دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


دین و عملکرد اقتصاد


دین و عملکرد اقتصاد
در مورد رویکردهای تئوریک و مفهومی به رابطه دین و اقتصاد سیاسی معمولا دو رابطه علی توسط محققان مورد توجه قرار گرفته است. این کارها معمولا در حوزه جامعه شناسی دین صورت گرفته است. یک خط تحقیقی مهم معتقد است که دین ( یا شاخص های دیانت) متاثر از متغیرهایی چون سطح توسعه یافتگی در عرصه های اقتصادی و سیاسی زندگی معاصر است. از دید این سری تحقیقات مسائل مختلف در اقتصاد نظیر سطح و استاندارد زندگی و میزان مداخله دولت در اقتصاد می تواند بر عواملی چون میزان شرکت در کلیسا و اعتقادات مذهبی موثر باشد.
رویکرد دوم به رابطه میان دین و زندگی اقتصادی- اجتماعی از زاویه ای دیگر می نگرد. از این منظر دین خود پدیده ای مستقل است که می تواند بر عمکلرد اقتصادی، اجتماعی و سیاسی تاثیرگذار باشد. به عنوان مثال تئوری مشهور ماکس وبر در این راستا قرار می گیرد؛ دیانت بر عملکرد اقتصادی و احتمالا بر نهادهای سیاسی تاثیرگذار است.
در رویکرد اول که دین را متاثر از عوامل اقتصادی و اجتماعی می دانست دو تئوری مشهور جامعه شناسی وجود دارد که می گوید دین چگونه به این عوامل واکنش نشان می دهد. یک رویکرد فرضیه سکولاریزاسیون است. این رویکرد بخشی از تئوری مدرنیزاسیون است که به بررسی این موضوع می پردازد که چگونه اقتصاد کشورهای توسعه یافته، قابلیت های نهادی را چنان گسترش می دهد که فقر از بین برود و بازار توجیه (عقلانی) شود.
تئوری مدرنیزاسیون معتقد است که همزمان با توسعه یافتگی اقتصاد و غنی تر شدن کشورها، نهادهای اجتماعی و خصوصیات آن نیز در همان راستا تغییر خواهد کرد. فرضیه سکولاریزاسیون این تئوری را در حوزه دیانت به کار می گیرد یعنی مدعی است که هر چه اقتصاد توسعه یافته تر و غنی تر گردد، شرکت در مراسم نهادهای دینی (مانند شرکت در کلیسا) یا شاخص های دینداری کاهش پیدا می کند. تئوری سکولاریزاسیون (یا همان فرضیه سکولاریزاسیون) وسیعا در میان تحلیلگران جا باز کرده است. معمولا به آمریکا به عنوان یک استثنا به این تئوری نگریسته می شود، چرا که آمریکا هم بسیار ثروتمند است و هم عمیقا مذهبی، لذا آمریکا در چارچوب این تئوری نمی گنجد.
رویکرد دوم در ادبیات جامعه شناسی دین اصطلاحا مدل بازار دین خوانده می شود. این تئوری در مورد اینکه چگونه دولت با نهاد دین در تعامل قرار می گیرد و به این شکل بر میزان مشارکت در دین یا حتی اعتقاد به دین تاثیر می گذارد به بحث و بررسی می نشیند. بنابراین برخی اوقات دولت در بازار دین به تنظیم گری می پردازد و انحصار برخی ادیان را تقویت کرده و یا از رشد ادیان دیگر جلوگیری می کند.
بر اساس این تئوری، دولت گاه از رشد مذهب از طریق جلوگیری از انجام فرائض مذهبی برای برخی پیروان جلوگیری می کند. از سویی دیگر گاه دولت به برخی فعالیت های مذهبی سوبسید می دهد. به هر شکل دولت بر میزان فعالیت رسمی مذهبی تاثیر می گذارد. یک شکل آشکار چنین مداخلاتی ایجاد یک دین رسمی در کشور است. البته در ادبیات موجود، بحث های زیادی در این رابطه وجود دارد که آیا اقدامات دولت عملا موجب افزایش یا کاهش فعالیت های مذهبی می شود. کسانی که معتقدند هواداری دولت از میزان دیانت می کاهد چنین استدلال می کنند؛ شما اگر یک دین جا افتاده داشته باشید به این گرایش خواهید یافت که انحصاری ایجاد کنید و انحصارات نیز معمولا ناکارآمد عمل می کنند.
به عنوان مثال برخی معتقدند که یک کلیسای انحصاری - مانند کلیسای کاتولیک در کشورهای کاتولیک یا کلیسای آنگلیکن در انگلیس- عملکرد کارایی ندارد و برای مومنین[۱] به آن جذابیت زیادی ندارد. در واکنش به این وضع مردم در مراسم چنین ادیانی کمتر شرکت می کنند. این دیدگاه در کتاب مشهور آدام اسمیت هم وجود دارد، لذا این دیدگاه، مسبوق به سابقه است. به عبارت دیگر ادیان رسمی برای انجام فعالیت های مذهبی به منابع دولتی عادت می کنند. گاه دولت ها برای ساخت کلیساها یا پرداخت حقوق پرسنل کلیسا کمک مالی هم می پردازند. در این موارد می توان پیش بینی کرد که چنین سوبسید دادنی منجر به مشارکت وسیع تر مذهبی شود.
به طور کلی در مدل بازار مذهبی نحوه تعامل دولت و نهاد دین مسئله ای محوری است. نمونه افراطی این وضع کشورهای کمونسیتی اعم از شوروی و چین است.
● ترکیب رویکردها
تحلیل تجربی ما در مورد عوامل موثر بر دین هر دو رویکرد را با هم ترکیب می کند. این ترکیب به این شکل است که فرضیه سکولاریزاسیون که بر تقاضای مذهب تاکید می کند و می خواهد نشان دهد چگونه توسعه اقتصادی بر مذهب تاثیر می گذارد را با مدل بازار دین که بر عرضه دین تاکید دارد یعنی به طور خاص اینکه دولت چگونه بر دین تاثیر می گذارد، همزمان در نظر می گیرد. تحلیل ما به جای اینکه به دنبال نشان دادن این باشد که کدامی ک معتبرتر است، این دو تئوری را با هم در نظر می گیرد.
در مورد اینکه چگونه دین بر عملکرد اقتصادی تاثیر می گذارد، من بر تاثیر دین بر رشد اقتصادی تمرکز می کنم همان گونه که ماکس وبر در اخلاق پروتستان انجام داد. این نگرش بخش مهمی از کار تجربی ای است که ما می خواهیم انجام دهیم. این تئوری معتقد است که دین می تواند بر اقتصاد موثر باشد از این جهت که بر برخی خصوصیات فردی موثر است. این خصوصیات نیز به نوبه خود افراد را از حیث عملکرد اقتصادی تقویت یا تضعیف می کنند. وبر به طور خاص بر اخلاق پروتستان تاکید نمود.
به طور کلی اگر دیانت بر تمایل به کار کردن و بهره ور بودن موثر باشد، یک فاکتور مهم خواهد بود. تاثیر دین بر کارایی اقتصادی افراد می تواند از خلال مفاهیمی چون صداقت، اخلاق و دیگر ارزش ها باشد. در مورد اثرات دیگر دین می توان به مفاهیمی چون قناعت، میزان باز بودن بر روی بیگانگان و مسائلی از این دست توجه نمود. این ویژگی های فردی می توانند بر عملکرد اقتصادی موثر باشند و خود نیز از آموزه ها و ارزش های دینی تاثیر می پذیرند.
● یافته ها
یکی از یافته های مهم تحقیق با نگاه به توسعه اقتصادی به عنوان یک شاخص که از طریق درآمد سرانه مشخص می شود، به دست می آید. این الگو به روشنی قابل تشخیص است که سطح توسعه اقتصادی و افزایش درآمد سرانه با کاهش میزان شاخص های دینی همراه است. چنین رابطه ای هم در مورد میزان شرکت در مراسم مذهبی و هم برحسب شاخص های اعتقادات مذهبی برقرار است. از این رو به اعتقاد من دیدگاه سکولاریزم تا حد زیادی درست است. شواهد کلی که از این مجموع کشورها به دست آمده موید آن است که کشورهای غنی تر کمتر مذهبی هستند.
ما در مقاله خود به این بحث نیز پرداختیم که جهت علیت از سوی توسعه اقتصادی به سمت شاخص های دینی است. یعنی با ثروتمندتر شدن، شاخص های دینی تضعیف می شود، اما عکس این حالت برقرار نیست. شاید به نظر رسد که حالت معکوس یعنی از دینداری به توسعه اقتصادی هم برقرار است، اما ما واقعا فکر می کنیم که این اثراتی که ما بررسی کردیم نشان می دهد جهت رابطه تنها از سوی توسعه اقتصادی به سمت دینداری است. ما شواهدی داریم که موید این ادعای ماست.
تا اینجای کار نتیجه به دست آمده شبیه دیدگاه سکولاریزم است، اما شدت این رابطه خیلی قوی نیست. از نظر کمی، این رابطه به حدی نیست که بتواند تفاوت کشورها از حیث مذهبی بودن را توضیح دهد. البته آمریکا کاملا خارج از این رابطه قرار می گیرد. چه برحسب شاخص شرکت در کلیسا و چه برحسب شاخص اعتقادات مذهبی، آمریکا مذهبی تر است از آنچه به نظر می رسد.
حال به دیگر نتایج تحقیق بپردازیم. ما تبعات وجود یک دین رسمی دولتی را مورد بررسی قرار دادیم. به طور خالص وجود آن هم در شاخص اعتقادات مذهبی و هم در میزان شرکت در کلیسا اثر مثبتی داشته است. تا حدی این نتیجه مخالف آن چیزی است که آدام اسمیت گفته بود. آدام اسمیت گفته بود که وجود دین رسمی دولتی موجب ایجاد انحصار و کاهش خدمات مذهبی و کاهش شرکت در مراسم مذهبی می شود. او این برداشت خود را با توجه به کلیسای انگلیکن در انگلیس به دست آورده بود.
با این حال ما دریافتیم که رابطه ای مثبت میان آنها برقرار است. از نظر ما دلیل آن این است که وقتی دین رسمی و دولتی می شود سوبسیدهای فراوانی برای فعالیت های مذهبی به اشکال مختلف دریافت می کند. من معتقدم هر اقتصاددانی از جمله آدام اسمیت قبول دارد که مصرف کالایی که سوبسید دارد بیشتر از کالایی که سوبسید ندارد خواهد بود کمااینکه مصرف کالایی که مالیات بر آن بسته شده کاهش می یابد.
اما در راستای دیدگاه های آدام اسمیت دریافتیم که مداخلات دولت در بازار مذهب اثرات منفی هم بر میزان اعتقادات مذهبی و هم بر میزان شرکت در مراسم مذهبی دارد. این نتیجه کاملا با پیش بینی آدام اسمیت سازگار است.
یافته دیگری که سازگار با یافته های قبل و همچنین سازگار با مدل بازار مذهب است این است که کثرت گرایی دینی با دیانت بیشتر، شرکت بیشتر در مراسم مذهبی و اعتقادات مذهبی قوی تری همراه است. این نتیجه سازگار با این دیدگاه است که رقابت و انتخاب های بیشتر نتایج بهتر و پایدارتری ایجاد می کند.
● اثرات کمونیسم
ما در تحقیق خود دریافتیم که رژیم های کمونیستی اثرات منفی بر میزان دیانت مردم داشتند. البته این الگو کاملا بستگی به این دارد که مردم در چه شرایطی به سوالات پرسشنامه پاسخ گفته اند. با این حال من فرض می کنم که داده های جمع شده کاملا دقیق است.
از این زاویه رژیم های کمونیستی در عرضه کمونیسم به عنوان یک دین جایگزین و امحاء ادیان موجود موفق بوده اند. در همین رابطه باید گفت که فروپاشی رژیم های کمونیستی موج احیاء دین ایجاد شده است. به طور تخمینی می توان گفت که با گذشت ۱۰ سال از این فروپاشی ساکنان این کشورها از نیمی از مسیر بی دینی به سمت دین برگشته اند. البته باید لهستان را از این حیث یک استثناء قلمداد نمود. لهستان تنها کشور کمونیستی بود که حتی قبل از فروپاشی نیز شدیدا مذهبی باقی ماند. لهستان و ایرلند مذهبی ترین کشورهای اروپا به شمار می آیند.
با سقوط کمونیسم در لهستان، دیانت نیز در لهستان فروکش کرد. این وضعیت بر خلاف الگویی است که مشاهده کردیم یعنی احیاء مذهب پس از فروپاشی کمونیسم. اجازه دهید قبل از ادامه بحث، کمی در مورد این یافته ها صحبت کنیم. این تحقیق نمونه ای است که نشان می دهد با کارهای تجربی در مورد چه چیزهایی می توان سخن گفت و در مورد چه مسائلی نمی توان سخن گفت.
با استفاده از داده های پیمایش ارزش های جهانی از سال ۱۹۹۰ من به سنجش دو شاخص پرداختم. یکی شاخص شرکت در مراسم مذهبی است که برحسب اینکه چند درصد مردم یک کشور گفته اند که اقلا ماهی یکبار به کلیسا می روند.
شاخص دوم که از پیمایش جهانی درست شد برای سنجش اعتقادات مذهبی بود. برای این مقصود در مورد اعتقاد به وجود بهشت از مردم سوال شد. شاخص برحسب درصدی از مردم که جواب مثبت به این سوال دادند، طراحی شد.با توجه به تعداد کشورهایی که در مورد آن اطلاعات لازم را داشتیم، با توجه به متغیرهایی چون سطح توسعه اقتصادی و وجود دین رسمی دولتی، مدل تخمین هایی را در مورد میزان اعتقادات مذهبی و شرکت در مراسم به دست می دهد.
یک نکته مهم این است که آمریکا واقعا یک استثنا در این قضیه به حساب می آید. به عنوان مثال درصد کسانی که گفته اند اقلا ماهی یکبار به کلیسا می روند به ۵۸ درصد می رسد که رقم بسیار بالایی است، خصوصا در میان کشورهای ثروتمند. در حالی که مدل پیش بینی می کرد این رقم باید ۳۶ درصد باشد. لذا مدل نمی تواند نمونه آمریکا را به درستی تحلیل کند. درحالی که بر اساس اطلاعات جهانی وسیع تر، درآمدهای بالاتر همراه با دیانت کمتر بود. لذا ایالات متحده چندان با این تحلیل ها جور درنمی آید.
ما تلاش کردیم شاخص توسعه اقتصادی را به چند شاخص دیگر بشکنیم. به جای تمرکز بر تولید ناخالص داخلی سرانه فاکتورهایی را در نظر گرفتیم که در مسیر توسعه اقتصادی افزایش می یابد. به عنوان مثال، هرچه کشورهای ثروتمندتر می شوند، سطح تحصیلات مردم، شهرنشینی و بهداشت (میزان امید به زندگی) نیز بالاتر می رود و نرخ باروری کاهش می یابد. لذا درصدی از جامعه که کودکان باشند کاهش می یابد چرا که مردم ثروتمندتر می شوند و سهم بیشتری از جمعیت را افراد مسن تشکیل خواهند داد.
من این شاخص ها را ذکر کردم چون بسیاری از مدل هایی که مقوله دیانت را توضیح می دهند بر این متغیرها متمرکز هستند. یعنی شاخص هایی چون آموزش، شهرنشینی، میزان امید به زندگی، سن و ... و اینکه آیا شما بچه دارید یا نه. اگر با این شاخص ها به آمریکا نگاه کنیم، مدل با اطلاعات آمریکا سازگارتر خواهد بود.
مشکل این تحلیل این است که اگر با این شاخص ها به سنجش توسعه اقتصادی بپردازیم، در مورد اینکه آیا توسعه اقتصادی بر میزان دینداری موثر است یا برعکس وضعیت مبهمتر می گردد در حالی که من متقاعد شده ام که چنین رابطه به شرحی که گفته شد وجود دارد. به عنوان مثال معمولا گفته می شود که باروری و بهداشت و آموزش متاثر از باورهای مذهبی هستند. اگر شاخص های ریزتر و جزئی تر را به کار بگیریم چنین رابطه دیده می شود، اما در مورد رابطه علی آن کمتر می توان مطمئن بود.● دیانت و عملکرد اقتصادی
حال به بخش دیگری از تحلیل خود می پردازیم که در آن به این سوال پرداخته می شود که چگونه دینداری بر عملکرد اقتصادی و متغیرهای دیگری چون ساختار سیاسی و دموکراسی تاثیر می گذارد؟ ما شاخص رشد اقتصادی کشورها را برحسب درصد تغییرات در تولید ناخالص داخلی آنها تعریف کردیم. این بخشی از تحقیقی بود که حدود ۱۲- ۱۰ سال قبل روی آن کار می کردم و بر اساس آن در مورد عواملی که بر رشد اقتصادی موثر هستند و چرا برخی کشورهای سریع تر رشد می کنند، اطلاعاتی کسب کردم.
حال می خواهم همان تحلیل را تعمیم داده و به بررسی این مسئله بپردازم که آیا متغیرهای فرهنگی و خصوصا دین بر رشد اقتصادی موثر هستند یا نه؟ من متغیرهای دیگری که بر رشد اقتصادی موثر هستند را ثابت می گیرم تا ببینیم که آیا دینداری به طور مستقل اثرخاصی بر رشد اقتصادی دارد یا نه. این دقیقا آن چیزی است که به دنبال بررسی آن بودم.
به عبارت دیگر این تحقیق سنجش ادعایی است که ماکس وبر صد سال قبل مطرح کرده بود. در سنجش اثر دینداری بر رشد اقتصادی هر دو شاخص دینداری یعنی میزان شرکت در مراسم مذهبی و میزان اعتقادات مذهبی را به کار گرفتم. مقصود از اعتقادات مذهبی همان اعتقاد به حیات پس ازمرگ، بهشت، دوزخ و مسائلی از این دست است.
از نظر مفهومی فرض کردیم که اگر دین بخواهد بر عملکرد اقتصادی موثر باشد اینکار از خلال اعتقاداتی که بر خصوصیات رفتاری و شخصیتی نظیر اخلاق کار، صداقت و مسائلی از این دست موثر هستند، انجام می شود. من در این رویکرد به اعتقادات مذهبی به عنوان مهمترین خروجی دین که می تواند بر عملکرد اقتصادی موثر باشد می نگرم. به عنوان مثال ممکن است که ادیان رسمی یا چیزهای دیگر بر اعتقادات افراد موثر باشند و این تاثیر در جهت تقویت کارایی و رشد باشد.
اگر من اعتقادات راسخی داشته باشم، و به تبع آن خصوصیاتی نظیر اخلاق کار و صداقت کسب کنم، آنگاه شرکت بیشتر در مراسم مذهبی دال بر مصرف بیشتر منابع است. این احتمالا به این معنی است که رابطه ای منفی با رشد اقتصادی وجود دارد. به این معنی که اگر من چیزهایی که توسط مذهب تولید می شود یعنی اعتقادات، را ثابت نگه دارم، آنگاه من نهاده های بیشتر، زمان بیشتر و منابع بیشتری خواهم داشت، لذا انتظار دارم که رابطه ای منفی با رشد اقتصادی داشته باشد.البته این تنها شکلی نیست که می توان در مورد کل این فرآیند تصور کرد.
می توان فرض کرد که دین خروجی های دیگری چون سرمایه اجتماعی، شبکه ها و دیگر نهادهای اجتماعی را نیز عرضه می کند. می توان این امور را هم بر رشد اقتصادی موثر دانست. این تاثیرات طبیعتا از کانال اعتقادات مذهبی نخواهد بود.
می توان چنین فرض کرد که بخش مذهبی به دلایلی دیگری بر رشد اقتصادی موثر واقع می شود مثلا از طریق تاثیر بر آموزش. اما حدس من این است که مهمترین اثر مذهب که مهمترین خصوصیت آن نیز هست، تاثیر آن بر باورها و اعتقادات، ارزش ها و خصوصیات فردی می باشد. دقیقا به همین دلیل بر این خصوصیات متمرکز شده ام و تحلیل خود را بر این امور بنا کرده ام.
با این توصیف حال می توان یافته ها را تشریح کرد. به طور مفهومی به دنبال عواملی بودم که بر رشد اقتصادی کشورها در طول زمان های مختلف تاثیرگذار بوده اند. بر اساس تحقیقات قبلی خودم و دیگران، می دانیم که امور زیادی هستند که بر رشد اقتصادی موثرند، اما من اینها را ثابت گرفته ام و می خواهم اثر مستقل دین بر رشد اقتصادی را بررسی کنم. در مورد دین از دو شاخص شرکت در مراسم مذهبی و اعتقادات مذهبی استفاده کردم. در این حالت خاص، اعتقاد به وجود جهنم بیشترین اثر را بر عملکرد اقتصادی داشته است. نمی دانم که در مورد این یافته باید خوشحال یا ناراحت بود.
اگر میزان شرکت در مراسم مذهبی را ثابت بگیریم، با افزایش باورها و اعتقادات (مذهبی) رشد اقتصادی بیشتر می شود. اگر به کشورهای مختلف نگاه کنیم، برخی کشورها از دید هر دو شاخص خیلی مذهبی هستند و برخی دیگر خیلی غیرمذهبی.
این شاخص ها با وجود نوسان زیاد همسو تغییر می کنند.این چیزی نیست که تصاویر نشان می دهند. تصاویر یاد شده اثرات اعتقادات ماندگار- در این حالت اعتقاد به جهنم- را برای یک سطح خاص از مشارکت نشان می دهد. به عنوان مثال اخیرا کتابی توسط گریس دیوی[۵] دینداری در بریتانیا را به بحث گذارده است. او موضوع افرادی را به بحث گذارده که سطح بالایی از اعتقادات مذهبی دارند اما به کلیسا نمی روند. لذا مشارکت آنها در مراسم دینی پایین است اما اعتقاد مذهبی قوی دارند.
این یکی از چیزهایی است که ما به آن رسیدیم؛ یعنی موقعیتی که برای یک سطح خاص از مشارکت در مراسم مذهبی، میزان اعتقادات زیاد بود. در چنین وضعیتی اثر مثبت باورهای مذهبی بر عملکرد اقتصادی مشاهده شد.
تفسیر من این نیست که شرکت در کلیسا موجب کاهش رشد اقتصادی می شود بلکه این است که اگر شرکت در کلیسا کارکردی داشته باشد- اگر دین کارکردی داشته باشد- آن افزایش اعتقادات مذهبی خواهد بود. بنابراین شما در وضعیتی که متغیرهای دیگر ثابت باشد اثرات شرکت در کلیسا را بررسی نکرده اید. با فرض اینکه بخش دین در جامعه باور و اعتقاد تولید می کند، این وضعیت نتیجه مصرف منابع خواهد بود.
اگر بخش دین اثراتی در سرمایه اجتماعی و نهادهای اجتماعی داشته باشد، آنگاه می توان انتظار داشت که در هر سطح از باور و اعتقاد مذهبی، مشارکت در مراسم مذهبی اثرات مثبتی در رشد اقتصادی ایجاد کند.
البته ما به این نتیجه نرسیدیم و رابطه ای منفی پیدا کردیم.می توان سوال کرد که دیندار بودن یک کشور در مجموع چه اثری بر رشد اقتصادی دارد؟ پیش از این به این الگو اشاره کردم که در کشورهایی که نرخ مشارکت در کلیسا بالاست، میزان اعتقادات مذهبی نیز در سطح بالایی قرار دارند و بر عکس. اگر به کشورهایی که کمابیش مذهبی هستند بنگریم، رابطه مذهب با رشد اقتصادی ضعیف خواهد بود. به طور کلی نمی توان رابطه ای میان اینکه کشوری مذهبی باشد یا نه و رشد وسیع اقتصادی داشته باشد یا نه پیدا کرد.
با این حال در رابطه با باورها می توان گفت که اعتقاد به جهنم در مقایسه با دیگر اعتقادات تاثیر بیشتری در رشد اقتصادی دارد. به جهنم می توان به عنوان مکانیزمی که انگیزه انجام ندادن کار بد را ایجاد می کند ولی انگیزه ای برای انجام کار خوب ایجاد نمی کند، نگریست. من در این تفکیک خیلی پیش نخواهم رفت. البته به اعتقاد من نمی توان خیلی میان عقاید و امور دیگر تفکیک قائل شد. ما دریافتیم که اعتقاد به جهان پس از مرگ اعم از اعتقاد به بهشت یا جهنم همگی اثرات همسویی و مثبت بر رشد اقتصادی دارند.
ما در مقاله خود به این مسئله پرداخته ایم که چرا جهت علیت از دینداری به سمت رشد اقتصادی است و نه بر عکس. قبلا گفتم که یک علیت دو طرفه وجود دارد. ما اعتقاد داریم این اثرات در نتیجه تاثیر میزان مشارکت در مراسم مذهبی و اعتقادات مذهبی بر رشد اقتصادی حاصل شده است و نه بر عکس. ما استدلال کردیم که چرا مسئله صرفا یک همبستگی ساده نیست و رابطه ای علی برقرار است و چرا جهت آن از دینداری به سمت رشد اقتصادی است.
● نتیجه گیری
در پایان اجازه دهید کارهای دیگری که در حال انجام آن هستیم را تشریح کنم. علاوه بر اثرات دینداری بر عملکرد اقتصادی، به دنبال سنجش اثرات دینداری بر دیگر شاخص های سیاسی و اجتماعی هستیم. به عنوان مثال می خواهیم بدانیم که آیا دین تاثیری در تحقق و حفظ از دموکراسی و آزادی های لیبرال دارد. همچنین مایل به دانستن این نکته هستیم که آیا دین در هر کشور بر متغیرهایی چون نرخ زاد و ولد، بهداشت و آموزش تاثیرگذار است یا نه؟
ما همچنین به دنبال دانستن این هستیم که چرا در برخی کشورها دین رسمی دولتی وجود دارد و در برخی دیگر چنین چیزی وجود ندارد. سابقه برخی ادیان رسمی دولتی به صدها سال قبل باز می گردد. به عنوان مثال سوئد کلیسای لوتری را در قرن پانزدهم همزمان با اصلاحات در کلیسا پذیرفت و بیش از ۴۰۰ سال آن را حفظ کرد با وجود اینکه کشوری غیرمذهبی گردید.
سوئدی ها تنها در سال ۲۰۰۰ بود که کلیسای لوتری را به عنوان دین رسمی دولتی ملغی کردند. بسیاری از کشورها دین رسمی دارند صرفا به این دلیل که مثلا ۴۰۰ سال قبل اتفاقی خاصی رخ داد. مثلا هنری هشتم تصمیم گرفت که دیگر کلیسای کاتولیک را نمی خواهد. نمونه های متعددی از کشورهایی وجود دارد که دین رسمی را ملغی کرده اند. به عنوان مثال اگر به فاصله سال های ۱۹۰۰ تا ۲۰۰۰ بنگریم، بسیاری از کشورها که دین رسمی داشتند آن را رها کردند.
حتی با افول رژیم های مارکسیست، در بسیاری از جاها ادیان رسمی احیا شدند. این واقعیت در کشورهای آسیایی که قبلا تحت سلطه شوروی بودند بسیار صادق است.
ما افرادی را می بینیم که غیرمذهبی تلقی می شوند. بسیاری از آنها فاقد گرایشات مذهبی هستند و برخی دیگر کاملا کافر هستند. به نظر من کافر بودن یعنی موضعی فعال داشتن؛ ضد دین بودن یا غیردینی بودن مسائلی متفاوت هستند. ما در تحقیقات خود در کنار دیگر مسائل به این موضوع نیز خواهیم پرداخت. همچنین قصد داریم مسئله تغییر دین در هر کشوری را به دقت بررسی کنیم. برخی کشورها نظیر آمریکا تعداد معقولی از تغییر دین را دارند. در برخی کشورها این میزان بسیار کم است و باید بررسی کرد که عوامل ایجاد کننده تغییر دین چیست؟
رابرت بارو
ترجمه: علی سرزعیم
منبع : روزنامه کارگزاران