دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

شاه بد عاقبت


سلطان محمد خوارزمشاه یکی از معروفترین پادشاهان سلسله خوارزمشاهی است ، وی در ایام سلطنت خود فتوحات چشمگیری داشت اما در برابر سپاهیان مغول روحیه خود را از دست داد و از شهری به شهر دیگر فرار می نمود عاقبت به کنار دریای مازندران رسید و به یکی از روستاهای کوچک پناه برد، یکی از مورخین در مورد روزهای آخر عمر این پادشاه می نویسد: به مسجد حاضر می شد و پنج نماز جماعت می گزارد و جهت وی قرآن می خواندند و او می گریست و نذرها می کرد و با خداوند سبحانه تعالی عهدها تقدیم می داشت که اگر سلامت یابد عدل کند... ناگاه مغول بر آن دیه هجوم کردند سلطان در کشتی نشست ، کسی را تیر باران کردند و جمعی در آب رفتند تا مگر سلطان را توانند بازگردانند. از کسانی که در کشتی بودند شنیدم که می گفتند: ما کشتی می راندیم و سلطان خود رنجور بود و ذات الجنب بر وی مستولی شده بود. همی گریست و می گفت : از چندین زمینهای اقالیم که ملک خود گرفته امروز دو گز زمین یافت نخواهد شد که در آنجا گوری بکاوند و این بدن بلا دیده را دفن کنند.
گفتند: آنگاه که به جزیره رسید شادی تمام بدو راه یافت ، تنها و بیچاره آواره آنجا ماند، خمیگکی مختصر جهت وی زده بودند و روز به روز مرض زیاده می شد، و در اهل مازندران جمعی بودند که او را به ماکول مدد می کردند و التماس و آرزویی که داشت به وی می رسانیدند. آری در آن روزها هر که خورش می آورد توقیعی به منصب بزرگ و اقطاع معتبر به وی می داد و بسیار بودی که مردم برای خود توقیعها می نوشتند، چه پیش سلطان کاشف یافت نمی شد، چون انفاس معدود بر سلطان آخر آمد و هنگام رحلت از این جهان رسید مهتر مهتران او را غسل داد و چادری که او را در آن به گور نهند دست نداد (کفن یافت نشد) یکی از نزدیکان کفن او را به ضرورت از پیراهن خود تهیه نمود و در این جزیره دفن گردید
منبع : ارجان نت


همچنین مشاهده کنید