جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


داستان آن مسجد


داستان آن مسجد
قسم به چشم های سرخت اسماعیل عزیزم
كه آفتاب روزی بهتر از آن روزی كه تو مردی خواهد تابید
قسم به موهای سفیدت كه مدتی هم سرخ بودند
كه آفتاب روزی كه آفتاب روزی كه آفتاب روزی
بهتر از آن روزی كه تو مردی خواهد تابید
رضا براهنی- از مجموعه اسماعیل

این جریان های نوپا كه با شور و حال روزگار انقلاب و بعد شرایط خاص جنگ هم سر شده بودند ما را با گرایش هایی روبه رو می كنند كه نه به دنبال میراث روشنفكری سال های نه چندان دور قبل بود و نه می خواست به شیوه مرسوم از ادبیات صحبت كند. بر همین اساس «نگاه انقلابی» به سرلوحه ای تبدیل شد تا نویسندگان جدید و جوان به واسطه تئوری ها و دستاوردهای آن به نوشتن بپردازند. پس در این سال ها نوعی «تربیت» مكتبی باعث می شد تا ادبیات و داستان نیز به سمت گرایش های اصولی تر حركت كنند. در روزهای آغاز انقلاب فضایی به وجود آمد كه در آن (به صورت خودجوش) نیاز به ساختن حال و هوایی جدید در تمام عرصه ها احساس می شد.چهره هایی كه گرایش های فرهنگی تری داشتند پا به میدان گذاشتند و با اشاره به حضور داستان و شعر در زندگی مردم عادی كوشیدند تا فرماندهی و سازمان بخشی به برخی علاقه مندان و استعدادهای جوان را برعهده بگیرند. در این میان مدلی نیز در اختیار ایشان بود كه از نظر شكلی (و نه از نظر محتوایی) با اصول انقلابی نزدیك بود. مدل مذكور الگویی از نشست ها و حلقه های چپ گرا در ادبیات بود كه با توسل به نشست های جمعی و خواندن اثر می كوشیدند تا جریان های خاص خود را ایجاد كنند. در آن سال ها این تفكر به دلیل نقدهای منصفانه و غیرمنصفانه ای كه از ادبیات دوران قبل و چهره های آن می شد مورد توجه قرار گرفت. جوانان محروم و عمدتاً فقیر شهری خود را در مقابل میراثی می دیدند كه محور آن از یك سو كافه ها و از سویی دیگر طبقه ای نامتجانس بود. به همین دلیل گروه هایی را تشكیل دادند تا بتوانند با ارائه آثار خود در مسیری جدا از مسیر ادبیات روشنفكری ایران حركت كنند. آنها كافه ها را دوست نداشتند و به ادبیاتی معتقد بودند كه بتواند به واسطه حال و هوای رئالیستی بازگوكننده اوضاع تراژیك زندگی در روزگار پهلوی و بعدها قهرمانی ها و حماسه های جنگ باشد. در تهران كه به نوعی مركزیت جریان انقلاب را در دست داشت جوانانی به سمت ادبیات حركت كردند كه گمان داشتند می توانند جهان بینی ها و اصول اعتقادی شان را به شكلی روایی و هنری به گوش جامعه رسانده و در مقابل ادبیات مرسوم روزگار صدایی تازه باشند. در میان این نشست ها و جمع ها دو جریان توانستند از حالت تزئینی و نمادین خارج شده و نقشی در دو دهه اخیر ادبیات ایران بازی كنند. «حوزه هنری» و «مسجد جوادالائمه» طی سال های طولانی خود را به نهادهایی تبدیل كردند كه در آنجا نویسندگان جوان به شكلی نو تجربه كارگاه را از سر گذراندند و بسیاری از داستان نویسان امروز را به وجود آوردند. تفاوت این دو نهاد در این بود كه حوزه هنری یك ارگان كاملاً دولتی بود كه در مقیاس وسیع تر و با بودجه رسمی فعالیت می كرد. درحالی كه جمع داستان نویسان مسجد جوادالائمه به شكلی كاملاً خودجوش و انقلابی تشكیل شده و به كار خود ادامه داد. یاران جوادالائمه در پی سال ها داستان خوانی و جلسات ادبی (كه تا به امروز هم ادامه دارد) در دهه ۶۰ چهره هایی را به ادبیات دهه ۷۰ معرفی كردند كه با درجه های متفاوت به این جریان وابسته هستند. احمد غلامی، محمدرضا كاتب، امیرحسین فردی، مهرداد غفارزاده و... از جمله نویسندگانی به شمار می آیند كه به طور مشخص در این جمع شركت داشتند و از دل آن بیرون آمده اند. اما مهمتر اینكه جوادالائمه توانست جوی بسازد كه در آن ما می توانیم حركتی مستمر و دائمی را شاهد باشیم.مسجد جوادالائمه در خیابان سی متری جی، سیزده متری حاجیان واقع شده است. در سال های آغاز انقلاب این مسجد از اصلی ترین پایگاه های مردمی ای به شمار می آمد كه در آن روزگار و به دلیل برخی آشفتگی های دوران اول انقلاب به نیازهای مردم پاسخ می داد. با مصادره حوزه هنری بسیاری از كتاب های موجود در كتابخانه آن به همت برخی چهره های جوان مسجد به آنجا منتقل شد و مسجد جوادالائمه توانست كتابخانه كوچك خود را كه در سال های ۵۰ تاسیس شده بود گسترش دهد. از این منظر باید گفت: مدلی مانند جوادالائمه شكلی از مقابله فرهنگی با جمع ها و گروه های چپ گرا بود. با این نوع گرد همایی ها و منش های جمعی ایشان هم شكلی نزدیك با الگوهای چپ داشت اما از نظر مفهومی می كوشیدند تا با جریان های روزافزون چپ مقابله كنند. به همین دلیل اعم جوانان انقلابی سال های دهه ۵۰ كه به رویای اصلی خود یعنی تحقق انقلاب دست یافته بودند خواستند تا یك انقلاب فرهنگی و هنری را نیز در دستور كار قرار دهند. در آن روزگار رفقای چپ و گروه های فرهنگی ایدئولوگ به دلیل تربیت سازمانی خود انبوه آثار نویسندگانشان را در قالب كتاب و یا نشریاتی گوناگون به بازار می فرستادند و همین باعث شده بود كه انقلابیونی چون چهره های جوادالائمه و حوزه هنری به دنبال تعریف دیگری از تعهد باشند. ایشان در همان سال ها به این نتیجه رسیدند كه برای مواجهه با جریان ادبیات چپ باید به آموزش كارگاهی جوانان مسلمان انقلابی پرداخته و ارزش های خود را در قالب های هنری به جامعه معرفی كنند. هدف اولیه جوادالائمه و جمع داستان نویسان آن را باید در همین نكته دانست كه ایشان می خواستند با روش هایی كارگاهی به تربیت داستان نویسانی بپردازند كه نیاز به انقلاب هنری را نیز درك كرده بودند. جمع داستان خوانی این مسجد در همان اوایل انقلاب تشكیل شد. «امیرحسین فردی» را باید چهره اصلی این جریان دانست. او با تشكیل دادن این جلسات در روزهای دوشنبه و جذب بسیاری از چهره های جوان و نوجوان كوشید تا شكلی از ادبیات كارگاهی را به وجود آورد. شكلی كه در آن هدف مهمی به نام تربیت نسل نویسندگان انقلاب مدنظر بود. به همین دلیل علاوه بر خواندن داستان ها برنامه كتابخوانی و نقد را نیز در سرلوحه كار خود قرار داد و جالب این است كه بدانید آثار بسیاری از نویسندگان مشهور ایران نیز در همین جلسات خوانده شد. یاران جوادالائمه اغلب از قشری تشكیل شده بودند كه می توان آن را حدفاصل بین محروم و متوسط دانست. یعنی می توانستند از جایگاه اجتماعی خود به نقد اوضاع گذشته پرداخته و درباره آن بنویسند. انتشار «سوره، بچه های مسجد» نیز در همین راستا بود. فعالیتی مشترك بین جوادالائمه و حوزه هنری كه بعدها تنها در انحصار حوزه هنری باقی ماند. نكته مهم دیگر این بود كه یاران جوادالائمه به هیچ عنوان تئوریسین های سیاسی به شمار نمی آمدند. اغلب این چهره ها در سال های بعد یا به داستان نویسان امروز ایران تبدیل شدند یا در حوزه های فرهنگی به فعالیت خود ادامه دادند. بنابراین می توان گفت جوادالائمه با وجود اهداف انقلابی مشخصی كه دنبال می كرد به مانند حوزه هنری وارد سیاستگزاری های فرهنگی دولت جمهوری اسلامی نشد و تا پایان منش كارگاهی و هنری خود را حفظ كرد. از سویی دیگر و با آغاز جنگ هدف اولیه این جمع كه برای مقابله با چپ گرایی بود به سمت دیگری معطوف شد. جهتی كه در آن مكتب نویسندگان جوادالائمه به وجود آمد و تا به امروز نیز ادامه دارد. روایت جنگ نكته ای است كه ذهنیت اصلی نویسندگان آن را ساخته و باعث شد تا آنها به راویان جنگ تبدیل شوند.تبارشناسی گروه داستانی جوادالائمه نكته هایی را به وجود می آورد كه بعدها در كار بسیاری از نویسندگان آن به وضوح دیده شد و آن تلاش برای دورشدن از ادبیاتی شعاری بود. درك این مفهوم را حتی می توان در آثار كارگاهی بسیاری از نویسندگان آن دوره این جمع مشاهده كرد. اگر قول رولان بارت را در باب حقیقت ادبی به یاد آوریم متوجه خواهیم شد كه ادبیات در شكل اصلی و عمیق خود از تجربه هایی به وجود می آید كه عینیت و ذات خود را بر آرمان گرایی تسلط می بخشند. در واقع یاران جوادالائمه تجربه اصلی خود را در سال های جنگ درك كردند. ایشان به دلیل تربیت عملی شان كوشیدند تا با درك جنگ از فاصله نزدیك راوی امین تر و دقیق تری برای آن باشند. در عین اینكه به حضور خود در كارگاه داستانی مسجد ادامه می دادند توانستند این واقعیت بیرونی را نیز به خوبی لمس كنند. از سویی دیگر مطالعه فراوان آثار دگراندیشان و نویسندگان مطرح سال های دور و نزدیك ایران باعث شده بود تا نویسندگان جوادالائمه به اصول روایی داستان های خود توجه بیشتری نشان دهند. نكته مهم جریان جوادالائمه نیز در همین جا است كه ما با نویسندگان متعهدی روبه رو می شویم كه به تدریج و در اثر همنشینی با واقعیت های عینی دیگر دچار گرایش های زیبایی شناسانه در روایت داستانی می شوند. گرایش هایی كه مشق آن در آثار اولیه ایشان در سال های میانی دهه شصت به خوبی دیده می شود. اما مسئله دیگری كه یاران جوادالائمه را به شكل جمعی خود حفظ كرد و باعث شد تا به مانند بسیاری از گروه های خودجوش اینچنین از هم نپاشند، شهادت یكی از مهمترین اعضای این حلقه، یعنی حبیب غنی پور بود. اگر امیرحسین فردی را باعث و بانی حلقه جوادالائمه بدانیم، باید حبیب غنی پور را نقطه مشتركی به حساب آوریم كه از نظر عاطفی و روحی یاران جلسات را به هم متصل كرد. غنی پور داستان نویسی جوان بود كه در همان چند اثری كه از وی باقی مانده نشان می دهد كه به اصول روایی داستان اهمیت می دهد. جدا از مفاهیم موجود در آثار وی، او از جمله چهره هایی بود كه مفهوم روایت رئالیستی را به خوبی درك كرده بود و در حال تجربه شكلی از داستان واقع گرای همینگوی وار بود.همین ویژگی در كنار سمپاتی فوق العاده كه شخصیت وی برمی انگیخت، باعث شد تا یاران جوادالائمه او را نقطه محوری عاطفی خود قرار داده و بنابر گفته بسیاری از ایشان یاد وی از جمله عوامل تداوم جلسات جوادالائمه بود. غنی پور به سال ۶۵ و در سن ۲۲ سالگی به شهادت رسید و همان طور كه گفتم یاران جوادالائمه را به حلقه مستحكم تری تبدیل كرد. مسئله دیگری كه باعث شد جوادالائمه چند چهره مهم ادبی را به ادبیات دهه هفتاد معرفی كند، حضور ایشان در مطبوعات و نشریات بود. «كیهان بچه ها» در آن روزگار به مركزی تبدیل شده بود تا آثار و داستان های بسیاری از چهره های این جمع در آنجا منتشر شده و باقی بماند. انبوه نوشته های احمد غلامی، غفارزاده، كاتب و... باعث شد تا ایشان تجربه های مهمی را در حوزه ادبیات داستانی انجام دهند و از سویی دیگر با گرایشی از نویسندگان آشنا شوند كه در آن واقع بینی داستانی جای ایده آلیسم را می گرفت. در این فضا، نوشتن كه در آغاز مفهومی مكتبی و تا حدودی بیانگر داشت، معنایی دیگر می یابد. البته جوادالائمه به دلیل روحیه كارگاهی و غیردولتی اش هیچ گاه به معضلات جریان حوزه هنری دچار نشد، اما حضور چهره های آن در جامعه بیرونی باعث شد تا ایشان سازنده تفكری نو در ادبیات متعهد شوند. این تفكر نو در عرصه روایی خود را به صورت داستان هایی معرفی كرد كه در آنها واقعیت های جنگ و جامعه نمود پررنگ تری داشتند و قهرمان های داستانی بیشتر از جنس شولوخوفی بودند تا راویان ماكسیم گوركی. وقتی به داستان های اولیه كاتب، غلامی و برخی چهره های دیگر كه بعدها با جوادالائمه مرتبط شدند مانند دهقان نگاه می كنیم، می توانیم هراس ها و تردیدهایی را درك كنیم كه با آرمان ها و شجاعت ها گره خورده است. بر همین اساس راویان جوادالائمه در طول سال ها هم نشینی و داستان خوانی به چهره ای خاص دست پیدا كردند. تاثیر پذیری مشخص از ادبیات روس و نویسندگانی چون دولت آبادی، درویشیان و حتی چوبك باعث شده بود تا پتانسیل فكری ای ساخته شود كه در بافت آن ما با آدم ها و قهرمان هایی تنها در برابر تاریخ روبه رو باشیم. این امر زمانی شمایل عمیق تر و مناسب تری پیدا كرد كه ایشان به نوعی نگاه همینگوی وار اعتقاد پیدا كردند و تقریباً همگی از درك جنگ به سوی تجربه های فردی داستان نویسی حركت كردند. یاران جواد الائمه بر همین مبنا هم در داستان كوتاه و هم در رمان دارای «گرایش» شدند و این نكته بسیار مهم است زیرا در همان دوران ما شاهد جمع ها و نویسندگانی هستیم كه كپیه نویس و شعاری نویس بوده و آثارشان از جنبه های ادبی به شدت خالی است. یاران این جمع با وجود اختلاف های بارز آشكاری كه با نویسندگان روشنفكر داشتند آثار ایشان را درك كرده و بر آن تامل داشتند. بازخوانی آثار چوبك، هدایت، دولت آبادی و... فرمی به ایشان پیشنهاد كرد كه طی آن می توانستند گرایش های اجتماعی خود را در نوشته هایی مستقل ارائه كنند. در واقع یاران جوادالائمه از مهمترین نمونه های داستان نویسان تجربی ایران در سال های دهه ۶۰ هستند. ایشان به دلیل شرایط انقلاب نخست داستان نوشتند و بعد داستان های دیگران و تاریخ ادبیات را خواندند. اما چیزی كه به جمع آنها استقلال و هویتی مشخص بخشید «تداوم» كار ایشان بود. زیرا همین امر باعث شد تا تجربه گرایی داستانی شان به مرحله ای پخته تر برسد. از سویی دیگر من جمع در جامعه ای شكل می گیرد كه سال ها با ادبیاتی نوگرا همراه بوده است. من نوگرایی در آغاز اهمیت نداشت زیرا اصلاً وظیفه و هدفی كه برای ادبیات متصور می شد چیز دیگری بود. اما با گذشت زمان آن چهره هایی كه بین نویسنده بودن و متعهد بودن اولی را برگزیدند دریافتند كه داستان نویسی امری درونی و ذهنی است. برای همین كاتب از طنزنویسی به سوی نوشتن از تجربه هایی می رود كه برآیند آنها را باید در دوشنبه های آبی ماه و هیس درك كرد. غلامی بعد از دو مجموعه عشیره و كسی در باد گریه می كند به فعلاً اسم ندارد و تو می گی من اونو كشتم می رسد. احمد دهقان من قاتل پسرتان هستم را ارائه می دهد و مهرداد غفارزاده شكلی نو از ادبیات كودك را محقق می كند... این اتفاق نه به صورت یك تصمیم جمعی بلكه به دلیل شرایطی به وجود می آید كه نقطه اصلی آن ذات ادبیات است. شاید یاران جوادالائمه در آغاز به دنبال پیام از طریق داستان بودند اما به تدریج و طی چند سال نوشتن به سمتی رفتند تا به روایت خود از جهان بیرونی دست یابند. این كشف باعث شد تا عداوت و سردی میان روابط ایشان با حلقه های نویسندگان روشنفكر كمتر شده و ادبیات به عنوان معیاری برای روابط آنها معرفی شود. حلقه جوادالائمه طی سال های دهه شصت با تمام مشكلاتی كه وجود داشت به حیات خود ادامه داد. آنها به تأسی از الگوهایی كه ذكر كردم، گونه ای نظم نظامی و انقلابی را در پیش گرفتند و كوشیدند تا «گرایش های» داستانی خود را به ثبت برسانند. توفیق درخشان در اشاعه نشریه «سوره، بچه های مسجد» در آغاز به ایشان هویتی تازه بخشید و همین هویت باعث شد تا جمع بسیار زیادی به ایشان بپیوندند. این جمع گسترش یافته، مدام در حال تجربه بود. سفرهای متعدد چهره های آن به جبهه و سه شهید به نام های حبیب غنی پور، شهیدرضا كیانی و شهید حسن جعفر بیگلو از جمله نكاتی است كه به یاران جوادالائمه چهره و موقعیتی دیگر بخشید.
نكته دیگر اینكه در آغاز نشست های داستانی مسجد جوادالائمه در كنار ده ها كارگاه دیگری كه نویسندگان انقلابی و متعهد به وجود آوردند، قرار می گرفت اما نكته ای كه باعث شد تا آنها به عنوان یك الگوی فكری و شكلی مورد توجه منتقدان و جریان شناسان قرار بگیرند، «جریانی» بود كه توسط ایشان ساخته شد. این جریان جنبه های مختلف داشت و در واقع در دهه هفتاد به وجود آمد. همان طور كه در تاریخچه این جمع موجود است بسیاری از نویسندگان این جمع در سال های پایانی دهه شصت و اوایل دهه هفتاد، آثار خود را منتشر كردند. بر همین اساس و به تدریج نویسندگانی مطرح شدند كه ریشه و منشاء كارگاهی یكسانی داشتند و عده ای بودند كه با این نویسندگان هم سو و هم فكر بودند. این وضعیت باعث شد تا برخی از نویسندگان جوادالائمه بعضی از جنجالی ترین و مهم ترین آثار سال را بنویسند و نتیجه بیرونی برای كارگاه های داستانی مسجد جوادالائمه باشند. این دستاورد با وجود تمام نقدهایی كه بر آن وارد است نشان می دهد كه جوادالائمه، از موفق ترین گرایش های داستان نویسی كارگاهی دو دهه اخیر است. در واقع اگر منصفانه نگاه كنیم، جوادالائمه یكی از معدود جمع های كارگاهی داستان بود كه در آن رهبر فكری و پدرخوانده مشخصی وجود نداشت. امیرحسین فردی با وجود كسوت و تجربه بیشتر، اغلب نقش تداوم بخشی به جلسات را داشت و همین باعث شد تا یاران او و حبیب غنی پور، بتوانند از میان آزمون و خطاهایی فراوان به اصول خود در حوزه داستان دست پیدا كنند. نوستالژی مسجد جوادالائمه باعث شده تا این گذشته در تفكر بیرونی بسیاری از نویسندگان وابسته به آن وجود داشته باشد، به طوری كه امروز هم اعضای اولیه آن با یكدیگر ارتباط دارند و در عین تفاوت های غیرقابل انكاری كه در داستان و جهان بینی روایی دارند به حفظ خاطره آن كارگاه بپردازند. شاید ادبیات مكتبی و اصولگرا كمتر توانست به خلق آثار ماندگار بپردازد، اما موفق شد امكاناتی را به وجود بیاورد كه در آن نویسندگان جوان بتوانند، فردیت خود را در سال های بعد پیدا كنند و این نكته بیانگر آن است كه یاران جلسات داستان مسجد جوادالائمه، در گرایش كارگاهی خود موفق عمل كرده اند. مسجد جوادالائمه در این چند سال اخیر اقدام به برگزاری كتاب سالی با نام شهید حبیب غنی پور كرده است كه تا به امروز ادامه دارد.
در پایان: برخی از یاران جوادالائمه از مهمترین داستان نویسان نسل جدید ادبیات ایران هستند. تبارشناسی ایشان آنها را به طبقه و جامعه ای می رساند كه انقلاب را به خیابان ها آوردند و بعد از آن نوشتند. امروز این نسل، ادبیاتی را ارائه می كند كه در آن سكوت انسان و روابط میان او با جهان در تاریخ و خلاء پنهان شده است و به همین دلیل از فریاد می پرهیزد. این ادبیات در فرم مدعی است و می كوشد تا ذهن و روابط میان انسان ها را در هیئتی به شدت رئالیستی و عریان روایت كند. یاران حبیب این گونه می نویسند...
مهدی یزدانی خرم
منبع : روزنامه شرق