پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


دموکراسی، بستر دستیابی به انرژی(۱)


وجود منابع سرشار نفت و گاز در منطقه قفقاز، آن را در کوران یک رقابت بزرگ قرار داده، که بیانگر ویژگی رقابت های پس از جنگ سرد برای کنترل و تضمین امنیت منابع طبیعی مورد علاقه، یعنی نفت و گاز است. چنین رقابتی، اوراسیای مرکزی را با توجه به ناپایداری موجود در جهان پس از جنگ سرد، به یکی از مهم ترین مناطق ژئوپلیتیک جهان تبدیل كرده است. پایان جنگ سرد، روند جهانی شدن و بین المللی شدن فعالیت های دولتی، به عنوان نتیجه اصلی جهانی شدن، شیوه درک ما از جهان را تغییر داده و به تفکر دوباره در مفهوم ژئوپلیتیک منجر شده است. قلمرو بازمانده از شوروی پیشین، به سبب در اختیار داشتن ذخایر نفت وگاز، برای تامین امنیت انرژی آمریکا اهمیت دارد. توجه به انرژی دریای خزر، تابعی از قیمت نفت است و با نوسان های قیمت نفت، توجه و تمرکز به بهره برداری از انرژی منطقه تغییر یافته است. توجه بیش از حد آمریکا به منطقه خزر در سال های اخیر، به دلیل این است که پنداشته می شود، این منطقه در سده بیست و یکم به جانشین واقعی خاور دور، نزدیک و میانه در زمینه صادرات هیدروکربن ها تبدیل شود. همان گونه که بوش عنوان کرده است: «تنوع در عرضه انرژی، نه تنها برای تامین امنیت انرژی، که برای تامین امنیت ملی نیز اهمیت بسیاری دارد». اکتشاف های دریای خزر، در قلمرو کشورهایی قرار دارد که گرایش های غربی دارند و در حال حاضر عضو اوپک نیستند. سرازیر کردن نفت دریای خزر به بازارهای جهانی، می تواند از جنبه انحصاری اوپک بکاهد و اهرم بزرگ تری برای اعمال قدرت در برابر سیاست های عربستان سعودی و دیگر کشورهای عضو اوپک ایجاد کند که سرانجام به کاهش بهای جهانی نفت منجر خواهد شد.
از سوی دیگر، قفقاز و آسیای مرکزی، امروزه یکی از شاهراه های عمده اتصال خطوط ارتباطی جهان ‏و ترانزیت و اقتصاد در دنیا محسوب می شوند. واقع شدن این منطقه میان اروپا و آسیا، غرب و جهان اسلام و ‏قرار گرفتن در میان آب های آزاد از دو سو و هم مرزی این منطقه با قدرت های بزرگ سیاسی و اقتصادی و ‏نواحی ای كه در دهه های متمادی از تامین كنندگان مهم انرژی در دنیا بوده اند، به موقعیت جغرافیایی آن ‏اهمیت ویژه ای بخشیده است.‏ اکنون با گذشت بیش از ده سال از استقلال یافتن جمهوری های آسیای مرکزی و قفقاز بحث ‏عمده، بیش از اصل منابع نفت و گاز منطقه، بر سر چگونگی انتقال آن و خطوط لوله مرتبط با آن است. قدرت های بزرگ، نقشه خطوط لوله مورد نظر خود را نه بر اساس واقعیت های جغرافیایی که در ‏چارچوب راهبردهای اقتصادی، سیاسی و امنیتی خود ترسیم می كنند؛ در حالی كه مسیرهای مختلف ‏ایران، افغانستان و پاكستان، چین، تركیه و خطوط سنتی روسیه برای انتقال انرژی مطرح هستند، این ‏موضوع به شدت تحت تاثیر سیاست های آمریكا در منطقه و اثربخشی آن بر تصمیم گیری های رهبران ‏منطقه قرار دارد.‏ سیاست آمریکا همان گونه که برژینسکی گفته بود، بالکانیزه کردن قفقاز است. به این معنا که در منطقه میان روسیه، اروپا و چین نباید هیچ اقتصاد یا سیاست ثابتی در منافات با استیلای جهانی آمریکا در آینده پدید آید. ایده اصلی بوش در ارائه دکترین «جنگ های پیش گیرانه» در سپتامبر ۲۰۰۲، از همین سیاست ناشی می شود. سیاست واشنگتن، کنترل مستقیم صنعت نفت و گاز منطقه دریای خزر تا ترکمنستان و مقابله با تاثیر منطقه ای روسیه از گرجستان تا اوکراین، آذربایجان و ایران است. پیشینه ذهنی آمریکا در چنین تصمیم گیری ای، کاهش تدریجی ذخایر نفت ارزان و با کیفیت بالای جهان و به قول زمین شناس آمریکایی، «ام کینگ هابرت»، فرا رسیدن زمان وقوع «اوج تولید نفت» است. براساس این نظریه در ۵ تا ۱۰ سال آینده، اقتصاد جهان با شوک های جدید در عرصه منابع انرژی رو به رو خواهد شد. این شوک ها، میدان های نفتی قدیمی تر از جمله میدان های نفت دریای شمال تا آلاسکا و لیبی و حتی میدان های مهم عربستان نظیر قوار را متاثر خواهد ساخت. بسیاری از این میدان ها مانند دریای شمال چندی پیش به اوج تولید خود رسیده اند و شاید همین سبب تمایل انگلستان به عراق باشد. تاکنون هم هیچ میدان نفتی جدیدی برای جانشینی میدان نفت دریای شمال این کشور یافت نشده است. قدر مسلم گماشتن دیک چنی، رئیس سابق هالیبرتون، به سمت معاونت ریاست جمهوری آمریکا نه تصادفی بوده است و نه نخستین سمت او برای بررسی و نظارت بر اوضاع انرژی جهان. در اواخر سال ۱۹۹۹چنی به عنوان عضو هیئت رئیسه اجرایی هالیبرتون، متن سخنرانی خود را به موسسه نفت لندن فرستاد. او در این متن، تصویری از میزان عرضه و تقاضای نفت در جهان ارائه کرده بود. برخی از نکات مهم این متن به این شرح است: براساس برآوردها، تقاضای جهانی نفت در چند سال آینده با متوسط رشد سالانه ۲ درصدی پیش خواهد رفت. به عکس، میزان تولید با وجود ذخایر کنونی به صورت طبیعی سالانه تا ۳ درصد کاهش می یابد. وی در متن سخنرانی خود، چین و آسیای شرقی را به لحاظ اقتصادی با بالاترین میزان سرعت رشد توصیف و یادآوری کرد که میدان های نفت خاورمیانه همانند میدان های منطقه دریای خزر از مهم ترین ذخایر آینده جهان خواهند بود. سیاست استفاده از خطوط انتقال نفت نیز با دخالت آمریکا در مسائل داخلی اوکراین ارتباط مستقیم دارد.
در جولای ۲۰۰۴، مجلس اوکراین رأی خود را مبنی بر گشودن خط لوله بدون استفاده ای صادر کرد که برای انتقال نفت از میدان های نفت «اورالز» روسیه به بندر «اودسا»ساخته شده بود. دولت بوش به شدت با این مسئله مخالفت کرد و آن را عاملی برای وابستگی بیشتر اوکراین به روسیه دانست. دولت اوکراین خط لوله ۶۷۴ کیلومتری یاد شده را در سال ۲۰۰۱ به بهره برداری رساند. این خط انتقال نفت میان بندر «اودسا» در دریای سیاه و «برادی» در ناحیه غرب اوکراین کشیده شده است و ظرفیت انتقال نفت آن روزانه به ۲۴۰ هزار بشکه می رسد. در آوریل ۲۰۰۴، دولت اوکراین با توسعه خط لوله از «برادی» به بندر لهستانی گدانسك موافقت کرد. این حرکت برای واشنگتن اهمیت ویژه ای داشت. با توسعه این خط لوله بدون وابستگی به روسیه، نفت دریای خزر به اروپا منتقل می شود. پروژه توسعه این خط به لهستان، این کشور را به کانون توجه جدیدی در میان اعضای غیر اوپک صادرکننده نفت تبدیل خواهد کرد. اوکراین در جنگ ژئوپلتیک میان واشنگتن و روسیه، موقعیت راهبردی دارد. مسیر خطوط انتقال نفت این کشور ۷۵ درصد واردات نفت اروپا از روسیه و آسیای مرکزی و ۳۴ درصد واردات گاز طبیعی آنها را عهده دار است. در آینده ای نزدیک، واردات انرژی اروپا از طریق اوکراین و با افتتاح میدان های عظیم نفت و گاز آذربایجان ، قزاقستان، ترکمنستان و ازبکستان توسعه بیشتری خواهد یافت. سرانجام اوکراین است که بر صفحه شطرنج اورآسیای برژینسکی، مهره مهمی به شمار می رود. در سالیان اخیر و پس از جنگ آمریکا با افغانستان و عراق رقابت ها بر سر منابع انرژی منطقه ‏آسیای مركزی و خزر شکل آشكارتری به خود گرفته است و به روشنی یک منازعه ژئوپولتیک را پیش ‏روی می گذارد که گاه در شکل تقابل و رقابت و گاه در چارچوب همکاری جلوه می كند. در این ‏دوره به ویژه پس از اشغال عراق، توازن قوا میان قدرت ها و بازیگران بزرگ منطقه ای تغییر کرد.‏
روسیه و چین با شرایط جدیدی روبه رو شدند که با منافع آنها در تضاد بود. در همین حال به پشتیبانی ‏از آمریکا در مبارزه با تروریسم دست زدند، در حالی که ایالات متحده آمریکا به شدت به ساخت ‏خطوط نفتی بدون گذر از روسیه علاقه مند است. روسیه به جای رویارویی هم زمان، همکاری گسترده اقتصادی با جمهوری های آسیای مرکزی و حوزه خزر، همچنین بازی پیچیده ای بر اساس مصالحه و ‏اعطای امتیاز با آمریکا آغاز کرده است. ‏ به نظر می رسد ضمن پایان یافتن منازعات ایدئولوژیک میان دو قطب با فروپاشی شوروی و سرآمدن ‏دهه آخر قرن بیستم که هنوز تحت تأثیر سیاست های پیشین بود و به رغم همكاری های گسترده میان ‏دوطرف و تعیین هدف های مشترک مانند مبارزه با تروریسم می توان در آینده نتایج آشكارتری را از رقابت ‏ژئوپولتیک جاری در منطقه شاهد بود.‏ راهبرد آمریکا در زمینه تسلط بر منابع انرژی و اعمال کنترل بر مسیر خطوط لوله انتقال آن ‏ضرورت حضور بیشتر نظامی و سیاسی این کشور در منطقه خزر و کشورهای حاشیه آن را ایجاب ‏می كند.‏ وقایع چند سال اخیر نشان می دهد كه مجموع منابع انرژی قفقاز جنوبی و مرکزی در رقابت ها و ‏همکاری های آینده، تعیین کننده است.‏ حمایت بیشتر از تركیه، حمله به عراق، شدت یافتن تبلیغات برضد ایران و طرح پرونده هسته ای ایران، ‏اعلام آسیای مركزی به عنوان منطقه منافع حیاتی آمریكا و تایید آن در راهبرد امنیت ملی این كشور ‏در سپتامبر۲۰۰۲، از همین موضوع حكایت می كند. ‏ اقدام های آمریكا در مرزهای جنوبی قفقاز، تعادل منافع و ترتیب آن در آسیای ‏مركزی و قفقاز، همچنین كشورهای همسایه با آنها، منطقه را تحت تاثیر قرار داده است. برخی ‏نویسندگان مدعی می شوند كه همان تقابل پیشین در دوره جنگ سرد ادامه می یابد، با این تفاوت كه ‏اگر درگذشته هر دو ابرقدرت در شكل دهی آن مشاركت داشتند، اكنون به میزان بیشتری تحت تاثیر ‏سیاست های آمریكا و بازیگران جدید منطقه ای نیز وارد آن شده اند. این نبود تعادل به دلیل برابر ‏نبودن قدرت اقتصادی روسیه و دیگر كشورهای منطقه با آمریكاست.ظرفیت های عظیم این قدرت برتر ‏اقتصادی برای همكاری و اعطای امتیاز و وابستگی آن به منابع انرژی، انگیزه و محرك اصلی گرایش ‏حكومت های جدید قفقاز و آسیای مركزی به ایالات متحده آمریكاست.‏
منبع : نمایشگاه بین‌المللی