یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

خنده ی فریاد ها


خنده ی فریاد ها
ان روزها
ان یاد بود
بخیر باد یادش
اسمان می ریخت با کرشمه اشک
وزمین قهقه می زد
در چمنزار شیهه ی اسبان
زار زار می خندید
در قلب جنگل
سیاه چادری می گفت
هنوز هم نفس می کشم
وسیمای ده خسته می داد
نشان
گویی که
صدای دل نواز اغنام را
در اغل می کشید انتظار
تا که ارام
به خوابی ارام رود
بانگ ایاز در نوک قله
به چوپان می گفت
برخیز که نوبت چراگاه است
اواز رسای زن
از بهر مشک و ترنم برف
اری
چه زیبا می کرد
تداعی خاطرات را
سپیده در ایاغ روز
می ریخت شراب تلاش
تا غروب حیات
به خوابی مست رود .
شاق شاق کبک ها
در سینه ی کوه
نویدی بود به زندگی
وصدای برنو و ام یک
و تفنگ شکاری
یاد باد
اری یاد باد
وقتی می پیچید در دشت و دمن
و وقتی می نشست
بر سینه ی نشانه غماچ
و زنده باد
ان تبسم رودخانه در ارامش شب
وان بسیم چشمه ها
در سینای کوه
و ان زوزه ی گرگ در بحبوحه مه
وکشیدن عربده ی پلنگ
در انبوه جنگل
اری فرخنده باد
ان راه رفتن اهو
بر تخت کمر
وان فریاد باد در حنجره ی پاییز
اری یاد باد
بی تابی کوچ در چشم ایل
و خنده های ریواس در سیمای بهار
یاد باد
اواز دهقان در هنگامه ی شخم
و اشتی دل انگیز بذر با خاک
صدای خرمن کوب در خرمنجاه
و مویه های مادر از بهر ماتم
خجسته باد
ان هلهله ی ساز و دهل در روز شادی
وان دروی گندم در فصل تموز
وبا فتن بافه در کشتزار
اری خجسته باد
چه ها شد ان همه فریاد
ان همه فریاد شور انگیز را می گویم
اری چه ها شد
که در چشم سکوت نشست .

عابدین پاپی
منبع : مطالب ارسال شده


همچنین مشاهده کنید