پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا


مطالعات فرهنگی دیدگاه‌ها و مناقشات


مطالعات فرهنگی دیدگاه‌ها و مناقشات
مطالعات فرهنگی از بارزترین حوزه‌های تحقیق و تتبع در مباحث بین‌رشته‌ای است. حوزه‌ای از مطالعات که به جامعه‌شناسی، زبان‌شناسی، ادبیات، سینما و شهرشناسی مربوط می‌شود. تعامل این رشته‌ها، گاهی چنان آمیخته و درهم‌تنیده می‌شود که تمایز بین مطالعات فرهنگی و رشته‌های مرتبط بسیار دشوار می‌نماید. ‌ مطالعات فرهنگی متشکل از گفتمان‌های چندگانه و تاریخ‌های گوناگون است؛ کلیتی، متشکل از مجموعه‌ای از صورت‌بندی‌ها که برهه‌ها، جنبه‌ها و هم‌آیندی متفاوت از رویدادهای خاص خودش را در گذشته ایجاد کرده است.
این حوزه انواع بسیار متفاوتی از تحقیقات را دربر می‌گیرد. از سوی دیگر، مطالعات فرهنگی خط سیرهای پرشماری را تاکنون دنبال کرده است و به تبع آن افراد نیز سیر و سیاحت چند لا‌یه‌ای را تجربه کرده‌اند. این حوزه متشکل از روش‌شناسی‌ها و مواضع نظری گوناگونی است که همگی آنها محل بحث و چالش‌اند. ‌ دکتر عباس کاظمی استاد دانشگاه تهران و مدیر گروه پژوهشی جامعه‌شناسی (مطالعات فرهنگی) اخیرا به همراه تنی چند از محققان این حوزه، مبادرت به انتشار کتابی به عنوان <مطالعات فرهنگی، دیدگاه‌ها و مناقشات> نموده است. این گفت‌وگو به همین منظور صورت گرفته است. ‌
▪ مطالعات فرهنگی به‌عنوان یک موضوع پژوهش و تحقیق و نیز به عنوان یک رشته دانشگاهی چه گره‌ای را می‌خواهد بگشاید؟
ـ <مطالعات فرهنگی چه گره‌ای می‌خواهد بگشاید؟> بهتر است در باب این مفهوم در پرسش شما تامل ‌کنیم که منظور از گره‌گشایی در علم چیست. تلقی پوزیتیویستی از گره‌گشایی آن خواهد بود که علم به اندازه‌گیری دقیق واقعیت دست زند و از این طریق مسائل موجود در بیرون را شناسایی کند و به راه‌حلی در این خصوص دست یازد. ‌
اگر چنین تلقی مورد نظر شماست باید بگویم مطالعات فرهنگی در مقابل با درک پوزیتیویستی از واقعیت است. مطالعات فرهنگی، واقعیت‌ )Fact( را به عنوان برساخته اجتماعی مورد داوری قرار می‌دهد. اینکه چه چیز گره‌گشایی نام گرفته و به چه اموری اطلا‌ق می‌شود خود تحت رژیمی‌ از حقیقت است که به تعبیر فوکویی‌اش در گفتمانی خاص ساخته و پرداخته می‌شود. اینکه ما چه چیزی را گره‌گشایی می‌نامیم و چه چیزی را نمی‌نامیم خود در گفتمانی خاص ساخته می‌شود. در اینجاست که شما از افقی بالا‌تر به نام علم می‌ایستید و از حقیقتی خاص صحبت می‌کنید و این حق را دارید که از دانش‌های مختلف مواخذه کنید و بپرسید که چه گره‌گشایی انجام می‌دهند. اما مطالعات فرهنگی نیز به تعبیر خود و با منطق خودش گره‌گشایی می‌کند. یکی از مهم‌ترین حوزه‌های تاثیرگذاری مطالعات فرهنگی به سیاست‌های فرهنگی و سیاستگذاری فرهنگی مربوط می‌شود. به عنوان مثال، دانشمندان مطالعات فرهنگی می‌کوشند تبعیض‌های نهفته در بطن قوانین و قواعد موجود در سیاستگذاری‌ها را آشکار کنند و آنان را به نفع فرودستان و ضعفا تغییر دهند. ‌
▪ تفاوت رشته جامعه‌شناسی با رشته مطالعات فرهنگی چیست؟ ‌
ـ البته یک نوع مطالعات فرهنگی وجود ندارد، همچنان که یک نوع جامعه‌شناسی وجود ندارد. بنابراین به همین سادگی نمی‌توان از تفاوت‌های موجود میان آن دو سخن گفت. اما برای تدقیق بحث بهتر است به مطالعات فرهنگی مورد نظر در بیرمنگام و جامعه‌شناسی متعارف پوزیتویستی نظر اندازیم. به این معنا، مطالعات فرهنگی بیشترین تفاوت را با جامعه‌شناسی اثباتی دارد و بیشترین شباهت را با جامعه‌شناسی انتقادی دارد. جامعه‌شناسی انتقادی که هدف اصلی خود را برملا‌ کردن و افشا ساختن قرار داده است با مطالعات فرهنگی که به دنبال نشان دادن رد پای قدرت در امور است، مشابهت دارد. اما در عین حال با آن یکی نیست و تفاوت‌های جدی در تحلیل‌های فرهنگی میان این دو وجود دارد. با این حال باید بدانیم که مطالعات فرهنگی از چند جهت با جامعه‌شناسی متفاوت است. یکی از بعد موضوع؛ به این معنا که جامعه‌شناسی امر اجتماعی را در کانون خود دارد در حالی که برای مطالعات فرهنگی امر فرهنگی در کانون توجه قرار دارد. تفاوت دوم به لحاظ روش‌شناسی است. روش در مطالعات فرهنگی چندپاره و بین‌رشته‌ای است. در عین حال روش ابژه‌محور نیست و روش‌های کیفی مورد توجه بیشتری قرار می‌گیرند. سومین تفاوت، رویکرد کلی موجود در مطالعات فرهنگی است که ما آن را رویکرد ضد نخبه‌گرایانه فرض می‌کنیم. برخلا‌ف رویکرد نخبه‌گرایانه موجود در جامعه‌شناسی در بررسی فرهنگ، مطالعات فرهنگی از این رویکرد فاصله می‌گیرد. در رویکرد نخبه‌گرایانه، فرهنگ به دو دسته فرهنگ والا‌ و پست تقسیم می‌شود و از این طریق بر فرهنگ والا‌ تاکید می‌شود. در حالی که مطالعات فرهنگی، بررسی فرهنگ معمولی مردم را در دستور کار خود دارد. فرهنگ معمولی همان چیزی است که ما بر آن فرهنگ عامه‌ )popular Culture( نام می‌نهیم. ‌
اما تفاوت‌ها تا همین جا محدود نمی‌شود می‌توان از تفاوت‌های معرفت‌شناسانه به تفصیل سخن گفت که فرصتی فراخ‌تر می‌طلبد. اما ذکر این نکته ضرورت دارد که جامعه‌شناسی به طور کلی خارج از پروژه مدرنیته غربی نیست و سعی می‌کند به هر نحوی زیر شعارهای روشنگری گام بردارد. جامعه‌شناسان کمتر در مقوله علمیت علم و مفاهیمی ‌چون پیشرفت و توسعه تردید می‌کنند. آنها کمتر به مناسبات میان علم و قدرت می‌اندیشند در حالی که متخصصان مطالعات فرهنگی همواره ابعاد مورد نظر را در تحلیل‌های خود لحاظ می‌کنند. ‌
▪ ‌ به نظر شما حوزه‌های مورد تتبع و کاوشگری مطالعات فرهنگی باعث نشده که هویت دانشگاهی از این رشته سلب شود؟ پرداختن به پاره‌ای از حوزه‌های فرهنگ عامه به نظرم به چارچوب علمی ‌این رشته آسیب وارد نموده است. ‌
ـ مطالعات اساسا در جایی خارج از دانشگاه‌های مرسوم و متعارف متولد شد. در حالی که در دانشگاه‌های متعارف، فرهنگ نخبه‌گرایانه درک و مطالعه می‌شد. پژوهشگران مطالعات فرهنگی به بررسی طبقات کارگر و زندگی مردم عادی روی آوردند. در واقع مطالعات فرهنگی نوعی چرخش در بررسی فرهنگی محسوب می‌شود و از این رو در خارج از دانشگاه‌های بزرگ و شناخته‌شده پدید آمد و به تدریج جذب این دانشگاه‌ها شد. ابتدا مطالعات فرهنگی خود را امری ضدرشته‌ای یا فرا رشته‌ای تعریف کرد اما امروزه ما مطالعات فرهنگی را بین‌رشته‌ای هم می‌دانیم وچه‌بسا خود به عنوان رشته‌ای در دپارتمان‌های دنیا پذیرفته شده است. در ایران نیز مطالعات فرهنگی در دپارتمان‌ها جای گرفته است و به عنوان رشته پذیرفته شده است. رشته مطالعات فرهنگی امروزه دارای هویت دانشگاهی است و در عین حال هویت بین‌المللی نیز پیدا کرده است. کنفرانس‌Crossroads علا‌قه‌مندان به مطالعات فرهنگی را هر دو سال یک‌بار در سراسر دنیا گرد هم می‌آورد و جمعیت شرکت‌کننده در این کنفرانس با کنفرانس‌های بین‌المللی جامعه‌شناسی برابری می‌کند. ‌
▪‌ خودتان حوزه مطالعات فرهنگی را یک موضوع روشنفکری می‌دانید یا یک رشته دانشگاهی و آکادمیک؟ اگر روشنفکری می‌دانید آیا این باعث نمی‌شود که هویت دانشگاهی از آن سلب شود؟ و اگر دانشگاهی می‌دانید چرا از اصول قاعده‌مند آکادمیک به دور است؟
ـ مطالعات فرهنگی هردوی این چیزی است که فرمودید. در بدو امر، مطالعات فرهنگی حوزه‌ای روشنفکری است. خصوصا روشنفکران منتقدی که مایل‌اند به نقد فرهنگی بپردازند. از طرف دیگر مطالعات فرهنگی به تدریج هویت رشته‌ای نیز پیدا کرده است و در دانشگاه‌ها جای خود را یافته است. ‌
▪ در مورد اینکه فرمودید مطالعات فرهنگی از اصول قاعده‌مند آکادمیک به دور است باید بگویم این تصور نادرست است. متاسفانه برخی از دانشجویان و علا‌قه‌مندان به مطالعات فرهنگی، زمینه‌های مورد علا‌قه خود را بر مطالعات فرهنگی تحمیل می‌کنند. مثلا‌ دوستانی که به نظریه آدورنویی فرهنگ در ایران علا‌قه دارند، تصور می‌کنند که در حوزه مطالعات فرهنگی کار می‌کنند. حوزه آدورنویی نقد فرهنگی به‌هیچ‌وجه در قلمروی مطالعات فرهنگی جای نمی‌گیرد. یکی از مهم‌ترین نقدهای مطالعات فرهنگی به نظریه آدورنویی مربوط می‌شود. درک نخبه‌گرایانه فرهنگ به طور برابر در نظریات پوزیتیویستی فرهنگ و نظریه‌های انتقادی فرهنگ به خصوص در آرای آدورنو وجود دارد. مرز میان فرهنگ توده و فرهنگ والا‌ در مطالعات فرهنگی زیر سوال می‌رود و از فرهنگ عامه بازتعریف می‌شود. تصور می‌کنم تصور شما در بی‌قاعده‌مند بودن مطالعات فرهنگی تحت تاثیر چنین جریانی باشید. شاید سلطه رویکرد ادبی در نوشته‌های دیگران نیز موجب چنین وهمی‌ شده باشد. مطالعات فرهنگی اگرچه پایبند به روش خاصی نیست اما بی‌قاعده نمی‌تواند در باب اموری تحقیق کند. مطالعات فرهنگی در تحلیل فرهنگی از نظریه‌های مشخصی بهره می‌گیرد. مطالعات فرهنگی به تغییر اجتماعی و فرهنگی در جامعه خود فکر می‌کند. متوجه نمی‌شوم شما چگونه از بی‌قاعده بودن در مطالعات فرهنگی سخن می‌گویید. دیگر آنکه نمی‌توانم بفهمم چرا اگر دانشی هویت روشنفکری پیدا کند، ضرورتا هویت دانشگاهی‌اش باید تضعیف شود. تعامل میان دو حوزه روشنفکری و دانشگاهی می‌تواند موجب غنای بیشتر یک دانش شود. ‌
این تصور را تا چه اندازه می‌پذیرید که مطالعات فرهنگی بیش از آنکه درصدد حل مساله باشد خود بیشتر به گره‌های اجتماعی می‌افزاید؟‌
پیش از این در مورد معنای گره‌گشایی سخن گفتیم. همین‌طور مفهوم حل مساله، خود از آن مفاهیم مبهمی ‌است که در علوم انسانی متاسفانه موقعیت مشخصی ندارد. برخلا‌ف علوم دقیقه در مورد علوم انسانی وضع مفاهیم آشفتگی‌های بیشتری دارد. در منطق مطالعات فرهنگی، مساله در فرهنگ و در جامعه امری برساختنی است. چه چیزی تعیین می‌کند که فلا‌ن چیز و نه بهمان چیز مساله است؟ یک پدیده باید چه مشخصاتی داشته باشد تا به مساله بدل شود؟ جامعه‌شناسان ایرانی به راحتی از مسائل اجتماعی سخن می‌گویند بی‌آنکه در باب مساله‌مندی امر اجتماعی تامل کافی کنند. بگذارید برخی مسائل مطرح در جامعه‌شناسی ایرانی را نام ببریم و در باب آن اندکی تامل کنیم. مثلا‌ مساله بحران هویت، شکاف نسلی، دین‌گریزی جوانان و. . . نظایر آن از جمله مواردی است که جامعه‌شناسان به عنوان مساله از آن سخن گفته‌اند. در اینجا از چند بعد می‌توان سخن گفت. یکی از این بعد که این مسائل بیشتر مساله جامعه‌شناسان ایرانی است تا مساله جامعه‌شناسی در ایران. ادله و شواهد جامعه‌شناسان ایرانی در باب وجود چنین مسائلی برای صاحبنظران مطالعات فرهنگی و حتی انسان‌شناسی قانع‌کننده نیست. دوم اینکه می‌توان به نحوی نشان داد که چگونه طرح این مسائل با قدرت و ایدئولوژی مرتبط‌ هستند. سوم آنکه جامعه‌شناسان ایرانی ناتوان از حل مسائلی‌ هستند که خودشان آفریدند. بنابراین برخی علوم گره‌هایی ساختگی تولید می‌کنند و ناتوانی خود را در حل آن گره‌های ساختگی به دیگر دانش‌ها فرافکنی می‌کنند. دقت کنید انتقاد من اساسا به جامعه‌شناسی برنمی‌گردد. حتی حساب جامعه‌شناسی در ایران را از جامعه‌شناسان متعارف در ایران جدا می‌کنم. مطالعات فرهنگی با جامعه‌شناسی مشکل اساسی ندارد. بسیاری از متخصصان مطالعات فرهنگی در جهان و همین‌طور در ایران خودشان جامعه‌شناس یا انسان‌شناس‌ هستند. در اینجاست که ما به تاسی از ویتگنشتاین می‌گوییم که مسائل، خود برساخته دانشمندان هستند. بسیاری از مسائل از ذهن‌هایی تولید می‌شوند که خود مساله دارند و به راحتی این مساله را به بیرون فرافکنی می‌کنند. ‌
بنابراین اگر منظور شما از مسائل این چیزهایی باشد که گفتیم باید گفت نه تنها مطالعات فرهنگی این مسائل را حل نمی‌کند بلکه مطالعات فرهنگی سعی می‌کند، نشان دهد که بسیاری از مسائل مطرح، زاده توهم جامعه‌شناسان و نظایر آن است و از این طریق این مسائل را منحل کند. ‌
▪ ‌ متاسفانه عمده رساله‌های تحقیقاتی که من در دانشگاه‌های معتبر ایرانی همانند علا‌مه طباطبایی مورد بررسی قرار داده‌ام بیشتر حول مباحث جامعه‌شناسی دور می‌زند، در صورتی که انگیزه‌های همه آنان مطالعات فرهنگی بوده است. بهنظر شما دلیل این وارونه‌بینی بین جامعه‌شناسی و مطالعات فرهنگی در چیست؟‌
ـ در ایران داستان کمی‌ متفاوت است. در دپارتمان‌های انسان‌شناسی یا جامعه‌شناسی شما ممکن است تحقیقاتی در حوزه مطالعات فرهنگی پیدا کنید و در عین حال در دپارتمان‌های مطالعات فرهنگی، پژوهش‌هایی در انسان‌شناسی یا جامعه‌شناسی. مطالعات فرهنگی در ایران نوپا و در حال شکل‌گیری است. بنابراین در یکجا بیشتر صبغه جامعه‌شناسی و در جای دیگر صبغه انسان‌شناسی دارد. در هر صورت ما به آن اندازه از تولیدات بومی ‌نرسیدیم که بتوانیم راجع به مطالعات فرهنگی در ایران داوری کنیم. نکته مهم اینکه در هر جایی که مطالعات فرهنگی از دپارتمان خاصی ظهور کرد، کم و بیش رنگ و بوی آنجا را هم به خود می‌گیرد.
‌ در طول همین چند سال تولد مطالعات فرهنگی در ایران، ما پیشرفت خوبی داشته‌ایم. دانشجویان زیادی به این حوزه علا‌قه‌مند شدند و استادان از رشته‌های مختلف به آن تمایل نشان داده‌اند. دانشگاه‌های بیشتری علا‌قه‌مندند که این رشته را تاسیس کنند در عین حال در حوزه روشنفکری مطالعات فرهنگی جای خود را یافته است. ‌
اما اگر بخواهیم ابعاد منفی قضیه را ببینیم باید بگویم که هیچ نوع وفاق و اجماعی بر سر چیستی مطالعات فرهنگی در ایران وجود ندارد. حلقه مطالعات فرهنگی هنوز کم‌رمق است. همچنین بیم آن می‌رود که پایان‌نامه‌ها و رساله‌های دانشجویی به سمتی جهت داده شود که مطالعات فرهنگی را به مثابه امری تزئینی درآورد و از پرداختن به مسائل مهم جامعه غفلت ورزد. یکی از نقدهای مطالعات فرهنگی به جامعه‌شناسی زمانه خود غفلت از واقعیت‌های روزمره زندگی و دیدن در سایه نظریه‌های کلا‌ن است. این نگرانی برای خود مطالعات فرهنگی در ایران نیز وجود خواهد داشت. ما باید تلا‌ش کنیم با بسط خودانتقادی راه را برای تغییرات مداوم در حوزه مطالعات فرهنگی باز بگذاریم.
مجید یوسفی
منبع : روزنامه اعتماد ملی