یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


همزادان آتش


همزادان آتش
صدایی مضطرب همراه با قدم های تندی که حالت دویدن به خود گرفته است، سکوت بیمارستان را در هم می شکند.جسمی در یک پتو نوار پیچ شده، سوار بر دستان چند نفر به اتاق پانسمان اورژانس هدایت می شود.پرستاران با نگاهی اکراه آمیز به یکدیگر، زمزمه می کنند، "باز هم یکی دیگر!".اتاق پانسمان از بوی الکل و مواد ضدعفوی کننده که با بوی مو و گوشت سوخته زن جوانی که بر تخت دراز کشیده، انباشته شده است.
● کتمان حقایق
زن و مردی که مضطرب و نگران در کنار تخت اورژانس ایستاده اند، از پاسخ دادن به پرسش پرستاران در مورد علت سوختگی زن جوان طفره می روند.زنی که خود را مادر شوهر مصدوم معرفی می کند، در حالی که کلمات را نیمه جویده ادا می کند تا همه حقایق را پشت آنها پنهان کند،می گوید:چراغ خوراک پزی، یاسمن را به این روز نشانده است.او که در زیر سنگینی نگاه ناباور پرستاران تلاش دارد تا همه چیز، حتی اضطراب خود را پنهان کند، ادامه می دهد: یاسمن، متولد یکی از شهرهای بزرگ است و اخیرا به روستای ما نقل مکان کرده است.او کار کردن با چراغ خوراک پزی را بلد نیست.یاسمن می خواست نفت در چراغ بریزد که روی لباسش ریخته و هنگام کبریت کشیدن لباسش آتش گرفت.پرستاران که گویا با این داستان هان کلیشه ای آشنایی کامل دارند، به سراغ دختر جوان می روند، با قیچی پارچه هایی را که قبل از سوختن به عنوان لباس استفاده می شد،از تن وی جدا می کنند.جدا کردن پارچه های چسبیده شده به تن مصدوم سخت تر است.ست های پانسمان باز می شود،باید پوست های اضافی کنده شوند،بیمار بی قرار، اما هوشیار است."خانم! زنده می مانم؟ خدایا غلط کردم...".اینها جملاتی است که دختر جوان به طور مرتب تکرار می کند و وقتی پرستار قیچی به دست به سمت موهایش می رود باقی مانده توانش را در گلویش جمع کرده، فریاد می زند: تورو خدا...نه، نمی خوام موهامو کوتاه کنید.یاسمن هنوز به زندگی امیدوار است،او فکر می کند زنده می ماند و از زیبایی موهای بلند و انبوهش لذت خواهد برد، تصوری که پیش از به آتش کشیدن جسمش گویی در او سوزانده شده بود.پرستار موهای بلند یاسمن را با سنجاقی در پشت سرش جمع می کند و به همکارش می گوید: ۹۰درصد سوختگی، "اکس پایر" است.چند ساعت بعد،تن سوخته یاسمن در حالی که در میان انبوهی از باندهای پانسمان سفید پیچیده شده، برای بستری شدن در بخش سوانح و سوختگی آماده می شود.یکی از پرستاران با آزردگی خاطر،نه از خستگی جسمی، بلکه از اینکه مجبور است در هفته چند بار مرهم بر تاول و زخم انسان هایی بگذارد که در کشاکش رنج های زندگی تن خود را به آتش سپرده اند تا به آرامشی ابدی برسند،از اتاق پانسمان خارج می شود.او در پاسخ به این پرسش که آیا کلافه نمی شود از اینکه مجبور است هر هفته چندین بدن سوخته را که هیچ امیدی به زنده ماندن آنان ندارد،پانسمان کند؟ می گوید: به این وضعیت عادت کرده ام، نابلدی در استفاده از چراغ خوراک پزی ۹۰درصد بدن یاسمن را از بین نبرده، احتمالا آنقدر عرصه زندگی را بر او تنگ کرده اند که مجبور شده خود را به آتش بکشد.وی ادامه می دهد: بیشتر اوقات، همراهان بیمار از گفتن حقیقت صرف نظر می کنند، چون اگر ثابت شود شخص خودسوزی کرده،بستگانش مورد پیگرد قانونی قرار می گیرند و بیمه هم هزینه های خودسوزی را نمی پذیرد.این پرستار با اظهار این که "علایم سوختگی های عمدی و غیرعمد کاملا متفاوت است"، می گوید: سوختگی افرادی که خودسوزی می کنند عمدتا از نوع درجه سه است که در آن بافت های عصبی کاملا سوخته، از بین می رود و به همین دلیل هم این افراد دردی را احساس نمی کنند.وی اضافه می کند:با اینکه در روزهای اول،مصدوم کاملا هوشیار است و بیشتر اوقات با پای خودش به اتاق پانسمان می آید، اما کمتر پیش می آید شخصی با سوختگی از نوع درجه سه و با گستردگی زیاد زنده بماند.وی ادامه داد:کسانی هم که زنده می مانند، در بیشتر موارد به دلیل ازبین رفتن زیبایی، دوباره خودسوزی می کنند.به گفته این پرستار،تورم سر و صورت، عفونت و آسیب دیدگی کلیه ها از علل اصلی مرگ کسانی است که سوختگی از نوع درجه سه دارند.
● قربانیان اصلی خودسوزی
بیشتر تخت های بخش سوانح و سوختگی بیمارستانی که یاسمن در آن بستری است در اشغال زنان و دختران جوانی قرار دارد که شرایط سخت و مشقت بار زندگی آنان را به خودسوزی واداشته است.البته در میان آنان، مردان جوانی هم یافت می شوند که به دلیل مشکلاتی مانند اعتیاد،از زنده بودن خسته شده، به خودسوزی روی آوردند.به گفته کارشناسان، ۷۰درصد از آمار خودسوزی های کشور متعلق به زنان است.در یکی از اتاق های بیمارستان در بخش سوانح و سوختگی، دو توده سفید رنگ بر تخت دراز کشیده اند.یکی از آنان دختری است که از گردن به پایین باند پیچی شده است.مادرش با لباس محلی بالای سرش نشسته و آرام گریه می کند.مادر می گوید:مریم من از دست رفت،او درسخوان بود و داشت برای کنکور آماده می شد، همه اش تقصیر آن شوهر نامردم است.مادر مریم ماجرا را چنین تشریح می کند: شوهرم بسیار بداخلاق است و بر سر کوچک ترین مساله ای مرا کتک می زند و از خانه بیرون می اندازد."دو روز پیش هم که داشت مرا کتک می زد، مریم با داد و فریاد نفت را روی خودش ریخت و تهدید کرد که اگر شوهرم مرا اذیت کند،خودش را به آتش می کشد و شوهرم هم مرا از خانه بیرون کرد و من خانه یکی از بستگان رفتم".این مادر دلسوخته ادامه می دهد:یکی دو ساعت بعد، برادر مریم با او شوخی می کند و می گوید "چرا خودت را آتش نزدی؟" و او که فکر می کند چون نفت روی لباسهایش خشک شده خطری ندارد، پس کبریت را می کشد و...در گرماگرم گفت وگو، برادر مریم با پلاستیکی پر از دارو از راه می رسد.او هم ناراحت و گریان است و خودش را در وضعیت پیش آمده برای خواهرش مقصر می داند.در کنار مریم، زن دیگری دراز کشیده که از بدبینی شوهر، به ستوه آمده، ترجیح داده بمیرد تا شاید از شک و سو» ظن های بی مورد شوهرش راحت شود،اما گویا اکنون پشیمان است و مدام می گوید"خدایا غلط کردم.خدایا مرا برای بچه هایم نگه دار."گلناز" می گوید، بااینکه بچه هایش بزرگ شده اند و دخترش نامزد دارد، اما شوهرش دست از بدبینی های بی موردش برنمی دارد و به بهانه های مختلف او را اذیت می کند....پرستاران این بخش می گویند:گاهی این بیماران در زندگی از دست رفته خود ما را سنگ صبور خود می بینند و گوشه ای از دردهایی را که پایان راه را این گونه برایشان ترسیم کرده، بازگو می کنند.آنان می گویند:هرچند در کلام از زندگی دوباره و زیبایی هایش برایشان سخن می گوییم و به آنان امیدواری می دهیم، اما خودمان نیز این سخنان را باور نداریم.به باور آنان،سرنوشت این افراد معلول جبر اجتماعی است که بر آنان تحمیل شده است.پرستاران بخش می گویند: چندی پیش پسر نوجوانی که بیش از ۱۵سال نداشت، به قدری از زندگی خسته شده بود که خود را برهنه در جایی خلوت به آتش کشیده بود.به گفته آنان، سوختگی این نوجوان به قدری زیاد بود که پرستاران هم که کم و بیش با صحنه های ناخوشایند رو به رو می شوند،تاب دیدن تن سوخته وی را نداشتند.این نوجوان که چند لحظه پس از رسیدن به بیمارستان به دلیل آسیب دیدگی های ناحیه حلق و ریه جان باخت،گویا حاصل خانواده از هم پاشیده ای بود که کسی نه به سرنوشتش اهمیت می داد و نه دل برایش می سوزاند تا جایی که او با سن کمی که داشت گرفتار اعتیاد شد.
● آتش تضاد و تبعیض
نیازی نیست کارشناس مسایل اجتماعی و فرهنگی یا روانشناس باشی تا به علل اصلی خودسوزی بویژه در شهرهای کوچک و مناطق روستایی که هنوز تضادهای اجتماعی، فقرفرهنگی و اقتصادی آشکارا خود را نشان می دهد، پی ببری.برخی از روان شناسان مشکلات روحی و روانی را باعث روی آوردن افراد به خودکشی و خوسوزی می دانند، اما جز افسردگی ناشی از ناکامی از رسیدن به خواسته ها، تبعیض، خشونت، فقر، اعتیاد بستگان و مسایلی از این دست در کسانی که دست به خودسوزی می زنند، بیماری روانی دیگری دیده نمی شود.بالا رفتن سطح سواد زنان،مهاجرت به شهرها،فاصله گرفتن از فرهنگ قبیله ای و ارتباطات وسیع رسانه ای، بویژه زنان را در این شهرها با تضادهای فرهنگی و اجتماعی رو به رو کرده است.این افراد در تلویزیون با زنانی آشنا می شوند که هموطن آنان هستند، اما زندگیشان با آنان بسیار متفاوت است.آنان با حقوق پایمال شده خود از طریق تصاویر و نوشته ها آشنا می شوند، در حالی که مردان و بزرگان خانواده هنوز به فرهنگ قبیله ای خود پایبندند.این زنان در پس زدن سنت ها با مقاومت اعضای خانواده،بخصوص مردان رو به رو می شوند و چون با راه های دسترسی به حقوق خود آشنا نیستند، خیلی زود از مبارزه تدریجی، خسته می شوند.این افراد گاهی به قصد مرگ برای رهایی از مشکلات و گاهی به قصد تهدید و اعتراض به خانواده و کسانی که سد راه آنان شده اند،جسم خود را به شعله های آتش می سپارند.
● خودسوزی و زندگی خشن قبیله ای
جامعه شناسان بر این باورند که نوع زندگی خشن قبیله ای باعث می شود تا زنانی که در مناطقی با حاکمیت فرهنگ قبیله ای زندگی می کنند، خودسوزی را به عنوان یک واکنش مناسب در بن بست زندگی انتخاب کنند.به اعتقاد آنها، علاوه بر این، الگوپذیری هم در انتخاب شیوه خودکشی و رهایی از مصایب زندگی در چنین مناطقی نقش عمده ای دارد.یک جامعه شناس علت اصلی خودسوزی زنان بویژه در مناطق غربی ایران را که هنوز فرهنگ قبیله ای بر آن حاکمیت دارد،ناشی از فقر فرهنگی و اقتصادی می داند.هم اکنون استان ایلام بیشترین آمار خودسوزی کشور را دارد و به گفته مشاور استاندار ایلام، در این استان ۵۸۰هزار نفری سالانه ۴۰۰نفر دست به خودسوزی می زنند که ۲۲۰نفر آنان زن هستند.استان های کرمانشاه، کردستان، همدان، لرستان، خوزستان، کهکیلویه و بویراحمد و گلستان نیز به ترتیب پس از ایلام بیشترین آمار خودسوزی را به خود اختصاص می دهند.بر اساس یک تحقیق دانشگاهی، خودسوزی سومین عامل خودکشی معرفی شده که سهم زنان در آن ۶۰درصد است.بر اساس نتایج این تحقیق،میزان خودسوزی بین زنان متاهل ۶۴درصد و دختران مجرد ۳۶درصد است.این تحقیق نشان می دهد که خودسوزی بیشتر در گروه سنی ۱۵تا ۳۰سال و در گروه زنان با تحصیلات زیر دیپلم رایج است.دکتر"داور شیخاوندی"، یک جامعه شناس در این مورد گفت: مهاجرت مرزنشینان به داخل شهرها،آشنایی زنان با زندگی شهری و پذیرش آن در حالی که اجبارهای سنتی در خانواده باقی است و بخصوص مردان به شدت به آن پایبندند، در کنار مشکلاتی که هشت سال جنگ برای آنان به وجود آورد،باعث به وجود آمدن تضادهای فرهنگی و اجتماعی در مناطق غربی کشور شده است.وی افزود:زنان این مناطق دیگر نمی توانند با مسایلی مانند خشونت و آزار جسمی از سوی همسران،پدیده چند همسری،ازدواج های اجباری و...کنار بیایند در حالی که مردان آنان هنوز به این سنت های غلط پایبندند. خودسوزی زنان علاوه بر غرب کشور در نقاط دیگری که مردم آن پیرو یک زندگی بسته و سنتی هستند مانند ترکمن ها در استان گلستان رایج شده است.وی افزود:در این مناطق گاهی عرصه زندگی بر کسانی که با این تضادها رو به رو هستند، چنان تنگ می شود که تصمیم به اعتراض می گیرند و این اعتراض را با عبور از شعله های آتش و رسیدن به مرگ نشان می دهند. حتی گروهی از آنان چنان به بن بست فکری و روحی می رسند که در جایی خلوت و باتنی برهنه،آتش برجان خود می کشند، تا نجاتشان غیر ممکن باشد.این جامعه شناس توضیح داد:گاهی فرد نه به قصد مرگ بلکه برای تهدید دست به خودسوزی می زند و برای اینکه نجات پیدا کند، زمانی که بیشتر افراد خانواده در خانه حضور دارند،دست به این کار می زند،غافل از این که وقتی جسمش شعله ور می شود،کاری از دست کسی ساخته نیست.وی افزود: تا زمانی که توسعه نامتوازن،تضادهای اجتماعی و فرهنگی و تعصبات قبیله ای وجود دارد، با توجه به الگوهای رایج، خودکشی و خودسوزی بخصوص در بین زنان برخی از مناطق کشور روند افزایشی خواهد داشت.شیخاوندی گفت:در کشور ایران همراه با ورود تکنولوژی،مدرنیته فرهنگی رخ نداده است و به همین دلیل نیز بسیاری از زنان این سرزمین هنوز از چگونگی مطالبه حقوق خود آگاهی ندارند.وی افزود: در شهری مانند تهران نیز زنان فراوانی از سوی شوهرانشان مورد آزار قرار می گیرند، اما آنان به جای خودسوزی به مراجع قضایی مراجعه می کنند تا حقوقشان را مطالبه کنند.این جامعه شناس گفت:در برخی شهرها هنوز دادگاه خانواده وجود ندارد،چون مردمش هنوز معتقد به ساختن و سوختن هستند و نهادهای مدنی هم تا کنون سعی نکرده اند،این زنان را با حقوقشان آشنا کنند.
لیلا صمدی
منبع : روزنامه ابتکار