جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

اجتهاد و نواندیشی


اجتهاد و نواندیشی
نوفهمی و نوآوری در اجتهاد, یعنی به كارگیری تمام توان در حدّ امكان, رنج فراوان برای فهم سنت و قرآن و استنباط و استخراج احكام.اجتهاد مشروع و بلكه لازم و ضروری در فرهنگ ما, چیزی جز رجوع پیاپی به منابع و دلیلهای شرعی و تلاش و دقت جهت برداشت نو و فهم جدید نیست.
دیری است كه در محافل علمی و فرهنگی, چه شیعه و چه سنی, بحث از تحول و دگرگونی در نوع نگرش و برداشتِ از متون و نصوص دینی و منابع اسلامی مطرح است. امروز نیز, این بحث, با علاقه و تلاش بیشتری پی گرفته می شود.
از این روی, بحث از توجه به نقش تعیین كننده دو عنصر زمان و مكان در اجتهاد و كافی نبودن اجتهاد مصطلح, برای اداره جامعه امروز و نهضت قانون گذاری جدید فقهی با دیدی جدید و همه جانبه بر اساس موازین اسلامی و با كمك گرفتن از دلیلهای شرعی و خلاصه, ضرورت نواندیشی و نوفهمی و نوآوری در اجتهاد, از زنده ترین و مهمترین بحثهای علمی و حوزوی و اجتماعی جامعه امروز ماست.
سر سلسله جنبانان این حركت فكری و پیشتازان این اندیشه اصلاحی, بیشتر, كسانی هستند كه ضمن برخورداری از تحصیلات و اطلاعات لازم اسلامی و آشنایی با مسائل و شیوه های آموزشی و اجتهادی حوزه های علمیه, بر اثر ارتباطات گوناگون برون حوزوی و گفت و شنود با گروههای گوناگون فكری, اجتماعی, فرهنگی, سیاسی و گام نهادن در محیطها و فضاهای بازفكری و مطالعه آثار اندیشه وران و آشنایی با دیدگاهها و افكار ارباب اندیشه, از اوضاع و احوال جوامع و مقتضیات زمان و روابط فرهنگی, سیاسی, اقتصادی حاكم بر اجتماع نیز, به خوبی آگاه و با خبرند.
ما در فصل جداگانه ای, به نام و نشان و نوع افكار و انگیزه صاحبان این تفكر اشاره خواهیم كرد. آنچه اكنون مورد نظر است, توجه دادن به پیامدها و آثار این گونه حركتهاست. درخور دقت است كه حركتهای فكری و اندیشه های نو پیدا, یا در اصل پیدایش, یا در تداوم و استمرار, در معرض ابتلای به بیماری و آفت خطرناك و فاجعه آمیز افراط و تفریط هستند; از این روی, لازم است پیش از هر چیز, هدف و انگیزه و سمت گیریهای چنین افكاری و حدّ و مرز و معنی و مفهوم آنها شناسایی و روشن شود, تا حدّ اعتدال و قوتهای آنها مورد حمایت و تقویت قرار گیرد و نسبت به دو طرف افراط و تفریط آنها, هشدار داده شود, تا به بهانه اصلاح و هماهنگی و همراهی با پیشرفت زمان و سازگاری دین با دنیا, عقب نشینی از مواضع حق و بازگشت از اصول ثابت غیر قابل تغییر دینی و سرانجام بلای پرفاجعه تجددزدگی رخ ندهد. و از سویی, به انگیزه مبارزه با بدعت, علیه هر چه نوآوری و حرف و حركت جدید است, عَلَم مخالفت افراشته نشود و در نهایت, روحیه خشكِ تحجرگرایی حاصل و حاكم نشود.
●معنای نوفهمی و نوآوری
نوفهمی و نوآوری در اجتهاد, به معنای اختراع دین جدید و تأسیس فقه نو, بر اساس یك سلسله بافته ها و یافته های ذهنی, سلیقه ها و… نیست.
مجتهد نوآور نمی خواهد بگوید: دین در دشواریها و گرفتاریهای اجتماعی كارآیی ندارد و هرگز بر آن نیست كه از اصول ثابت اسلامی چشم بپوشد و یا به ساحت قدس گذشتگان صالح, جسارت كند; چه اینها خلاف ضرورت دین و مورد منع و نهی شرع مبین هستند. ثبات دین, غنای منابع فقه, توانمندی احكام اسلامی در اداره زندگی انسان و جامعه, از گهواره تاگور, به بهترین وجه ممكن و مترقی ترین شكل, در همه روزگاران, جای انكار ندارد.معنای اجتهاد و نوفهمی و نوآوری عبارت است از : كوشش در جهت فهم عمیق و دقیق دین.
نوفهمی و نوآوری در اجتهاد, یعنی به كارگیری تمام توان در حدّ امكان, رنج فراوان برای فهم سنت و قرآن و استنباط و استخراج احكام.
اجتهاد مشروع و بلكه لازم و ضروری در فرهنگ ما, چیزی جز رجوع پیاپی به منابع و دلیلهای شرعی و تلاش و دقت جهت برداشت نو و فهم جدید نیست.
كشف حكم و مطلب بی سابقه آمیخته و قرینِ با حقیقت, اجتهاد است.
مقتضای باور به استعداد و ظرفیت پایان ناپذیر منابع احكام و دلیلهای شرعی, چون كتاب و سنت و لازمه مشروع بون اجتهاد و ضرورت استمرار و باز بودن باب آن و پذیرش اصل خدشه ناپذیر (ما من شیء الاّوله اصل فی الكتاب والسنهٔ) و دیگر اصول و مبادی مسلّم و ضروری دینی, پایبندی به نوفهمی و نوآوری به معنای برداشت نو و فهم جدید از این دلیلهای شرعی است. مدار و مورد نوفهمی و نوآوری
نوفهمی و نوآوری و كشف احكام جدید, مربوطِ به برداشت از منابع احكام و فهم دقیق و عمیقِ دلیلهای شرعی, مانند كتاب و سنت است. نوفهمی و نوآوری, از مقوله تعقل و مربوطِ به درایت است. رؤیت و روایت, نوآوری و كشف و اكتشاف جدید ندارد.
مجموع آیات قرآنی در حدود شش هزار و ششصد و اندی و نیز سنت, چه نبوی و چه ولوی, همواره در طول چهارده قرن, در فراروی صدها, بلكه میلیونها انسان معتقد و دین باور بوده و هست. بسیاری از مسلمانان, بسیاری از آیات و روایات را از بَر بوده اندو در مورد آیات, از اصل, معنی ندارد كه كسی آیه ای را بیابد و آن را كشف كند كه تاكنون كسی بر آن آگاه نشده باشد و درباره روایات نیز , بسیار بعید است كه كسی روایت یا روایاتی را بیابد كه تاكنون از دید تیز محدثان پوشیده مانده باشد, بویژه پس از باب باب كردن روایات در جوامع چهارگانه و پس از نگارش جوامع سه گانه واپسین: وافی, وسائل الشیعه و بحار الانوار و انتشار كلیه واژه های حدیثی و در نهایت روی كار آمدن صنعت و تكنولوژی پیشرفته كامپیوتر.
مگر كتابی كه تاكنون ناپدید و نایاب بوده است, مانند مدینهٔ العلم شیخ صدوق و دیگر كتابهایی كه از بین رفته اند و در دسترس نیستند كه كسی آنها را بیابد و روایات جدیدی را كه تاكنون به گوش كسی نخورده, عرضه كند.
بنابر این نوآوری و یافتن و یابیدن در مورد روایت معنی ندارد.
نوفهمی, بازفهمی, نوآوری, كشف جدید و… مربوطِ به درایت است.
چه بسا آیه یا روایتی كه سالیان سال, در دید محققان و اندیشه وران بوده و بارها و بارها قراءت و روایت شده و در همه كتابهای روایی چاپ و نشر گردیده وقتی كه در كانون توجه و درنگ و تفكر مدقق و محققِ تیز هوش و باریك بین و با استعداد واقع می شود, حقیقت و مطلبی را از آن برداشت می كند و معنایی از آن می فهمد و حكم و قانونی از آن كشف و استنباط می كند كه كاملاً نو و بی سابقه است و تاكنون, به ذهن و فهم كسی نیامده است.
و نوفهمی به این معنی و نوآوری در این جهت, امری است ممكن و مشروع و بلكه لازم و ضروری.
راز این همه دعوت به درایت و بسنده نكردن به روایت, این است كه با درنگ و دقت و خودورزی و درایت در منابع غنی و ژرف دینی, راز حقائق شرعی, به اقتضای نیازها و به تناسب تواناییها روشن شود.
هنر عالم دینی در درایت او, و میزان دانش هر اندیشه وری, به اندازه فهم و درك اوست.
حضرت امیر(ع) می فرماید: (كونوا دراهٔ ولا تكونوارواهٔ. فان رواهٔ العلم كثیر ودراته قلیل)۱
امام صادق می فرماید: (حدیث تدریه خیر من الف ترویه.)۲
حدیثی را بدانی بهتر است از هزار حدیث كه روایت كنی. (علیكم بالدرایات لا بالروایات)۳
●بر شما باد به درایت, نه روایت
حقیقت اجتهاد, درایت است و درایت, یعنی بر اساس موازین علمی از آیه یا روایتی كه همواره در دید دیگران بوده, حكم و قاعده ای استنباط و برداشت كند كه نو و جدید و بی پیشینه باشد.
ارزش اجتهاد به نوی و برداشت جدید از متون عمیق و پایان ناپذیر اسلامی است.
ضرورت اجتهاد, برای كشف حقائق جدید و پرده برداری از روی مسائل نو و بی سابقه است. هنر مجتهد, در نوآوری و آشكارسازی مسائل و بحثهای ناگفته اسلامی است. و به گواهی خود این دسته از روایات, میزان در فقاهت, درایت اخبار است. آمیختگی حقیقت اجتهاد, با نوآوری
بر اساس شواهد متقن و دلیلهای محكم, اجتهاد و فقاهت در طول تاریخ, همواره همراه با تحول و دگرگونی و آمیخته با نوآوری بوده است. گسترش فقه, از یك دوره فشرده و كوتاه در كتابهایی چون مقنع و مقنعه, به مباحث و مسائل پرفروع و گسترده در كتابهایی مانند جواهرالكلام و مكاسب, خود, گواه صادقی است بر این ادعا.
در اصل, تحول, نواندیشی و نوآوری, جزء حقیقت و بافت حركت اجتهادی است.
واژه اجتهاد, به معنای حقیقی, هم از نظر ماده و هم از نظر هیأت, عبارت است از به كارگیری تمام توان, با مشقت فراوان, برای فهم و برداشت از سنت و قرآن و استخراج و استنباط احكام اسلام.
روشن است كه راه طی شده را دوباره پیمودن, مسائل و احكام استنباط شده را به بوته بررسی نهادن, در نهایت, رأی مورد پذیرش گذشتگان را پذیرفتن, احتمال خلاف در فهم و برداشتهای پسینیان ندادن, به تفكر و ژرف كاوی در دلیلهای شرعی نپرداختن, زحمت و رنجی ندارد; زیرا اجتهاد حقیقی نیست, بلكه, بنا به گفته شهید مطهری: (تقلیدی است در فرم و شكل اجتهاد.)
آنچه كار می برد و تلاش و تكاپو لازم دارد, راه نارفته را پوییدن, مشكلات علمی را پاسخ گفتن, گرههای علمی را با سرانگشت اجتهاد, قدرتمندانه گُشودن و درباره مباحث جدید به تحقیق پرداختن است. اگر برداشتهای جدید و كشفهای نو مجتهدان سخت كوش و باهوش از نصوص و متون دینی نبود و تنها مسائل كشف شده, بی كم و كاست, به طور مكرر, مورد بحث و بررسی قرار می گرفت و علمای دین, برای فهمی نو از دین به پا نمی خاستند, ما امروز شاهد این همه بالندگی در علوم اسلامی و پیدایش و رشد صدها, بلكه هزارها فرع و قاعده و مساله جدید و نو پیدا نمی بودیم.
بی گمان, گسترش بی وقفه علوم, از جمله فقه و اصول در حوزه اجتهاد و فقاهت, میراث گرانبها و محصول پرارزش كوششهای بی وقفه و خستگی ناپذیر و پی گیر مجتهدان نامور و نو اندیش بوده و هست. در هر دوره و عصری كه باب نوآوری, گشوده بوده, فقه و اصول, بیشتر گسترش یافته اند و به هر اندازه كه اجتهاد از این عرصه به دور مانده, فقه و اصول, از پیشرفت بازمانده اند و توان بر پاسخ گویی به مسائل نو پیدا نداشته اند. نوآوری در اجتهاد, یا افتخار علمی كشف مطالب جدید و فهم و برداشت از متون و نصوص دینی و گشودن باب تازه بر روی مسائل اسلامی و… نشانه اقتدار فكری و توان فقهی و مایه افتخار و فخر علمی نوآوران است.
مجتهدان و فقیهان بزرگ, از نوآوران علمی و فقهی, به عنوان مفاخر فكری و علمی یاد می كنند و قدرت فهم جدید و برداشت نو از دلیلهای شرعی را نشانه نبوغ و فكر سرشار اندیشه وران نوآور می شمرند.
در كلمات بسیاری از فقیهان و اصولیان دیده می شود كه پس از تحقیق و كند وكار درباره مبحثی سنگین و عمیق و اقامه دلیل و برهان بر ثابت كردن آن, با سرور و شادمانی می نویسند:
(هذا ممالم یسبقنی الیه احد.)
این مطلبی است بی سابقه كه هیچ كس در فهمیدن آن بر من پیشی نگرفته است.
صاحب معالم, پس از طرح بحث مفصل و سنگینی درباره این كه امر به شییء مقتضی نهی از ضد هست, یا نیست, می نویسد: (وعلیك بامعان النظر فی هذه المباحث فانی لا أعلم احداً حام حولها.)۴
درباره آنچه بحث كردیم, با دقت تمام نظر درنگ كنید; زیرا آنچه را ما مطرح كردیم, كسی از پیشینیان به آن نزدیك نشده است.
صاحب جواهر در پایان بحث بیع فضولی, پس از یك بحث پرفراز و نشیب و تحقیقی می نویسد:
(وكیف كان فقد ظهر لك الحال فی اصل المسأله واطرافها علی وجه ارتفع عنه الاشكال فی جمیع ماكثر فیه القیل والقال.
ولعلّه من خواص هذا الكتاب ككثیر من المباحث التی وقع فیها البحث والاضطراب.)۵
بسیاری از فقیهان را, به گشودن باب جدید در فقاهت و نوفهمی و نوآوری ستوده اند.
میرزای آشتیانی در تجلیل و بزرگداشت از مقام شیخ انصاری می نویسد:
(فان ماذكرنا من التحقیق رشحهٔ من رشحات تحقیقاته و ذرهٔ من ذرّات فیوضاته, ادام اللّه افضاله واظلاله, فلا تحسبنّه غیر خبیر بهذه المطالب الواضحه كیف وهو مبتكر فی الفن بما لم یسبقه فیه سابق)۶
آنچه را تحقیق كردیم, رشحه ای از رشحات تحقیقات و ذرّه ای از ذرّه های بركات شیخ است.
مبادا بپنداری كه بر چنین مطالبی آگاهی نداشته است.
چگونه چنین مطالبی بر او پنهان بماند, در حالی كه در فن اصول, ابتكاراتی دارد كه هیچ كس از پیشینیان بر وی پیشی نگرفته است.
همو نیز, در مبحث براءت, مسأله قطعی بودن علم اجمالی, به شرط این كه متعلق تكلیف مورد ابتلا باشد, می نویسد:
(لم نقف علی التصریح به فی كلماتهم بل المترائی منها فی قصر شرایط التكلیف وحصرها فی اربعهٔ عدم اشتراطه.
و من هناكان بعض مشایخنا كثیراً ما یطعن علی شیخنا الاستاد العلامهٔ بكونه منفرداً فی تأسیس هذا الاصل والشرط… الاّ انه یجده المنصف المتأمل المتتبع.)۷
بر اعتبار ابتلا در قطعی بودن علم اجمالی, در سخنان پیشینیان, به طور روشن اطلاع نیافتیم, بلكه آنچه از سخنان آنان استفاده می شود و به چشم می خورد این است كه: ابتلا شرط نیست. ا زآن جا كه حرف شیخ, جدید است, برخی از بزرگان, بر شیخ ما, علامه انصاری, زیاد اشكال گرفته اند…
لكن شخص منصف و اهل درنگ و كاووش, آن را حق می یابد.
آن گاه در بیان اهمیت این دیدگاه جدید می افزاید:
(وهذا اصل یترتب فوائد جلیله بالنسبهٔ الی غیر المقام ایضا.)
میرزای تبریزی, در ذیل همین بحث شرط بودن ابتلا, می نویسد:
(اعلم ان هذه المسألهٔ اعنی اشتراط كون طرفی العلم الاجمالی محل ابتلاء للمكلف فی وجوب الاجتناب عنهما من خواص هذا الكتاب ولم یسبق الی المصنف, قدس سره, فی ذلك احد فیها اعلم.)۸بدان كه این مسأله: واجب بودن اجتناب از اطراف علم اجمالی, به شرط این كه اطراف آن مورد ابتلا باشد, از سخنان و ابتكارات ویژه كتاب رسائل است و بر مصنف آن, تا جایی كه من آگاهی دارم, كسی پیشی نگرفته است.
همو, می افزاید:
(بی گمان بر اعتبار این شرط در قطعی بودن علم اجمالی, هیچ آیه و روایتی دلالت ندارد, بلكه این حقیقتی است كه از حكم عقلا استفاده می شود.) ۹
پس, سخن نوآوردن و طرح نو در افكندن, نشانه توانایی فكر, دقت و ژرف اندیشی به شمار می آید; از این روی, صاحبان افكار جدید و اهل ابتكار, مورد تجلیل و ستایش بزرگان قرار گرفته اند و لقب مؤسس, مبتكر و عنوان: (لم یسبقه الیه احد) و… را ویژه خود كرده اند. نوآوری در اجتهاد
سیر تاریخی فقاهت و اجتهاد, مشحون از تحولات ناشی از نوآوری و نوفهمی فقیهان و اصولیان است. اینك چند نمونه از نوآوریهای شیخ انصاری را می آوریم, تا روشن گردد رواج و رونق بازار نوآوری درگذشته, افتخار بودن آن و تأثیر ژرف آن در دگرگونیها و تأسیس پایه های نوین در فقه و اصول. حجت بودن استصحاب از باب اخبار از مباحث با اهمیت و پرفایده علم اصول فقه, دربخش دلیلهای فقاهتی و اصول عملیه, اصل استصحاب است.
در اهمیت و مكانت آن, این بس كه بعضی چون محقق حلی در معتبر, از آن به عنوان یكی از دلیلهای احكام شرعیه پس از كتاب و سنت و اجماع و عقل یاد كرده است۱۰ و از دیرباز, به عنوان مستند و مدرك بر حكم و فتوا, به شمار می آمده است.
با چشم پوشی از اصل حجت بودن استصحاب كه مورد پذیرش بیشتر علماست, درباره بعضی از ویژگیها و مباحث آن, بین محققان علم اصول, اختلاف است, از جمله:
آیا استصحاب اصل است یا اماره؟
آیا استصحاب یك مسأله اصولی است, یا قاعده فقهی؟
آیا مثبتات و لوازم عقلیه و عادیه و شرعیه, با واسطه استصحاب, حجت و معتبرند یا خیر؟
روشن است كه گزینش هر یك از دو سوی پرسش در موارد یاد شده, تعیین كننده و نقش اساسی در فقه و فتوا می تواند داشته باشد.
هر یك از اصولیان برای گزینش یكی از دو سوی قضیّه, به استدلال و اقامه برهان پرداخته اند, لكن آنچه می تواند نقش درجه اوّل را در روشن شدن مسأله داشته باشد, توجّهِ به مستندو مدرك اعتبار و حجت بودن استصحاب است.
بر اساس تحقیقی كه شیخ اعظم, درباره حجت بودن استصحاب كرده, دو دیدگاه اصلی وجوددارد:
۱. دیدگاه پیشینیان از اصولیان و فقیهان, تا روزگار پدر شیخ بهائی, شیخ حسین بن عبدالصمد (م: ۹۸۵) كه استصحاب را ز باب بنای عقلاء و افاده ظن حجت و معتبر می دانستند.
۲ . دیدگاه پسینیان از علما, پس از عصر پدر شیخ بهائی كه حجت بودن استصحاب را از باب اخبار و تعبّد پذیرفته اند.
شیخ أعظم می نویسد:
(ظاهر سخنان بیشتر علما, مانند: شیخ طوسی, سید مرتضی, سیدبن زهره , محقق, علامه, شهید اوّل و دوم و صاحب معالم, نشانگر این معناست كه آنان استصحاب را حكم عقلی می دانستند; از این روی, هیچ یك از این بزرگان, برای حجت بودن استصحاب به اخبار تمسك و استدلال نكرده اند.)۱۱
و در مورد دیگر, دلیل عمل نكردن گروهی از قدمای اصحاب را به استصحاب, چنین بیان می كند: (واهملوا قاعدهَٔ الیقین السابق لعدم دلالهٔ العقل علیه ولا النقل بناء علی عدم التفاتهم الی الأخبار المذكورهٔ لقصور دلالتها عندهم ببعض ما اشرنا الیه سابقاً او لغفلتهم عنها علی اَبعد الاحتمالات من ساحهٔ من هو دونهم فی الفضل)۱۲
قاعده بنا بر یقین گذشته (استصحاب) را مهمل گذاشتند و مورد عمل قرار ندادند, به جهت این كه دلیل عقلی و نقلی بر حجت بودن آن وجود ندارد و به اخبار استصحاب هم, اعتنا نمی كردند, زیرا دلالت آنها را تمام نمی دانستند, یا بنابر احتمال بعید, در اصل از وجود آن اخبار بی اطلاع بودند.
آن گاه, با اشاره به تاریخچه رواج اخبار استصحاب و به جریان افتادن روایات در باب استصحاب می نویسد:
(و اوّل من تمسك بهذه الأخبار فیما وجدته والدالشیخ البهائی فیما حكی عنه فی العقد الطهماسبی. وتبعه صاحب الذخیرهٔ وشارح الدروس و شاع بین من تأخر عنهم.)
نخستین كسی كه به اخبار استصحاب تمسك و استدلال كرد, بنابر آنچه یافته ام, پدر شیخ بهائی است, در آنچه كه از او در كتاب عقد طهماسبی حكایت شده است و سپس فاضل سبزواری در ذخیره و محقق خوانساری در شرح دروس از وی پیروی كرده اند و آن گاه تمسك و استدلال به اخبار بر حجت بودن استصحاب بین متأخران رواج پیدا كرد.
شیخ اعظم تلاش می كند كه ریشه تاریخی بحث را در زمانهای پیش از عصر والد شیخ بهایی, مثل ابن ادریس و شهید اول پیدا كند, لكن با كلمه (ظاهراً), (فتأمل) و… این تلاش را ناكام معرفی می كند و سرانجام نظر می دهد:
(در سخنان پیشینیان بر پدر شیخ بهایی, به این جریان برخورد نكرده ام.)
اكنون با توجه به آنچه بیان شد, روشن می شود كه پس از گذشت تقریباً ده قرن از عمر دانش اصول و حیات مسأله ای به نام استصحاب, برای نخستین بار در اواخر قرن نهم هجری قمری; یعنی سال ۹۱۵ تا ۹۸۵ (كه عمر والد شیخ بهایی است) مسأله جدیدی در اصول پیدا می شود, به نام اخبار استصحاب و تا آن زمان, این اخبار در مسأله استصحاب مطرح و مورد توجه و تمسك نبوده اند, حال, یا از باب این است كه پیشینیان, از این اخبار آگاهی نداشتند و متوجه آنها نبودند كه شیخ اعظم این احتمال را از ساحت قدس بزرگان, كه اخبار به بركت وجود آنها بما رسیده اند, بعید می شمرد. و یا این كه متوجه اخبار بوده اند, لكن دلالت آنها را بر حجت بودن حالت پیشین, یعنی استصحاب, تمام نمی دانستند.
به هر حال, باید دید آیا باگذشت حدود ده قرن از صدر اسلام و مطرح نبودن این اخبار, آیا پسینیان می توانند این اخبار را وارد مدار كنند و مورد تمسك و استدلال قرار دهند؟
یا این كه چون گذشتگان به این اخبار عمل نكرده اند, به هر دلیلی كه باشد, آیندگان نیز حق عمل به آنها را ندارند؟
این جاست كه یك بحث قابل توجه اصولی, جریان پیدا می كند و زنده می شود و آن این است كه:
آیا می توان به روایتی كه مورد عمل و توجه و تمسك اصحاب واقع نشده است و در بردارنده همه شرایط حجت بودن است, تمسك جست, یا خیر؟
گرایش بعضی بر این است كه اگر علمای گذشته به روایتی عمل نكرده باشند, اگر در بردارنده شرایط حجیت باشد,نمی شود به آن عمل واستدلال كرد.
لكن برخی از محققان علم اصول, مانند: علامه بحرالعلوم در الفوائد الاصولیهٔ, فائده ایی را به این بحث اختصاص داده و به شرح بحث كرده است:
(عمل نكردن اصحاب به حدیث معتبر, ضرری نمی رساند و شرط عملِ به روایت این نیست كه مورد استدلال گذشتگان واقع شده باشد.
ملاك در عمل به روایت و حجت بودن آن, بر خورداری از شرایط معتبر در اعتبار خبر است, خواه گذشتگان به آن عمل كرده باشند, یا عمل نكرده باشند.)
همو می نویسد:
(اگر بنا بود شرط عمل به روایتی مورد عمل پیشینیان واقع شدن آن باشد, در اصل, پیشرفت و گسترش در علوم و فقه معنی نداشت).
سید مجاهد, سخنان علامه بحرالعلوم را در كتاب مفاتیح الاصول, نقل می كند و می پذیرد و می نویسد: (چه زیبا گفته است)
صاحب فصول, در مبحث حجت بودن استصحاب, به اندیشه نادرست حجت نبودن روایاتی كه در كلمات پیشینیان مورد توجه و عمل قرار نگرفته اند, اشاره كرده و می نویسد:
(التمسك بحجیه الاستصحاب فی الاحكام الشرعی انما یوجه فی كلمات المتأخرین فیظهر ممن تقدمهم عدم فهمهم ذلك منها وذلك موهن لدلالتها علیه) تمسك به اخبار برای حجت بودن استصحاب در احكام شرعیه, در میان پسینیان رسم شده است و امّا پیشینیان, از این اخبار, حجت بودن استصحاب را نفهمیده اند و نفهمیدن آنان, دلیل بر دلالت نكردن اخبار بر حجت بودن استصحاب است.
آن گاه در مقام جواب و رد این پندار بیان می كند:
(والجواب بان عدم تنبّههم لدلالهٔ تلك الروایات علی المقصود بعد تسلیمه لا یقدح فی دلالتها بعد وضوحها و اشتهار الحكم فان العلم یتكامل بتلا حق الافكار و توارد الانظار.)۱۳
بر فرض این كه بپذیریم پیشینیان متوجه دلالت روایات بر حجت بودن استصحاب نشده اند, با توجه به این كه دلالت اخبار بر حجت بودن آن روشن و حكم به حجت بودن مشهور است, نفهمیدن پیشینیان, هیچ گونه ضرری ندارد . این تعجب هم ندارد; زیرا دانش, همواره با افكار جدید و دیدگاههای تازه رو به گسترش و تكامل است.
پس از آن كه روشن شد, رواج اخبار استصحاب و تمسك و استدلالِ به روایات بر حجت بودن آن, یك جریان علمی بی سابقه و جدید و نو پیداست و ثابت شد, حرف بی پیشینه زدن و مطلب و قاعده جدید و تازه ای را كشف كردن امری است مشروع و جایز و بلكه لازم, اكنون نوبت بحث از ره آورد اصولی, فقهی و اجتهادی این كشف جدید و نوآوری در اجتهاد است. ره آورد حجت بودن استصحاب
بر هر یك از دو دیدگاه: حجت بودن استصحاب از باب بنای عقلاء و افاده ظن یا از باب اخبار و تعبد, آثار و ثمراتی مترتب است كه در حقیقت در نوع خود, نوعی دگرگونی بنیادین اصولی و فقهی به شمار می آید.
قولِ به این كه استصحاب, اصل عملی است, یا اماره ظنی, در گرو روشن شدن این مبناست كه آیا حجت بودن استصحاب, از باب اخبار و تعبد است, یا از باب بنای عقلا و ظن.
با پذیرش حجت بودن استصحاب از باب أخبار و تعبد, باید پذیرفت كه استصحاب, اصلی است عملی و نه اماره ای ظنی و با پایبندی به اصلی بودن استصحاب و انكار اماره بودن آن, باید ملتزم شد كه اصل مثبت حجت نیست و آثار عقلی و عادی, و شرعیِ, با واسطه مستصحب غیر قابل اثبات است.
و با نفی حجت بودن اصل مثبت, زیر بنای بسیار از آراء و فتاوای پیشینیان, كه بر اماره بودن استصحاب استوار بود, فرو می ریزد و در فقه و فقاهت دگرگونی شگرفی رخ می دهد.
برای نمونه, به مواردی از آرا و فتوای مبتنی بر حجت بودن استصحاب, از باب بنای عقلاء, كه نظریه پیشینیان است در كلمات خود شیخ اعظم در رسائل, اشاره می كنیم.
شیخ, پس از آن كه در تنبیه ششم از تنبیهات استصحاب, مسأله حجت بودن و نبودن اصول مثبته را به بحث و تحقیق می گذارد و به تاریخچه پیدایش اصل مثبت, كه مخترع و مبتكر آن, شیخ جعفر كبیر است, اشاره می كند و دلیلهای حجت بودن و نبودن اصل مثبت, را نقل و نقد می كند, می نویسد:
(ومن هنا یعلم انه لو قلنا باعتبار الاستصحاب من باب الظن لم یكن مناص عن الالتزام بالاصول المثبتهٔ)۱۴
روشن می شود كه اگر قائل به حجت بودن استصحاب از باب ظن و بنای عقلاء شدیم, هیچ گریزی از التزام به حجت بودن اصول مثبته نداریم.
آن گاه به مبنای گروهی از پیشینیان و پسینیان در عمل به اصول مثبته در بسیاری از موارد و بابهای فقه اشاره می كند و می نویسد:
(ولعلّ ماذكرنا هوالوجه فی عمل جماعهٔ من القدماء والمتأخرین بالاصول المثبتهٔ فی كثیرمن الموارد)
و شاید دلیل عملِ گروهی از پیشینیان و پسینیان به اصول مثبتهٔ در بسیاری از بابها و موارد فقه, همین باشد كه آنان استصحاب را از باب بنای عقلاء و اماره بودن حجت می دانستند و پس از آن كه پنج مورد از بابهای طهارت و میراث و قصاص را, كه فقها به اصل مثبت عمل كرده اند و بر مبنای حجت بودن اصل مثبت فتوا داده اند, به بحث و تحقیق می گذارد۱۵ و می نویسد:
(الی غیر ذلك ممایقف علیه المتبتع فی كتب الفقه خصوصاً كتب الشیخ والفاضلین والشهیدین.)۱۶
در تنبیه هفتم از تنبیهات استصحاب, در مسأله دو پدیده ای كه یكی تاریخ آن معلوم است و دیگری نه, به بحث اصل مثبت اشاره می كند و می نویسد:
(بعضی اصالهٔ عدم تأخر الحادث را اختیار كرده اند.) این دیدگاه, ظاهر مشهور اصحاب است و شیخ و ابن حمزه و محقق و علامه و شهید اوّل و دوم و… در مواردی از فقه, بدان تصریح كرده اند.
شیخ موسی تبریزی, می نویسد: (عذر مشهور علماء در انتخاب چنین دیدگاهی, روشن است; زیرا خود شیخ اعظم در چندین مورد تاكنون تصریح كرده كه حجت بودن استصحاب نزد مشهور از باب ظن و بنای عقلاست, از این روی هیچ كس تا زمان پدر شیخ بهائی, برای حجت بودن استصحاب به اخبار تمسك نكرده است و خود شیخ اعظم در تنبیه ششم تصریح كرده كه مقتضای قاعده روی این مبنا, قول به حجت بودن اصل مثبت است [پس چه جای اشكال و اعتراض دارد؟])۱۷
با توجه به آنچه بیان شد, روشن گردید كه این كشف جدید و نوفهمی و نوآوری در اجتهاد, چه تأثیر شگرفی و تحول بنیادینی در فقه و اصول به وجودآورده است و تمامی فتاوا و آرای فقهی فقیهان پیشین و پسین, در همه بابهای فقه, كه مبتنی بر حجت بودن استصحاب از باب ظن و بنای عقلا و اماره بودن است, دگرگون می شوند.
حال آیا باید پذیرفت كه چون پیشینیان فقها و مجتهدان, روایات استصحاب را وارد مدار اجتهاد نكرده اند و بر حجت بودن استصحاب به آنها استدلال نكرده اند, یا از باب این كه در اصل متوجه وجود چنین اخباری نبوده اند یا با توجه به وجود آنها, حجت بودن استصحاب را از آنها برداشت نكرده اند, ما نیز, نباید به آنها توجه كنیم و یا حق فهم و برداشتِ از آنها را نباید داشته باشیم و به دلیل این كه اگر این اخبار صحیح بود, یا دلالت داشت آنها می فهمیدند و چون آنها چنین چیزی را برداشت نكرده اند, ما نیز نباید برداشت كنیم وگرنه اگر این اخبار وارد مدار شدند و به جریان درآمدند, تأسیس فقه جدید و دگرگونی در فتواها و آراء لازم می آید؟یا این كه هیچ یك از این وجوه, عذر و دلیل شرعی بر منع از به كار گیری این روایات نمی شوند و در نتیجه, راه باز است و حق فكر و برداشت برای دیگران محفوظ و آیندگان در صورت برخورداری از صلاحیت لازم علمی, با دقت و رعایت احتیاط لازم دینی, با استفاده از موازین فنی, می توانند اظهار نظر كنند و آنچه را فهمیده اند باز گویند, بنویسند و مطرح كنند و در دید نقد نقادان قرار دهند.
●اعتبار ابتلا به جمیع اطراف علم اجمالی, در قطعی و فعلی بودن تكلیف
از مباحث ابتكاری شیخ انصاری در علم اصول, اعتبار ابتلا به جمیع اطراف علم اجمالی, در قطعی و فعلی بودن تكلیف است.
مبنای محققان علم اصول در شبهه محصوره, واجب بودن موافقت قطعی و مخالفت قطعی است. از باب مثال: اگر, نجس بودن یكی از دو ظرف, روشن باشد, به گونه علم اجمالی, در این جا, مخالفت قطعی, كه نوشیدن از هر دو ظرف باشد, به طور قطع, حرام خواهد بود و موافقت قطعی كه ننوشیدن از هر دو ظرف باشد, به طور قطع, واجب خواهد بود.
برای این نظر, به دلایلی تمسك جسته اند, از جمله برطرف كردن زیان اخروی, به حكم عقل, با این كه, بنابر نظر مشهور فقیهان و بسیاری از محققان اصول, در شبهات محصوره تحریمیه, موافقت قطعی و ترك مخالفت قطعی واجب است, در موارد زیادی در بابهای فقه, در شبهات محصوره تحریمیه, فتوا به واجب نبودن احتیاط, بلكه جایز بودن مخالفت قطعی داده شده است.
بسیاری از فقیهان و اصولیان, در جمع بین این مبنا و این فتوا, دست به توجیه زده اند كه شیخ انصاری به پاره ای از توجیه ها در رسائل اشاره كرده است.۱۸
الف. شاید پنداشته شود كه قاعده كلی در شبهات محصوره, واجب بودن احتیاط است و امّا در مواردی كه مخالفت جایز شمرده شده, به خاطر دلیل خاص است.۱۹
ب . بعضی, از جمله صاحب حدائق, قائل به تفصیل شده اند بین مواردی كه اطراف شبهه, داخل در حقیقت واحد باشند و مواردی كه چنین نباشند.۲۰
ج . گروهی, از جمله صاحب مدارك,۲۱ به خاطر برخورد با این موارد در فقه و اقامه نشدن دلیل خاص بر جواز و عقلی بودن احتیاط و غیر قابل تخصیص بودن آن, در اساس, اصل واجب بودن احتیاط را انكار كرده اند و بر خلاف مشهور, در شبهه محصوره, به واجب نبودن احتیاط, نظر داده اند.
شیخ, با ابتكار اجتهادی, اصل و قانون نوینی پایه گذاری می كند: اعتبار ابتدای به متعلق تكلیف, در قطعی و فعلی بودن تكلیف.
با این نوآفرینی, باب تازه ای را در فقه و اصول می گشاید و به بهترین وجه علمی, دو دیدگاه:
واجب بودن احتیاط در شبهات محصوره و جایز بودن مخالفت قطعی را در بسیاری از موارد شبهه محصوره جمع كند:
(واجب نبودن احتیاط و جایز بودن مخالفت قطعی شبهه محصوره, در مواردی از بابهای فقه, نه به خاطر دلیل خاص است; زیرا:
اولاً, چنین دلیلی وجود ندارد.
ثانیاً, بر فرض وجود دلیل, واجب بودن احتیاط در شبهه محصوره, حكم مستقل عقلی و غیر قابل تخصیص است. نه به خاطر فتوای جواز كه مشهور در شبهه محصوره, مثل غیر محصوره, به براءت نظر داشته باشند; بلكه سرّ فتوای مشهور در بعضی از موارد شبهه محصوره, به واجب نبودن احتیاط و جایز بودن مخالفت قطعی, به خاطر قطعی و فعلی نبودن تكلیف است; زیرا شرط بر عهده آمدن تكلیف, در دایره ابتلاء واقع شدن همه اطراف شبهه است. اگر یكی از اطراف شبهه از دایره ابتلا خارج باشد, تكلیف بر عهده نخواهد آمد, به گونه ای كه واجب باشد موافقت حرام باشد مخالفت.)
بنابر این, قانون واجب بودن موافقت قطعی و حرام بودن مخالفت قطعی درشبهات محصوره, كه مورد پذیرش مشهور اصحاب است, كوچك ترین خدشه, تخصیص و تزلزلی ندارد.
و مواردی كه قائل به جایز بودن مخالفت شده اند, در اساس, تكلیف قطعی فعلی وجود ندارد, زیرا بعضی از دایره ابتلا و دسترسی و استدلال مكلف خارجند.
شیخ آن گاه درباره این ابتكار می نویسد: (وهذا باب واسع ینحلّ به الاشكال عما علم من عدم وجوب الاجتناب عن الشبههٔ المحصورهٔ فی مواقع.)۲۱
این اصلی كه ما بنیان نهادیم, بابی است گسترده كه اشكالِ فتوا ندادن به وجوب اجتناب, در مواردی از شبهه محصوره, بر طرف می شود.
سپس, با ذكر چند نمونه از موارد شبهه محصوره كه فتوا به واجب نبودن احتیاط داده شده, می نویسد: (ومثل ذلك كثیر فی الغایهٔ.)۲۲
ومانند این موارد از شبهات محصوره كه فتوا به واجب نبودن احتیاط داده شده, فراوان است.
شاگرد وی, میرزای آشتیانی در بحرالفوائد, به چند مورد دیگر از شبهات محصوره كه مشهور فقها فتوا به واجب نبودن احتیاط داده اند, یاد می كند و می نویسد: (دلیل فتوا به واجب نبودن احتیاط در این موارد, با این كه مشهور فقهاء در شبهه محصوره قائل به واجب بودن احتیاط هستند, چیزی جز خروج بعضی از اطراف, از دایره ابتلا, نیست)۲۳
وی, پس از ثابت كردن سخن شیخ و برهانی كردن آن, می نویسد: (وهذا اصل یترتب علیه فوائد جلیلهٔ بالنسبهٔ الی غیر المقام ایضاً.)۲۴
آنچه شیخ اعظم در اعتبار و شرط بودن ابتلاء تحقیق كرد, اصل و قانونی است كه فواید پر ارزشی, افزون بر مسأله علم اجمالی, بر آن مترتب می شود.
همو, پس از شمارش مواردی از شبهه محصوره كه در آنها حكم به برائت شده است, می نویسد: (الی غیر ذلك من الفروع الكثیرهٔ المتفرعهٔ علی الاصل المذكور بحیث یعلم عدم ابتنائها الاّ علیه مع وضوح الحكم فیها ومن هنا قال, قدس سره, ومثل ذلك كثیر فی الغایهٔ.)۲۵
غیر از فروع یاد شده, فروع فراوان دیگری بر این اصل متفرع می شود, به گونه ای كه معلوم است این فروع, هیچ پایه و اساس دیگری غیر از این اصل ندارند.
شیخ انصاری, پس از تأسیس این قانون و حلّ معضل علمی و فقهیِ جایز بودن مخالفت قطعیه شبهه محصوره, به دستاوردهای این فكر نو, اشاره می كند: (از آنچه بیان كردیم, باطل بودن سخن سیّد در مدارك و ناتمامی برداشت شیخ طوسی از حدیث صحیح علی بن جعفر روشن می شود. در صحیحه علی بن جعفر از امام كاظم, سلام الله علیه, نقل شده است:
شخصی خون دماغ می كند و سپس عطسه می زند و ذرّاتی از خون دماغ بر اثر عطسه, به اطراف می پاشد و از جمله به ظرف آبی كه آن جا بوده است.
آیا جایز است از آب این ظرف وضو گرفته شود؟
امام(ع) می فرماید: اگر از ذرّه های خون در داخل آب, چیزی آشكار نباشد, وضو اشكالی ندارد و اگر ذرّه های خون, داخل آب دیده شود, وضو جایز نیست.) ۲۶
شیخ طوسی از این روایت برداشت كرده كه اگر ذرّه های خون, به قدری ریز باشند كه با چشم قابل دید نباشند, بخشیده شده و سبب نجس شدن آب نمی شوند و در نتیجه می شود با آن آب وضو گرفت. شیخ انصاری می نویسد:
(این برداشت ناتمام است. سرّ این كه امام فرمود: وضو با این آب جایز است, این است كه یقیین به ملاقات آب با ذرّه های خون پیدا نشده, زیرا امكان دارد ذرّه های خون, به داخل ظرف و آب برخورد كرده باشد و امكان دارد به پشت ظرف و خارج آن برخورد كرده باشد.
چون خارج ظرف, خواه پشت ظرف, یا زمین فرش, فرض بر این است كه در دایره ابتلا نیستند و از دایره ابتلا خارج هستند, این علم اجمالی, تكلیفی بر عهده نمی آورد و واجب نمی كند اجتناب از آب را.
و اگر مشهور فقها, قائل به واجب نبودن اجتناب شده اند, با این كه شبهه محصوره است, به خاطر خروج بعضی از اطراف شبهه از دایره ابتلاست.)
بنابر این, معنای حدیث شریف علی بن جعفر و فتوای مشهور فقها بر واجب نبودن اجتناب, روی برهان و بر اساس میزان دقیق علمی است و سخن صاحب مدارك و تفصیل صاحب حدائق در برداشت شیخ طوسی, پذیرفته نیست.
آنچه بیان كردیم, تنها یادآوری بود وگرنه در طول تاریخ اجتهاد و فقاهت, نوآوری و ابتكار, رواج داشته و بحث از نوآوری و بایستگی آن, سخن جدیدی نیست.
تاریخ گذشته علم, بویژه اسلام, نشانگر این واقعیت است كه هر چندگاه, دانش, متون علمی, شیوه آموزش و… دستخوش دگرگونی قرار گرفته و علم, به دست توانای عالمان سترگ حركتی كرده است, لكن این مدت زمانها, حدّ معینی ندارند كه مثلاً هر صد سال یكبار , یا كمتر و یا بیشتر, باشد و در كمتر از آن مدت نشود اقدام بر دگرگونی و نوآوری كرد. گاهی فاصله های زمانی این دگرگونیهای علمی و نوآوریهای فكری, كوتاه و گاه طولانی بوده و گاه نوآوری توسط یك فرد و گاه از سوی چندین شخصیت صورت پذیرفته است.
بنابر این اصل پدیدار شدن دگرگونیهای علمی و ابتكارات و نوآوریها در تاریخ علم, واقعیت انكار ناپذیر است. حال سخن بر سر این است كه:
اولاً, چرا این مدت زمانها را با فراهم ساختن زمینه های لازم و كافی كوتاه نكنیم و چرا نوآوران, منحصر به یك, یا دو فرد باشند؟
ثانیاً, چرا با این همه دگرگونیهای گسترده و شتابان در عرصه زندگی انسان و جامعه, در همه ابعاد و شؤون و فردی و اجتماعی و روابط سیاسی, اقتصادی, فرهنگی و هنری, اجتهاد دچار ركود و سكون باشد؟
چرا ما امروز با استفاده از امكانات پیشرفته و با به كار گیری و استخدام ابزار مدرن و به خدمت درآوردن تكنولوژی و مهم تر از همه, با بهره وری از ذخائر و اندوخته های علمی و فكری از گذشتگان صالح به ارث مانده, در جهت بالندگی و شكوفایی و تحرك اجتهاد و نوفهمی و نوآوری بهره نگیریم و معارف سرشار و غنی دینی و فقه نیرومندو توانای اسلامی را با زبان متناسب با زمان و به اقتضای نیازهای جامعه, با دقت و حفظ اصول وموازین, عرضه نكنیم؟
چرا ما امروز, در فلسفه و حكمت, شیخ الرئیس و خواجه نصرالدین طوسی نداریم؟
چرا در فقه و اصول, شیخ طوسی و محقق و علاّمه حلّی و شیخ انصاری زمان نداشته باشیم؟
چرا باید پس از گذشت قریب به دو قرن, در فقه و اصول, شیخ انصاری دو قرن پیش, حرف اول و آخر را بزند؟
آیا, باب اجتهاد و نوآوری بسته است, یا وضعیت موجود اجتهاد و فقاهت, بهترین شكل و شیوه است و نیازی به تغییر و تحول ندارد, یا مشكل و نیاز جدیدی كه بی پاسخ مانده باشد, وجود ندارد؟
روشن است كه معنای این پرسشها, نادیده گرفتن خدمات و زحمات طاقت فرسا و خالصانه فقهای متأخر نیست.
و نیز معنای این سخنان, طعن بر فقه و اجتهاد نیست; زیرا همه عزتها و عظمتهای امت اسلامی, به بركت همین فقه و اجتهاد است.
بلكه غرض این است كه عصر جدید, كه روزگار دگرگونیهای گسترده و پرشتاب و روزگار مبارزه مرموزِ فرهنگی شیاطین با اسلام است, فقهای بزرگ, در چگونگی عرضه معارف ثابت و تغییر ناپذیر دین و احكام مترقی و توانمند اسلامی, به زبان متناسب با زمان و در شكل سازگار با نیازهای مردمان, تجدید نظر كنند.شهید صدر, شیخ محمدرضا مظفر, شیخ محمد جواد مغنیه, كه دست به كار تهیه و تدوین متون آموزشی فقه و اصول, به سبك و اسلوب جدید می شوند, در پی چنین هدفی و رسیدن به چنین آرمانی بوده اند.
افزون بر این, اشارات روشنی در لابه لای آثار خود درباره نارسایی و كافی نبودن شیوه آموزشی معمول در حوزه های علمی, برای پاسخ گویی به نیازمندیهای فكری, سیاسی و اجتماعی عصر حاضر, دارند. در میان دانشمندان روشن اهل سنت نیز, گروه زیادی دارای این تفكر و اندیشه اند و علیه محدود كردن مذاهب فقهی در چهار مذهب معروف و سدّ باب اجتهاد, به مخالفت برخاسته اند.
امام خمینی به خاطر احساس همین نیاز, بر ضرورت توجه به نقش تعیین كننده دو عنصر زمان و مكان در اجتهاد, كافی نبودن اجتهاد مصطلح در حوزه ها برای اداره جامعه پیچیده امروز, لزوم به دست گرفتن نبض تفكر جامعه, آمادگی برای پاسخ گویی به نیازهای نوبه نو اجتماع و عكس العمل مناسب نشان دادن در برابر حوادث واقعه و جلوتر از رخدادها, اسلام و فقه و فقاهت را پیش بردن, تأكید و سفارش جدّی دارد.
شهید مطهری, در نوشته های خود درباره حوزه های علمیه, فقه, اجتهاد و… با تأكید بر حفظ قداست و قوتهای حوزه علمیه و اعتراف به ارزشها و نقش انكارناپذیر فقه و اجتهاد در حراست از دین و معارف دینی از انحرافها و دست برد جاهلان و دشمنان و… نسبت به وجود یك سلسله نارساییها در حوزه و روش اجتهاد معمول, هشدار می دهد:
(بی شك ما از نظر فقه و اجتهاد, درعصری شبیه به عصر شیخ طوسی زندگی می كنیم. دچار نوعی جمود و اعراض از مواجهه با مسائل مورد نیاز عصر خود هستیم. ما نمی خواهیم زحمت گام برداری در راههای نرفته را كه عصر ما, پیش پای ما گذاشته, به خود بدهیم. همه علاقه ما این است كه راههای رفته را برویم و جاده های هموار كوبیده را بپیماییم….) ۲۷
همو می نویسد:
(فكر اخباری به كلی از بین نرفت. تا هرجا كه پیشروان اجتهاد در مبارزه با فكر اخباری پیش رفته اند, فكر اخباری نابود شده و امّا آن جاها كه آن پیشروان گام ننهاده اند, هنوز جمود فكری اخباری, سیادت می كند.
ای بسا مجتهدین كه با مغز اخباری, اجتهاد می كنند.) ۲۸
شهید مطهری, یكی از عوامل گرایش روشنفكران مسلمان را به غرب, در ركود فكری و باز ایستادن فقه از تحرك می داند:
(باز ایستادن فقه اسلامی از تحرك و پیدایش روح تمایل و نگرش به گذشته و پرهیز از مواجهه با روح زمان, یكی از علل این شكست به شمار می رود.) ۲۹
برای نجات از وضع نامطلوب و مبارزه با این انحرافهای فكری, پیشنهاد می كند:
(امروز, جهان اسلام, بیش از هر وقت دیگر, نیازمند به یك نهضت قانونگذاری, با یك دیدِ نو و وسیع و همه جانبه از عمق تعلیمات اسلامی است.) ۳۰ ●آفات احتمالی نوآوری
تجربه نشان داده كه هر حركت و اندیشه اصلاح طلبانه ای كه به انگیزه اصلاح امور و ریختن شالوده و بنیان جدیدی پاگرفته, دچار نوعی لغزش شده است. اندیشه لزوم تحول و نواندیشی در حوزه های علمیه و ضرورت نوآوری, از این مقوله است و امكان دارد, دچار انحراف و لغزش بشود.
برای جلوگیری از خطرها, یادآوری نكته هایی چند, ضرورت دارد:
۱ . باید مراقب بود كه صرف مشترك بودن با برخی گروهها و فرقه ها و افراد, در اصل اندیشه و در لزوم یك حركت, تحت تأثیر نوع نگرش و سمت گیریهای ناسازگار با اصول اعتقادی فكری و علمی خود قرار نگیریم.
مثلاً, امروز, بنابه دلایل و ضرورتها, جمعی از عالمان و دانشمندان روشنفكر اهل سنت, شعار اجتهاد آزاد می دهند و به طرفداری از اجتهاد باز و گشوده بودن باب اجتهاد و شكستن حصر مذاهب فقهی چهارگانه, فعالیت می كنند.
نباید به صرف اتفاق نظر در گشوده بودن باب اجتهاد, بی درنگ, افكار و اندیشه های آنان را در نوشته ها طرح كرد و مورد استناد قرار داد.
زیرا اجتهاد آزاد و باز بودن باب اجتهادی كه آنان امروز به ضرورت آن ایمان و اعتراف دارند, با مبانی خاص فكری و اصولی كه آنان دارند, دیری نخواهد گذشت كه به سرمنزل نخستین برخواهد گشت. زیرا, اجتهادی كه آنان می گویند, زیر پا گذاشتن برخی اصول ثابت و غیر قابل تغییر را در پی دارد. هرچند اصل لازم بودن تحول در اندیشه اجتهاد و ضرورت نوآوری, شعار مشترك بسیاری از شخصیتهای فكری و اسلامی است, لكن, چگونگی و نوع این تحول و شیوه نگرش به این نواندیشی و نوآوری, بر اساس ملاكها و موازین علمی و اصولی بسیار, متفاوت است.
جا دارد كه نویسندگان, گویندگان و اندیشه وران آگاه و صاحب نظر در مسائل اسلامی در حوزه شیعه, به این مهم توجه داشته باشند و ناخودآگاه, به صرف مشترك بودن در اصل اندیشه, نوآوری در اجتهاد با برخی از اندیشه وران, تحت تأثیر افكار آنان قرار نگیرند كه منابع دینی و شیعی ما, اگر به دقت نگریسته شوند و در آنها كندوكاو صورت گیرد, به هیچ كس نیازی نخواهد بود.
به گفته شهید مطهری:
(ما, نیاز نداریم كه امثال عبده و اقبال و فرید وجدی و سید قطب و محمد قطب و محمد غزالی و امثال اینها را الگو قرار دهیم.) ۳۱
ب. به مقتضای لزوم حراست از حریم مقدس دین و حفظ و نگهداری معارف و علوم شرع مبین و به اقتضای تلاش و كوشش جهت پیشبرد هدفهای مكتب و عرضه مسائل و احكام اسلامی بر جوامع بشری و خدمت به پیشرفت و ترقی و تعالی و توسعه و تكامل معارف و مسائل و احكام قرآن عزیز, بر علمای بزرگ لازم است از اندیشه و افكار جدید صاحب نظران اسلامی در حوزه و خارج آن آگاهی داشته باشند و اندیشه های نو پیدا را بشناسند و سره از ناسره تشخیص دهند, تا اگر سخن موافق و مطابق با موازین اسلامی و ملاكهای علمی, از اندیشه وری دیده و شنیده شد, به تأیید و تقویت آن بپردازند و با حمایت و تقویت صاحبان افكار جدید دانش و معارف و احكام الهی را گامی به پیش ببرند و ابهامی را بزدایند و حقیقت و واقعیتی را كشف كنند.
و اگر دیدگاهها و اندیشه هایی انحرافی و مخالف و مباین با موازین و ملاكهای علمی واسلامی بود, هشدار دهند و دلسوزانه به اصلاح برخیزند.
هیچ گاه از عالمان دین انتظار نمی رود كه از این افكار و اندیشه ها ناآگاه باشند و یا بدون مطالعه دیدگاههای جدید را مشتی لا طائلات و شطحیات و غیرقابل اعتنا بخوانند; زیرا این برخوردها, نه نشانه بزرگی عالم دینی است و نه سبب كوچك شدن و از چشم افتادن صاحبان این دیدگاههاست و نه خدمت به علم است و نه ارادت به دین, بویژه در عصر ما, كه عصر تبادل افكار و مبادله دانشهاست, هیچ كس چنین روش و شیوه و اندیشه ای را از عالم دینی پذیرا نیست.
كوتاه سخن این كه, از ساحت و پیشگاه مقدس بزرگان دین و دانش انتظار می رود در روش برخورد و نوع موضع گیریهای علمی و فكری خود, به گونه و روش سلف صالح باشند.
مناسب می بینم به یك نمونه آموزنده و ارزنده در تاریخ فقاهت و اجتهاد اشاره كنم: همه می دانیم كه ابن ادریس حلی, صاحب كتاب سرائر, پس از مدتها ركود و توقف فقاهت و اجتهاد از نواندیشی و نوفهمی و نوآوری, دست به حركت عظیمی زد و آن گشودن باب اجتهاد و عرضه كردن سخنان مستدل فقهی و نو بود. همان گونه كه اشاره شد, از یك سری تندرویها در امان نماند.
متأخرین از ابن ادریس, در برابر نقطه نظرهای جدید فقاهتی و اجتهادی ایشان, موضع گیری كرده و عكس العمل نشان دادند.
یكی از كسانی كه در برابر افكار جدید و دیدگاههای نو ابن ادریس موضع گرفت و حساسیت نشان داد, صاحب جواهر بود.
شیوه برخورد صاحب جواهر با صاحب سرائر بسیار آموزنده است.
در سراسر جواهر, دو گونه برخورد و موضع گیری در برابر صاحب سرائر شده است:
۱ . موضع گیری نقادانه و گاه پرخاش گرانه در برابر تندرویها و شاید جسارتها نسبت به ساحت مقدس فقهای پیشین.
۲ . حمایت و تشویق, از نوآوریها و فتح باب كردنهای وی. در كتاب حج, به مناسبتی, به اصل مورد پذیرش ابن ادریس, كه حجت نبودن أخبار احاد باشد, اشكالی می كند و آن گاه می نویسد:
(فما ادری ما الذی یقع فی نفسه بعد معلومیهٔ حرمهٔ التشهی والهوی فی الاحكام الشرعیهٔ.)۳۲
نمی دانم چه چیزی سبب شده است كه ایشان [صاحب سرائر] از یك سو, اخبار آحادِ معتضد به قرائن را, حتی در مورد احكام استحبابی, حجت نمی داند و از یك سو, به اخبار احاد بر بسیاری از احكام واجب و حرام استدلال می كند با این كه می داند از روی خواست و سلیقه, نمی شود در احكام شرعی نظر داد.
در كتاب احیاء الموات, پس از نقل سخن ابن ادریس:
(كسی كه اهل كندوكاو نباشد و دیدگاههای فقهی شیعه و سنی را نداند, سخت دچار اشتباه, خواهد شد, همانند شخص شب كور)
می نویسد:
(وكأنّه عرّض بذلك بابن البراج.)
گویا ابن ادریس در این سخن, به ابن براج تعریض دارد.
می افزاید: (هو وقع فی خبط العشواد)۳۳
از بیان ما روشن شد كه خود ابن ادریس مانند شخص شب كور دچار اشتباه شده است, نه ابن براج.
خلاصه در موارد زیادی, ضمن انتقاد بر تندرویهای ابن ادریس, می نویسد:
(وی, در بسیاری از لغزشهای فقهی و اجتهادی چوب بی مهری و كم لطفی و جسارت نسبت به بزرگان فقهاء را خورده است.)
گفتیم: در بسیاری جاها, صاحب جواهر, ابن ادریس را می ستاید. از جمله در كتاب طلاق در بحث عده طلاق, پس از نقل سخن علامه, در انتقاد از ابن ادریس, به دفاع از ابن ادریس بر می خیزد و او را می ستاید:
(قلت: الانصاف ان هذا الكلام لایلیق بابن ادریس الّذی هو اوّل من فتح النظر والتحقیق)۳۴
به دید من, انصاف این است كه این سخن [سخن توهین آمیز] شایسته مقام علمی ابن ادریس نبود; زیرا او نخستین كسی است كه باب نظر و تحقیق ـ و نواندیشی و نوفهمی و نوآوری را ـ در فقاهت و اجتهاد, گشود.
این نوع نگرشها و برخوردها از سوی بزرگان فقه و اجتهاد بود كه ما امروز وارث فقهی غنی و مترقی و دقیق و عمیق هستیم. باز هم این حوصله و سعه صدرها و این غیرت و حمیتها و حساسیتها در برابر فقه و اجتهاد است كه می تواند به بالندگی و زایندگی آن كمك شایان بكند.
بكوشیم در مقام اخلاق علمی, نه سخنی را بی برهان بپذیریم و نه مطلبی را بی دلیل انكار كنیم.
آراء را باید دید و شنید, آنچه حق و برابر با دلیل و برهان است پذیرفت و آنچه مخالف دلیل است, رد كرد.
ج . اگرشتاب در ردّ سخنی به دور از روش دانشمندان و برهان است, شتاب و بی باكی در اظهار رأی مربوط به دین نیز, خلاف دیانت و احتیاط علمی است.
باز بودن باب اجتهاد و اختصاص و انحصاری نبودن علم و بایستگی نواندیشی و نوفهمی و نوآوری, سخنی است حق, لكن نه به این معنی كه هركس ادعای دین شناسی داشت, دین شناس است و دارای حق اجتهاد در دلیلهای شرعی.
باب اجتهاد باز است, بر روی كسانی كه صلاحیت و كفایت علمی دارند و از شایستگی اخلاقی برخوردارند. ضرورت نواندیشی و نوآوری در فقه
به دلیلهای گوناگونی, بحث از نواندیشی و دگرسانی و پدیدآوردن حرف و سخن نو در اجتهاد, به عنوان ضرورت علمی و دینی, در خور اثبات است كه اینك به پاره ای از آنها اشاره می كنیم:
۱. دگرگونی احكام به دگرگونی موضوعها
بی گمان, موضوع دانش فقه, كارهای ارادی انسانهای مكلف و دارای مسؤولیت است.
كارهای انسان, چه از جهت فردی و چه اجتماعی, بایستی در چهارچوب احكام فقهی هدایت شوند.
ـ صنعت و تكنیك, به چه شكل و ضابطه ای مشروع است, یا ممنوع؟
ـ چگونه سیستمی باید بر اقتصاد و بازار حاكم باشد؟
ـ با چه گروه, یا جمعیتهایی و یا با چه نظام و دولتهایی, می توان ارتباط داشت؟
و…
پاسخ گوی اینها و تعیین كننده ملاك در اینها, دانش فقه است.
روشن است كه این شؤون و اشكال زندگی بشر, همواره در حال دگرگونیند.
نه در توان كسی است كه از دگرگونی موضوعها, یعنی شؤون زندگی بشر جلوگیری كند و نه این چنین وظیفه ای به عهده بشر گذاشته است, بلكه رشد, گسترش و تكامل زندگی, معلول این دگرگونیهاست و دین, نه تنها با پیشرفت زندگی ناسازگاری, ندارد بلكه سخت موافق و تشویق كننده آن است.
طبیعی است كه با تحول زندگی و دگرگونی و زوال و زایش موضوعها احكام دگرگون می شوند ورخدادهای تازه, احكام جدید می طلبند.
دگرگونی حكم به دگرگونی موضوع, پدیده ایی است ناگزیر.
موضوع جدید, حكم جدید می طلبد و حكم جدید نیاز به فكر جدید دارد و اجتهاد و استنباط نو می خواهد.۲ . منابع و مدارك دینی و دلیلهای شرعی, مانند: كتاب و سنت دارای استعدادو ظرفیت پایان ناپذیرند.
حقیقت قرآن و سنت, به تعبیر شهید مطهری همانند طبیعت سرشار از منابع و ذخائری است كه هرچه استخراج شود, تمام شدنی نیست و چنین نیست كه هرچه درخور فهم بوده گذشتگان فهمیده اند و كشف كرده اند, بلكه به دلائلی از جمله بهره وری از محصول فكر و اندیشه گذشتگان و پیشرفت دانشهای مادی و مدرنیزه شدن ابزار و تكنولوژی, زمینه فهم و برداشتهایی را از كتاب و سنت و حقایق دینی برای امروزیان فراهم كرده كه برای گذشتگان فراهم نبود. قرآن, ظاهری زیبا و باطنی عمیق و ژرف دارد كه هیچ گاه, هیچ كس به ژرفای آن نمی رسد. (ظاهره انیق و باطنه عمیق)
آقای محسن حكیم در حقایق الاصول, در بحث الفاظ, ذیل مسأله استعمال لفظ در بیشتر از یك معنی می نویسد:
(شماری از بزرگان می گفتند: روزی با گروهی از بزرگان, از جمله: سید اسماعیل صدر, حاجی نوری, صاحب مستدرك و سید حسن صدر در منزل آخوند ملافتح علی, حضور داشتیم.
آخوند ملا فتحعلی, این آیه كریمه را تلاوت كرد. (واعلموا أنْ فیكم رسول اللّه لو یطیعكم فی كثیر من الامر لَعَنِتُّم ولكنَّ اللّه حَبَّبَ الیكم الایمان…) حجرات/۷
آن گاه به تفسیر جلمه: (حبّب الیكم الایمان) پرداخت و معنایی برای آن بیان كرد. دوباره به گونه ای دیگر, غیر از معنای اول, برای این جمله از آیه, تفسیری ارائه داد كه همه را شگفت زده كرد. چطور چنین معنایی از آیه به ذهن آنان نرسیده بود.
روز دوم, جلسه با حضورنام بردگان تشكیل شد. آقای آخوند ملافتحعلی, همان جمله از آیه را به گونه سوّمی تفسیر كرد!
این جلسه, تا یك ماه ادامه یافت و هر روز معنای جدیدی برای جمله بیان می كرد.)
امین الاسلام طبرسی, در تفسیر مجمع البیان, در بسیاری از موارد, پس از آن كه وجوه و معانی چندی را برای آیه می شمارد آن گاه خود نظر می دهد: در ظاهر, همه این وجوه و معانی مراد است وهمه در عرض یكدیگرند و هیچ ناسازگاری بین این معانی وجود ندارد.
اكنون سخن بر سر این است كه اگر یك عالم ربانی, در طی حدود سی جلسه از یك آیه, نزدیك به سی معنی برداشت می كند و همه معانی روی ملاكهای علمی و برابر با قواعد فنی و مورد پذیرش جمعی از بزرگان حاضر در جلسه واقع می شود, چه جای شگفتی است كه بزرگانی بتوانند هر روز و هر زمان برداشتی بی سابقه و نو از آیات الهی ارائه دهند و با توجه به این كه در خود قرآن كریم, به طور مؤكد امر به تدبّر و خردورزی و تفكر درباره آیات الهی شده است, معلوم می شود تدبر و تعقل برای فهم جدید, كشف تازه است وگرنه, درباره مسائل كشف شده, تدبر و تعقل لزومی ندارد.
پایان ناپذیر بودن ظرفیت و استعداد معارف قرآنی, همگانی و همه جایی و همیشگی بودن پیامها و دستورات قرآنی, لزوم تدبر و تعقل و تفكر درباره آیات قرآنی, نو به نو شدن و دگرگون شونده بودن زندگی انسانی, همه و همه, از دلیلهای ضرورت و لزوم نواندیشی ونوفهمی در پیرامون قرآن عزیز و نوآوری در فهم و برداشت از آیات نورانی و عمیق و رقیق آن است.
امّا سنت, یعنی احادیث حضرت رسول(ص) و روایات ائمه معصومین(ع), به حكم روایات فراوان, همانند آیات قرآن, دارای ظاهر و باطن و وجوه و معانی بسیارند و میزان در فقاهت نیز, فهم درست معانی روایات است.
مقدار فقاهت هر شخصی, در مقدار فهم و برداشت او از روایات است.
امام صادق(ع) می فرماید: (حدیث تدریه خیر من الف ترویه ولایكون الرجل منكمفقیهاً حتی یعرف معاریض كلامنا وان الكلمهٔ من كلامنا لتنصرف علی سبعین وجهاً لنا فی جمیعها المخرج.)۳۵
یك حدیثی را كه درباره آن به تفكر بپردازید, بهتر است از هزار حدیث كه فقط آن را روایت كنید. كسی از شما به مقام فقاهت نمی رسد, مگر این كه رموز سخنان ما را بفهمد. همانا یك كلمه از كلمات ما به هفتاد معنی قابل تفسیر و توجیه است و همه آن معانی صحیح است.
این حدیث شریف, به اندیشیدن تأكید می كند نه روایت كردن, معیار و میزانِ فقاهت را فهم رموز و اسرار و بطون روایات می داند, نه فقط درك معنای ظاهری و….
حال باید دید, اینهمه روایاتی كه مورد بحث و بررسی در فقه و اصول و حدیث واقع شده, به همه معناهای آنها دست یافته ایم؟
●●جمع بندی
اگر فقه تئوری واقعی و كامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است;
اگرفلسفه وجودی اجتهاد و ضرورت آن و لزوم استمرار و باز بودن باب آن و واجب بودن تقلید از زنده, برای پاسخ گویی رخدادهای نو پیدا و حوادث واقعه عرصه زندگی بشر است, اگر اجتهاد ضامن تطبیق كلیات و اقلام ثابت و غیر قابل تغییر دین بر فروع و شؤون و جزئیات دائم در تحول زندگی انسان است, اگر اجتهاد واسطه ربط متغیر به ثابت و آشتی دهنده ثابت و متغیر است,
اگر اجتهاد, قوه محركه اسلام است,
اگر د ین قانون زندگی و توانا به اداره جامعه انسانی در هر شرائطی با بهترین شكل ممكن است, اگر احكام و قوانین دینی جهان شمول و فراگیر و همه جانبه نگرند,
اگر حضور قدرتمندانه فقه در عرصه زندگی, به عنوان یك ضرورت مورد قبول است,
اگر فقه توانمند و قادر به پاسخ گویی نیازهای گوناگون و تازه به تازه بشر در گستره كره ارض و در ازنای زمان است, و اگر موضوعهای احكام فقهی در معرض زوال و تحول و دگرگونیند,
و اگر دگرگونی حكم به دگرگونی موضوع, واقعیتی اجتناب ناپذیر است,
اگر باب اجتهاد باز و نواندیشی و نوآوری نشانه قوت است,
اگر همه ابهامها و گرهها به دست فقهای گذشته, روشن و حل نشده است,
اگر امروز, تواناییها و زمینه ها برای برداشتهای نو از منابع و دلیلهای شرعی برای فقیه فراهم تر است,
اگر كتاب و سنت دارای ظرفیت و استعداد پایان ناپذیرند,
اگر دستور دینی درایت و تعقل و تدبر درباره آیات و روایات است, و…
پس باید باب نواندیشی, نوفهمی, نوآوری در اجتهاد و فقاهت باز و مجاز باشد. راههای شكوفایی و بالندگی اندیشه فقهی
روشن است كه به كارگیری شیوه های آموزشی و استفاده از طرح و برنامه های سودمند علمی در بالندگی و سرعتِ پیشرفت دانش و اندیشه ها, نقش بسیار دارند چه بسا, طرح و برنامه ریزی صحیح و سنجیده و دقیق, تحول و تحركی در مدت زمان كوتاهی بیافریند و حقائق و مسائلی آشكار كند و موفقیتهایی را در پیشبرد علوم و نوآوریهایی به بار آورد كه در غیر استفاده از آن طرح, رسیدن به آن همه ره آوردهای فكری و علمی, نیاز به سالها صرف عمر و وقت و تواناییها باشد.
امروز, كه همه چیز دارای برنامه و روش شده و بر همه شؤون زندگی بشر نظم و برنامه حاكم است, شایسته است حوزه های علمیه نیز, از بركتهای این موهبت عصر, هرچه بهتر و بیشتر بهره مند و بهره ور گردند.
امروز, در مراكز آموزشی دنیا, در متون درسی و آموزشی و روش و شیوه آموزشی, هرچند وقت یك بار, توسط صاحب نظران با صلاحیت, تجدید نظر صورت می گیرد و بخشی را حذف و بخشی را می افزایند و متنی را به متن دیگر تغییر و تبدیل می كنند.
چه خوب است كه این روش معمول در مراكز آموزشی دنیا, در متون آموزشی حوزه نیز انجام پذیرد.
۱ . ایجاد رشته های تخصصی
به گواهی بسیاری از بزرگان پرسابقه در دو دانش فقه و اصول, رشد و گسترش دامنه فقه و اصول و پیدایش و افزایش فروع و مسائل بسیار فقهی, بر اثر دگرگونیهای پرشتاب زندگی وجامعه, عمر عادی یك نفر عالم ویژه در تعصیل و اجتهاد, در عصر ما وافی و كافی به بحث و بررسی و اجتهاد و تحقیق درباره همه بابهای فقه نیست.
با این گسترش دامنه فقه و پیدایش و افزایش فروع بسیار, اگر فقیه و مجتهدی بخواهد در همه بابها و تمامی مسائل فقهی به اجتهاد و استنباط بپردازد و رساله عملیه در بردارنده همه بابهای فقهی, تدوین كند و در نهایت مرجع تقلید جامعه در سراسر فقه باشد, وضعیت اجتهاد و فقاهت همین خواهد بود كه هست.
هرچه دامنه فكر و اجتهاد گسترش پیدا كند از ژرفایی آن كاسته خواهد شد. در اصل, اجتهادهای تحول آفرین و خلاّق و دارای ژرفایی, اجتهادهای متمركزند.
در همه مسائل, از آغاز تا به پایان بابهای فقه نظر دادن, طبیعی است كه سرعت عمل می طلبد و پس از آن كه شخصی رساله عملیه دربردارنده همه بابهای فقه را چاپ و منتشر می كند, قهری است كه مجال و فرصت به اجتهاد پرداختن و هریك از فروع و مسائل را به طور تحقیقی و عمیق و دقیق بررسی كردن, فراهم نخواهد بود.
یك نظر گذرا و سریع بر فتوای گذشتگان كه مثلاً خلاف شهرت و مانند آن نباشد, موجب اختیار آن نظر می شود روشن است كه این روش,خود نوعی اجتهاد است و حجت و معتبر و مجزی و مبرء ذمه; امّا این دیگر حرف جدیدی نیست, كشف تازه ای به همراه ندارد و در پیشرفت و تحول و نواندیشی در اجتهاد, انجام نمی دهد.
اجتهادِ به این معناست كه صاحب معالم, شهید ثانی, ابن طاووس, شیخ و رام, شیخ محمود حمصی می گویند: از عصر شیخ طوسی تا روزگار ابن ادریس حلّی, در میان فقهای شیعه رواج نداشته است. اجتهادِ به این معناست كه شهید مطهری می گوید: از عصر شیخ انصاری به بعد, خیلی رواج نداشته است.
امّا اجتهاد به معنای استدلال و اقامه برهان و تبیین مبانی آرا و فتواهای موجود بین فقها, همیشه بوده متأخرین از شیخ طوسی و شیخ انصاری همه مجتهدِ به این معنی بوده اند و بر اساس حجت شرعی عمل می كرده و فتوا می داده اند.
امّا این اجتهاد, چرا پیش برنده و بالنده و آفریننده نیست؟ یكی از علتها این است كه دایره حوزه اجتهاد گسترش یافته است و مجتهدان, در بابهای خاصی به كندوكاو نمی پردازند.
در اصل, در طول تاریخ فقاهت و اجتهاد, آرا و افكار كسانی بیشتر مطرح شده و دیدگاههای كسانی از عمر طولانی علمی برخوردار بوده و كتابهای عالمانی سالیان دراز به عنوان متون آموزشی و رسمی در حوزه ها پذیرفته شده و مورد اهتمام و اعتنای اندیشه ورزان و دانش پژوهان واقع شده و محور و مدار فقه و اصول قرار گرفته است كه كم نوشته و كم گفته اند, امّا عمیق و دقیق بحث كرده اند.
از باب مثال, دو كتاب ارزشمندِ رسائل و مكاسب شیخ انصاری, در دو رشته رسمی حوزه, یعنی فقه و اصول, مورد توجه قرار می گیرد, زیرا شیخ تمام توش و توان علمی خود را در بخشی از مسائل فقهی و اصولی متمركز كرده, تا چنین نتیجه مباركی داد.
اگر شیخ اعظم, به جای صرف ساعتها وقت و تدبر درباره بخشی از مباحث متاجر, به اجتهاد و تحقیق درباره كل فقه و همه بابهای آن می پرداخت, معلوم نبود نزدیك به دو قرن, رسائل, چنین جایگاه والایی داشته باشد و این همه استاد, مجتهد, خبره و صاحب نظر و متخصص را در حلّ و فهم و تحقیق مباحث خواه وابدارد.در علم اصول, اگر به تدوین یك دوره كامل از مباحث اصول می پرداخت, معلوم نبود, این موفقیت بزرگ را به دست بیاورد.
آنچه درباره عظمت رسائل و مكاسب, بیان شد, در مورد كتابهای دیگری كه مدتها مورد اقبال و اهتمام و اعتنای اندیشه وران و عالمان بزرگ حوزه ها واقع شد و بر آنها شرحها, حاشیه ها و تعلیقه ها نگاشته شده, مانند: شرایع, صادق است.
با توجه به آنچه بیان شد, پیشنهاد می شود: جمعی از بزرگان حوزه, به جای گستردن حوزه كار, به جای یك دوره فقه كامل نگاشتن و راههای پیموده شده را پیمودن و… تمام توان علمی خود را در بخشی از مسائل اصولی و فقهی به كار بندند, تا دگرگونی عمیق در فقه, به وجود آید.
۲ . تبعیض در تقلید
از لوازم و آثار پایبندی به طرح و دیدگاه تخصصی كردن فقه, چنانكه یادآور شدیم, تبعیض در تقلید است. حال شایسته است بحث شود كه آیا قولِ به تبعیض در تقلید, مبنای علمی و فقهی دارد یا خیر؟
با توجه به این كه دلیلِ عمده مشروع بودن تقلید, بنای عقلا است, دیدگاه تبعیض در تقلید, بر اساس برهان و خالی از هرگونه اشكال خواهد بود.
از این روی, جایز بودن تبعیض در تقلید, بلكه واجب بودن آن در بعضی از موارد,در كلمات فقها مطرح شده است.
سید مجاهد, در مفاتیح الاصول و شیخ جعفر كاشف الغطاء در كشف الغطاء, شیخ انصاری در رساله اجتهاد, سید یزدی در عروهٔالوثقی و بسیاری از حاشیه نویسان بر عروه, تبعیضِ در تقلید را, حتی راجعِ به مسائلِ یك باب, جایز دانسته اند, بلكه بر واجب بودن آن در بعضی از موارد, مثل این كه هریك از دو مجتهد در بابی دون بابی اعلم باشند, تصریح كرده اند.۳۶
۳ . تبعیض و تجزی در اجتهاد
از آثار طرح پیشنهادی تخصصی كردن فقه امكان دارد, تبعیض و تجزی در اجتهاد باشد كه بسیاری از علما, تجزی در اجتهاد را پذیرفته اند, همان گونه كه در اجتهاد و تقلید, به شرح بحث شده است, پایبندی به آن, هیچ گونه پیامد ناگوار علمی یا عملی ندارد.
هرچند, تجزی و تبعض در اجتهاد, در برابر اجتهاد مطلق مورد نظر این طرح نیست, زیرا امكان دارد ایجاد رشته های تخصصی, پس از تحصیل ملكه اجتهاد مطلق باشد.
۴ . به هم پیوستن اجتهاد و تقلید
امكان دارد از آثار طرح تخصصی كردن فقه, به هم پیوستن اجتهاد و تقلید باشد. یعنی شخصی كه در عبادات مجتهد است, در معاملات و یاسیاسات, از مجتهد و كارشناس در آن بخش تقلید كند و آن مجتهد متخصص در معاملات یا سیاسات, از مجتهد متخصص در عبادات تقلید كند.
در بخشی از مسائل مجتهد باشد و در بخشی دیگر مقلد, همان گونه كه در موارد دیگر زندگی بنای عقلاء این است.
حال باید دید آیا از نظر مبانی اصولی و فقهی می شود به چنین امری پایبند شد, یا خیر؟
به مسأله به هم پیوستن اجتهاد و تقلید, در كتابهای اصولی به مناسبت بحث از تجزی و اطلاق, اشاره شده است.
صاحب معالم می نویسد:
(وان شئت قلت: تركب التقلید و الاجتهاد و هو غیر معروف.)۳۷
لازمه رجوع و تقلید مجتهد متجزی از مجتهد مطلق, در جواز عملِ به اجتهاد متجزی خود, به هم پیوستن اجتهاد و تقلید است و این غیر معروف است.
فاضل تونی, در كتاب وافیه سخن صاحب معالم را نقد می كند و می نویسد: (علی تقدیر جواز التقلید فی الاصول لایتصورههنا مانع للعمل بظنه بعد تقلیده فی مسأله التجزی واللّه العالم.)۳۸
بر فرض جایز بودن تقلید در مسائل اصولی, هیچ بازدارنده ای از جایز بودن عمل متجزّی به رأی خود, وجود ندارد.
روشن شد كه صاحب معالم, به هم پیوستن اجتهاد و تقلید را غیر معروف و نامأنوس می شمارد و دلیلی بر منع شرعی آن اقامه نمی كند و فاضل تونی, مانعی در آن نمی بیند.
امكان دارد كه نظریه تخصصی كردن فقه, لوازم دیگری هم داشته باشد كه در این جا, ما به همین مقدار بسنده می كنیم.
۵ . در نظر گرفتن دو عنصر زمان و مكان در اجتهاد
بی گمان, جوّ صدور روایات را به دست آوردن در فضا و شرایط بیان احادیث قرار رگفتن و دیدگاههای فقهی رایج در عصر صدور اخبار را شناختن و بر مقتضیات و شرایط اوضاع و روابط حاكم بر جامعه آگاهی داشتن, بینش و دید گسترده ای را در فهم و برداشت از روایات به فقیه می بخشد كه در فتوا, حلّ ناسازگاریهای اخبار و… بسیار كارآمد است.
صادر كردن فتوای سازگار با روح دین و مذاق شرع, جز با برخورداری از شناخت لازم نسبت به مصالح و مفاسد و مقتضیات زمان و مكان و شناسایی دقیق و ظریف اهم و مهم, امكان ندارد.
به گفته امام خمینی:
(روحانیت تا در همه مسائل و مشكلات, حضور فعال نداشته باشد, نمی تواند درك كند كه اجتهاد مصطلح برای اداره جامعه كافی نیست.) ۳۹
ییا در پیامی به علما, پس از برشمردن موارد زیادی از مسائل مستحدثه می نویسد:
(و همین جا است كه اجتهاد مصطلح در حوزه ها كافی نمی باشد, بلكه یك فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه ها هم باشد, ولی نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد… و به طور كلی در زمینه اجتماعی و سیاسی فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیم گیری باشد, این فرد در مسائل اجتماعی و حكومتی مجتهد نیست و نمی تواند زمام جامعه را به دست گیرد.) ۴۰
و یا می نویسد:
(ولی این بدان معنی نیست كه فقه اسلام پویا نیست زمان و مكان دو عنصر تعیین كننده در اجتهادند مسأله ای كه در قدیم دارای حكمی بوده است, به ظاهر همان مسأله در روابط حاكم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یك نظام, ممكن است حكم جدیدی پیدا كند.) ۴۱
بنابر این روح پیامهای امام این است كه: فقیه تا در جریان مسائل جاری دنیا نباشد مشكلات دامنگیر جامعه را از نزدیك لمس و حس نكند, به نارسائیِ اجتهاد مصطلح و رایج و موجود در حوزه اعتراف نخواهد كرد و تا به نارسائی و توانا نبودن فقه موجود برپاسخ گویی آگاهی نداشته باشد, هیچ گاه به فكر تجدید نظر و رفع نارساییها نخواهد افتاد و در نتیجه تحول و پیشرفتی در فقه و اجتهاد حاصل نخواهد شد.
شهید مطهری می نویسد:
(فقیه و مجتهد, كارش استنباط و استخراج احكام است; اما اطلاع و احاطه او به موضوعات به اصطلاح طرز جهان بینیش در فتواهایش زیاد تأثیر دارد.
فقیه, باید احاطه كامل به موضوعاتی كه برای آن موضوعات فتوا صادر می كند, داشته باشد.
اگر فقیهی را فرض كنیم كه همیشه در گوشه خانه و یا مدرسه بوده و او را با فقیهی مقایسه كنیم كه وارد جریانات زندگی است, این هر دو نفر بادله شرعیه و مدارك احكام مراجعه می كنند, اما هر كدام یك جور و یك نحو بخصوص استنباط می كنند.) ۴۲
●عوامل بازدارنده فقه, از رشد و شكوفایی
۱ . تقلید: در هر دوره ای كه فقیهان ما, در مدار مبانی فقهی فقیهی بزرگ قرار گرفته اند و خود به تكاپوی جدّی برنخاسته اند و هرچه را از آن بزرگ شنیده اند و یا در نوشته های وی, خوانده اند, درست انگاشته اند و پذیرفته اند و در رواج آن تلاش كرده اند, سبب ركود علمی و ایستایی اجتهاد و كم رنگ شدن نوآوری و ابتكار شده است. فقهایی كه آثار و پیامدهای ناگوار این ركود علمی را بر جامعه شیعه دیده اند, خروشیده اند و بسیار از فقیهان مقلّد شكوه كرده اند.
صاحب معالم در ردّ و نقد سخن كسانی كه شهرت را حجت و موجب جبر ضعف خبر می دانند, می نویسد:
(آن شهرتی كه مفید ظن قوی است و در نتیجه, صلاحیت جبران ضعف روایت را دارد, شهرتِ سابقِ بر زمان شیخ طوسی است و امّا شهرتی كه پس از عصر شیخ, قدس سره, تحقق یافته و در كلمات علماء ادعا شده, غیر قابل اعتماد و استناد است; زیرا چنانكه پدرم در كتاب: (الرعایهٔ فی علم الدرایه) بیان كرده, بیشتر فقهایی كه پس از عصر شیخ روی كار آمده اند, در فتوا و رأی, به خاطر اعتقاد زیاد وحسن ظنّی كه به شیخ داشتند, از او پیروی و تقلید می كردند.
و اساس و مصدر این شهرتهای متأخر از عصر شیخ, منتهی به یك نفر می شود كه خود شیخ باشد; بنابر این, اعتباری و اعتمادی به این شهرتها نیست.)
آن گاه از پدرش نقل می كند: سیدبن طاووس از جدش, ورام بن ابی فراس, حكایت كرد كه شیخ محمود حمص, چنین به وی گفت:
(انه لم یبق للامامیّهٔ مفت علی التحقیق بل كلّهم حاكٍ.)۴۳
در میان علماء شیعه, صاحب فتوای محققی نبود, بلكه همه ناقل و حكایت گر فتوی و رأی شیخ بودند.
شهید ثانی در كتاب: الرعایهٔ فی علم الدرایهٔ, در بحث از عملِ به خبر ضعیف, پس از آن كه خود ایشان, جایز نبود, عمل به خبر ضعیف را می پذیرد, سخن كسانی را كه حجت بودن خبر ضعیفِ یاری شونده به شهرت را مورد نقد و رد قرار داده اند, می نویسد:
(پیش از عصر شیخ, شهرتی نیست تا جبران كننده ضعف خبر باشد و پس از عصر شیخ هم شهرتها درخور اعتماد و استناد نیستند; زیرا مرجع و بازگشت شهرتهای پس از شیخ, به خود شیخ است و شهرتی كه منتهی به فرد واحدی باشد, صلاحیت جبران خبر ضعیف را ندارد.)
آن گاه می نویسد: (ولمّا عمل الشیخ بمضمونه ـ خبر ضعیف ـ فی كُتبه الفقهیه جاء من بَعده من الفقهاء واتّبعه منهم علیها الاكثر تقلیداً له الاّ من شذّ منهم. ولم یكن فیهم من سِبُرُ الاحادیث و یُنقّبِ علی الادلهٔ بنفسه سوی الشیخ المحقق ابن ادریس.)۴۴
چون شیخ در كتابهای فقهی خویش, به مضمون خبر ضعیف عمل كرده بود, متأخرین از ایشان, به پیروی و تقلید از او, همان راه را پیمودند و در میان فقهای متأخر از شیخ, كسی كه اهل دقت و موشكافی در روایات باشد غیر از شیخ محقق, ابن ادریس, پیدا نمی شود.شهید ثانی, با توجه به پیامدهای ناگوار روش تقلیدی عالمان, در كندوكاو فقهی می نویسد:
(قد كشف لك بذلك بعض الحال و بقی الباقی فی الخیال وانّما یتنبّه لهذا المقال من عرف الرجال بالحق و ینكره من عرف الحق بالرجال.)۴۵
آنچه بیان كردیم, پرده برداری از روی بعضی مسائل گفتنی بود و امّا بسیاری از گفتنیها را مجال اظهار نیست و كسانی بر آنچه گفتیم, آگاهند كه مردان را با حق می شناسند و می سنجند و امّا در دید كسانی كه حق را با مردان می شناسند, تلخ و ناگوار است.
البته این نقد صاحب معالم, شهید ثانی و… مورد نقد شماری از عالمان و دانشوران, از جمله: میرزای قمی,۴۵ شیخ محمد تقی اصفهانی, صاحب حاشیه بر معالم,۴۶ قرار گرفته است.
آنچه با مراجعه و دقت در پیرامون كلمات این سه گروه از علمای بزرگ شیعه, هم متأخرین از شیخ كه مورد طعن و قدح قرار گرفته اند و هم گروه نقد كننده به آنان و هم مدافعان به دست می آید, نه متأخرین از شیخ, از مقلدان او, به معنای مصطلح بودند و نه شخصیتهایی چون شیخ محمود حمص, ورام بن ابی فراس و سیدبن طاووس با آن زهد و تقوا, از كسانی هستند كه بی جهت گروهی را به نقد بكشند و مورد طعن قرار دهند. واقعیت انكارناپذیر تاریخی این است كه پس از عصر شیخ طوسی, تا مدتها, مدار فهم و اجتهاد, دقت درباره مبانی شیخ طوسی بوده است.
بله, همه اجتهاد می كردندو هم بر آرا و فتوای فقهی خود, استدلال و برهان اقامه می داشتند, لكن اجتهاد و استدلال, در مدار بسته و محدوده افكار و آرای شیخ طوسی بوده است و تلاش برای تبیین مبانی وی. كمتر به ذهن و فكر كسی راه می یافته كه مبنای جدید, یا فكری نو و اجتهادی نو, پی بریزند, گرچه نتیجه آن, در هم ریختن مبانی شیخ طوسی و ارائه دادن فتوایی, غیر از فتوای او باشد.
تا این كه ابن ادریس, پا به میدان گذارد و عصر جدیدی را بنیان گذاشت. وی, برای نخستین بار, پس از شیخ طوسی, شجاعانه به بررسی آرای شیخ و ارائه اجتهاد جدید پرداخت و دست به ابتكار عمل زد. آنچه فقهای پس از شیخ نداشتند, نوآوری بود و گلایه دردمندانه دانشوران متقی چون: ورّام و سیدبن طاووس, شهید ثانی و صاحب معالم از همین ركود فقاهت و اجتهاد بود كه پس از شیخ طوسی احساس می شد.
۲ . خود كم بینی و گذشته گرایی: برخی خود را كم می بینند و فهم و درك خود و معاصران خود را كوتاه می انگارند و دره های دانش خداوندی را بر روی خود و همدورههای خود بسته, از این روی چشم به گذشته دارند و دست به نوآوری و ابتكار نمی زنند و فكر خود را در این وادی جولان نمی دهند, زیرا باور به توانایی آن ندارند. در حالی كه دانش و فهم و درك مسائل علمی, ویژه افراد و ملت و سرزمینی نیست. ریزش دانش از سوی خداوند, پایان ناپذیر است و تمام نشدنی و این رحمت بی كران همه جویندگان را در بر می گیرد و هر شخص و ملتی, به مقدار همت و تلاش خویش, می تواند بهره بگیرد و راه جدیدی را بگشاید. ملاهادی سبزواری می نویسد:
(معلوم ان الحكمهٔ وان كانت البحثیهٔ وعلمها الآلی لیست مخصوصهٔ بدورهٔ وكورهٔ واللّه تعالی دائم الفضل قدیم الاحسان و فیضه لاینقطع ونوره لایأفل وما نفدت كلماته)۴۷
روشن است كه حكمت, چه بحثی و چه اشراقی و چه مشّائی, ویژه زمان و سرزمینی نیست.
بخشش خداوند همیشگی و دیرینه و فیض او پایان ناپذیر و نور او, غروب ناكردنی و كلمات او تمام نشدنی است.
شیخ سهروردی, در ردّ كسانی كه می پندارند حكمت و دانش, در نزد گذشتگان است و آیندگان به مراتب و درجات علمی آنان نمی رسند و در نتیجه باب حقایق بر روی آیندگان بسته است می نویسد:
(ولكل مجتهد ذوق نقص او كمل فلیس العلم وقفاً علی قوم لیغلق بعدهم باب الملكوت ویمنع المزید علی العالمین.)
قطب الدین شیرازی, در شرح عبارت یاد شده می نویسد:
(هر مجتهدی, دارای ذوق و استعدادی است, گروهی بهره بیشتر و گروهی بهره كمتری از دانش و معارف می برند; زیرا قدرت فهم و استعداد شناخت, در همه یكسان نیست. امّا برخلاف آنان كه می پندارند; حكمت و دانش در نزد پیشینیان است و پسینیان توان رسیدن به مقامات و مراتب بلند آنان را ندارند, باید توجه داشت كه دانش, در انحصار گروهی نیست.
باب ملكوت و شهود و معارف, بر روی آیندگان بسته نیست, تا هیچ گاه نتواند برگذشتگان برتری علمی بیابند و برگسترش دانشها بیفزایند.
بلكه, آن كه مبدء مبادی و منبع علوم است, فیض و فصلش را پایانی نیست و بخلی در ریزش دانش ندارد.
زشت ترین روزگاران, روزگاری است كه بساط اجتهاد و تلاشهای علمی و پیشرفت و نوآوری در هم بپیچد و افكار و اندیشه ها از پویایی باز ایستند و ریشه مكاشفات بخشكد و باب مشاهدات, بسته شده باشد.)۴۸
ناگفته نماند كه در هم پیچیدن بساط اجتهاد و ركود و جمود افكار و خشكیدن ریشه های مكاشفات و بسته شدن باب مشاهدات, در فرهنگ اهل اشراق, به معنی و مفهوم خاص خودش مراد است, لكن اصل مطلب كه بدترین و زشت ترین زمانها, زمانی است كه اندیشه ها از بالندگی و نوآوری باز بمانند و ركود و تحجر, بر فضای فكر و محیط علمی حاكم شود, واقعیتی است انكارناپذیر.
ناامیدی از آینده روشن: برخی, آینده را تاریك می بینند و از پویایی و تكامل دانش ناامیدند. متأسفانه از روزی كه این فكر در بین مسلمانان ریشه گرفت و فرهنگ عمومی شد, مسلمانان از حركت بازماندند و دیگران گوی سبقت ربودند.
این نگاه در همه شاخه های دانش اسلامی, كار خود را كرد و هركدام از دانشمندان را به گونه ای از حركت باز ایستاند. از جمله, فكر حاكم بر حوزه شیعه, پس از عصر شیخ, فقه را در كمال می دید و ناامید از این كه آیندگان بتوانند در این دانش, تحولی ایجاد كنند. افزون بر این نیازی نمی دید كه سخن جدیدی وارد این مقوله شود, زیرا برای بشر, آنچه را كه گفته شده بود, كافی می دید. از آن جا كه سالهای سال, تحول شگرفی ایجاد نشده بود, كسی فكر نمی كرد, آینده, غیر از گذشته باشد و چنان دگرگونی ایجاد شود كه مردمان را غیر از مسائل فقهی موجود و اجتهادهایی كه در آن صورت گرفته, چیزی لازم آید.
این, در حالی است كه از معارف بلند اسلامی و سخنان معصومان(ع) بر می آید كه باید دامنه دانش را گستراند و بر ژرفای آن افزود و فقه را سینه به سینه انتقال داد, تا به دست اهلش بیفتد و رشد یابد; زیرا در آینده افراد و گروههایی خواهند آمد كه توان علمی برتر دارند و بر رشد و شكوفایی دانش دین خواهند افزود:
امام صادق(ع) از رسول اكرم نقل می كند كه آن حضرت فرمود: (نضّرالله عبداً سمع مقالتی فوعاها و حفظها و بلّغها من لم یسمعها فرب حامل فقه غیر فقیه ورب حامل فقه الی من هو أفقه منه)۴۹
خدا, خرم و شادگرداند كسی را كه سخنم را بشنود و آن را حفظ كند و به آنان كه نشنیده اند, برساند; زیرا چه بسیار حاملان فقه و مبلغان فقه كه خود, فقیه نیستند و چه بسیار حاملان و مبلغان فقه كه به فقیه تر از خود, فقه را می رسانند.
همه شارحان حدیث: محدثان, فقیهان و اصولیان, از این حدیث شریف, توانایی علمی و فكری آیندگان را نسبت به گذشتگان برداشت كرده اند.
یا امام سجاد(ع) می فرماید: (ان اللّه عزوجل علم انّه یكون فی آخر الزمان اقوام متعمّقون, فانزل اللّه عزوجل: قل هواللّه احد, اللّه الصمد والآیات من سورهٔ الحدید.)۵۰
چون خدای عزوجل می دانست كه در آخرالزمان, گروههای ژرف اندیش خواهندآمد , از این روی, خداوند سوره توحید و آیات سوره حدید را نازل فرمود.
ابو علی سینا, در ردّ پندار عامیانه كسانی كه معتقدند: آن كه تقدم زمانی دارد تقدم علمی نیز خواهد داشت و در نتیجه, حاضر نشده اند برتری ارسطاطالیس را نسبت به استادش افلاطون بپذیرند, می نویسد:
(وباتحرّی ان نَصدِّقَ ونقولَ: إنّه ان كان ذلك الانسان مبلغه من العلم ما انتهی الینا منه.
فقد كانت بَضاعتُه مُزجاهًٔ ولم تُنضَبح الحكمهُٔ فی اوانه نُضْجاً یُجنی.
ومن تكلّف له العصبیهَٔ ولیس فی یدیه من علمه الاّ ما هو منقول الینا فذلك امّا عن حسدٍ لهذا الرجل.
وامّا لعامیهٔ فیه تری أنّ الاقدَمَ زماناً اقدمُ فی الصناعهٔ رتبهًٔ والحق بالعكس.)۵۱
اگر میزان و مرتبه علمی افلاطون, همین قدری است كه به ما رسیده, شایسته است كه تصدیق و اعتراف كنیم كه سرمایه علمی او بسیار اندك و حكمت و دانش در روزگار او, خیلی ناپخته و خام بوده, به گونه ای كه زمان چیدن میوه حكمت از درخت آن نرسیده بوده است.
و با این همه, اگر كسی بكوشد كه او را عالم تروبرتر از ارسطاطالیس بداند و بخواند, یا دچار حسّ زشت حسادت شده, یا مبتلا به بیماری و باور عامیانه شده كه معتقدند: هركس تقدم زمانی داشته باشد, برتری علمی نیز خواهد داشت, در حالی كه حق به عكس این پندار و باور عامیانه است; زیرا همواره, پسینیان و آیندگان از پیشینیان و گذشتگان برتری و قوت فكری و علمی داشته اند.
بوعلی, از قول معلّم اوّل (ارسطاطالیس) نقل می كند: (مادر باب قیاساتِ منطق, از پیشینیان چیز مهمی به ارث نبردیم.
تكمیل و پخته كردن مسائل منطقی و رشد و توسعه دامنه آن, محصول كار و زحمت شبانه روزی و پی گیریهای خستگی ناپذیر و بیدار خوابیهای ماست.
باز هم ادعای كمال و تمام كار را نداریم, بلكه آیندگان درآنچه گفته اند دقت كنند اگر خلل و نقص یافتند اصلاح و تكمیل كنند.)
بنابر این, باب رشد و اصلاح و تكمیل باز است و این فرع برپذیرش این است كه گذشتگان, هرچه قوی باشند و پركار, دانش پایان ناپذیر است و غیر ایستا.
ابوعلی سینا در داوری به برتری ارسطو بر استادش افلاطون, هرچند قاعده و قانون متین و محكمی را مطرح كرده است: حق آن است كه آیندگان دقیق تر و ژرف تراز گذشتگانند, لكن مقداری دچار تندروی شده و این افراط بوعلی, زاییده آن تفریط حاكم بر فكر جمعی از گرفتاران باور عامیانه است كه لازمه تقدم زمانی, تقدم علمی است.
از این روی, سهروردی در حكمت الاشراق و قطب الدین شیرازی شارح آن, این داوری تند شیخ الرئیس را به بوته نقد گذارده اند.۵۲
ابوالفتح عثمان بن جنّی در كتاب خصائص از عمروبن جاحظ نقل می كند:
(قال ابوعثمان عمروبن بحرالجاحظ: ماعلی الناس شییء أضرّ من قولهم: ماترك الاوّل للآخِر شیئاً.)۵۳
هیچ چیزی برای مردم زیان آورتر از این نیست كه بگویند: گذشتگان, برای آیندگان چیزی باقی نگذاشته اند.ابن ادریس می نویسد:
(وكأیّن نظرٍ للمتأخر مالم یسبقه المتقدم الیه ولا أتی بمثله)۵۴
چه بسیار افكاری كه برای پسینیان حاصل شده كه پیشینیان به آن دست نیافته و مانند آن را نیاورده اند.
روشن است كه معنای بازبودن باب نواندیشی و نوفهمی بر روی آیندگان و توانایی آنان بر ارائه افكاری كه پیشینان به آنها نرسیده اند, به معنای نادیده گرفتن زحمات خالصانه آنان و بی اعتنائی به میراث گرانبهای علمیِ به یادگار مانده از بزرگان علم نیست, بلكه هدف این است كه راه نوفهمی را نباید بر روی خود, ببندیم و احتمال فهم جدید و برداشت نو از متون و نصوص اسلامی, آن هم به بركت بهره وری از میراث علمی و آثار و افكار و زحمات گذشتگان برای آیندگان بدهیم.
بسیاری از مسائل واحكام است كه برگذشتگان پنهان بوده و آیندگان آنها را كشف كرده اند.
دقت در آثار و كتابهای گذشتگان, بخصوص كلمات فقها, به خوبی بر صدق این سخن گواهی می دهد. صاحب جواهر در بحث حكم آب چاه, پس از آن كه قولِ به تغییر نیافتن را اختیار می كند, دلیلهای قائلین به انفعال را نقد و رد می كند, در مقام دفع و پاسخ به این شبهه كه چگونه ممكن است این مسأله بر پیشینیان مخفی مانده باشد و پسینیان آن را كشف و آشكار كرده باشند, می نویسد: (ولا استبعاد فی خِفاء هذا الحكم علی المتقدمین وظهوره لغیرهم. لان مَثله غیر عزیز فكم من حكم خفی علیهم وظهر لغیرهم فی الاصول والفروع و ربما سمعت ان المرتضی و غیره قد ادعی الاجماع علی عدم جواز العمل بأخبار الآحاد الذی لاینبغی الشك فی بطلانه.)۵۵
هیچ بعید نیست كه این حكم بر پیشینیان پنهان و برای پسینیان آشكار شده باشد; زیرا این امر نادر و اتفاقی نیست, بلكه احكام و مسائل اصولی و فقهیِ فراوانی وجود دارد كه بر گذشتگان مخفی بوده و برای آیندگان آشكارشده اند.
مگر سیدمرتضی و غیر او بر جایز نبودن عمل به خبر واحد ادعای اجماع نكرده اند, در حالی كه هیچ شكی در بطلان این مطلب نیست.
علاّمه حلّی, در كتاب صلح تذكره, در بحث تزاحم حقوق, درباره جایز بودن استفاده از فضای كوچه و خیابان با زدن پنجره و بالكن, می نویسد:
(ولستُ اعرف فی هذه المسألهٔ بالخصوصیهٔ نصاً من الخاصّهٔ ولا من العامّهٔ وانما صرت الی ما قلتُ عن اجتهاد.
ولعل غیری یقف علیه او یجتهد فیؤدیه اجتهاده الی خلاف ذلك)۵۶
در رابطه با این مسأله, به نص خاصّی از شیعه و سنی برخورد نكرده ام و آنچه را برگزیده ام, صرفاً اجتهاد و برداشتی است (كه از عمومات كتاب و سنت) كرده ام, و شاید دیگران بر نص اطلاع پیدا كنند و یا این كه از عمومات, خلاف آنچه من برداشت داشته ام, برداشت كنند و بفهمند.
آنچه از لابه لای كتابهای فقهی و اصولی و كلمات بزرگان استفاده می شود این است كه همواره, در طول تاریخ فقاهت و اجتهاد, كار شكنی و مخالفت و مبارزه هایی با هر نوع نوفهمی و نواندیشی و نوآوری وجود داشته, از این روی, كسانی كه دارای فكر و اجتهادی باز بوده اند, بسیاربا ظرافت و احتیاط مسائلی را مطرح می كرده اند.
وقتی عالم با كفایت و پرصلابتی چون شیخ انصاری بحث جدید شرط بودن ابتلا به اطراف علم اجمالی را در قطعی و فعلی بودن تكلیف مطرح می كند, گروهی, فقط به خاطر این كه سخن, سخن تازه ای است و در كلمات گذشتگان نبوده, به مخالفت با آن برخاسته اند, چنانكه میرزای آشتیانی در بحرالفوائد ذكر می كند.
یا وقتی كه مسأله تمسك به اخبار برای حجت بودن استصحاب در اصول راه پیدا می كند, گروهی به مخالفت می پردازند, فقط به این دلیل كه گذشتگان به چنین اخباری تمسك و استدلال نكرده اند.
چنانكه صاحب فصول مورد اشارت قرار می دهد.
در بسیاری از موارد, با بسیاری از برداشتها و اجتهادها, مخالفت شده است, كه در موارد گوناگونی صاحب جواهر می نویسد:
(اگر كسی زنجیر تقلید را از دست و پای فكرش باز كند ومردان را با حق شناسد, نه حق را با مردان و آزاداندیش باشد, گواهی خواهد داد كه این فتواها و برداشتها هیچ ایراد و اشكال شرعی نداشته و ندارد.)
بسیاری از مخالفتهای فقهی و علمی با آراء و دیدگاههای جدید و بی سابقه در فقه و اصول و نوآوریها در اجتهاد و فقاهت, نشأت گرفته از یك باور علمی و مبنای اصولی است كه همانا حجت بودن شهرت و فتوای مشهور باشد. اینان معتقدند كه شرط جایز بودن تمسك و استدلال به روایت و برداشت از آن, این است كه گذشتگان به آن روایت استدلال كرده باشند.
از این روی, به عنوان یك مثل جاری است كه (مخالفهٔ المشهور مشكل), یا (الروایهٔ كلما ازدادت صحهًٔ ازدادت ضعفاً) و…
البته این بحثی است مهم و باید پذیرفت كه به راحتی نمی شود خلاف مشهور نظر و فتوا داد و به سادگی نمی شود روایتی را كه در فرادید قدمای اصحاب بوده و به آن عمل نكرده اند, مورد عمل قرار داد, لكن اگر بنا باشد كه این دقت و تأمل و احتیاط, منتهی به سدّ باب فكر و اجتهاد بشود, غیر قابل قبول است; زیرا موافقهٔ المشهور من غیر دلیل اشكل.
به هر حال, این بحثی است كه به دور از افراط و تفریط باید مورد توجه قرار گیرد, نه مرعوبیت بی اساس و نه جسارت و جرأت بی حساب.
در این باب, علامه بحرالعلوم سخنی دارد بسیار وزین كه در الفوائد الاصولیه وی, كه تاكنون چاپ نشده, آمده و سید مجاهد, شاگرد وی, آن را در مفتاح الاصول, به طور كامل نقل می كند:
(مفتاح: قال السید الاستاد ـ رضوان الله تعالی علیه ـ ونعم ما قال: عدم تعرض الاصحاب لروایهٔ فی مسألهٔ لیس من القدح فی شییء. فان الروایهٔ متی صلحت للاحتجاج وصح التمسك بها لم یتوقف علی سبق الاحتجاج بها من غیر هذا المستدل.
كیف ولو كان كذلك لوقفت الادلهٔ علی المستدل الاوّل وامتنع التعدی عنه بتكثیر الادلهٔ وتحقیق المسائل ولوجب القدح فی اكثر الاحتجاجات المذكورهٔ فی كتب الاصحاب. فان المتأخرین عن الشهید الثانی قد زادوا علیه كثیراً وهو قدزاد علی الشهید الاوّل وقدزاد الشهیدان علی الفاضلین…)۵۷
چه خوب فرمود استاد [علامه بحرالعلوم] كه استدلال نكردن اصحاب به روایتی در مسأله ایی, در صورتی كه روایت جامع شرایط اعتبار باشد, هیچ ضرری ندارد; زیرا در صورتی كه روایت معتبر باشد, می شود به آن تمسك و استدلال كرد, هرچند پیش از این, اصحاب بدان استدلال نكرده باشند.
اگر بنا بود شرط درستی تمسك و استدلال به روایتی, استدلال اصحاب و پیشینیان باشد, نباید هیچ گاه دامنه تحقیقات توسعه پیدا می كرد و باید بسیاری از استدلالهای پسینیان مورد رد و قدح واقع می شد; زیرا هركس كه آمده بر مسائل چیزی افزوده و دامنه علم و تحقیق را گسترش داده است.
آن گاه به سنت الهی اشاره می كند و می نویسد: (وقد جَرَتْ سنهٔ اللّه فی عباده وبلاده بتكامل العلوم والصنایع یوماً فیوماً بتلا حق الافكار واستماع الانظار وزیادهِٔ كل لاحق علی سابقه امّا بزیادهِٔ تَتَبُّعِه وعثوره علی مالم یعثر علیه الاوّل و وقوفه علی مالم یقف علیه.)۵۸
قانون و سنت الهی بر این جاری است كه: علوم و صنایع, روز به روز, در حال رشدند.
هر یك از آیندگان, بر مسائل, چیزی افزودند و مسائل و مطالبی را كشف كردند كه در كلمات گذشتگان, بی سابقه بوده است; زیرا امكان دارد آیندگان به خاطر كندوكاو و تحقیق بیشتر, مطالبی را دریافت كنند كه گذشتگان به آنها برخورد نكرده باشند.
پس جان كلام, معیار رسیدن به حق, برهان است و بس, نه پیروی بی چون و چرا از گذشتگان و نه از مشهور و نه گردن نهادن به جوّ حاكم.
ابن ادریس می نویسد:
(فالعاقل یكون غرضه الوصول الی الحق من طریق والظفر به من وجهه تحقیقه , ولایكون غرضه نصرهٔ الرجال. فان الذین ینحون هذا النحو, قد خسروا ماربحه المقلدین من الراحهٔ والدعهٔ ولم یسلموا من هجنهٔ التقلید و فقد الثقه بهم فهم لذلك اسوء حالاً من المُصرّح بالتقلید.
و ثبت الحالُ حال من اهمل دینه و شغل معظم دهره فی نصرهٔ غیره, لافی طلب الحق و معرفته)۵۹
انسان خردمند, كسی است كه هدفش, رسیدن به حق باشد, از راه دلیل و برهان, نه یاری و طرفداری از مردان.
آنان كه این روش را برگزیده اند, نه از راحتی و آسودگی مقلدان برخوردارند و نه از مزایای مجتهدان بهره مند.
اینان, بدترین مقلدان هستند كه به ظاهر مجتهد و در معنی مقلدند.
نویسنده:احمد حسینی
پاورقیها ۱ . (بحارالانوار), ج۲/۱۸۴, ح۵.
۲ . (همان مدرك).
۳ . (همان مدرك) /۶۰, ح۱۲.
۴ . (معالم), /۷۱, انتشارات اسلامی, وابسته به جامعه مدرسین, قم.
۵ . (جواهر الكلام), محمد حسن نجفی, ج۲۲/۳۰۹.
۶ . (بحرالفوائد), میرزای آشتیانی, ج۱/۵۲.
۷ . (همان مدرك)/۱۰۲.
۸ . (اوثق الوسائل), میرزای تبریزی /۳۳۶.
۹ . (همان مدرك)/۳۳۷.
۱۰ . (معتبر), محقق حلّی, ج۱/۲۸ ـ ۳۲.
۱۱ . (رسائل), شیخ انصاری /۵۴۳, انتشارات اسلامی, قم.
۱۲ . (همان مدرك)/۵۹۶.
۱۳ . (الفصول الغرویه فی الاصول الفقهیه)/۳۶۴.
۱۴ . (رسائل), شیخ انصاری/۶۶۱.
۱۵ . (همان مدرك)/۶۶۲.
۱۶ . (همان مدرك)/۶۶۳.
۱۷ . (اوثق الرسائل), شیخ موسی تبریزی.
۱۸ . (رسائل), شیخ انصاری/۴۱۶.
۱۹ . (بحرالفوائد) /۱۰۳.
۲۰ . (حدائق), شیخ یوسف بحرانی, ج۱/۵۱۷.
۲۱ . (رسائل) /۴۲۰.
۲۲ . (همان مدرك) /۴۲۱.
۲۳ . (بحرالفوائد) /۱۰۳.
۲۴ . (همان مدرك)/۱۰۲.
۲۵ . (همان مدرك)/۱۰۳.
۲۶ . (رسائل) ۴۲۱.
۲۷ . (هزاره شیخ طوسی), علی دوانی/۳۵۹.
۲۸ . (مجموعه مقالات), شهید مطهری مقاله اجتهاد در اسلام/۶۴, انتشارات اسلامی, وابسته به جامعه مدرسین, قم.
۲۹ . (ختم نبوت) شهید مطهری/۹۵.
۳۰ . (همان مدرك).
۳۱ . (نهضتهای اسلامی در صدسال اخیر), شهید مطهری/۹۵, صدرا.
۳۲ . (جواهر الكلام), ج۲۰/۱۶۲.
۳۳ . (همان مدرك), ج۳۸ / ۶۷ ـ ۶۸.
۳۴ . (همان مدرك), ج۳۲/ ۲۸۲.
۳۵ . (بحارالانوار), ج۲/۱۸۴.
۳۶ . (عروهٔالوثقی), مسأله ۳۳, ۴۷, ۶۵.
۳۷ . (معالم الاصول)/ ۲۳۹, انتشارات اسلامی.
۳۸ . (الوافیهٔ فی الاصول), فاضل تونی/۲۴۹.
۳۹ . (صحیفه نور), مجموعه رهنمودهای حضرت امام خمینی, ج۲۱/۱۰۰, ارشاد اسلامی.
۴۰ . (همان مدرك)/۴۷.
۴۱ . (همان مدرك)/۹۸.
۴۲ . (بحثی درباره مرجعیت و روحانیت), جمعی از نویسندگان/۵۹, شركت انتشار.
۴۳ . (معالم الدین)/۱۷۶ ـ ۱۷۷, انتشارات اسلامی.
۴۴ . (الرعایهٔ فی علم الدرایهٔ), شهید ثانی/۹۲.
۴۵ . (القوانین فی الاصول)/۱۸۰, مبحث اجماع
۴۶ . (هدایهٔ المسترشدین)/۴۲۲, آل ا لبیت.
۴۷ . (منظومه), حاج ملاهادی سبزواری, منطق/۶ ـ ۷, مصطفوی, قم.
۴۸ . (شرح حكمت الاشراق) قطب الدین شیرازی/۱۴ ـ ۱۵.
۴۹ . (مرآت العقول), علامه مجلسی, ج۳۲۳/۴, ۳۲۷, ح۱, ۲; (امالی), شیخ مفید/۱۸۶, ح۱۳.
۵۰ . (كتاب التوحید), شیخ صدوق/۲۸۴.
۵۱ . (منطق شفا), ج۴/۱۱۴ ـ ۱۱۵.
۵۲ . (شرح حكمهٔ الاشراق), قطب الدین شیرازی/۲۱ ـ ۲۲.
۵۳ . (خصائص), ابن جنّی, ج۱/۱۹۰.
۵۴ . (سرائر), ابن ادریس, ج۱/۴۵.
۵۵ . (جواهرالكلام), شیخ محمد حسن نجفی, ج۱/۲۰۲.
۵۶ . (تذكرهٔ العلماء), علامه حلّی, ج۲/۱۸۲.
۵۷ . (مفاتیح الاصول) سید مجاهد/۳۳۶.
۵۸ . (همان مدرك)/۳۳۷.
۵۹ . (سرائر), ابن ادریس, ج۳/۶۵۱ ـ ۶۵۲ .
منبع:فصلنامه فقه ، شماره ۶
منبع : خبرگزاری فارس