پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
مجله ویستا


نگاهی، نگاه است که چاره‌ساز باشد


نگاهی، نگاه است که چاره‌ساز باشد
سخن بسیاری از پدر و مادرهای امروزی دربارهٔ نوجوان‌های خود:
▪ نظرهای ما برایش اهمیتی ندارد.
▪ او اکنون که بزرگ شده، یاد گرفته فریاد بزند و سرکشی کند.
▪ رفیقش کیست، نمی‌دانم؟! از کجا بدآموزی می‌کند، نمی‌دانم؟!
▪ احترام نمی‌گذارد، به هر جا بدآموزی می‌کند، نمی‌دانم؟!
▪ آنقد گستاخ شده که وسایل منزل را می‌شکند.
▪ ساعت‌ها پای تلفن می‌نشیند و قبض‌های تلفن سر به فلک می‌کشند.
▪ با لگد محکم به در می‌کوبد و گاهی آنقدر پررو می‌شود که ناسزا می‌گوید.
▪ از ما چیزهائی درخواست می‌کند که در توان مالی ما نیست (ماشین، موتور و ...) و آن وقت ما را متهم می‌کند به اینکه شما بی‌فکر بوده و آینده‌نگر نبودید و پدر و مادرهای دوست‌های خود را به رخ ما می‌کشند.
▪ فقط یاد گرفته بگوید به خودم مربوط است، به شما هیچ ربطی ندارد. فرزند من گوشه‌گیر است و از جمع فامیل فراری است. رأی و نظر ما برایش اهمیتی ندارد. شناخته و وظیفه‌نشناس است. درسش را تمام نکرده، به سربازی نرفته، کار نمی‌کند و مسئولیت‌پذیر نیست. جدی، جدی فکر می‌کند نوکر و کلفت گرفته حتی تخت خوابش را جمع نمی‌کند.
فرزندانمان ما را متهم به بیسوادی یا نداشتن علم بچه‌داری، بچه مدرسه‌داری، نوجوان و جوان‌داری می‌کنند، آنها می‌گویند برای تربیت یک انسان، فقط تجربهٔ شخصی و خانوادگی کافی نیست. البته رسانه‌ها یا تهیهٔ برنامه‌هائی در جهت تعلیم و تربیت، نهایت تلاش خود را در این راستا می‌کنند؛ ولی این کافی نیست، چرا که شواهد امر نشانگر این نقص می‌باشد. جوان‌ها فریاد می‌زنند پدر و مادر ما می‌خواهند که بهترین‌ها باشیم، ولی خودشان هنوز نمی‌دانند که با معضلی به‌نام ”بیسوادی فرزندداری“ مواجه هستند. آنها هنوز نمی‌دانند که چگونه باروح ما ارتباط برقرار کنند، آنها برای پرورش ما نیاز به آموزش دارند. اگر آنها خود را انسان‌های کامل و خودآگاهی می‌دانند و نیاز به آموزش را در خود احساس نمی‌کنند و اصرار دارند که شرایط رایج تربیتی را تغییر ندهند و نسل به نسل بچرخانند، پس این همه پیچیدگی رفتاری، سرچشمه‌اش کجا است؟! آیا به خاطر این نیست که آنها ندانسته راهی را می‌روند که آخر آن به بن‌بست برخورد می‌کند. ما مانند یک سوزن پرگاری می‌مانیم که دور خود می‌چرخیم بیائید برای این رودخانه‌ای که می‌رود در جویبارهای فرعی و لجن‌زارها روان شود، چاره‌ای اندیشیم تا بستر مناسب خود را که همانا دریا و اقیانوس‌های پهناور است، پیدا کند و به آنجا روان شود. آیا زمان آن نرسیده که سفرهٔ دل خود را در فضای گرم و صمیمی و آری از هرگونه تکذیب و رودربایستی نزد کسانی‌که دارای خردی سبز می‌باشند، باز کنیم. بیائیم همه با هم، مصرانه و دلسوزانه دست در دست هم دهیم و با ایجاد حلقه‌های مناسب، حرکت ارزشمندی را به‌وجود آوریم و هنرمندانه در خلق یک محیط جدید که با مشارکت و هم‌گامی همهٔ مردم تحقیق می‌یابد، کوشا باشیم.
راستی این سفرهٔ بی‌غل و غش و زیبا را در چه محفلی می‌توان گسترد؟ آیا مدرسه می‌تواند میزبان چنین محفل باشکوهی باشد؟ آیا مدرسه می‌تواند چنین رؤیائی را به تحقق برساند؟
آری مدرسه که خود یک کفه دیگر ترازو است، می‌تواند بازوی توانمند چنین طرحی باشد. می‌توان طرح آموزش پدر و مادرها برای پرورش صحیح فرزندانشان را به اجراء درآورد. چه مکانی مقدس‌تر، قابل اعتمادتر و پرجمعیت‌تر از مدرسه، حیف نیست؟ (سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد) در این طرح باید دست کمک و یاری به طرف کسانی دراز کرد که راه‌های نوین و شگفت‌انگیزی را در گوش ما نجوا کنند و ما را به ژرف‌اندیشی فرا خوانند.
به ما بگویند چه کنیم تا از طرف فرزندانمان انکار نشویم.
چه کنیم که متهم به واژهٔ تلخی به‌نام ”تو مرا هرگز نمی‌فهمی“ نباشیم.
چه کنیم تا آنها برای فرزندانشان نگویند که ما عقه حقارت و خود کم‌بینی داریم.
چه کنیم که آنها دلشکسته و مأیوس نشوند و ما را در وقت پیری، دلشکسته و تنها رها نکنند.
چه کنیم که نسبت به قانون موجودیت خود باوفا باشیم و آنها نگویند کسی که به قانون موجودیت خود خیانت می‌کند، پس چگونه می‌تواند به درک، معنا و مفهوم زندگی رسیده باشد و انسان تربیت کند.
چه کنیم با واژه تلخ و گزنده‌ای به نام ”فرزندسالاری“ برخورد نکنیم و با بغض در گلو شکسته فریاد برنیاوریم که ”ما نسل سوخته‌ایم“ تا بوده پدرها و مادرهای ما حتی برای آب خوردن ما تصمیم می‌گرفتند و امروز فرزندانمان در جایگاه آنها قرار گرفته‌اند.
چه کنیم تا توان مقاومت در برابر ناسازگاری‌ها و مشکل‌ها را داشته باشند تا خانهٔ ما جایگاه فرزندان طلاق آنها نباشد.
چه کنیم تا توان ”نه“ گفتن در مابل خواسته‌های غیرمعقول آنها را داشته باشیم؛ به‌گونه‌ای که بتوانیم آنها را با توان ”نه“ گفتن توانمندتر و منطقی‌تر باز بیاوریم.
چه کنیم تا لاشه‌های بوگرفتهٔ سرخوردگی و عوامل پیچیدگی را در خود تصفیه کنیم. راستی کجائید فیلترهای شفابخش که ما را قادر می‌سازید تا به خویشتن خویش دست یابیم تا به جوانه‌ها فرصت رشد دهیم، چه کنیم که به معنا و مفهوم واقعی کلمهٔ رشد برسیم.
بیائیم تا تمام رفتارهائی که به‌عنوان هدایت و حمایت انجام می‌دهیم، تبدیل به موانع نشوند و این موانع، دیوارهای بسیار مرتضی و آئین ما و جگرگوشه‌های ما به‌وجود نیاورند. وقت آن رسیده که باورهای غلط خود را دور بریزیم و مصمم به سوی بهترین روش‌ها پیش رویم.
حرف خوب، روش خوب، نظریهٔ آزمایش‌شده خوب، به‌طور قطع نتیجه‌های خوبی در بردارد و هر حرکتی که ثمرهٔ خوبی را به بار آورد، به‌طور مسلم معتبرتر است.
با هدایت گرفتن از افرادی که دارای تفکر تحقیقاتی می‌باشند، خواهیم آموخت که چگونه به تماشای ذهن خلاق فرزند خود بنشینیم. بنابراین، از تمام افراد محقق و کارآمد که در طول زندگی خود لحظه‌ای وقفه را جایز ندانسته و به‌سوی موضوع‌هائی که معضل‌های خانوادگی را باعث می‌شود و هنجارهای اجتماعی را به‌وجود می‌آورد، یورش بردند، تحقیق کردند، وقت صرف کردند، انتقاد کردند و پیشنهاد دادند، دست یاری دراز کنیم و از آنها بخواهیم که با گفتن یک کلمهٔ ”بسمه‌الله“ و ”فی سبیل‌الله“ وقت خود را در اختیار اجتماعی که تشکیل‌شده از اولیاء مربی‌ها و فرزندان بگذارند و پدر و مادرها را دعوت به یک توفیق اجباری کنند.
گزارش از اقدس نوروزبیگی
منبع : مجله شادکامی و موفقیت