جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

بازی خطرناک در منطقه


بازی خطرناک در منطقه
بحران جدید خاورمیانه یك بار دیگر بر ناپایدار بودن ترتیبات و تمهیدات در پیش گرفته شده طی شش دهه اخیر برای تثبیت اسرائیل در منطقه خاورمیانه صحه می گذارد.طی شش دهه اخیر تا به امروز قدرت های بزرگ برای حفظ منافع خود به روش های مختلفی در خاورمیانه و مناطق بزرگی در اطراف آن توسل جسته اند، تا در یك رقابت ژئواستراتژیك به تامین منافع و اهداف فراسرزمینی خود دست یابند.
از ایجاد دول عربی دوست و محافظه كار گرفته تا ایجاد گروه های تندرو و افراطی مثل طالبان و القاعده. از ایجاد پادگان های نظامی تا رژیم های تماماً ساختگی و غیرهم جنس در منطقه مثل رژیم اسرائیل.با پایان جنگ جهانی دوم ترتیبات جدیدی بر اثر سیاست های قدرت های شرق و غرب به منصه ظهور گذاشته شد تا ظرفیت های جدید و بزرگ حاصل از پیروزی متفقین، به ویژه آمریكا و شوروی به مرحله عینی درآید.شاید این تصور كه قدرت ها و حكومت های متمایل به سلطه طلبی برای تداوم و ضمانت بقا و پایداری خود به ایجاد دشمن یا دشمن های ساختگی یا فرضی دست می زنند سخت بود ولی گذر زمان و افشای بسیاری از این تلاش ها و اظهارات دست اندركاران و یا آگاهان این تحولات در اردوگاه غرب در قبال شوروی بعد از آن در قبال جهان اسلام، این تصور را به واقعیتی تلخ كه منجر به ایجاد بی اعتمادی میان ملت ها و دولت ها و ایجاد بحران ها و آشفتگی های پشت سر هم در مناطق مختلف جهان شده، تبدیل كرده است.بعد از افول تدریجی تمدن شرق در چارچوب امپراتوری های عثمانی و صفوی و ظهور تمدن های غربی كه از قرن ۱۷ و ۱۸ تا به امروز منجر به تاسیس قدرت های همه یكسره سلطه طلب مثل هلند، پرتغال، انگلیس، فرانسه، آلمان و بالاخره ایالات متحده آمریكا در جهان شد، توسعه طلبی و تجاوز گری در اتاق های هیات های حاكمه این قدرت ها طراحی و اجرا می شد، اما با افزایش ارتباطات و آگاهی عمومی و تاثیر افكار عمومی در جهان غرب كه آن هم ناشی از لزوم رعایت نرم ها و قوانین جدید مدنی توسط دولت ها بود، وجود دشمنان ساختگی و فرضی برای جلب حمایت عمومی، كسب حمایت نخبگان و محافل فكری آنها و اتخاذ سیاست های مورد نظر و عمل دول و قدرت های غربی قرار گرفت، تا جایی كه بدون آماده ساختن این افكار اجرای سیاست های توسعه طلبانه و جنگی غیر قابل دفاع و غیر مشروع شده و منجر به سقوط دولت ها شده است. سقوط دولت آزنار در اسپانیا به واسطه حضور نیرو های این كشور در عراق و عدم حمایت رای دهندگان نمونه بسیار روشن و قاطعی بر این مدعا است.
این دشمن تراشی ها برای بقای قدرت ها لزوم ایجاد پایگاه ها و دوستان ساختگی را نیز ایجاب كرده است.امروزه ایجاد رژیم صهیونیستی در قلب خاورمیانه این سئوال جدی را مطرح كرده است كه آمریكای پیروز بعد از جنگ جهانی دوم در كنار كشورهای عربی دوست و حامی سیاست و منافع خود در منطقه چه نیازی به تاسیس محیط كوچكی با تمام ویژگی های یك پادگان نظامی و انبار تسلیحات در قلب خاورمیانه كه محل تلاقی تمدن ها و ادیان الهی شناخته شده است، دارد.
اگر روزی بسیاری از منتقدین و آزادیخواهان دنیا سعی می كردند با نصیحت و توصیه به آمریكا خطرات تداوم حمایت از رژیم اسرائیل را برای صلح جهانی گوشزد نمایند، امروزه بسیاری از متفكرین و صاحب نظران بی طرف جهان غرب اذعان می كنند كه حمایت همه جانبه از اسرائیل توسط آمریكا و كمتر توسط اردوگاه غرب با هدف اطمینان از تداوم بحران در منطقه و بهره برداری از آثار مادی آن در تجهیز و تامین نیازهای توسعه و صنعت و ضمانت رفاه تبعیض آمیز در غرب در نیمه دوم سده بیست صورت می گیرد.كارخانه های بزرگ اسلحه سازی، بانكداران و صاحبان صنایع بزرگ و كارتل های نفتی و شركت های فناوری های پیشرفته مخابراتی و ارتباطاتی و سایر منابع ثروت غرب بدون تداوم بحران هدایت شده در قلب خاورمیانه نمی توانند اعتماد و اطمینانی از تداوم منافع و حفظ بازار های خود داشته باشند.
جیمز وولفنسون رئیس سابق بانك جهانی می گوید: ما در رفع فقر در جهان موفق نخواهیم شد مگر آنكه عده معدودی به این قائل شوند كه صرف ۹۰۰میلیارد دلار برای تخریب یكدیگر (تولید و تجارت سالانه تسلیحات نظامی) استفاده مناسب و سازنده ای برای توسعه نخواهد بود.((USA today و لذا سیاست های اتخاذ شده در كنار ضعف و از هم پاشیدگی سرزمینی، ملی و هویتی كشورهای مقابل (جنوب) به ویژه در خاورمیانه جولانگاه مناسب تحقق اهداف آمریكا و غرب در منطقه بوده است.هرچند ذكر این واقعیت نیز عین عدالت است كه بسیاری از متفكران و اندیشمندان و صاحبان ایده و نظر در غرب در مجموعه فرهنگی این اردوگاه روزبه روز از سیاست های دولت های خود فاصله می گیرند و با ترویج اندیشه و قلم خود به مبارزه جدی با این رویكرد می پردازند.یازدهم سپتامبر بسیاری از صاحبان اندیشه و آگاه به تحولات جهان را به این تصور كشاند كه شاید این تلنگر مهم تاریخی، قدرت اول جهان یعنی آمریكا را برای بازتعریف سیاست ها و رفتار خود به خود آورد تا سعی نماید براساس واقعیت های جدید، تلخ و در عین حال خطرناك در دنیا كه حاصل سیاست های تحمیلی طی نیم قرن اخیر بوده است تجدید نظر كرده و از ترتیبات جدید و تغییر توازن قوای منطقه ای و بین المللی تمكین نماید.امروز ایجاد و گسترش گروه های افراطی مذهبی در اكثر نقاط خاورمیانه بزرگ و محیط های پیرامونی آن نه تنها كند و محدود نشده بلكه با سرعت و ابعاد بیشتری در حال تولید مثل است و این روند بدون شك از هر زاویه ای نگاه شود به طرف انفجار و فاجعه حتمی پیش خواهد آمد و هیچ كس را در هیج كجا در امان نخواهد گذاشت. در سال ۲۰۰۴ تایم به نقل از منابع اطلاعاتی آمریكا خبر از انهدام و كنترل بیش از ۶۰ درصد كادر و عوامل القاعده داد ولی آیا این ارقام و خوش بینی ها امروز مورد اعتنا است. در حالی كه ارزیابی های جدید منابع غرب از رشد سریع گروه های افراطی كه القاعده را الگو قرار داده اند حكایت می كند.
اگر آمریكا با هدف كنترل جمهوری اسلامی ایران در مرز های غربی افغانستان و كنترل چین، قفقاز جنوبی و روسیه از ایجاد طالبان حمایت كرد، امروز طالبان، القاعده و سایر گروه های افراطی در سراسر منطقه به چالشی خطرناك علیه همه دوستان غرب در منطقه و مآلاً امنیت و صلح و ثبات منطقه ای تبدیل شده اند. و سئوال این است كه آمریكا از این جریان و تحولات خشنود است یا خیر؟ چگونه است كه القاعده و گروه های شبیه القاعده در تمام منطقه در حال فعالیت و گسترش هستند؟
اگر خشنود نیست و مشكل اصلی منطقه را تروریسم می داند، در این صورت چرا به رژیم اسرائیل اجازه داده كه بحث فلسطین و لبنان را به مسئله اصلی خاورمیانه تبدیل نماید؟ همچنین سئوال این است كه اگر از فعالیت و عملیات القاعده در منطقه خشنود است چرا خشنود است؟ آیا دلیل آن لزوم تمركز افكار عمومی آمریكا و جهان بر مسئله فلسطین به جای القاعده و عراق است؟ می دانیم عده ای معتقدند كه آمریكا در گسترش ناامنی و تولید گروه های جدید افراطی و تروریست ها دخیل است، برای اینكه آنها مسبب و توجیه حضور نظامیان این كشور در مناطق مختلف هستند. و لذا مقامات كاخ سفید باید پاسخگوی این تناقضات و دوگانگی ها كه می تواند شرایط بحرانی تری را برای امنیت منطقه به وجود آورد، باشند. بحرانی كه پای آنها، اروپا و سایر متحدین این كشور را می سوزاند.
تداوم اشتباه محاسبه و سیاست های به روشنی غلط آمریكا به گسترش قارچ مانند گروه های افراطی و تندرو مذهبی كه هیچ قاعده اخلاقی و اصولی را برای تحقق اهداف خود برنمی تابند كمك كرده است. لذا آمریكایی ها چگونه فكر می كنند می توانند همانند سال های قبل از یازدهم سپتامبر از برگشتن تیغ امثال القاعده و طالبان علیه خود جلوگیری كنند. در بحران جدید خاورمیانه عربستان، مصر، اردن و سایر دول عرب متحد آمریكا از مقاومت حزب الله اظهار تحفظ می كنند ولی در قبال حركت كور القاعده و طالبان در عراق، افغانستان و سایر مناطق به شرطی كه در سرزمین های خود آنها واقع نشود موضع نمی گیرند و دل نگران نیستند. لذا بی جهت نیست كه برملا شدن زوایای سیاست های پنهان آمریكا در دهه های گذشته و به خصوص بعد از تحولات یازده سپتامبر ،۲۰۰۱ حفظ رهبری القاعده و سایر گروه های تندرو در منطقه با دو هدف:
- حفظ و گسترش حضور نیروها و پادگان های نظامی آمریكا و غرب در منطقه و
- مبارزه با موجودیت حركت های اصیل و ریشه دار مقاومت در منطقه كه بیشتر به دنبال هویت تاریخی و فرهنگی خود هستند، جزء راهكار روشن و بدون چون و چرای این كشور درمی آید.
اظهارات مقامات نظامی و اطلاعاتی و سیاسی غرب دایر بر اینكه آمریكا برای تعقیب و پیدا كردن بن لادن و گروه همراه وی نیروهای غربی حاضر در منطقه را منع و محدود كرده و اداره ذی ربط در دستگاه های داخلی آمریكا را برچیده است حكایت از ماجراجویی خطرناك و سیاست های غیرقابل اعتماد آمریكا در منطقه دارد. خارج از اینكه اظهارات فوق حكایت از نارضایتی توامان مقامات غربی از دوگانگی سیاسی و رفتاری آمریكایی ها در منطقه می كند، روابط و نوعی رضایت دستگاه های سیاستگزار و موثر آمریكا با گروه های شورشی در منطقه را نیز تداعی می كند. حملات رژیم جدید تل آویو هم مانند اسلاف ایشان علیه مقاومت، حماس و حزب الله و نیز انفجارهای راه آهن بمبئی، تصاویری زنده و واقعی است از بحران های در پیش رو در ابعاد گسترده و فاجعه آمیز در سراسر مناطق خاورمیانه، آسیای جنوب غربی و مناطق مسلمان نشین در اوراسیا.
واكنش غیرمتعارف رژیم صهیونیستی در برابر اسارت یك سرباز خود در فلسطین و نیز اسارت دو سرباز خود در مرز لبنان حكایت از استقبال آمریكا و اسرائیل برای گسترش صحنه درگیری ها، رفع بن بست های موجود در سیاست های آنها و پیشبرد اهداف توسعه طلبانه خود در منطقه می كند. باز كردن بن بست به وجود آمده در مسیر سیاسی رژیم اسرائیل، تبدیل ضعف دولت ائتلافی و غیرمقتدر اولمرت نخست وزیر صهیونیست ها در صحنه داخلی این كشور به قدرت و تاثیر گذاشتن تعاملات آمریكا بر اجلاس گروه هشت در سن پترزبورگ و تضعیف موقعیت روسیه و اندكی چین در منطقه در موضع آنها از همراهی با غرب علیه ایران در پرونده هسته ای و امید به تغییر موازنه در عراق به سود نیروهای آمریكایی از اهداف فوری واكنش صورت گرفته توسط اسرائیلی ها در مرزهای لبنان و حمایت همه جانبه واشینگتن از آنها است. هرچند حزب الله نیز در اقدام به عملیات مذكور بنا بر پیشینه موضوع و خلاف وعده اسرائیلی ها در آزادی همه اسرای لبنانی محق است.
در واقع آنها با هدف قرار دادن مقاومت تاریخی و اصیل در منطقه به تقویت گروه های بی ریشه و بی هویت سر برآورده از بحران ها و تحولات ساختگی دست می زنند. ضمن اینكه تلاش آنها برای خلع سلاح و از كار انداختن ماشین مقاومت در منطقه (فلسطین و لبنان و ایران و سوریه) كه به نوعی با حمایت اخلاقی و سیاسی جهانی روبه رو هستند، سعی می كنند دولت ها و افكار عمومی را به سمت حمایت از خود در مبارزه ساختگی و بی حاصل با گروه های تندرو و بی ریشه در منطقه كه پایگاه های ماندگار و موجهی در افكار عمومی جهان و منطقه ندارند مثل القاعده و شعبه های آن بدون توجه به نتایج فاجعه آمیز كار هدایت و همراه نمایند.
بهمن آقا رضی مدیر كل سابق آسیای غربی وزارت خارجه
منبع : روزنامه شرق