جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

مفهوم شناسی عدالت


مفهوم شناسی عدالت
● آرمان گرایی انسان
اگر بخواهیم انسان را به نحوی ممتاز از سایر حیوانات تعریف کنیم من به شخصه انسان را نه حیوان ابزارساز، بلکه حیوان آرمان دار و آرمان خواه تعریف می کنم. انسان تنها موجود آرمان خواه است و هیچ موجود دیگری به این مفهوم آرمان خواه نیست و نمی تواند باشد. انسان هایی که آرمان ندارند و اصولی بر زندگی شان حاکم نیست یعنی قدرت تصور انسان برتر و جامعه برتر را ندارند، به همان اندازه از انسانیت فاصله گرفته اند، هر چند خودشان متوجه نباشند.
مراد از آرمان گرایی نه خیال پردازی است، نه جزمیت و تعصب وترک واقع بینی. بلکه وقتی ما می خواهیم ساخت بنیادین شعور انسان را تعریف کنیم از جمله به مفاهیم ممکن اما معدود می رسیم که می توانند آرمان های ما باشند. این تصور امر ممکن اما معدود و ارزش گذاری آن تا حد فداکاری مخصوص انسان است. برای اینکه موجود مجرد ثابت فعلیت محض است و بالقوه ندارد. درباره او ممکن همان فعلیت محض است و آرمان در مورد او ممکن الفرض نیست. حیوانات استعداد چنین آرمان گرایی را ندارند. متأسفانه در جهان انسانی هم فلسفه هایی پیدا شده که تمام تلاششان این است که آرمان را از انسان بگیرند و وضع موجود را توجیه کنند. اساسا لیبرال سرمایه داری محافظه کاری محض است، برای اینکه در این مکتب هر نوع آرمان خواهی و انقلابی گری و ایدئولوژی- یعنی جدول فهرست های مطلوب- نفی می شود. لیبرالیسم از هیچ باید و نباید فلسفی و اخلاقی و دینی صحبت نمی کند. برای اینکه همه این باید و نبایدها- ایدئولوژی- غیرقابل حس اند و تجربه نمی شوند. بنابراین آزمون پذیر نیستند و بنابراین بی معنی هستند. این تفکر لیبرال سرمایه داری، ضدآرمان خواهی و مخالف عدالت خواهی است و می خواهد ظلم های حاکم بر جهان را توجیه کند و نظریه پرداز انشان رسما می گویند: باید فساد و تبعیض را به رسمیت شناخت. ما حداکثر می توانیم سعی کنیم فساد منظم شود. اما وقتی کسی صحبت از عدالت خواهی و مبارزه با فقر می کند او را با مارک آرمان گرایی محکوم می کنند. این جریان فقط با بالفعل ها سروکار دارد و بالقوه ندارد.
انسان در این تفکر هیچ توانایی بالقوه ای ندارد که بخواهد آن را شکوفا کند و به آن برسد و لذا تمام ارزش های اخلاقی و اصول عدالت خواهانه را گزاره هایی بی معنی می دانند و می گویند: نباید این ها را با حکومت قاطی کرد زیرا اینها همه اموری خصوصی اند و نباید وارد حوزه امور عمومی شوند. اگر از تفکیک دین از سیاست و اخلاق از حکومت و دولت بی طرف صحبت می شود منظور همین است. معنای این اصول این است که این جریان از درک انسانی به درک حیوانی عدول کرده است. درحالی که اگر قدرت درک مفاهیم بالقوه و نامحسوس عقلی و اخلاقی نبود، اصلا هیچ کدام از پیشرفت ها و تحولاتی که در تاریخ بشر رخ داده اتفاق نمی افتاد و مردم هنوز غارنشین بودند.هیچ کدام از این پیشرفت ها تصادفی نبوده و همه مسبوق اند به یک تصور وضع معدوم اما ممکن. بنابراین آرمان گرایی در چارچوب عقل و وحی با اتو پیازدگی و خیال پردازی های احمقانه متفاوت است. درواقع متضمن یک نوع نفی یا نقد هر وضعیت موجود هر چند خوب است. یعنی میل به تکامل بی انقطاع. یک فرد مسلمان هیچ وقت در یک مرحله از پیشرفت توقف نمی کند و وضع موجود را به رسمیت نمی شناسد.
به رسمیت نشناختن به معنای منفی بافی و ندیدن نکته های مثبت نیست. منظور از آن نق نق زدن و یاس پراکنی و آنارشیسم نیست. بلکه مفهوم آن یک نقد عمل گرای مثبت است. جریان ضد نقد که هر نوع طرح سؤال راجع به وضع موجود را نفی می کند و فکر می کند به یکی از مقدسات توهین شده است، متأسفانه در بین ما وجود دارد. بعضی از ما فکر می کنیم اینقدر اسلام آبکی است که با دو تا نقد می شکند و فرو می ریزد. فکر می کند اگر جلوی نقد را بگیرد ایده های اسلامی و انقلابی سرپا می مانند. بزرگان ما در تاریخ تفکر اسلام به ما یاد داده اند که اگر در جامعه ای ایده های انتقادی درست طرح شود از طرح چنین سؤال ها و انتقاداتی هرگز نترسیم برای اینکه هر چه این مناظره ها و گفتگوها بیشتر باشد محتویات بیشتری از دین کشف خواهد شد مثل یک گنج لایتناهی است که هر سؤال به مثابه دستی است که در گنج فرو می رود و بخش تازه تری از آن را نمایان می کند. ما با هر دو تفکر نفی و منفی بافی و هم سد باب نقد و سؤال بایستی مخالفت کنیم زیرا هر دو به ضرر دین است. هر چند ظاهرا به نفع آن باشد. آزادی در چارچوب منطق و اسلام مناسب ترین روش برای بحث و مناظره و طرح سؤال است. در یک جامعه غیرآزاد تفکر دینی رشد نمی کند و منجمد می شود.
● مسئولیت همگانی
از روزی که انسان ابزار ساخته و با ایجاد زبان توانسته تجربه اجتماعی را انباشت و منتقل نماید و از روزی که به مفهوم دست پیدا کرده و از حوزه محسوس خارج شده، عمل نفی واقعیات جاری شروع شده است. در فرهنگ اسلامی همیشه باید حالت تجافی داشته باشیم. یعنی از موقعیت موجود خیز برداشتن به سوی موقعیت مفروض. البته نفی مراتب دارد. مراتب پایین آن انتقاد مثبت است و اگر این انتقاد نباشد انقلاب رخ خواهد داد. انتقاد وقتی است که گوسفندان دیگر بع بع نمی کنند و انقلاب وقتی است که گوسفندان تصمیم می گیرند که گرگ را بدرند. همیشه کسانی بوده و هستند که ما را گوسفند می خواهند، اما در تفکر دینی که امر به معروف و نهی از منکر مثل نماز واجب است فرهنگ گوسفند، فرهنگی غیردینی است. پیغمبر خلاف فرهنگ گوسفند، را به ما آموزش داد. می فرماید: کلکم راع. همه شما مسئول هستید. کسانی ممکن است بگویند جامعه دینی یک جامعه دام رام است که در آن باید سرت را زیربیندازی و آرام و آهسته بروی. فرهنگ اسلامی درست عکس این است. پیامبر می فرماید: هیچ کدامتان گوسفند نباشید. همه شما چوپانید کلکم راع و مسئول و متصدی در برابر کل جامعه اید و کلکم مسئول عن رعیته. و تک تک افراد شما در برابر جامعه مسئولید. حال اگر نظام که محصول انقلاب است روح مسئولیت خود را از دست بدهد کم کم به نظام دیگری تبدیل می شود ولو اسم آن نظام دینی باشد. زیرا وجود انقلاب همان ماهیت آن است. یعنی اگر یک انقلاب دینی تغییر ماهیت داد، نمی توان گفت این همان انقلاب است و فقط ماهیت آن عوض شده است. اگر انقلاب ماهیت دینی و انقلابی خود را از دست بدهد دیگر نمی توان گفت انقلابی دینی است، اما ماهیتش عوض شده. خیر، دیگر انقلاب دینی نیست. مثل تعبیر موج آسوده. ما موج ایستا نداریم. ماهیت موج حرکت و عدم ایستایی است.
اگر ما انقلاب را حفظ کنیم نظام باقی خواهد ماند و سر افراز خواهد ماند و جلو خواهد رفت. اما اگر به نظام منهای انقلاب تکیه کنیم، یعنی قدرت منهای ایدئولوژی. نه فقط انقلاب که روح این نظام است و حرمت و حیات و نشاط این نظام به روحش وابسته است، بلکه جسم حاکمیت و نظام هم فاسد یا حداقل استحاله خواهد شد. پسوند اسلامی اش می ماند و محتوای آن چیز دیگری خواهد بود. من بر خلاف کسانی که جمهوریت و اسلامیت را از هم جدا می دانند و برعکس کسانی که می گویند سهم اسلامیت ادا شد باید به جمهوریت بپردازیم می خواهم عرض کنم اولا: جمهوریت نظام ظرفی است برای اسلامیت و اگر از آن جدا شود، مشروعیتی وجود ندارد، ما در این ۲۲-۲۳ سال در باب مکانیزم جمهوری هیچ گونه کوتاهی نکرده ایم. در طول جنگ براندازی، ترور و در بدترین شرایط انتخابات را تعطیل نکردیم. در انقلاب ما بر خلاف انقلاب های دنیا که تا ۲۰سال بعد هم قانون اساسی ندارند از ابتدای به ثمر رسیدن؛ قانون و انتخابات شکل گرفت.
معمولا بالاترین ضریب شرکت مردم در انتخابات کشورهای غربی در فرانسه و آمریکاست که معمولا از ۳۰درصد بالاتر نمی رود. اما اینجا هرگاه ضریب شرکت مردم در انتخابات از ۸۰-۷۰ درصد پایین تر می آید می گویند انقلاب مقبولیت خود را از دست داده است. می خواهم بگویم درباب مشارکت مردمی مردم کم نگذاشتند، ولی محتوای آنکه اسلام است با مشکل اجرا مواجه شده است اما مردم هم در جمهوریت و هم در اسلامیت با تمام توان وارد شدند.
برای اینکه قدرت را به شما تفویض کردند. قرار بود مسئولین ظرف جمهوری را که مردم با تقدیم هزاران شهید به آنها واگذار کردند، از اسلام پر کنند. ما اینجا کم آوردیم. درباب مضمون، یعنی اسلامیت آن را کم گذاشتیم و کم فروشی کردیم والا مردم سهم شان را پرداختند.
اینکه عرض کردم اگر به قدرت منهای ایدئولوژی و فرمالیسم و بروکراسی تکیه کنیم و به مثلث سرمایه دار، حزب، روزنامه تن دهیم و سرنوشت مقدرات مردم به خصوص ۵۱-۰۱ میلیون انسان زیر خط فقر را که باید گفت بعضی از آنها زیر خط بقاء هستند را به این مثلث واگذار بکنیم هیچ پاسخی در برابر تاریخ این کشور و جوانانی که ده ها هزار نفرشان شهید شدند نخواهیم داشت. و این یک کشف بزرگ است که اگر آن را جدی نگیریم ضربات مرگ باری بر پیکره این جامعه فرود خواهد آمد. شما الان کسانی را می بینید که حرف های صریح امام را حتی می ترسند بر زبان بیاورند. امام از هسته های انقلابی حزب الله در تمام جهان صحبت می کرد. آیا اکنون جرأت گفتن این حرف ها را دارند؟ امام می فرمود: اگر کسی از خدا بترسد از مردم نمی ترسد. کسی که دست به دزدی و مال مردم خوری می زند از مردم می ترسد که برملا شود. لذا محافظه کاری می کند. چرا از مردم می ترسد؟ برای اینکه از خدا نمی ترسد و اصولی بر مدیریتش حاکم نیست.
● لزوم مدیریت اجتماع
واقعیت منتظر ما نمی ماند تا ما به او برسیم اگر اوضاع را مدیریت و رهبری نکنیم اوضاع ما را رهبری و مدیریت خواهد کرد. مدیریت کردن وضعیت اجتماعی، امری اعتباری و قراردادی نیست بلکه حقیقی است. البته اعتباریات در خدمت آن قرار می گیرند- و باید هم بگیرند- ولی اگر بخواهیم صرفا به اعتباریات تکیه کنیم قطعا شکست خواهیم خورد. اگر انقلاب ادامه پیدا نکند و خطوط جدیدی را نشکند و دست به ترکیب جامعه و حاکمیت نزند و اگر تماشاگر شود در آینده نگهداری خود انقلاب و حتی اسم آن مشکل خواهد شد. برای اینکه اصل انقلاب یک اصل اجتماعی و حرکت قهری است و به نیروی اضافه و مقاومت در برابر امیال طبیعی احتیاج دارد. مثل تهذیب فردی سخت است و باید مدام نیرو وارد شود تا این ماشین از سراشیبی بالا برود. در غیر این صورت ماشین سرجایش نمی ایستد بلکه برمی گردد و تو را له می کند. یعنی باید حرف های اولیه ات را که گفته ای پس بگیری. این حرف یکی از دانشجویان دکترای حزب الله لبنان بود که به من گفت: امام فرمود انقلاب تان را صادر کنید اما نگفت برای خودتان نگه ندارید. مصداق رفتار امروز ما با انقلاب است. پس نکته اول اینکه اگر جلو نرویم، عقب گرد می کنیم. منتظر امداد غیبی هم نباید باشیم.چون امداد غیبی برای مجاهدین است نه برای قاعدین. گاهی اوقات مفاهیم اسلامی را از جای خود برمی داریم و در جای دیگری می گذاریم. مثل مفهوم «تقیه». مرحوم شریعتی می گفت: تقیه را کاملا برخلاف معنایی که در اسلام دارد معنا می کنند. تقیه در فرهنگ تشیع تاکتیک مبارزاتی است.
و به انسان مجاهدی که در صحنه مبارزه می کند تعلق دارد. برای اینکه کمتر ضربه بخورد و بیشتر ضربه بزند. با حفظ اصول مخفی کاری می کند. اما در فرهنگ ما معنای تقیه به توجیه مذهبی برای سازش و ترک مبارزه تغییر پیدا کرده است. تقیه مخصوص آدم مجاهد است، نه آدم های ترسو. کسی که می ترسد و مبارزه نمی کند اصلا احتیاجی به تقیه ندارد. اگر جامعه ای وارد دوران قاعدگی شد، یعنی ایستاد و حرکت نکرد، دیگر نباید از آن انتظار جهاد و قیام و مبارزه داشته باشیم. هر چند ادای آن را تقلید کنیم. اگر بی هدف و بدون تئوری وارد معادلات سیاسی شویم توسط دیگرانی که با هدف وارد صحنه می شوند ضربه می خوریم و به جای ضربه زدن به دشمن ضربه خواهیم خورد. ما باید بار دیگر به فرهنگ اصیل انقلاب برگردیم تا از این چاله هایی که گرفتارشان شده ایم رهایی حاصل کنیم و اصلی ترین راه برای حفظ حکومت دینی اجرای عدالت دینی است تا سر حد امکان، فکر نکنید می شود نشست و مدام شبهه جواب داد و به همین روش انقلاب و حکومت دینی را حفظ کرد. نمی شود به زبان علی حرف بزنیم ولی به روش عبدالرحمان بن عوف زندگی کنیم. سال ها این کار را کردیم و سرمان به دیوار خورد و بعد دوره ای شد که کسانی در حالی که چشم در چشم مردم داشتند. ضروریات انقلاب و نظام و امام و شهدا و ملت و امت را منکر شدند و زیر سؤال بردند و ما هم منفعلانه نگاه می کردیم.
ما نمی توانیم با یک ادبیات انقلاب کنیم و با ادبیاتی متفاوت حکومت نماییم. نمی شود با یک ادبیات رزمنده ها را به میدان مین فرستاد و با ادبیاتی متفاوت مدیریت کرد. ما نمی توانیم در حوزه عقاید و فرهنگ اصولگرا باشیم و در حوزه اقتصاد و سیاست خارجی و داخلی اصولگرایی را فراموش کنیم. خودمان مضحکه می شویم تهاجم فرهنگی از تهاجم اقتصادی و سیاسی جدا نیست. این ها همه اجزاء یک ماشین جنگی اند. ما هوشیار نیستیم. در عرفان بودایی است که می شود عارف بود و در عین حال به فقر و اشرافیت بی توجهی کرد. عرفان اسلامی را از سیاست و اقتصاد و فرهنگ نمی شود جدا کرد. برای اینکه حتی نوع اداره دادگستری این مملکت با معنویت ارتباط مستقیمی دارد. جداسازی مسائل عرفانی از اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و... روی کاغذ انجام می گیرد ولی در واقع امر اینگونه نیست. به همین دلیل است که اسلام برخلاف بودیسم و مسیحیت با سکولارسیم قابل جمع نیست. اقتصاد اسلامی با اقتصاد لیبرال سرمایه داری واقعا تفاوت دارد نه اعتباراً. تفاوت نظام سیاسی لائیک با نظام سیاسی اسلامی صوری نیست. دین مان را اوراق کرده ایم و هر گروه قطعه ای از این دین را گرفته ایم، اگر مثله کردن انسان حرام است، مثله کردن اسلام صدبرابر حرام است. جداسازی معنویت از مادیت اسلام ذیل همین رفتار ماست. ما جدایی بین معنویات و مادیات اسلام نداریم. اگر معنویت را از طرف دیگری نگاه کنیم مادیات است.
ما جدایی امر قدسی از امر عرفی نداریم. عرفی ترین کار ما باید قدسی ترین کار باشد. اسلام به ریزترین کار ما رنگ الهی و قدسی می دهد. و اگر قدسی ترین عمل برای ریا و دکان درست کردن و برای رسیدن به مقام و پول انجام شود غیرقدسی ترین عمل است. ارزش ذاتا ارزش است هر چند با انجام دهنده آن مخالف باشیم. وقتی جبیر از توطئه مشرکان برای قتل پیامبر در مکه خبر داد و حضرت امیر(ع) در جای پیامبر(ص) خوابید پیامبر به حضرت امیر(ع) فرمودند اینجا می مانی و اماناتی که نزد من است به صاحبان آن برمی گردانی. نگفت حالا که ما با اینها دشمن هستیم پس بردار که برویم. در جنگ احد که مسلمانان به دلیل عدم اطلاعات از فرمان رهبری شکست خوردند پیامبر نیروهای مدینه را دوباره برای دفاع حرکت دادند و دو شرط گذاشتند: اولا کسانی که مرتبه اول نیامدند برای مرتبه دوم هم نباید بیایند، گفتند: قبلی ها زخمی اند. فرمود: به همان زخمی ها نیاز دارم. شرط دوم این بود که هر کسی که حق الناس به گردن دارد نیاید. ما نمی توانیم حقوق مردم را ادا در بیاوریم. و در عین حال ادای تقوا و دینداری کنیم با فرهنگ پیامبر قابل جمع نیست. حتی در مورد شهید فرمود: شهدا بدانند که خدا از حق الناسی که به گردن آنها باشد نمی گذرد.
این مسئله قوم و خویش بردار نیست. عده ای از ما فکر می کنیم چون ظاهر مذهب را حفظ می کنیم خداوند با ما خویشاوندی دارد و نظر کرده ایم. این در تفکر و فرهنگ اسلامی مردود است. نظر کرده کسی است که روی اصول پافشاری می کند. او شکست هم که بخورد پیروز است. ولی عملکرد بعضی از ما حتی اگر به پیروزی هم منجر شود، شکست است. پیامبر(ص) به حضرت فاطمه(س) فرمودند: یا فاطمه... تا جایی که فرصت داری عمل صالح انجام بده. «فانی لا اغنی عنک من ا... شیئا». من هیچ بخشی از حساب تو را پیش خدا به گردن نمی گیرم. من در آخرت نمی توانم مستقل از خواست خدا حتی به تو کمک کنم. بحث شفاعت مقوله دیگری است که حساب و کتاب دارد. ذکر چند نکته را لازم می دانم.
● لزوم خودداری از انتزاع عدالت
▪ نکته اول : اینکه عدالت را نباید آنقدر انتزاعی کنیم که قابل اجرا نباشد، مصادیق عملی را پیدا کنیم و مطرح نماییم تا جزو مطالبات جنبش دانشجویی از مسئولین کشور بشود. در فرهنگ اسلام ما دو معنا با هم مرتبط اند. عدالت را به گونه ای انتزاعی و آسمانی تعریف نکنیم که روی زمین و زیر ابرها قابل اجرا نباشد. دوستی داشتم که در زمان جنگ در جبهه ها حضور داشت بعد از جنگ با مشکل مالی مواجه شد و نمی توانست مراسم عروسی بگیرد و همسرش را که ۴-۳ سال در عقد بود، به خانه خودش ببرد. بعد از مدتی کاملا متغیر شده بود و همه چیز را انکار می کرد. می گفت به نزد فلان آیت الله رفتم و گفتم بعد از جنگ همه خائن شدند و این ها همه خائن اند. شما حساب خودتان را از این ها جدا کنید. ایشان حرف های مرا گوش داد و بعد پرسید شما ازدواج کرده اید یا نه؟ دوست ما خیلی ناراحت شد. که این آقا یک سواد معمولی هم ندارد. من چه می گویم او چه جواب می دهد. یکی دو سال گذشت و من دوباره او را دیدم که با قبل فرق کرده است و آرام و منطقی صحبت می کند. فهمیدم عروسی اش را گرفته و وضع شان بهتر شد. به من گفت فلانی چند سال پیش یادت می آید. آن آقا یک چیزی می دانست. از وقتی ازدواج کردم و حقوق حداقلی ام تامین شده، بسیاری از تحلیل هایم عوض شده است. مسائل واقعاً در تعیین وضعیت دخالت دارد. تامین شدن یا نشدن این حقوق در حفظ کردن یا نکردن ایمان تاثیر می گذارد. و در ۹۹.۵ درصد ما صدق می کند. اینکه آدم گرسنه ایمان نمی شناسد در مورد عموم مردم درست است. معدود خواصی هستند که اگر گرسنه گرسنه هم باشند ایمان خود را محکم حفظ می کنند.
▪ نکته دوم: اینکه تناسب عمل و شعار کماً و کیفاً رعایت شود. نمی توانیم بگوییم ما عضلات ورزشی می خواهیم ولی ورزش نمی کنیم و به جای آن مجله ورزشی می خوانیم.
در مقام فهم و تفسیر تئوریک عدالت هم با مشکل مواجه ایم. یک تکه از اسلام، یک تکه از مارکسیم، یک تکه از لیبرالیسم، یک حقوق بشر چهل تکه و التقاطی به عمل می آید که پر از تناقض است. برنارد شاو که در سن پیری هوای ازدواج به سرش زد. یک دوست دختر ۵۰-۶۰ ساله داشت. سر میز نهار با هم صحبت می کردند. خانم خوش قیافه بود ولی خود شاو قیافه چندان خوب و مبارکی نداشت. خانم به شاو گفت اگر ما ازدواج کنیم بچه خوبی خواهیم داشت. قیافه اش شبیه من می شود و استعدادش به شما. شاو جواب داد من می ترسم که قیافه اش به من شبیه شود و عقلش به شما. ما از این هراس داریم که قیافه او با استعداد این یکی شود و متاسفانه این اتفاق افتاده است.
نباید در اجرای عدالت تردید کرد.
مسئله بعدی این است که در اجرای عدالت تردید نکنیم. این جا جای محافظه کاری نیست. شما نمی توانید سر یک دو راهی هر دو راه را بروید، بعد هر کدام گرفت، گرفت نقل می کنند زمان شاه یک بنده خدایی هم می خواست انقلابی باشد، هم می ترسید. وقتی تلفن را برمی داشت می گفت: اگر تلفن کنترل است که جاوید شاه. اگر کنترل نیست مرگ بر شاه. اینگونه نمی شود بالاخره باید انتخاب کنید. یقه بعضی ها را باید گرفت.
کسی که واقعاً بخواهد به مردم خدمت کند، دروغ نمی گوید و از کسی هم نمی ترسد. کسانی که از افکار عمومی می ترسند، مشکل دارند می ترسند لو بروند. امام صادق(ع) می فرمایند: اگر کسی نماز به جماعت با مردم می خواند و امام جماعت باشد و در دعای دستش خودش را دعا کند و مردم را که به او اقتدا کرده اند یاد نکند به آنها خیانت کرده است. اساساً کاخ سازی و کاخ نشینی و حقوق های ۱۰ میلیونی آدم را ترسو می کند.
مسئله بعدی این است که اگر قانون اجرا نشود یا با تردید اجرا شود باز هم این نظام باقی نخواهد ماند و اگر باقی بماند دینی نخواهد ماند. در زمان پیامبر(ص) دختر یکی از سران قبایل که از اشراف و ثروتمندان بود دزدی کرد و شرایطی که در مورد قطع دست ذکر شده، در مورد او صدق می کرد. پیامبر دستور اجرای حد را در مورد او دادند. رؤسای تمام قبایل جمع شدند که لابی کنند و گروه های فشار تشکیل دهند و پیامبر را منصرف کنند که پدرش نیروهای زیادی دارد و ما الان به آنها نیاز داریم پیامبر فرمودند: امت پیشین از بین رفتند برای اینکه عدالت را در مورد ضعفا اجرا کردند و در مورد قوی ها اجرا نکردند. خلیفه دوم، در ماجرایی از حضرت امیر(ع) مشورت خواست. ایشان فرمودند چند نکته می گویم که اگر رعایت نکنی نمی مانی. یک نکته این بود: اجراء الحدود علی القریب و علی البعید. اجرای حدود در مورد نزدیکان و در مورد دورها. اگر عدالت را صادقانه اجرا کنیم حتی مجرمان و مستکبران هم مهار می شوند اگر آنها هم ببینید سیاسی بازی و جناح بازی و ریاکاری است نه تنها تادیب نمی شوند بلکه پرروتر هم می شوند.
حضرت امیر(ع) در مورد یکی از طرفداران خود که اشتباهی کرده بود، دستور قطع دست داد بعد از اجرای حد از محکمه بیرون آمد. چند نفر از گروه های مخالف حضرت امیر(ع) او را دیدند. شروع به تمسخر کردند که با عدل علی چطوری؟ خوش گذشت. او هم برگشت و گفت: منافق!، اگر علی این کار را کرد خوب کاری کرد. من برای همین او را دوست دارم که دست من را هم قطع می کند و با من هم تعارف نمی کند.
مورد دیگر شاعری بود که در جنگ ها شعر و رجز می خواند و در خط حضرت امیر بوده است. گویا در مجلس سوری شرکت کرده و لبی به شراب تر کرده بود، خبر به حضرت امیر می رسد و شاهدان شهادت می دهند و امر اثبات می شود و حضرت اجرای شلاق را حکم می کند. شاعر می گوید؟ آقا من!؟ فرمود بلی تو. می گوید: من که این قدر برای شما کار کردم، برای شما در خط مقدم شعر گفتم و در افکار عمومی اینقدر تاثیر گذاشتم. فرمود اگر تو را نزنم و بقیه را بزنم دیگر فرق من با معاویه چیست؟ دستور داد شلاقش بزنند. شعرای دیگر برای وساطت آمدند. حضرت گفت: اینجا دیگر جای اغماض نیست. گفتند اگر شلاق بزنید او مخالف شما می شود و علیه شما شعر می گوید. فرمود: بگوید، مهم نیست. و همین کار هم شد. به دستگاه معاویه رفت و علیه حضرت امیر(ع) شعر می گفت. ولی امام کوتاه نمی آمد. فرمود: ما نمی خواهیم به قیمت ادامه روش های غلط. برای خودمان طرفدار جمع کنیم اگر شکست بخوریم بهتر است که به این شیوه عمل کنیم. در عین حال حضرت از کسی کینه شخصی نداشت. این قانون در عین قاطعیت رحمت هم دارد. او می خواهد عدالت در جامعه تضمین شود.
● وظیفه جوانان
شما باید به عنوان نسل سوم به موهبت و حقیقت و ایمانی که دارید و به احترام انسانیت خودتان و فداکاری هایی که پدران و مادران و دو نسل قبل از شما نشان دادند، در مقابل کسانی که برای شما لالایی می خوانند و می خواهند شما را به طور دسته جمعی هیپنوتیزم کنند، مقاومت کنید ولو با چوب کبریت هم که شده چشم هایتان را باز نگه دارید. این وظیفه نسل شماست.
اگر انقلاب یک جستجوی بدیل برای یک زندگی جمعی بوده و عده ای بخواهند به نام انقلابی یا غیرانقلابی یا چپ و راست پتانسیل این انقلاب را هدر دهند و صرف اهداف باندی و حزبی خودشان کنند به انقلاب و مردم خیانت کرده اند.
برای اینکه گاهی دوستان انقلاب ضرباتی می زنند که دشمن نمی زند. آنجا باید گفت خدایا مرا از شر دوستانم نجات بده، من خود از عهده دشمنانم بر خواهم آمد. جامعه بازی که می گویند مرادشان جامعه بی اصول است. جامعه بی غایت، حکومت شان بی طرف، شهروندشان بی درد، یک مدینه فاضله منهای فضیلت، یک جامعه مدنی منهای آرمان و لذا فاصله های طبقاتی در این جامعه موجه است و فقر فقرا به ثروتمندان ربطی ندارد، دین شان هم نمی تواند و نباید وارد حوزه سیاست شود عدالتش شل و شناور است. اما در فرهنگ اسلامی نسبت به رنج و گرسنگی دیگران نمی توانید بی تفاوت باشید. حتی در مورد حیوانات. امام حسین (ع) در کوچه دیدند که برده ای تکه نانی در دست دارد، و آن را با دقت و درست از وسط نصف کرد و آن را جلوی سگ گذاشت. ایشان پرسیدند که چرا این کار را کردی؟ گفت: داشتم می خوردم چشمم به چشم سگ افتاد از این سگ خجالت کشیدم که همه را بخورم و او فقط نگاه کند. امام حسین (ع) مکثی کردند و چشمانشان از اشک پر شد و رو کرد به او گفت: مبارک باد بر تو برادر بر این اخلاق و ادب الهی که داری، سپس او را آزاد کرد و باغی را به او هدیه داد. دینی که مالکه باکلب را به عنوان ادب دینی یاد می کند آیا می گذارد انسان را فراموشی کنیم.
امام صادق (ع):«الناس مفتقروا... بالذنوب الاغنیا. طبقات فقیر، برهنه و گرسنه نشدند الا اینکه مسئولیت آن برعهده ثروتمندان و سرمایه داران است.
در فرهنگ لیبرال امر به معروف و نهی از منکر فضولی در زندگی شهروندان است. اما فرهنگ امام صادق (ع) بخشی از - مسئولیت فقر و گرسنگی فقیران را- بر عهده ثروتمندان می داند.
در روایت است که در قیامت بعضی از ثروتمندان که مذهبی هم هستند در نامه اعمالشان دزدی و زنا و ... نوشته اند. تعجب می کند که من اصلاً این کارها را نکردم. گفته می شود که در همسایگی تو جوانانی بودند که با ۵۰۰ هزار تومان می توانستند ازدواج کنند. تو داشتی و ندادی و آنها زنا کردند و این گناه به پای تو هم نوشته شده است. در خودفروشی که یک دختر فقیر می کند یا دزدی یک دزد... تمام ثروتمندان جامعه مسئولند. اگر شیعه جعفری هستیم. همان امام صادق (ع) اینگونه شیعه جعفری را تعریف می کنند. شخصی از امام حسن (ع) پرسید که سیاست در تعریف شما چیست؟
ایشان یک تعریف حقوقی و اخلاقی می دهند:
در فرهنگ ما سیاست چیزی نیست مگر رعایت حقوق . حقوق خدا و مردم. زنده و مرده مردم. اینکه اسلام می گوید به جنازه بی احترامی نکنید و بدی های او را دیگر نگویید، اینها حق بشر مرده است. بعد ادامه می دهند که حق الله آن چیزی است که خدا از شما مطالبه کرده است، ادا کنید و آنچه نهی کرده رها کنید. اما «حقوق الاحیاء»، حقوق بشر، «فهی ان تقوم به واجبک.» اینکه به تکلیفت در مقابل برادرانت عمل کنی. اسلام می خواهد کاری کند که تو همه را برادر و خواهر خودت ببینی. «ولا تنافرن خدمت امتک» در اولین فرصت هر خدمتی که می توانی به امتت بکنی بکن و یک لحظه تاخیر مینداز. «ان تخلص یولی امران تخلص لامتک» تا وقتی که اولیای امور و دولتمردان در خدمت امت و مردم اند تو هم مخلصانه و صادقانه به آنها خدمت کن. و «ان ترفع عقیرتک فی وجهه.» اما هر وقت دیدی دولتمردانت از طریق صحیح و درست خارج می شوند آگاهانه و عملاً چشم در چشم شان نگاه کن و فریاد بزن. ترفع عقیرتک فی وجهه. صدایت را بالا ببر.
خلیفه دوم در اول خلافتش سخنرانی می کرد. گفت اگر جایی هم دیدید که من کج رفتم به من تذکر بدهید. یک عرب روستایی برخاست و گفت: تذکر را می دهیم ولی اگر باز هم به راه کج رفتی با این شمشیر کج راستت می کنیم. خلیفه هم دعای خیر برای او کرد و گفت همین درست است.
حسن رحیم پور ازغدی
سخنرانی ۲۹ خرداد ماه ۱۳۸۵
منبع : روزنامه کیهان