شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


خانه یار کجا، جای مناجات کجا


خانه یار کجا، جای مناجات کجا
فرزند خاک ساخته محمدعلی باشه آهنگر فیلمساز ۶۴ ساله و فارغ التحصیل کارگردانی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر است. آهنگر آثاری چون نیمه گمشده (فیلم بلند ویدئویی)، نبات داغ (مستند داستانی) و چند اثر کوتاه، مجموعه تلویزیونی و نگارش چند داستان کوتاه را در کارنامه خود دارد.
فرزند خاک نقطه ای است که باشه آهنگر را از آثار نیمه بلند، ویدئویی و کوتاه و مستند به سینمای ۳۵ میلی متری و فیلم بلند می رساند. فیلمنامه که در ابتدا تلخ عین عسل نامگذاری شده بود، اپیزودی از داستان کوتاهی نوشته خود آهنگر با نام «صادق» شکل گرفته و از اواخر دهه ۷۰ ذهن او را درگیر خود می کند. آهنگر برای ساخت این داستان تحقیق های طاقت فرسایی انجام می دهد و سفرهای متعددی به مناطق مختلف جنگی زادگاهش (آبادان) و شهرهای مرزی چون کرمانشاه، سنندج، بانه، دیواندره، پیرانشهر، ایلام، اهواز، سردشت و حتی اربیل و سلیمانیه عراق و.‎/‎/ انجام می دهد. او علاوه بر تمرکز بر موقعیت های جغرافیایی مناطق، شناخت از آدم ها و مطابقت ویژگی های داستان و واقعیت موجود، با افراد مرتبط با موضوع داستانش گفت وگوهای طولانی انجام می دهد. فیلمنامه از اوایل دهه ۸۰ تا نیمه این دهه بارها بازنویسی می شود و در سال ۱۳۸۶ در مناطقی از شهرهای سنندج، گلان، نوسود، جوانرود، پاوه، دشه، رندان، نودشه و تهران فیلمبرداری می شود.
فیلم با حرکت اتوبوسی در جاده ای پیچ در پیچ آغاز می شود، عنصری که در ادامه فیلم به کرات و با ظرافت در دل داستان شنیده شده است: حرکت، سفر و پیچ و خم. شخصیت ها و داستان یک لحظه آرام و قرار ندارند. دائم از نقطه ای به نقطه دیگر در حرکت اند. گویا سفر (چه کوتاه و چه بلند) یک نوع اصل برای زندگی آنها و شاید یک مشخصه برای کرد بودن آنها است. مینا نیز برای یافتن باقی مانده جسم همسرش از تهران به کردستان آمده است و با گونا سفری در دل کوه برای کمک به مینا آغاز می کند. حرکتی پررمز و راز، با فراز و فرودها و ماجراهای متعدد در مسیر آنها، آغاز می شود. فیلم براساس ویژگی ادیسه از وادی های متعدد در خلال سفر بهره مند شده و از آنها عبور می کند. از مجوز گرفتن از کمپ نظامیان و مسئولین تفحص ایران تا دیدار با خانواده گونا، پوشیدن لباس کردی، مشاهده آتش زدن قبور توسط افراد مهاجم، دیدار با ماموستا، زیارت مینا توسط زنان روستا و.‎/‎/
در هر یک از این وادی ها بخش هایی از اطلاعات درباره آدم ها را می شنویم و به تدریج پرده از روابط، درونیات، انگیزه ها و اعتقادات شخصیت ها برداشته می شود و طبیعتاً فرایند و منطق پیشرفت داستان شکل، اسلوب و قوام خود را می یابد.
فیلم اثری در حوزه سینمای دفاع مقدس با گستره ای نو و بدیع است. گویا باشه آهنگر با جسارت به این بخش مهجور (یافتن اجساد و تفحص شهدا) در سینمای داستانی (سینمای مستند تا حدودی دینش را ادا کرده است) جنگ و دفاع مقدس وارد شده تا بفهماند که سینمای دفاع مقدس چه پتانسیل های ناتمامی برای داستان پردازی و درام دارد و چه حرف های ناگفته ای برای بیان حقایق جنگ پس از بیست سال در آن یافت می شود. فیلم علاوه بر اشارات آسیب شناسانه به اثرات و ترکش های جنگ (عزیزانی که رفته اند و خانواده هایی که چشم انتظار آنها هستند، مهماتی است که کماکان کشته می دهند و برادر بزرگ و خواهر گونا (مونا) نیز از جمله همین قربانیان اند و ‎/‎/‎/) به نوعی به واکاوی شخصیت های باقی مانده دفاع مقدس می پردازد. مینا شخصیت درونگرا و آرمانخواه به دقت و با جزئیات کنکاش شده است. زنی مقاوم و یکدنده که آرمانی جز بازگرداندن قطعات باقی مانده از پیکر همسر شهیدش ندارد و در این راه حاضر به ضرر فراوان مالی، مقابله با فرزندش محمدرضا، اسلحه کشیدن روی گونا و خانواده اش و دشواری گذر از میدان مین و اعتماد به مریوان و گونا شده است. زنی عاشق، چشم انتظار و فداکار و مادری نگران و دلواپس. جست وجوی او محور اصلی فیلم می شود تا با تم جست وجوی کلی (شخص) پیوندی ناگسستنی بیابد. گونا نیز قابلیت های بالایی به لحاظ شخصیتی دارد. زن عراقی که همسر قاچاقچی و معتادش را از دست داده و فرزندی از او در رحم و خواستگاری (مریوان) مهربان و دلسوز دارد. در عین وجود زمینه های مبتلا شدن و سوق یافتن به سوی فعالیت های تخلف آمیزی چون قاچاق مشروب و ‎/‎/‎/ پایبند به کسب حلال است، هر چند پردردسر و نوعی بازی با جان محسوب شود. زنی که تمام زحمت اش را برای خوشبختی خانواده اش و رهایی از این وضعیت ناامن شغلی می کشد (جمله ای که گونا زیر باران و در پاسخ به محبتش به مونا در جواب برادرش می دهد) او تا آنجا عزت نفس دارد که مقابل حسینی (قاسم زارع) برای گرفتن پول با منت و مقابل مرتضی برای تهمت زدن به او بابت مفقودشدن جمجمه می ایستد و تا پای جان برای ادای قولش به مینا تلاش می کند.
اطلاعاتی که آقا مرتضی و گونا درباره نحوه تشخیص جنازه عراقی ها از ایرانیان می دهد تکان دهنده است. فیلم شناسنامه زمانی خود را نیز در مقاطع گوناگونی ارائه می کند.از درگیری ها و نابسامانی های کردستان، ترکیه و عراق تا باقی مانده ها و درگیران جنگ خلیج فارس و مقدس نمایان نامقدس شبه مذهبی که قبور شهدا را آماج آتش می سازند هر کدام نقطه های پیوند زمانه با رویداد اثر است.
به لحاظ روایی فیلم با خط حضورمینا و محمدرضا آغاز و خط دیگری که گونا و مریوان را معرفی می کند به شکلی موازی روایت و در نقطه ای (بهرام) آنها را به یکدیگر پیوند می دهد. فیلمساز باتک گویی های مینا ما را به درون قلب او می لغزاند و نجوای او با مصطفی هر چه بیشتر او را درونگرا و فرایند داستان را مبتنی بر این شخصیت پیش می برد. در مقاطعی خاص فیلم از وضعیت روایت مبتنی بر جست وجو با حضور مینا جدا و در یک آن چرخش رمزآمیز می کند.
یکی از این شخصیت های تأثیرگذار فرعی مونا است که با دیدن عکس مصطفی وارد ماجرای اصلی می شود و نظرمینا را به خود جلب می کند. انفجار مهمات، کشته شدن او و تأکید فیلمساز بر جنازه اش پس از مرگ با نورپردازی و موسیقی خاص از او به مانند بسیاری از شخصیت های فیلم پرسونایی پاک و ماورایی می سازد و با ظرافت به آن منطق اینجایی می دهد.
شاخصه پیکر سالم مصطفی که او را جزو شهدای مقدسی که «ماموستا» به آن اشاره می کند؛ پیش تر نیز در ستارگان خاک (عزیزالله حمیدنژاد) مطرح شده بود. اما ویژگی فرزند خاک در اینجا وسعت معنای شهادت در اشتراک با سایر ادیان است. سید غریب (مصطفی ) پیکر مقدسی برای اهالی کردستان تلقی می شود تا برای شفای فرزندانشان نزد همسرش مینا بیایند. مینا توجه بیش از حد به مصطفی از سوی مردم منطقه را با توجه به شناخت خودش از او به عنوان فردی معمولی (هرچند این را نوعی رندی برای بازپس گیری بی دردسر و متقاعد کردن طرف مقابل نیز می توان نامید) تعجب آور دانسته اما ماموستا از شخصیت بی تکلف مصطفی را همچون اسطوره ای مانا نام می برد.
فیلم با وجود تعدد تم ها به حفظ مؤلفه های داستانی مبادرت و کاملاً به آن پایبندی نشان می دهد. مختصات آئینی داستان اندک اندک آمیخته به نوعی عرفان و در رویکردی با معنا به حماسه رسیده و در مرز تراژدی و حماسه (پایان سه پدر خوانده جان فورد را به یاد آوریم) به اتمام می رسد. لایه های معما و راز که در بدنه فیلم یک به یک گشوده شده و بسترهای نویی جایگزین آن می شود فیلمنامه کارگردانی را به یک وضعیت درخشان به لحاظ ترسیم و پرداخت نزدیک می کند.
سفر مینا علاوه بر اینکه سفری بیرونی است ادیسه ای درونی هم هست. سفری درونی که با مفهوم شناخت همراه می شود. آرامشی که در انتها بر روان مینا به دلیل نزدیکی اش در میان کوههای مشرف به مقبره مصطفی، استیلا می یابد، قلب ملتهب و درون پرآشوب او را آرام می سازد. در واقع حضور مصطفی در قله ای که مینا به آن می نگرد تأثیر ملموسی بر کاهش تلاطم درونی او دارد. شاید او ابراهیم وار به یک نوع اطمینان قلبی برای دیدن استخوان های پوسیده عزیزش در کوهها احتیاج داشت که با نذرش این معامله کنار مصطفی ادا شد. آهنگر با همه مختصات داستانش درباره درگذشتگان و شهدای جنگ در بخش های مهمی از فیلم اصالت را به زندگی می دهد. در فصل مشاجره گونا و برادرش زیر باران گونا صراحتاً از زنده ها در مقابل مرگ مونا دفاع و در انتها نیز مینا با به دنیا آمدن فرزند گونا وعده دیدار با مصطفی را به زمان دیگری موکول می کند.
علی اصغر کشانی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید