دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


مرد ٢ هزار چهره؛ دریغ از پارسال


مرد ٢ هزار چهره؛ دریغ از پارسال
«مرد دو هزار چهره» برخلاف نسخه پیشینش، انتظارات را برآورده نکرد. حداقل توقع و انتظار این بود که این مجموعه پرطرفدار تلویزیونی، هم چون سال گذشته بتواند هم مخاطبش را بخنداند و هم به فکر فرو برد. دو ماموریت دشواری که کارگردان -مهران مدیری- در بیشتر لحظات سریال «مرد هزار چهره»، از پس آن برآمده بود. اما امسال این اتفاق نیفتاد.«مرد دو هزار چهره» آشکارا بر شانه نسخه اولیه اش نشسته بود و سعی داشت با تکیه بر محبوبیت آن مجموعه موفق، خود را بالا بکشد. موفقیت سریال «مرد هزار چهره» آن قدر زیاد بود که هر کارگردان دیگری را نیز برای ساخت ادامه آن وسوسه کند. به ویژه که ایده مرکزی داستان- جابه جایی یک فرد ساده لوح و قرار گرفتنش در موقعیت های مختلف- توانمندی های لازم برای گسترش یافتن را دارا بود.
یعنی فیلم نامه نویس می توانست با حفظ خصوصیات اصلی شخصیت مسعود شصت چی (یک فرد دست و پاچلفتی و زودباور)، هر بار او را در قالبی جدید بازآفرینی و واکنش های متنوع و متفاوتی را برای او طراحی کند.در این میان نکته مهم و کنجکاوی برانگیز این بود که امسال شخصیت اصلی داستان، قرار است به چه حوزه های جدیدی وارد شود. سال گذشته «مسعود شصت چی»، در قالب چهار چهره پزشک، پلیس، شاعر روشنفکر و رئیس یک باند مافیایی ظاهر شد. در این مسیر فیلم نامه نویس مخاطبان سریال را در هر یک از این چهار ایستگاه متوقف می کرد و با معرفی سنجیده نابهنجاری ها و ضعف های هر کدام از این مشاغل، بار انتقادی روایت را افزایش می داد. شب شعرهایی که با دود و... سپری می شدند (شاعر روشنفکر)، بیمارستان هایی که منافع مادی را در اولویت قرار داده بودند (حرفه پزشکی)، سرهنگ پلیسی که با شکنجه اعتراف می گرفت و رئیس باند مافیایی که حکم پدرخوانده یک عده را داشت، قطعه هایی از پازل سریال «مرد هزارچهره» بود که در کنار هم چهره ای هجوآمیز از وضعیت حرفه های مورد اشاره ارائه می داد.
آن چه موجب شد «مرد هزار چهره» به سریال محبوب سال گذشته بدل شود، لحن جسورانه ای بود که کارگردان در نقد مناسبات اجتماعی به کارگرفته بود. مهران مدیری سال گذشته گره های کور را به خوبی شناسایی و با انتقادهای حساب شده از اتفاقاتی که مابه ازاهای واقعی داشتند، طنز عمیقی را خلق کرده بود.به عنوان مثال رفتارهای آن سرهنگ قلابی تقریبا همان مواردی بود که برخی مطبوعات، در انتقاد به طرح امنیت اجتماعی مطرح کرده بودند. هم چنین داستان های مربوط به بخش بیمارستان، برآمده از نگاه آسیب شناسانه ای بود که کارگردان به نقاط ضعف مناسبات «نظام پزشکی» داشت. همه این ها در کنار هم از «مرد هزار چهره» مجموعه ای ساخته بود که می توانست علاوه بر سرگرم کردن بینندگانش، با زبان طنز حرف دل برخی از آن ها را بزند و کارکرد اصلاح گرایانه هم داشته باشد.امسال فیلم نامه نویس برای «مسعود شصت چی» چهار حرفه فیلم سازی، خلبانی، مربی گری فوتبال و فالگیری را برگزیده بود. به جرأت می توان گفت از بین چهار شغل مورد اشاره، فقط حوزه فوتبال با همان رویکرد پیشین مورد نقد و بررسی قرار گرفت.
چرا که در دیگر حوزه ها نشانی از جسارت و خلاقیت های سال گذشته نبود و جایش را، خرده داستان های بی مایه و خنثی گرفته بود.فوتبال و مسائل حاشیه ای آن بارها در سریال های طنز ٩٠ شبی، دستمایه کار قرار گرفته است. سریال «زیر آسمان شهر» را به یاد آورید که هر بار کفگیر فیلم نامه نویسان به ته دیگ می خورد، گریزی به فوتبال می زدند. اتفاقا بیشتر داستان هایشان هم در این باره بود که گروهی ناآشنا با فوتبال، می خواستند یک تیم حرفه ای تشکیل دهند و دنبال مربیان صاحب نام می گشتند.فوتبال یکی از بی خطرترین حوزه ها، برای بیان انتقادهای تند و صریح است. به این دلیل که فوتبالیست ها به شدت زیر ذره بین هستند و همه حاشیه ها و جنجال هایشان، خیلی زود برملا می شود.
ضمن این که در رابطه با نقاط سیاه فوتبال کشورمان، تا به حال آن قدر افشاگری شده است که حساسیت ها از بین رفته و دست اندرکاران این رشته، به اصطلاح خودمان «پوست کلفت» شده اند.در این شرایط، انتقاد از وضعیت فوتبال کشور- هر چقدر هم که صریح و بی پرده باشد- نمی تواند نقطه قوتی برای یک سریال تلویزیونی به شمار رود.متاسفانه بخش های فوتبالی سریال «مرد دو هزار چهره» به جای آن که روش ها و فرآیندهای سیستم فوتبال کشور را مورد نقد قرار دهد، اشخاص حقیقی را هدف گرفته بود.اشاره های مستقیم، اگرچه ممکن است باعث ایجاد لحظات خنده آور شود اما هم دایره مخاطبان را تنگ تر می کند، هم موجب می شود سریال تاریخ مصرف دار شود. از سویی راه جدیدی باز می کند تا یک سریال تلویزیونی، تبدیل به جایی برای تسویه حساب با افراد معروف شود.نکته جالب آن که فیلم نامه نویس در این قسمت ها خیلی از مسائل ریز و درشت را نادیده گرفته بود و خبرنگاران و روزنامه نگاران را، با تاکید بیشتری مورد لطف و عنایت قرار داده بود!این رویه در یک قسمت دیگر هم تکرار شد، آن جا که «مسعود شصت چی» امید روحانی -منتقد سینما- را فردی بداخلاق و ایرادگیر خواند و از او پرسید: منتقدی شغله؟ یعنی تو بابت فیلم دیدن پول می گیری؟برای آن که ببینید در این مجموعه تلویزیونی، جانب انصاف چقدر رعایت شده است به قسمت های اولیه سریال دقت کنید.
جایی که قرار است فیلم نامه نویس به پشت پرده سینما سرک بکشد و ناگفته های این حوزه را بیان کند. در آن جا «مهران مدیری» فردی منضبط، باشخصیت و کاربلد معرفی می شود که همه به او احترام می گذارند. تنها نکته منفی زندگی اش این است که برای مدتی کوتاه، دچار افسردگی شده که این مسئله هم با رفتن به سفر خارج از کشور حل می شود. بقیه عوامل هم هیچ اشکالی ندارند و شخصیت های سفیدی هستند. البته به جز آقای چهره پرداز که پشت سر بقیه بدگویی می کند و تازه او هم با واکنش سریع یک بازیگر بااخلاق، این رفتار بدش را ترک می کند.بدین ترتیب نگاه مهربانانه «مهران مدیری» به حوزه ای که خود در آن مشغول به کار است، موجب می شود، روایت «مرد دوهزار چهره» در این بخش ها حرف تازه ای برای گفتن نداشته باشد. ضمن این که در این بخش، عوامل فیلم از همان ابتدا، می دانند که این کارگردان «مهران مدیری» همیشگی نیست. یعنی همه می فهمند که رفتارهای او عجیب و غیرعادی است در حالی که در حرفه های دیگر اطرافیان خیلی زود فریب می خوردند و تحت تاثیر واکنش های غیرمعقول «مسعود شصت چی» قرار می گرفتند.اصلا مشخص نیست که نقش آفرینی «مهران مدیری» در هفت یا هشت نقش متفاوت، چه کمکی به کیفیت سریال می کند. تمهیدی که منطق روایی داستان را به شدت خدشه دار کرده و موجب شده بسیاری از اتفاقات داستان قابل باور نباشند. مخاطب حق دارد بپرسد چطور می شود این آقای «شصت چی» هم به یک کارگردان معروف شبیه باشد هم به یک خلبان؟ احتمالا پاسخ سوال این است که مهران مدیری تمایل داشته رد پای خودش را، در سریال هرچه پررنگ تر کند و علاوه بر بازی کردن در نقش خود واقعی اش یعنی «مهران مدیری»، ارائه چند نقش دیگر را هم به عهده بگیرد.
نتیجه اش این می شود که در سکانس پایانی سریال اتفاق بامزه ای رخ می دهد. مهران مدیری هم زمان نقش «شصت چی» و «شیرفرهاد» برره را بازی می کند، هم کارگردانی می کند و هم ترانه «بیا بریم کوه؟» را می خواند!از بخش های فوتبال و سینمایی سریال که بگذریم، به بخش های مربوط به خلبانی و فالگیری «شصت چی» می رسیم. بخش مربوط به هواپیما اگرچه واجد شوخی های بیشتری بود، ولی باز هم نشان از رویکرد محافظه کارانه کارگردان، در نزدیک شدن به خطوط قرمز داشت. اتفاقات این بخش بر این منطق نادرست استوار بود که هواپیما خودش اتوماتیک وار پرواز می کند و خلبان نقشی در مدیریت پرواز ندارد.بخش فالگیری و احضار روح «مرد دو هزار چهره» هم از اساس، با ایده اصلی کار در تضاد بود. چرا که بنا به قرارداد اولیه سریال، قرار بود «شصت چی» در جایگاه آدم های جدی و وظیفه شناس قرار گیرد تا خرابکاری هایش بیشتر به چشم آید. بنابراین وقتی او با یک آدم کلاهبردار «اشتباهی» گرفته می شود، کارهای جعلی و تقلبی اش، نمی تواند منجر به خلق شوخی های کمیک شود. چرا که دارد همان کارهای نفر قبلی را تکرار می کند.به احتمال زیاد سریال «مرد دو هزار چهره» دنباله دیگری نخواهد داشت و با همین دو نسخه پرونده اش بسته می شود. مجموعه ای که در سال ٨٧ اتفاقات خوشی را در حوزه سریال های طنز تلویزیونی رقم زد در سری جدیدش نتوانست موفقیت های گذشته را تکرار کند.«مرد دو هزار چهره» توانست در غیاب سریال های پرطرفدار نوروزی به عنوان سریالی سرگرم کننده، بینندگان زیادی را پای جعبه جادو بنشاند. این سریال اگرچه عناصر نمایشی جذاب و مفرحی داشت، اما به دلیل ضعف هایش در متن و اجرا، نتوانست هم چون سریال «مرد هزار چهره» خود را به عنوان طنزی عمیق و اجتماعی مطرح کند. (در زمینه فیلم نامه نویسی نبود پیمان قاسم خانی به وضوح محسوس بود)به هر حال یادمان باشد که مهران مدیری در مقام کارگردان، توانایی هایی دارد که او را از دیگر کارگردان های عرصه طنز تلویزیونی متمایز می کند. او اوایل دهه هفتاد با گروه جوانی که به صدا و سیما تزریق کرد، زمینه را برای رشد جنس دیگری از طنز و کمدی تلویزیونی فراهم کرد و در ارتقای سطح کیفی تولیدات طنز نقش تاثیرگذاری داشت. کارنامه پرفراز و نشیبش نیز نشان می دهد که در طول این سال ها، ساخته هایش در بیشتر اوقات با اقبال بالای مخاطبان مواجه شده است. شاید باید خود او را مقصر دانست که سطح توقع بینندگان را از خود و کارهایش بالا برده و قضاوت را دشوار ساخته است.
احسان رحیم زاده
منبع : روزنامه خراسان