سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

خواب آشفته ساموئل هانتینگتون


خواب آشفته ساموئل هانتینگتون
ساموئل هانتینگتون (Samuel Huntington) در سال ۱۹۲۷ و در شهر نیویورک به دنیا آمد، در همین شهر تحصیلات ابتدایی خود را گذراند و پس از گذراندن دوره های لیسانس و فوق لیسانس در دانشگاه های ییل و شیکاگو، دکترای علوم سیاسی خود را از دانشگاه هاروارد دریافت کرد و سپس در دانشگاه هاروارد مشغول به تدریس شد، همچنین از سال ۱۹۸۹ ریاست مرکز مطالعات استراتژیک دانشگاه هاروارد را برعهده گرفت.
پروفسور هانتینگتون با موسسه مطالعاتی بروکینگز، شورای تحقیقات علوم اجتماعی امریکا، موسسه مطالعات امور جنگ و صلح در دانشگاه کلمبیا، دفتر برنامه ریزی شورای امنیت ملی امریکا (همراه با زبیگنیو برژینسکی و در دولت جیمی کارتر) و... نیز همکاری هایی داشته است. همچنین وی از سال ۱۹۸۶ تا ۱۹۸۷ ریاست انجمن مطالعات علوم سیاسی امریکا را برعهده داشته و بنیانگذار مجله فارین پالیسی Foreign Policy)) است. پژوهش ها و کتاب های هانتینگتون بیشتر درباره مسائل امریکا، دگرگونی های سیاسی و اجتماعی جهان و روابط بین الملل است. در سال ۱۹۵۷ و در کتاب «سرباز و دولت» بر ضرورت تشکیل ارتش حرفه یی و منظم برای دفاع ملی مناسب تاکید می کند. در اثر دیگر خودش در سال ۱۹۶۱ که «دفاع مشترک؛ برنامه های استراتژیک در سیاست ملی» نام دارد به بررسی و تبیین چگونگی روند شکل گیری سیاست های نظامی و رفتار سیاسی می پردازد. همچنین در دوران همکاری اش با دانشگاه کلمبیا و با همکاری برژینسکی کتاب «قدرت سیاسی؛ امریکا و شوروی» را منتشر می کند و چند سال بعد، در زمینه مطالعه تطبیقی سیاست های کشورها پس از جنگ دوم جهانی، اثر مهم و اثرگذار خود «سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی» را پدید می آورد که بسیار مورد توجه مراکز پژوهشی و دانشگاهی قرار می گیرد و... اما برجسته ترین نوشتار وی در میان نوشته ها و کتاب هایش، مقاله «برخورد تمدن ها» است که پس از انتشار، واکنش اهالی فرهنگ، اندیشه و سیاست را در سراسر گیتی برانگیخت.
نظریه برخورد تمدن ها ۱(Clash of Civilizations) را پروفسور ساموئل هانتینگتون، در سال ۱۹۹۳ و در فصلنامه فارین افیرز (Foreign Affairs) که از سوی شورای روابط خارجی امریکا منتشر می شود، مطرح کرد و آن را چارچوب مفهومی یا پارادایم تحلیل رویدادها و دگرگونی های پس از جنگ سرد، خواند. شورای روابط خارجی امریکا مانند مجمعی است که آرا و اندیشه های مختلف نظریه پردازان و دانشمندان علوم سیاسی در آن بیان می شود و پس از بررسی به شکل رهنمود برای درنظرگرفتن راهبردی مناسب به کارگزاران دولتی ارائه می شود و به این خاطر از اهمیت فراوانی برخوردار است.
هانتینگتون پس از طرح این موضوع که هویت تمدنی به طور روزافزون اهمیت خواهد یافت، تمدن های زنده جهان را به هفت یا هشت تمدن بزرگ تقسیم کرده (تمدن های غربی، کنفسیوسی، ژاپنی، اسلامی، هندو، اسلاو، ارتدوکس، امریکای لاتین و همچنین تمدن آفریقایی) و خطوط گسل میان این تمدن ها را منشاء درگیری ها و تقابل های آینده می داند. وی با طرح موضوع غرب در برابر سایرین به عبارتی می گوید مرزبندی ها و صف آرایی های تازه براساس تمدن ها شکل می گیرد و به ویژه می گوید کانون رویارویی های آینده بین تمدن غرب و جوامع کنفسیوسی و جهان اسلام خواهد بود.
به باور هانتینگتون برخورد تمدن ها در سیاست جهانی مسلط خواهد شد. وی دلایل خود را نیز این گونه مطرح می کند؛
۱) وجوه اختلاف میان تمدن ها نه تنها واقعی بلکه اساسی است. تمدن ها با تاریخ، زبان، فرهنگ، سنت و از همه مهم تر، مذهب، از یکدیگر متمایز می شوند. این تفاوت ها در طول قرن ها پدید آمده و به زودی از میان نخواهد رفت. این اختلاف ها به مراتب از اختلاف ایدئولوژی های سیاسی و نظام های سیاسی اساسی تر است.
۲) جهان در حال کوچک تر شدن و کنش و واکنش بین ملت های وابسته به تمدن های مختلف، در حال افزایش است. این افزایش فعل و انفعالات، هوشیاری تمدن و آگاهی به وجوه اختلاف بین تمدن ها و همچنین وجوه اشتراک در درون هر تمدن را شدت می بخشد.
۳) روندهای نوسازی اقتصادی و تحول اجتماعی، در سراسر جهان انسان ها را از هویت دیرینه و بومی شان جدا می سازد. این روندها، همچنین دولت-ملت ها را به مثابه یک منشاء هویت تضعیف می کند.
۴) نقش دوگانه غرب، رشد آگاهی تمدنی را تقویت می کند. از یک سو غرب در اوج قدرت است و در عین حال و شاید به همین دلیل، پدیده بازگشت به اصل خویش، در بین تمدن های غیرغربی نضج می گیرد.
۵) کمتر می توان بر ویژگی ها و تفاوت های فرهنگی سرپوش گذاشت. از این رو، آنها دشوارتر از مسائل اقتصادی و سیاسی حل و فصل می شوند یا مورد مصالحه قرار می گیرند.
۶) منطقه گرایی اقتصادی در حال رشد است.
۷) خطوط گسل میان تمدن ها، به عنوان نقاط بروز بحران و خونریزی، جانشین مرزهای سیاسی و ایدئولوژیک دوران جنگ سرد می شود.
همان طور که اشاره کردم، نظریه برخورد تمدن ها واکنش های فراوانی را در پی داشت. فرانسیس فوکویاما با نگاه به روند نوگرایی در جوامع که همواره مورد نظر هانتینگتون بوده، این گونه می اندیشد که موفق ترین جوامع آنهایی هستند که روش های جدید و کهن را با هم درآمیخته اند و بدون غلبه یکی بر دیگری، بین شیوه های جدید و سنتی همزیستی ایجاد کرده اند و ژاپن را در این زمینه نمونه یی موفق ارزیابی می کند و می افزاید؛ «تصور می کنم ساموئل هانتینگتون با طرح نظریه برخورد تمدن ها به یک شناخت واقعی رسیده است، زیرا وی اهمیت بسیار شدید فرهنگ را به عنوان عامل تعیین کننده در روابط اجتماعی بین المللی سال های آتی برجسته کرده است. به عبارت دیگر، نظر هانتینگتون مبنی بر اینکه در سیاست های بین الملل سال های آتی عامل فرهنگ بسیار مهم تر از دوران جنگ سرد خواهد بود، نظر صائبی است.
اما معلوم نیست تفاوت های فرهنگی لزوماً به برخورد تمدن ها منجر و جایگزین واحد دولت- ملت شود. رقابت های فرهنگی خود را احتمالاً به جای صحنه سیاسی در صحنه اقتصادی نشان خواهند داد و ممکن است به نوآوری فرهنگی و سازگاری با هم منتهی شود.» ۲ جین کرک پاتریک استاد دانشگاه جرج تاون و نماینده پیشین امریکا در سازمان ملل متحد، هم در مقاله یی نقش تمدن ها در دنیای کنونی را مهم دانسته و می گوید تجدد و نوگرایی با از بین بردن قدرت فرهنگ ها و هویت های بومی و ملی، اهمیت واحدهای گسترده تر هویتی مانند تمدن را افزایش می دهد و هرچند انتقادهایی نسبت به دیدگاه هانتینگتون دارد، در پایان مقاله اش می آورد؛ «هانتینگتون کاملاً صحیح می گوید که ارتباطات جهانی و افزایش شدید میزان مهاجرت موجب می شود با در تماس قرار دادن ارزش ها و شیوه های کاملاً متضاد زندگی، درگیری بین گروه های مختلف تشدید یابد.»۳ همین جا باید به نقد ریچارد روبینشتاین و جارل کروکر در مقاله یی به نام (چالش با هانتینگتون) اشاره کنم؛ «هانتینگتون از یک طرف می گوید؛ تفاوت ها، لزوماً به معنای درگیری نیست. اما از طرف دیگر ابراز می دارد تمدن ها به دلیل در برداشتن ارزش های اخلاقی و سیاسی ناسازگار، با یکدیگر برخورد خواهند کرد. برای مثال آرمان هایی غربی چون فردگرایی و دموکراسی با عقاید بسیاری از تمدن های غیرغربی در تضاد است. حتی در این صورت ممکن است سوال شود چرا نباید زندگی کرد و اجازه داد دیگران زندگی کنند؟ چرا ارزش های ناسازگار باید برخوردهای نظامی و سیاسی به بار آورند؟ هانتینگتون به طور مستقیم به این سوال ها پاسخ نمی دهد.» ۴ جالب اینکه با وجود تمایل مجله فارین پالیسی، هانتینگتون هیچ پاسخی به نقد این دو استاد دانشگاه نداده است. منتقد دیگر، برایان بیدهام، باور دارد که هانتینگتون در اصل، چارچوب فکری هراس از دیگری بین اسلام و غرب را تدوین کرده و این نکته جای اندیشیدن فراوان دارد. وی می گوید؛ «البته نگرانی اروپایی ها درباره تهدید اسلام قانع کننده نیست.
این درست است که این روزها برخی از مسلمانان رفتار حادی در پیش گرفته اند و در منطقه جنوبی مدیترانه نیز حرکت های نامطلوبی اتفاق می افتد و صحیح است که اسلام و غرب در گذشته دوران سختی را با هم گذرانده اند از جمله اینکه مسلمانان در دو نوبت به قلب اروپا رخنه کردند و با ضدحمله های سنگین اروپا که جنگ های صلیبی خوانده می شود، مواجه شدند و... اما نیازی نیست کینه های گذشته و فضای نامساعد فعلی مبنای قیاسی باشد که در آن جنگ جدید اسلام و غرب نهایتاً اجتناب ناپذیر شود.»۵ آنچه برایان بیدهام مورد انتقاد قرار می دهد موضوعی است که به سادگی نمی توان از آن گذشت و به باور نگارنده اندیشیدن درباره آن می تواند از انبوه گرفتاری ها و تنش های موجود بکاهد. هم هانتینگتون و هم برنارد لوئیس، نقش روابط میان فرهنگ ها و تمدن ها را در دنیای قدیم برجسته می کنند، در حالی که اندیشه های جدید و مناسبات جدید جهانی نسبت چندانی با اندیشه ها و مناسبات دنیای قدیم ندارند و تحلیل روابط، مناسبات و اوضاع کنونی جهان با تکیه بر آنچه در دوران قدیم جریان داشته است، پرسش برانگیز است و تنها بر پیچیدگی موضوع می افزاید. محمدعلی اسلامی ندوشن نیز از منتقدان هانتینگتون است. وی در مقاله یی انتقادی درباره اینکه هانتینگتون شرق را نمی شناسد به مواردی اشاره کرده و در ادامه می گوید؛ «نویسنده در نتیجه گیری خود خواسته است به غرب هشدار بدهد که در برابر رویارویی دو تمدن مهم -که آنها را کنفسیوسی و اسلام می خواند- چاره جو باشد. اولی از لحاظ صنعت و اقتصاد و دومی از لحاظ اعتراض و به پاخاستگی. ولی راه مقابله یی را که پیشنهاد می کند، کارساز نیست. تنها راه - هرچند آرمانی بنماید- تفاهم میان تمدن هاست نه تقابل...اگر بپذیریم که می شود کاری کرد، باید به سراغ ریشه های گزند رفت، چون؛ افزایش بی تناسب جمعیت، تراکم شهرها، آلودگی محیط زیست، بیداد اقتصادی و آنگاه، توجه به آموزش اخلاقی در مقابله با روی آوردن به لذت های حسی، گسترش نوعی معنویت که مورد نیاز انسان است و مشترک میان همه فرهنگ هاست و برقراری رابطه دوستانه تر با طبیعت.»۶
توجه نداشتن هانتینگتون به مشکلات درونی تمدن غرب و برخوردهای درون تمدنی نیز بارها مورد نقد قرار گرفته و افرادی چون زبیگنیو برژینسکی، جین کرک پاتریک، تئودور کلمبوس، تانوس ورمیس، کیشور محبوبانی و... به این موضوع اشاره داشته اند. چندی پیش با پروفسور یوخن هیپلر استاد علوم سیاسی و روابط بین الملل در دانشگاه دویسبورگ، گفت وگویی داشتم و یکی از موضوع هایی که در آن گفت وگو مطرح شد، موضوع برخورد تمدن ها بود. پرسش من از وی چنین بود؛ «پروفسور ساموئل هانتینگتون بیش از هر چیز نظریه خویش را بر اساس تجربه های تاریخی و با نگاه به دنیای معاصر پی ریزی کرده اما در نگاه به فرهنگ ها و تمدن ها، نسبت به مسائل و اختلاف های درون تمدنی کمتر پرداخته و ساده انگارانه از این موضوع چشم پوشیده است.
برای نمونه می توان به جنگ جهانی دوم اشاره کرد که در درون یک تمدن رخ داد و... به خاطر دارم آقای برژینسکی هم در مقاله یی نسبت به این غفلت هشدار داده بود.» پروفسور هیپلر نیز در پاسخ به این پرسش گفت؛ «از خیلی چیزهای دیگر هم غفلت کرده، ترمینولوژی که استفاده می کند، واژه هایی که استفاده می کند اصولاً واژه های نامربوطی است. اغلب جنگ ها بین کشورهای یک تمدن اتفاق افتاده، هم در خاورمیانه و هم در غرب و نه بین این دو تمدن. او امریکا را در مقابل تمدن های دیگر تعریف می کند، در حالی که در خود امریکا زبان های انگلیسی، اسپانیایی و... هست که زبان های درون تمدنی هستند، همچنین ادیان پروتستان و کاتولیک که دین های درون تمدنی هستند و توجه نمی کند ما یک امریکای واحد نداریم که بتوانیم درباره اش حرف بزنیم. من به دانشجویانم اجازه نمی دهم این مطالب سبک را در تحقیقات خودشان استفاده کنند. با انتقادی که شما می کنید خیلی موافق هستم، ولی می خواهم بگویم دین مسیحیت دین اروپایی نیست؛ دینی خاورمیانه یی است که بعدها از طریق رم به اروپا صادر شده و بنابراین همان قدر اروپایی است که خاورمیانه یی است. همین طور در مورد آفریقا، وقتی می گوییم فرهنگ آفریقایی، یک چیز واحد نیست. من دوستان آفریقایی دارم که به این حرف ها می خندند چون به قدری متنوع است که نمی شود به عنوان یک فرهنگ از آن نام برد. شما می پرسید حالا چرا این اشتباه را انجام داده، برای اینکه آدم نادانی نبوده و به هر ترتیب، دانشگاهی بوده ولی از طرفی سیاستمدار هم بوده است و کتاب وی بیش از آنکه دانشگاهی باشد، سیاسی است.
اول مقاله اش منتشر شد، فکر می کنم حدود سال ۱۹۹۳ بود و بیشتر نظر به یک امر سیاسی داشت، توضیح خواهم داد. در میانه دهه ۹۰ غربی ها با یک مشکل ایدئولوژیک مواجه شدند چون همیشه در مقابل خودشان دشمنی داشتند (که کمونیسم بود) اما با فروپاشی کمونیسم آن دشمن را از دست دادند و با یک مشکل ایدئولوژیک برخورد کردند و این (نظریه هانتینگتون) در واقع پاسخی به آن نیاز سیاسی به شمار می رفت. زمانی خواستند به چین یا ژاپن بپردازند اما اینها هیچ کدام جواب نداد و وقتی صدام این کارها را در خاورمیانه شروع کرد این به نظر مردم هم باورکردنی تر به نظر می آمد و در مورد خاورمیانه این روند شکل گرفت. یک نظامی آلمانی هنگام ناهار به من می گفت جنگ سرد تمام شده و اینک اسلام تهدید اصلی و کمونیسم جدید است. و البته هانتینگتون به نظر من کار خودش را درست انجام داد، برای اینکه او می خواست ایده یی را مطرح کند که به این نیاز پاسخ بدهد و برای طرح این ایده لازم نبود آن ایده منطقی باشد، فقط لازم بود بتواند مردم را متقاعد کند که این خاصیت را داشت و ما فقط می توانیم حدس بزنیم، مطمئن نیستیم.» همچنین با توجه به آشنایی و شناخت یوخن هیپلر نسبت به اوضاع خاورمیانه و کشورهای اسلامی، یک ابهام در نظریه برخورد تمدن ها را با وی در میان گذاشتم زیرا پروفسور هانتینگتون از عبارت تمدن اسلام بهره می گیرد، در حالی که شرایط در کشورهای اسلامی متفاوت است و به عبارتی مشخص نیست هانتینگتون از چه چیز سخن می گوید. و پروفسور هیپلر در پاسخ گفت؛ «سوال شما، سوال مهمی است ولی من الان ۲۰ سال است که پیرامون این سوال می اندیشم اما جوابی برای آن ندارم. بالاخره بین کشورهای این منطقه چیزهای مشترکی وجود دارد، مثلاً شما چای را در تهران، بغداد یا جاهای دیگر می نوشید. خیلی کشورها زبان یا دین مشترکی دارند اما تفاوت ها هم وجود دارد و از طرف دیگر من به اینکه این یک تمدن باشد، شک دارم. از این جهت که وقتی می گوییم تمدن اسلام، به این معناست که از دیگر تمدن ها جداست درحالی که این گونه نیست و یک نوع پیوستگی بین این تمدن و تمدن های دیگر وجود دارد و نمی شود به راحتی اینها را از هم تفکیک کرد. از طرف دیگر ما به همین ترتیب نمی توانیم بگوییم تمدن غربی هم داریم، چرا تمدن غربی داشته باشیم و تمدن اسلامی نداشته باشیم؟ اما امروز تمدن سرمایه داری است که در همه جای دنیا گسترده است. تمدن دیگر خیلی با دین مشخص نمی شود.»۷
سخن آخر اینکه هرچند اندیشه های جدید به گونه یی شگفت انگیز دنیا را دگرگون ساخته اند و دستاورهای ارزشمندی را پدید آورده اند ولی هنوز جهان به دور از خشونت، ناامنی و جنگ به سر نمی برد و اندیشیدن درباره امروز و فردای گیتی و ساکنان آن و چاره جویی برای ایجاد جهانی خالی از برخورد و خشونت مسوولیتی است که بر عهده همه شهروندان جهان قرار دارد. یکی از موضوع هایی نیز که به پیشبرد تفاهم و دوستی در جهان می انجامد، موضوع «گفت وگوی فرهنگ ها و تمدن ها» است و جالب تر اینکه دغدغه پروفسور هانتینگتون نیز بود، چنان که در جایی می گوید؛ «مسلماً جایی برای گفت وگو هست و باید این شیوه را تبلیغ کرد. یکی از انتقاداتی که به کتاب برخورد تمدن ها وارد کردند این بود که پیش بینی یی من در مورد برخورد تمدن ها تبلیغ و تشویق مردم به این سو است. اما این درست نیست، هیچ پیش بینی نه حتماً به خودی خود به وقوع می پیوندد و نه لزوماً به خودی خود واقع نخواهد شد. در واقع بستگی به این دارد که انسان ها چگونه در قبال آن عکس العمل نشان دهند... من خیلی خوشحال و تشویق شدم از اینکه در سال های اخیر از گفت وگوی تمدن ها صحبت می شود. آقای خاتمی فراخوانی در این زمینه داده است. هرتزوگ، رئیس جمهور آلمان هم همین کار را کرده است و نیز واسلاو هاول. سال گذشته من در دانشگاه هاروارد کنفرانس مهمی برگزار کردم و محققانی از تمدن های مختلف در آن شرکت کردند و ما درباره چشم انداز جهان آتی صحبت کردیم و سعی مان این بود گفت وگوی میان تمدن ها را به نوبه خود به حرکت بیاوریم.»۸
...به امید اینکه سرانجام، زیستن در جهان گفت وگو، با خواست و اراده همه شهروندان جهان به حقیقت بپیوندد.
محمد صادقی
پی نوشت ها؛
۱- برای مطالعه بیشتر نگاه کنید به؛
هانتینگتون، ساموئل، نظریه برخورد تمدن ها، ترجمه مجتبی امیری وحید، تهران، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ۱۳۸۲
۲- پیشین، ص ۱۷۹
۳- پیشین، ص ۱۸۴
۴- پیشین، ص ۲۵۱
۵- پیشین، ص ۲۷۳
۶- اسلامی ندوشن، محمدعلی، ایران و تنهایی اش، تهران، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۷۶، ص ۲۲۱
۷- برگرفته از گفت وگوی نگارنده با پروفسور یوخن هیپلر، برای مطالعه بیشتر نگاه کنید به؛
روزنامه اعتماد، ۱۲ خرداد ۱۳۸۷، گفت وگو با یوخن هیپلر
۸- جهانبگلو، رامین، تفاوت و تساهل، تهران، نشر مرکز، ۱۳۸۰، ص ۱۵۱.
منبع : روزنامه اعتماد