیو دارند. به من هم صد میلیارد تومان پول بدهند خودم را خفه می کنم، چون نمی دانم این مقدار پول را چگونه هزینه کنم. من مدیریت اقتصادی ندارم دوستان هم مدیریت هنری.
▪ تبلیغات می تواند در پیشرفت گرافیک ما نقش داشته باشد؟
ـ صد در صد، البته اگر باند و باند بازی و مافیایی در کار نباشد !به طور مثال در تهران، بیلبوردها در دست یک گروه خاص است و بدون تردید با این وضعیت، ما نباید توقع ایجاد رقابت در عرصه گرافیک را داشته باشیم.
وقتی رقابتی در بین نباشد، بیلبوردها فقط پولسازی می کنند.
متأسفانه وضع تبلیغات هم در کشور ما اسفبار است، چون به طور مثال ما در بخش صنایع خوش سلیقه نیستیم و آنها از گرافیستها توقع زیادی ندارند. طبیعتاً اگر سفارش دهنده خوب باشد، کار خوب هم تولید می شود.
▪ این سلیقه و توقعی را که می فرمایید چگونه باید ایجاد شود؟ چون گاهی ما مدیری داریم که سلیقه پایینی دارد، در نتیجه سلیقه پایین هم توقع پایینی دارد.
ـ در این زمینه طراحان گرافیک ما هم بی تقصیر نیستند، به این جهت که بعضی اوقات خیلی تابع سفارش دهنده اند.
شرکتهای بزرگ تجاری دفترچه های تبلیغاتی دارند که وقتی به یک کشور می فرستند شما مجبورید عین همان تبلیغ را اجرا کنید، فقط زبان نوشتاری عوض می شود. مثلاً در ایران فونت فارسی می شود و در ژاپن ژاپنی. آنها برای این کارها زحمت فراوان کشیده اند، تحقیقات میدانی انجام داده اند که چگونه می شود در سلیقه و انتخاب خریدار و بازار نفوذ کرد، اما محصولات ایرانی این طور نیست. اینجا بحث بر سر این است که من گرافیست تا چه اندازه می توانم به مشتری و سفارش دهنده کار، ایده ام را بقبولانم. مشکل عمده ما این است که تصور می کنیم تبلیغات، کار طراح گرافیک است، در حالی که در هیچ کجای دنیا، تبلیغات کار یک طراح گرافیک نیست. تبلیغات، وظیفه تیم تبلیغات است که بخش بسیار کوچک آن گرافیست است. مثلاً بین پنج تا هفت درصد. بقیه، کار تحقیقات و عوامل دیگر است. پس فرآیند تبلیغات به طراحی گرافیک ارتباطی ندارد.
▪ شما تا چه حد به سلیقه سفارش دهنده کار پیش می روید؟
ـ سفارش دهنده کارهای بنده، سفارش دهنده فرهنگی است. آنها به خاطر لطفی که به بنده دارند سراغم می آیند و من هم کاری را انجام می دهم که دلم می خواهد. در فرآیند تولید کار دخالت نمی کنند، هر چند ممکن است بعد از خلق یک کار بگویند از این کار ناراضی هستیم!
▪ چه ارتباطی باید بین سفارش دهنده یک کار گرافیکی و سفارش گیرنده یعنی گرافیست باشد؟
ـ یک رابطه متقابل. شما باید اگر سفارش دهنده اشتباه می کند با او چانه بزنید. اصطلاحی است در فروش که می گوید: «فروش از وقتی شروع می شود که مشتری نه بگوید» وگرنه قبل از آنکه مشتری به قصد خرید آمده است به چانه زنی نیازی نیست! اگر شما جنس خوبی دارید و به دنبال فروش آن به مشتری هستید، پس باید بحث کنید و کلنجار بروید تا مشتری راضی شود.
▪ مشخصه یک اثر گرافیکی ایرانی چیست؟
ـ جوهره ایرانی! خیلی از نمادهای آثار ما، مثل خط ایرانی وبعضی از نمادها مثل طرحهای اسلیمی و بته جقه ها، خیلی نشانه ایرانی بودن اثر نیست، چون ممکن است یک خارجی هم این کار را انجام دهد.
▪ اگر خط و نماد ایرانی را از یک اثر گرافیکی بگیریم، جوهره ایرانی در این اثر چگونه به وجود می آید؟
ـ بحث دشوار و پیچیده ای است، اما اتمسفر و فضاست که نشان می دهد کار کجایی است.
▪ کارهایی که گرافیستهای ما خلق می کنند تا چه اندازه از این مشخصه برخوردار است؟
ـ برای خارجی ها خیلی. آقای مثقالی حرف جالبی می زند. او می گوید: اگر کار نستعلیق در یک پوستر نشانه ایرانی بودن است، مثل این است که شما در ژاپن با دیدن خط ژاپنی بر روی یک بسته چای احساس «ذن» به شما دست بدهد !تصویر و تصوری که ما این جا از «ذن» داریم، خیلی خیلی متفاوت است با تصور یک ژاپنی یا یک چینی. اصلاً آن فضای منفی برای ما قابل درک نیست، اگرچه وقتی آنها هم سراغ خط ما می آیند با همین تصور و روحیه می آیند.
کارهایی را انتخاب می کنند و به آنها جایزه می دهند که شما حاضر نیستید آن کار را در کلکسیون خودتان داشته باشید!
بنابراین معلوم است که طرف فضا و اتمسفر موضوع را درک نکرده است. چون فقط ظاهر قضیه را دیده! هر وقت خارجی ها به ایران می آیند به ما می گویند: « می شود شما فونت خارجی استفاده نکنید؟» می پرسیم چرا؟ می گویند: « چون شما فونت و روحیه فونت را نمی شناسید! فقط تصور می کنید فونت زیباست و با فرم کار شما هم هماهنگ است» و البته دقیقاً همین حرف را ما هم به آنها می گوییم اینها سمبل ونمادهای کوچکی با نام خط است، اما وقتی همین نماد کوچک، در یک فرهنگ چند هزار ساله غلت خورده و تنفس کرده و به موجودیتی قابل توجه تبدیل شده است، پس چنانچه آنها با دیدن نستعلیق در کار ما بگویند: «به به» دلیل بر خوب بودن کار نیست.
▪ در جایی گفته اید: امروزه جایگاه طراحی حروف در کشور ما جدی گرفته نمی شود و پروژه های طراحی حروف روی زمین مانده و کسی جرأت نزدیک شده به آن را ندارد. در این باره توضیحی می دهید؟
ـ آقای مثقالی گفته اند!
▪ اما من از زبان شما در گفتگو با یکی از دوستان گرافیست خوانده ام.
ـ بله پروژه طراحی فونت فارسی، دشوار است و اجرای آن هم به مدیریتها بستگی دارد. اگر این کار را به شرکتهای خصوصی واگذار کنند، یعنی شرکتها بتوانند فونتها را بخرند و در مقابل پولی به سازنده فونت بپردازند، خیلی خوب است و برای طراح فونت ایجاد انگیزه می کند، زیرا فونت فارسی پر هزینه است و طراح باید در مقابل زحمت فراوانی که می کشد از لحاظ مالی هم تأمین شود. مشکل دیگر ما این است که «فونت متن» نداریم، اما «فونت تیتر» زیاد داریم و طراحی «فونت متن» بسیار دشوار است و طراحی حروف، پروژه ای بسیار سخت.
▪ کار دوستان جوان را چگونه می بینید؟
ـ همیشه گفته ام از کار جوانترها باید حمایت کرد و نباید از خطا کردن آنها ترسید، فقط باید ترسید که خطاها ادامه پیدا کند. باید نقد و بررسی انجام و نظرها داده شود، البته آن هم دوستانه! من به شخصه از تجربه های دوستان جوان واهمه ای ندارم.
▪ در جایی، از بعضی از کارهایی که جوانان انجام می دهند گلایه کرده بودید، مانند گذاشتن نقطه «ن» در زیر آن و امثال این کارها.
ـ ببینید این کارها به عنوان یک سری آزمایش خوب است، اما باید دید این کارها به کجا می رسد و متأسفانه گاهی پشت کارهایی از این نوع، توضیح و توجیهی دیده نمی شود.و در توضیح می گویند: « یک اتفاق است، در یک لحظه»! من می پرسم: « چرا این اتفاق در یک لحظه برای همه و به یک شکل می افتد؟!»بنابراین چنین اتفاقی، نوعی کپی برداری شمرده می شود. پس اگر نمی توانیم کاری را درست کنیم، دلیلی ندارد آن را خراب کنیم.
▪ یعنی فکری پشت این کار نبوده؟
ـ بله! هرچند باز هم می گویم کار می تواند مسیر خود را پیدا کند. در حال حاضر بازی با فونت در گرافیک ما مقداری سروسامان پیدا کرده است.
▪ زمانی نوعی از کتابها را در نشر «ماه ریز» به مخاطب عرضه کردید. کتابهایی با گرافیک وقطع خاص. این پروژه هنوز هم ادامه دارد؟!
ـ بله، این کار اکنون هم در نشر «مشکی» انجام می شود.
▪ تأثیری در فروش کتابها هم داشته است؟
ـ بله، چون بعضی از دوستان می گفتند که کتابها را به خاطر گرافیک آنها خریده اند و استقبال نسبتاً خوب بوده.
▪ و همان مسیر را طی می کنید؟
ـ گرافیک کتابهای تازه، دنباله همان جریان است، اما بدون تردید در این سالها، تجربه من صیقل خورده و سلیقه ام تفاوت کرده پس ممکن است کتابهای تازه، تفاوتهایی باکتابهای قبلی داشته باشند.
▪ و به عنوان آخرین سوال، بفرمایید برای روز جهانی گرافیک چه صحبت خاص دارید؟
ـ امیدوارم وضعیت دانشگاه های ما درست شود!
▪ در چه بخشی از دانشگاه ها مشکل داریم؟
ـ بحث نظام آموزشی، بحث طرح دروس و... مهمتر ازهمه مدیریتها در دانشگاه ها مثلاً رساله های دانشجویان دانشگاه تهران از سال ۶۷ به قبل نیست و نابود شده است، یعنی رساله های برخی افراد سرشناس در عرصه فرهنگ و هنر از بین رفته است. مثلاً رساله آقای کیا رستمی، رساله آقای ممیز، رساله آقای فرشید مثقالی، سهراب سپهری و... اینها یک فاجعه است.
عباسعلی سپاهی یونسی
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید