چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا

امام مهدی(عج) از منظر صدر المتالهین


امام مهدی(عج) از منظر صدر المتالهین
عالمان، مرزبانان، كیان عقیدتی امّت و حافظان گوهر انساین در برابر شبهات و شهوات‏اند و راز و رمز عظمت آنان از منظر دین و در نگاه مردم، در همین نكته نهفته است. تكریم «عالم» ارج نهادن به انسانیت و احترام به حقیقت است و ارج و اوج هر فرهنگ و مكتبی، وامدار عظمت و عمق فكری و صمیمیت و صداقت عالمان آن است. تلاش همه فرهیختگان در اعتلای فرهنگ بشدی، ممدوح و مقبول است. در این میان مكتب اسلام و تاریخ سكینی، با برخورداری و حفظ گوهر دین و مصون ماندن از تحریف، )عدد الهی و به جدّ و جهد امامان و عالمان دینی، و نیز دعوت قرآن به تفكّر و خردورزی، شاهد نشو رشد متفكرّان سترگی بوده است آنان با همّت دانش و بینش خود، معارف دینی را تحقیق و حقانیت آن را ثبات نموده‏اند.
نام ملاصدرای شیرازی در صدر این عالمان بزرگ قرار دارد كه دین را عاقلانه و عارفانه شناخته و ترویج نمو و مبانی و مبادی آن را با برهان و بدون تكیه بر خیال و خرافه، استحكام بخشید. وی فیلسوف دینداری است كه دین را با خردورزی توأم نمود؛ نه این كه متفكّر نمای بدون تعلّق دینی و یا دین‏داری جاهلا باشد كه دین را مجموعه‏ی خرافی - احساسی عوام‏فر یك بداند. حكمت متعالیه در كنار برهان، از اشراق و عرفان هم سود برد و تعلّق را با تعقّل در آمیخت و تكیه محض و اعتماد بی‏چون و چرا بر پای چوبین استدلال نداشت بودن معارف حقه دینی را با خرد سقای و عرشی، هماهنگ و هم‏زیست كردن، هم خدمت به ساحت تفكّر بشری و هم خدمت به حوزه‏ی تدین و جامعه دین‏باوران است. بر این اسا تجلیل از حكیم مقالّه مرحوم ملاصدرا، در هر دو حوزه و به هر دو انگیزه لازم است.
یكی از مسائل عقیدتی كه در منظومه فكری شیعه، چون خورشید تابناك می‏درخشد و بالندگی، پایندگی، زندگی و طراوت شیعه مرهون آن است؛ اعتقاد به نظام «امام و مهدوّیت» است. عالمان بزرگی در تحقیق و تحكیم این مهم، تلاش نموده‏اند كه از جمله آنان صدرالمتالهین شیرازی است. در این نوشتار آراء و نظرات این حكیم الهی در باب امامت به ویژه مهدوت بررسی شده و از اندیشه‏ی و تلاش فكری استفاده گشته است.
حكیم نامور شیعه در كتاب‏های گوناگون خود، مباحث »امامت و مهدویت« را طرح كرده كه با یك نظام خاص و دارای چینش منطقی، در این نوشتار طرح و بررسی می‏شود.
۱. اضطرار به وجود حجّت
تفسیر و تحلیل واقعی »حجت« و به عبارت دیگر تصوّر صحیح آن، زیربنای تصدیق ضرورت آن در نظام آفرینش است، بدون فهم صحیح حجّت و درك معنای »حجیت امام و نبی«، نمی‏توان به ضرورت یا عدم ضرورت آن حكم كرد.
● یك، معنای حجیّت امام
ملاصدرا )ره( در بیان این نكته نویسد:
انسان در آغاز تولد خود، حیوانی بسان حیوانات دیگر است كه جز خوردن و آشامیدن نمی‏داند؛ سپس با رشد جسم باقی صفات نفس از شهوت و غضب برایش حاصل می‏شود. تا این جا انسان، حیوان راست قامت است و با بقیه حیوانات تمایزی ندارد.
»فلومات علی هذه الحاله لم یك له فی الاخرهٔ حیوهٔ ستقّره ولاحسب ولاكتاب ولاثواب ولاعقاب ایضاً از العذاب والشقاوهٔ فرع الشعور بالسعادهٔ التی فی مقابلها«.(۱)
بدین جهت، این انسان نه مستحق ثواب است و نه مستحقق عتاب؛ چرا كه شقاوت عدم ملكه است و تا سعادت تصور نشود. و امكان نیابد، آن هم معنا نمی‏یابد.
حیوان متنوی القامه، به واسطه حجت به حیات انسانی قدم می‏گذارد و در مسیر ثواب و عقاب قرار می‏گیرد، نقش و معنای حجّت در زندگی این است كه انسان را وارد زندگی و حیاتی فراتر از حیات حیوانی می‏كند.
»از اتبیّن هذا فنقول: معنی كون البنی او الامام حجهٔ اللّه علی العباد، ان كاعته یوجب استحقاق الرحمه و الجنه و النعیم وان عصیانه یوجب استحقاق الغضب والعذاب و عندالرفع لایستحقون ثواباً ولا عقاباً«.(۲)
حجت بودن امام، به معنای این است كه بدون او، ثواب و عقاب منتفی است و ثواب و عقاب؛ یعنی، فعلیّیت یافتن قوه‏ای انسانی، بر این اساس امام ملاك و عامل فعلّیت یافتن انسان است و بدون آن، حیات انسانی قابل تصور نیست.
● دو. ضرورت حجّت
با چه دلایلی اثبات می‏شود كه وجود حجت در حیات بشر، امری ضروری است؟ ملاصدرا)ره( برای اثابت این نكته ادّله و شواهد عقلی و نقلی متعددی بیان می‏كند كه در دو حوزه جداگانه بررسی می‏شود:
الف. ادّله عقلی
۱. علّت غایی بیان آن »العلّهٔ الغائیهٔ التی لاجلها الشی‏ء«(۳)؛ یعنی، علّت غایی گرچه در وجود مؤخّر باشد امّا فاعلّیت فاعل به آن بستگی دارد:
نظام هستی برای انسان كامل خلق شده است و این سخن حكیمانه شیخ الرئیس، از منبع وحی برخاسته كه: »الحمدللّه الذی خلق الانسان وخلق من فضالهٔ طینته سایرالاكران(۴)».
چرا كه تمام هستی، ظل وجودی انسان محسوب می‏شود: »لان البنات ظل نباتیتّه والسباع و البهائم اظلال غضبه وشهوته والشیطان ظل نكراه ومكید ته«.(۵)
بر این اساس اگر علّت غایی نباشد، فاعل، فاعلیّت نمی‏یابد و فعل نیز بدون علّت غایی، وجود و بقایی ندارد. ملاصدرا)ره( ضمن تأكید بر این مهمّ، ضرورت وجود امام را بدین جهت موّجه می‏داند و تأمل است كه این ضرورت را در ورای احتیاج مردم به راهنمایی امام، باید در نیازمندی تمام هستی به وجود امام جست.
»ان وجود النبی)صلی‏اللّهُ‏علیه‏وآله‏وسلّم( و الامام لیس بمجرّد ان الخلق محتاجون الیه فی اصلاح دینهم ودیناهم وان كان ذلك مترتباً علی وجوده ضرورهًٔ، بل انّما قامت بوجوده الارض ومن فیها لكون وجوده الكونی علهًٔ غائیه لوجودها، فلا تقوم الارض و من فیها لحظهًٔ الابوجود الانسان الكامل«.(۶)
قوام زمین و آسمان و كلی هستی، به جهت وجود عنصری امام است و وجود امام، علّت غایی وجود هستی است. بر این اساس حتّی یك لحظه، هستی بدون امام و انسان كامل باقی نمی‏ماند و این نكته مفاد حدیث شریف ذیل است. كه امام باقر فرمود: »لو ان الامام رفع من الارض ساعهٔ لماجت باهلها(۷)».
ملاصدرا در شرح آن می‏گوید: »وان هذا الحدیث علی حقیقه مامّر ذكره منا«(۸)؛ یعنی، این حدیث حقیقی را كه ذكر كردیم، بیان می‏فرماید.
۲. برهان امكان اشرف
بیان آن »ان الممكن الاشرف یجب ان یكون اقدم من الممكن الاخس و انّه اذا وجد اللمكن الاخس فلابّد ان یكون الممكن الاشرف منه قد وجد قبله«(۹).
مفاد برهان امكان اشرف این است كه وجد یافتن موجودات اخس و فیض‏گیری آنها از منبع فیض علی الاطلاق، به جهت و از طریق موجود اشرف است.
مقصود در این سخن، تقریر برهان امكان اشرف نیست؛ بلكه نكته قابل توّجه تطبیق آن بر امامان معصوم)علیهم‏السّلام( و استفاده ضرورت حجّت از آن می‏باشد. طبق این بیان، آنان موجودات اشرف هستی و علّت و مجرای فیض دهی به تمام كائنات‏اند، این موجودات حاكی از موجود اشرف و ضرورت آن در هستی‏اند. بنابراین باید گفت وجود انسان كامل و حجت و امام ضرورت هستی است.
اشكالی كه مهم به نظر می‏رسد، در تطبیق این قاعده بر امامان معصوم)علیهم‏السّلام( است؛ چرا كه ما در این استدلال، وجود آنان را اشرف از سایر وجود - ولو بقیّه انسان‏ها - دانسته‏ایم و روش است منظور اشرف در بردن، اشرف فلسفی و وجودی است؛ یعنی، موجود اشرف با موجود اخس، باید فرق كند و می‏دانیم افراد نوع واحد، مماش‏اند و تقدّمی بر یكدیگر ندارند. از این رو تقدّم و اشرف بودن ائمه)علیهم‏السّلام( بر سایر انسان‏ها، اشكالی است كه در تطبیق این قاعده به نظر می‏رسد اگر وجود نبات را اخس از وجود حیوان می‏دانیم، صحیح است، امّا چطور می‏توان فردی از حیوان را اخس از فرد دیگر دانست و وجود دیگری را شدیدتر و اشرف تلقّی كرد.
حلّ این نكته بسیار كارگشا است و تطبیق امكان اشرف را خالی از اشكال می‏كند. ملاصدرا)ره( این مهمّ را بیان كرده و این استفاده را از اشكال، عاری نموده است.
وی متذكر این نكته مهم می‏شود كه مما ثلت امامان و بقیّه انسان، صرفاً در جسم و وجود عنصری آنان است و بر حسب نشأه، روحانی، آنان از شجره و مقوله دیگری‏اند. نوع آنان با نوع بقیه انسان‏ها متفاوت است و قلیلی از انسان‏ها، به نطق می‏رسند و تمایز وجودی پیدا می‏كنند.
بر این اساس، نوع ائمه هدی و سایر انسان، متفاوت است و اشكال یاد شده بر تطبیق برهان امكان اشرف وارد نیست.
ملاصدرا نویسد:
»اگر كسی بگوید امام و سایر مدرم از نوع واحدند و افراد نوع واحدند و افراد نوع واحد، متماشل‏اند و بر این اساس تقدمی بر یكدیگر ندارند و برهان امكان اشرف تطبیق نمی‏كند؛ در پاسخ می‏گوییم: »هیهات انما المماثله بین افراد البشر بحسب المادهٔ البدنیه«؛ یعنی، مماثلت بین افراد بشر بر حسب ماده‏ی بدنی و نشأه طبیعی است؛ قبل از آنكه نفوس ساده از قوّه به فعلیّت برسند اما بر حسب نشأه روحانی، این گونه نیست و مماثلتی در كار نمی‏باشد.
»اما بحسب النشأهٔ الروحانیه فهی واقعه تحت انواع كثیره لاتحصی وقوله تعال انما انا بشر مثلكم انّما هو بالاعتبار الاوّل دون الثانی فنوع النبی)صلی‏اللّهُ‏علیه‏وآله‏وسلّم( والامام نوع عال شریف اشرف من سایر الانواع فنسبهٔ نوع الحجه الی سایر البشر فی رتبه الوجود كنسبهٔ الانسان الی سایر الحیوان(۱۰)».
بر حسب نشأه روحانی. انسان جنس و دارای انواع كثیره‏ای است و این كه قرآن به پیامبر اكرم)صلی‏اللّهُ‏علیه‏وآله‏وسلّم( فرماید: بگو من بشری مثل شما هست، به اعتبار نشأه طبیع و مادّه بدنی است؛ ولی به اعتبار وجود نورانی و روحانی نوع امام و نبی ممتاز از سایر انواع انسانی و اشرف از آنها است؛ چنان كه نوع انسان از سایر حیوانات اشرف است. بر این اساس و با این توضیح ایشان، می‏توان گفت امامان)علیه‏السّلام( ممكنات اشرفی‏اند كه واسطه در خلقت هستی می‏باشند.(۱۱)
این گونه است كه »بكم فتح الله« و »السابقون دهراً« فهمیده می‏شود پس اینكه معصومین)علیهم‏السّلام( فرموده‏اند. »نحن السابقون اللاحقون«؛ یعنی، به روحانیت كلیّه‏شان، وسایط فیض هستی‏اند(۱۲) و هستی محتاج هستی آنان است و ضرورت »حجّت« فهم می‏شود.
نكته: تاكنون »ضرورت امام«، از منظر دو دلیل عقلی »برهان غایت« و »بردن امكان اشرف« بررسی شد. ملاصدرا این نكته‏ها را نیز از روایات استفاده می‏كند.
اینكه فرموده‏اند »حجت« قبل از خلق است، اشاره به این دارد كه وجود ائمه)علیهم‏السّلام( اشرف و واسطه در ایجاد خلق و فیض‏رسانی به هستی است: »متی قبل الخلق من حیث كونها واسطه فی ایجاد الخلق(۱۳)». و اینكه فرموده‏اند: حجت بعد از خلق است، منظور این است كه حجت غایتی است كه تمام جسمانیات به او منتهی می‏شود: »وبعد الخلق من حیث كونها من الغایات التی ینتهی الیها الجسمانیات«.(۱۴)۳. ضرورت هدایت و استكمال نوع انسان
از جمله ادّله‏ای كه می‏توان بر ضرورت حجّت اقامه نمود، طرح مسأله نظام احسن خلقت و تعلّق گرفتن عنایت باری تعالی به ممكنات است كه زمینه تحصیل فعلّیت و به غایت رسیدن انان را فراهم می‏كند. نیز روشن شد كه انسان، فقط در سایه حجّت به فعلّیت می‏رسد و در صورت بهبود حجّت، گویا عنایت باری تعالی شامل این نوع شریف نبوده و به نوعی محدودیت - كه باذات و ناسازگار ات - دچار شده است.
ملاصدرا انسان را مدنی بالطبع می‏داند و زندگی مدنی، عوارض طبیعی چون مشاجره و تخاصم دارد. این تنازعات را اگر خوش بینانه بنگریم، برخاسته از تنوع طبایع و ذاتیات و اختلاف فهم افراد انسانی است، برای فعلّیت یافتن و بقا و استمرا حیات مدتی قانونی آسمانی لازم است؛ چرا كه انسان - كه خود مشار و منشأ اختلاف است - نمی‏تواند آن را برطرف كند از طرفی تكّثر فهم ای بشری - كه ناشی از محدودیت آن است - نمی‏تواند با اعتماد كامل به خود و مصون ماندنش از خطا بدون یك فهم ممتاز و یك ملاك برای تشخیص صحت و سقم خود، هدایت جامعه را برعهده گیرد.
این نكته از مناظره هشام استفاده می‏شود كه خدای متعال در وجود انسان حواسی و فهم‏های مختلف نهان؛ امّا برای جلوگیری از خطای حواس، »قلب« را خلق نموده كه كنترل كننده‏ی حواس و میزان برای خطاسنجی آن باشد. امام نیز برا تصحیح افكار انسان او هدایت‏شان، در مواقعی كه خودشان از شناسایی مسیر عاجزاند، ضرورت دارد. حیات جمعی بشر و فعلیّت یافتن و كمال انسان - كه ضرورت هستی و مقتضای عنایت‏باری است - مقتضی وجود حجّت در عرضه حیات بشری است.(۱۵)
ب. ادّله نقلی
شرع مقدس نیز به گونه‏های مختلفی، ضرورت حجت را در هستی و نظام آفرینش، بیان فرموده‏است و آیات در روایت متعددّی در این باره وجود دارد كه ملاصدرا)ره( در تفسیر گران‏سنگ خویش بر قرآن مجید شرح اصول كافی متعرض آن شده و ما نمونه‏های را نقل می‏كنیم.
۱. ایشان در تفسیر ایه شریفه »ثم قفّینا علی آثارهم برسلنا وقفّینا بعیسی بن مریم وآتیناه الانجیل«(۱۶) می‏فرماید:
»ان هذه الایه حجهٔ علی عدم خلّو الزمان عمن یقوم به حجهٔ الله علی خلقه اذ علم انه بهذا جرت سنه‏الله من لدن آدم ونوح وآل ابرایهیم الی وقت نبیّنا)صلی‏اللّهُ‏علیه‏وآله‏وسلّم( ولن تجدلسنه الل تبدیلاً«(۱۷)
آیه شریفه سنتی از سنن الهی را بیان می‏كند و بر نصّ قرآن، سنت الهی تحویل و تبدیل‏ناپذیر است سنتی كه رسولالان الهی، پیوسته در جامعه بشری حضور داشته‏اند )ثم ارسلنا رسلنا تتری( و این سنت، مقتضی وجود حجت در هر عصر و زمانی است و در عصر ما هم حجت الهی، طبق سنت الهی وجود دارد.
نكته‏ای كه ممكن است طرح شود این است كه سنت الهی، در قالب فرستادن رسولان تحقق یافت و می‏دانیم نبوّت با وجود حضرت ختمی به پایان رسیده است؛ پس استمرار آن چگونه است؟
ملاصدرا مطلب عالی و برجسته‏ای را بیان می‏كند كه قوام صحبت الهی و »ولایت« او است و نبوّت از شؤون ولایت است. و این معنای فقره دیگر حدیث شریف است كه می‏فرماید: »فهی مع الخلق«، حجّت همراه مردم است تا با نور او نوع بشری به استكمال برسد و سبیل قدسی فعلّیت یافتن خود را طی نماید.
»فهی مع الخلق لتكون حجه لهم ونوراً یهتدون به فی ظلمات احوالهم الی طریق الاخرهٔ و سبیل القدس«(۱۸)
بر این اساس سه فقره حدیث اشاره به سه استدلال عقلی بر ضرورت »حجت« دارد.
»قبل الخلق«، اشاره به امكان اشرف و »بعد الخلق«، اشاره به برهان غایت و »مع الخلق« به استدلال سوّم مبنی بر لزوم استكمال نوع بشر و عنایت الهی اشاره دارد.
آنچه ضرورت هستی و مقتضای سنّت الیه است، وجود »ولی الله« در هر زمانی است كه گاهی در كسوت »نبوت« و گاهی در كسوت »امامت« تحقق می‏یابد. »رسالت« جنبه ملكی آنان است و نفاد و ختم می‏پذیرد، امّا باطن »نبوت ۲۲ كه »ولایت« است و مظهر و تجلّی اسم خدا می‏باشد و تفاد و ختم ندارد.
»لكن النبوّه قد ضحّت برسولنا والولایه التی هی باطن النبوه باقیه الی یوم القیامه فلابّد فی كل زمان - بعد زمن الرسالهٔ - من وجود ولی یعبد اله علی الشهود الكشفی من غیرتعلّم... و كما ان النبوهٔ و الشریعه قد ختمت برسولنا فالولایه التی هی باطنها تختم بافر اولاده المعصومین و هو الذی یواطی اسمه اسم رسول الله ومعناه معناه وبوجوده اقیمت البلاد ورزقت البلاد وبظهوره یملا الله الارض قسطاً وعدلاً بعد ما ملنت ظلماً وجوراً«(۱۹)
ایشان ضرورت تداوم حجت و وجود ولایت - كه باطن و گوهر نبوّت و مظهر اسم الهی است - از آیه یاد شده استنباط می‏كند؛ چنان كه این ضرورت و تداوم را از روایت كمیل از امام علی)علیه‏السّلام( نیز، استفاده می‏كند. وی روایت مشهور »العلماء باقون مابقی الدهر« را نق لنموده و می‏نویسد:
»ان سلسله العرفان بالله والولایه المطلقه لاتنقطع ابداً«.(۲۰)
روشن است كه این امام و ولی خصایصی دراد و قابل تطبیق بر هر كسی نیست كه از جمله آن می‏توان به »علوم لدّنی« او اشاره داشت.
»ان من خواص اولیاء الله وحججه ان یكون علومهم ومعارفهم حاصله بجدس تام و الهام من الله من غیر تعملّ و كسب«.(۲۱)
۲. در بحث ادلّه نقلی »اضطرار به حجت«، ایشان بیانی تحت عنوان «ان الحجه لایقوم علی خلقه الا بالامام« در شرح اصول كافی دارد.
از نظر ملاصدرا )ره(، انسان دارای دو حجّت است: حجت باطنی و حجت ظاهری، حجت باطنی، نور الهی است كه در نهاد بشر، به ودیعت نهاده شده است و راهنمای انسان در مسیر طولانی حركتش از قوّه‏ها به فعلیّت‏ها و به سوی كمال است. حجت خارجی و ظاهری، رسولان و سفیران الهی‏اند.
»قد علمت ان الحجه حجتان حجه باطنه و حجه ظاهره اما الحجه البطانه نهی النور البارق الدقس و اما الحجه الخارجه فهی النبیاء بمعجزاتهم الظاهره والائمه بكراماتهم الباهره«(۲۲)
سؤالی كه مطرح است، استغنای بشر از حجت خارجی است؛ اگر انسان دارای حجت باطنی است و در معنای حجت گفتیم كه قوّه‏ها را به فعلیّت می‏رساند، دیگر چه نیازی به سلسله عریض و طویل حجت‏های خارجی است؟ روی دیگر این سكّه به گونه‏ای شبهه معروف براهمه در باب لزوم بعثت انبیا است.
ملاصدرا)ره( دو دلیل در بیان وجه عدم اكتفاد به حجت باطنی و این كه چرا نمی‏توان به حجت باطنی اكتفا كرد و مستقل از حجت و امام مسیر را پیمود، اقامه می‏كند:
۱- كمی واجدین حجّت باطنی
۲- محدودیت حجیّت آن
ساده‏انگاری است كه هر حیوان مستوی القامه را انسان‏و واجد عقل و حجت باطنی بدانیم، حجت باطنی كه عقل فعلّیت یافته است - در اوحدی از مدرم وجود دارد و آستان رفیع حقیقت محض، بسیار بلندتر از آن است كه هر مدّعی بتواند بر ان پرواز نماید.
»وانت تعلم ان الذی یری فی باطنه وقلب نوراً من الله وحجه منه الیه، وجود مثله یقع فی قلیل من الناس اقل من كبریت الحمر ونعم ما قیل: جل جنات الحق ان یكون شریعه لكل وارد او یطلع علیه الا واحداً بعد واحد«.(۲۳)
غیرت حق مانع از آن است كه اغیار، از او مطلّع شوند و رودی برای هر وارد می‏شود. حجت باطنی كه در روایات از آن به »ما عبد به الرحمن« تعبیر شده، كمتر از »كبیرت احمر« است.
اگر عقل را به معنای قوّه درك كننده و عقل نظری لحاظ بكنیم، روشن است كه دایره حجیت و اعتبارش محدود است و قدرت دخالت در بسیاری از قلمروها را ندارد(۲۴) و تازه همان حجت باطنی نیز، حوزه فعالیّت محدود است و نمی‏تواند بدون استمداد از حجت ظاهری. تمام مسیر را بپیماید. بر این اساس انسان در عین برخورداری از حجّت باطنی، نیازمند راهبری و راهنمایی در حجت ظاهری است و این سخن متكلمان است كه می‏گویند: تكالیف سمعیه، لطف برای تكالیف عقلیه(۲۵)، همچنین باید گفت: توفیق حجت ظاهری، مرهون فعّال و زنده بودن حجت باطنی است و شروع فعالیّت حجج ظاهری، اشاره و برانگیختن حجت باطنی است: »لیثیروا لهم وفائن العقول«.(۲۶)
در صورت اما ته یا اغفال حجت باطنی، حجت ظاهری با توفیق رفیق نمی‏گردد: »انك لن تسمع الموتی« .
وأیت العقل عقلین مخطبوع ولكسوب ولاینفع مكسوب اذا لم یك مطبوع كمالا ینفع الشمس وضوء العین ممنوع (۲۷)
»فالخلق كلّهم الا وحداً محتاجون الی حجه ظاهر، فثبت ان لایقوم الحجه لله بعد رسوله علی خلقه الا بامام حتی یعرف الخلق بتعریف الامام(۲۸)»
بر این اساس اضطرار مردم به حجت ثابت می‏شود.
نكته دیگری كه مطرح می‏شود، این است كه چه كسی گفته حجت ظارهی باید امام باشد؟ می‏پذیریم انسان نیاز به حجت ظاهری و خارجی دارد، امّا بگوییم آن حجت ظاهری كتاب خدا است و با وجود كتاب، نیازی به امام معصوم نداریم )حسبنا كتاب اللّه(.
ملاصدرا)ره( می‏گوید: كتاب صامت اوست بدون امام، حجیّت آن فعلیّت نمی‏یابد؛ چرا كه قرآن "ذی وجوه" است. اگر فهم حجت معصوم و امام عدل و قرین آن نشود، دیگران به جهت جهل و...، قدرت استفاده از راهنمایی‏های آن را ندراند.
»انّ كتاب الله لاشتمال آیاته علی محكمات ومتشابهات وظواهر ومأولات و نواسخ و منسوخات، لایكفی بمجرده لان یكون حجهٔالله علی عباده ولاایضاً الذین یعدّون انفسهم من العلما... الذین یعلمون ظاهراً من الحیوهٔ الدنیا و هم عن الاخرهٔ هم غافلون.
فالقرآن لایكون حجه من الله علی الخلق الا مع امام من اهل بیت النبوهٔ والحكمه وهم شقیق القرآن و شریك.
كتاب بدون امام معصوم و اهل بیت نبوت نمی‏تواند حجت باشد، فلذا، مردم نیاز و اضطرار به حجت ظاهری دارند و حجت ظارهی هم باید »امام معصو« باشد. كتاب الهی عمده‏دار این مهم نیست و معرفت حقیقی حضرت حق - جل و علا - برای مردم جز از طریق معرفت امام، حاصل نمی‏شود.(۲۹)
»انه لایمكن للناس معرفه الله الا من طریق معرفتنا ای من عرفنا فقد عرف ربه(۳۰) فبیان حاجه الناس الی الامام الحق من جهه ان طاعتهم لله لاتتّم ولاتصلح الا بالمعرفه والتصدیق علی وجه الیقین و ذلك لایمكن الا بالاخذ عن ولاهٔ الامر وابواب العلم واهل بیت النبوه(۳۱)».
دیگر آن‏كه اهل سنت خود روایت نبوی مشهور را نقل كرده‏اند كه فرمود: »من مات ولم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه«.(۳۲)
در توجیه این كلام گفته‏اند: منظور از »امام زمانه« كتاب است: »اما رجوعهم الی ان المراد بالامام فی ذلك الحدیث هو الكتاب«.
ملاصدرا به نقل از فرقه ناجیه، می‏گوید كه این حمل اشكالات متعادی دارد؛ از جمله:
۱. امام به زمان شخص اضافه شده است و این اضافه می‏رساند كه ائمه)علیهم‏السّلام( در زمان‏های مختلف تبدّل می‏یابند.
۲. اگر مراد از معرفت امام، شناخت كتاب باشد، معرفت كتاب به گونه‏ای كه بر معانی مشكل آن اطلاع حاصل شود، برای كثیری از مردم حاصل گردد و طبق این تفسیر، لازم می‏آید مرگ اكثر مدرم، مرگ جالهی باشد.(۳۳)
از این رو "امام زمانه" دلالت بر امام معصوم در هر عصر و زمانی می‏نماید.
وممّا یدّل علی وجودالامام المطاع فی الحكام فی جمیع الازمنه مااتفّقت روایهٔ بین الخاص والعام فی قوله)صلی‏اللّهُ‏علیه‏وآله‏وسلّم(: من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه«.(۳۴)
● سه. پیوستگی و همیشگی حجت
در خلال مباحث پیشین، روشن شد كه »ضرورت حجت« با پیوستگی آن تلازم دارد و همیشگی ان را نیز ثابت می‏كند، چه ادلّه عقلی‏ای كه ضرورت حجت را ثابت می‏دانست و چه ادّله‏ی نقلی‏ای كه تداوم این جریان زلال را متذكر باشد.
»اعنی من هذا الكلام انّه كما یجب فی الحكمه بعث الحجهٔ، كذلك یجب فیها استدامه حقیقه الحجه وان النظر الدقیق یودّینا الی دوام الحجه فانه اصل كاصل وجود الحجه أكانت فی صورت النبوهٔ ام كانت فی صورهٔ الامامه المعصومه(۳۵)».
حكمت الهی چنان‏كه اصل حجت را لازم می‏داند، استدامه و بقای این مهّم را نیز لازم و ضروری می‏داند و باطن نبوّت )ولایت( برای همیشه باقی است.ملاصدرا از ابن عربی نقل می‏كند:
»ان النبوهٔ قد انقطعت كما قاله رسول الله)صلی‏اللّهُ‏علیه‏وآله‏وسلّم( و ماانقطعت الامن وجه خاص انقطع منها مسمی البنی و الرسول... امّا الاولیا فلهم فی فی هذه النبوهٔ مشرب عظیم(۳۶)».
و طور نیز متذكر می‏شود: »بل ما خد الارض عن النبوهٔ الباطینه الا النبوهٔ التشریع واطلاق الاسم وما انقطعت الرساله والروحی الا من وجه خاص(۳۷)».
بعد از دوران پیامبر ختمی مرتبت، وحی رسانی قطع و عنوان »نبیّ تشریعی« بر كسی اطلاق نمی‏گردد؛ چون كه خود حضرت رسول)صلی‏اللّهُ‏علیه‏وآله‏وسلّم( فرمود: »لا نبی بعدی«؛ اما نه تنها ولایت - كه باطن و گوهر نبوت است - قطع نشد. كه نسبت به ولایت گذشتگان، شدیدتر و بیشتر گردید.
ملاصدرا)ره( روایتی را نقل می‏كند كه پیامبر)صلی‏اللّهُ‏علیه‏وآله‏وسلّم( فرمود: »ان لله عباداً لیسوا بانبیاء یغبطهم النبوهٔ«؛ »خدا بندگانی دارد كه نبوت به آنها غطبه می‏خورد«.
به امام، اسم رسول و نبی اطلاق نمی‏گردد؛ برای اولیای خدا از مقام و مرتبه نوبت و رسالت معنیو، مسلكی قدیم و مشربی عظیم است.(۳۸)
همچنین از سعدالدین حموی نقل می‏كند: »ان الاستعدادات كانت من زمن ارم الی اخرالزمان فی التّرقی فیجب ان یكون امه نبیّنا خیراً الامم الماضیه كما دل علیه قوله كنتم خیر امه اخرجت للناس(۳۹)».
بر این اساس می‏توان گفت در دوره‏ی آخرالزمان نیز نه تنها ولایت منقطع نیست كه به جهت رشد داریه ولایات و تجارب، ولایت ولی الله گسترده‏تر و عظیم‏تر است. این پیوستگی را از آیه‏ی »لكل قوم هاد« نیز می‏توان استفاده كرد.
»فلابد فی كل زمان من ولی قایم بحفظ القرآن عارف بر موزه و اسراره ولاشك ان الناس محتاجون من كل زمان الی مایستكمل به نفوسهم من الحكمه و المعرفه والحاجه الی كتاب الله وآیاته مستمره الی یوم القیامه(۴۰)».
حاجت مردم به كتاب و منبع وحی الهی، مستمر و همیشگی است و لذا وجود امام نیز همیشگی و دائمی باید باشد تا جواب گوی نیازهای عصری مردم باشد، پس به هر دوران ولی، قائم است.
تاكنون ادّله عقلی و نقلی اصل »ضرورت و تداوم حجت« بررسی شود. ملاصدرا)ره( عقیده امامیه منبی بر وجود امام مهدی)عجّل‏اللّه‏تعالی‏فرجه‏الشّریف( را حق و مطابق با اصول و موازین برهانی و روایی می‏داند:
قد اتفقّت الامامیه علی ان الامام فی زماننا هذا هو المهدی الموعود ظهوره فی اخرالزمان(۴۱)».
امام زمان و مهدی منتظر، طبق عقیده شیعه اما حضار و ناظر عصر ما است و ایمان به او ظر ایمان واقعی است و نمی‏توان بین اولیای الهی، تفریق نمود و برخی ایمان آورد و به برخی دیگر كفر ورزید همان گونه كه شعار یكتاپرستان این است كه: »لانفّرق بین احدٍ من رسله« بر این اساس ادعای مدعیانی كه قایل به یازده امام‏اند و منكر وجود حضرت مهدی‏اند، بی‏اساس است و نشانگر این نكته است كه آنان ایمان واقعی ندارند و صرف لقلقه زبان است.
»فمن امن ببعض دون لیس ایمانه الا مجرد الاقرار باللسان دون الضمیر والافلا معنی للتفرقه، لانفّرق بین احد منهم فكذلكك یجب ان یكون الا مرضی باب الائمه والاوصیاء)علیهم‏السّلام( من وجوب طاعه كلّهم من غیر فرق(۴۲)».
مهدی امام منتظر و وارث ولایت الهی است كه با ظهور خود، جهان را پر از عدل و داد می‏كند و این وعده حتمی است كه حتی اگر یك روز هم بیتر نماند، تحقق خواهد یافت.
● چهار. شبهات
ملاصدرا)ره( بعد از تبیین اصل در »ضرورت و تداوم حجت« در زندگی بشری و دفاع از مذهب بر حق امامیه، بضی از شبهاتی را كه دیگران بر این فرقه ناجیه، وارد كرده‏اند، مطرح كرده و به آنها پاسخ می‏دهد.
۱. طول عمر حضرت
یكی از سبهاتی كه فی لفان و منكران وجود اقدسی حضرت مهدی)عجّل‏اللّه‏تعالی‏فرجه‏الشّریف( كراراً مطرح می‏كنند، مسأله طول عمر حضرت است و گاه متفكّرانه می‏گویند: با اصول علمی و ططبی سازگار نیست كه انسانی، عمری به این درازی داشته باشد؟
ملاصدرا)ره(، با طرح این شبهه، خود به پاسخ آن می‏پردازد.
»واستبعاد اهل السنه من وجوده وبقاءه الی الان فی غایهٔ السقوط«.
از نظر وی اولا، این شبهه علمی نیست و صرف استبعاد است:
ثانیاً، وجود معمّرین در دوره‏ای گذشته، بهترین دلیل بر امكان طول عمر است: »اوّل دلیل علی امكان شی‏ء وقوعه«.
ثالثاً؟ ادلّه طبی و نجومی موافق با طول عمر است.(۴۳)
در اینجا ملاصدرا)ره( به این نكته می‏پردازد كه علّت مرگ چیست و چرا یك انسان می‏میرد؟
وی می‏نویسد: دو نوع مرگ قابل تصورات: موات اخترامی و مدت طبیعی. »موت اخترامی« محلّ بحث نیست، چون علّت خارجی مرگ را ایجاد كرده است. امّا علّت »موت طبیعی« چه می‏تواند باشد؟ گروهی گفته‏اند! اعتدال رطوبت نفس، علّت حیات است؛ چون تمدد اعضا در صورتی است كه اعضالین باشند. اما اگر این روبت به جفاف تبدیل هٔ، اعضا رشد و نمو ندارند
»فلا جرم سیتمر النمومن اول الولادهٔ الی الی اخر الوقت الذی تصلّبت الاعضا وجفّت فحینئذ تقف النامیه«(۴۴)
و جفاف رطوبت بدن را علّت موت طبیعی گفته‏اند.
ملاصدرا این نظر را در باب علّت مدت طبیعی نمی‏پذیرد و آن را نقد می‏كند. از نظر وی: هر قوّه‏ای از قوای بدنی غایتی دارند كه نهایت آن محسوب می‏شود. همین طور نفس انسانی قوّه‏ای است كه به فعلیّت در می‏آید وقتی نفس به كمال فلسفی خود رسید - داعم از مشقاوت و سعادت است - و فعلیّت یافت، از این نشأه و حیات منتقل به حیات دیگری می‏شود و مدت طبیعی عارض گردد. بر این اساس علّت موت طبیعی، استكمال نفس است.
»فالنفس الانسانیه اذا خرجت من القوهٔ الی الفعل اما فی السعادهٔ العقلیه الملكیه او فی الشقاوهٔ الشیطانیه او السبیعه او الیهییه انتقلت عن هذه النشأهٔ الی اخری بالطبع و اذا ارتحلت عن البدن عرض الموت و هذا هو الاجل الطبیعی المشار الیه فی الكتاب الالهی )كل نفس ذائقه الموت( و هو غیر الاجال الاختر امیه التی تحصل بعروض الاسباب الاتفاقیه«(۴۵).
بر این اساس می‏توان گفت درباره حضرت مهدی - كه محفوظ الهی و پرده نشین غیبت و از آفات و لیات مصون است - موت اخترامی صدق نمی‏كند .
استكمال دائمی او نیز تا زمان ظهر و حیات، مانع از موت طبیعی‏اش هست و طول عمر آن حضرت هیچ مشكلی ندارد. البته نمی‏توان این را با بقینه اولیاء و انبیاء مقایسه كرد؛ جرا كه آنها به موت اخترامی از دنیا رفته‏اند و روایت مامنا امام الامسموم او مقتول شاهد آن است.
۲. فایده امام غایب
نكته دیگری كه برخی به عنوان شبهه مطرح می‏كنند، این است كه فایده امام غایب چیست؟ آیا غیبت مفربه منافع امام نیست؛ امام كه دست مردم از دامان او كوتاه است، چه فایده‏ای دارد؟
ملاصدرا)ره( دو پاسخ دقیق به این شبهه می‏دهد.
یكم. غرض اصلی از خلقت امام، هدایت رهبری مردم نیست كه اگر این، محقق نشد امام فاقد فایده‏ی خود گردد؛ بلكه هدف از خلقت این موجودات اشرف، این است كه آنان واسطه در فیض‏اند. غایت حقیقتی خلقت آنان، این است كه وسایط در فیض‏اند و بقلم و هدایت مردم و استكمال نوع بشر، هدف عارضی‏ات كه از قرار گرفتن آن وجودات در بین مردم، حاصل می‏شود.
بر این اساس فرقی ندارد كه امام "ظاهر مشهور" باشد یا "خامل مستور"، شناخت و تبعیّت مردم، بر هدف حقیقی و واقعی امام اثری ندارد. سایه بتوان گفت: یكی از وجده تشبیه امام غایب به خورشید پشت ابر، همین نكته‏ات كه بهره‏گیر مردم از نور خورشند، هدف عرضی‏ات و نقش اصلی خورشید، ثبات و محور بودن كل منظومه شمسی‏ات و ابر ضرری به این نقش نمی‏زند.
»ومما یجب ان یعلم ان الغایه والغرض من وجود الامام لیس مجرد حصول الائتمام حتی لو فرض امام لم‏یرجع الیه احدّ من الناس لَفات الغرض من وجوده وكذا الركان خاملاً مستوراً غیر ظاهر فانا قد اشرنا الی ان السبب والعله فی كون الارض لا تخلو عن حجه ماذا؟ فبذلك یندفع طعن جماعه من المخالفین علی الامامیه با نهم قائلون بوجود امام قایم حی مده مدیده من غیر ان یعرف شخصه و یهتدی بنور تعلیم وارث ده فما الفائده فی وجوده؟ وهذا لطعن غیر وارد إصلا فان الغایه الحقیقیه فی وجود شی افرا علی وارفع من تعلم الناس منه و مع ذلك یلزم وجوده كونه بحیث یكون هدی للناس ان اهتدوا به وامام عدم اهتدائم بنوره فلیس من جهته علیه‏السلام«.(۴۶)
لازم است دانسته شود كه غرض از وجود امام، صرف اطاعت و پذیری مردم نیست كه اگر آنها به امامی مراجعه نكردند یا امامی مستور بود، غرض وجودی او فوت شود. ما اشاره كردیم كه چرا زمین نباید از حجت خالی باشد و به همان ریس، اشكال و طعن لفان شیعه - می‏گویند فایده امام غایب چیست - دفع می‏شود، غایت حقیقی و اصلی امام، چیزی غیر از اهتدا و تعلّم مردم است. البته در صورت فوات و اراده مردم، اهتدا حاصل می‏شود؛ امّا هدایت مردم غرض عارض وجود امام است.
بر این اساس هدف خلقت امام، هدایت خلق نیست؛ چرا كه »المال لایتفت الی السافل(۴۷)» و »كون البنی والامام حجه لنحلق عارضه«. این نتیجه‏ای است كه ملاصدرا از حدیث معروف كمیل زیاد، استنباط می‏كند و می‏گوید:
»ان هذا القائم بحجه الله لایجب ان یكون ظاهراً مشهوراً كمولانا امیرالمؤمنین فی ایام تمكّنه من الخلافه الظاهرهٔ بل ربما یكون خاملاً مستوراً كهو قبل ذلك الوقت و كاولاده المعصومن سیما القائم المنتظر)عج( امامت الهادی«.(۴۸)
خلاصه آنكه هدف اصلی امام، چیزی فراتر از هدایت مردم است و آن حفظ نظام هستی به وجود شریف او است و اگر مردم به امام مراجعه نكردند، غرض و نائره عرضی امام، تحت الشعاع قرار می‏گیرد روشن است كه حتی علّت این محرومیّت هم خود مردم‏اند؛ نه امام: »امام عدم اهتدائهم بنوره فلیس من جهته)علیه‏السّلام(«(۴۹).
فایده اصلی امام غایب با امام حاضر، فرقی نمی‏كند و اصولاً این پرسش )فایده امام غایب چیست؟( حاكی از عدم درك صحیح، معنای حجت است.
دوّم. فواید امام منحصر و محصور به دیدن او نسبت و فواید زیادی، بدون رؤیت او می‏تواند نصیب جامعه دینی گردد، معرفت امام و تصدیق به وجودش و اعتراف به خلافت الهی او، فواید كثیری را متوجه مؤمنان می‏كند و فایده منحصر در مشاهده‏ی او نیست. ما در تاریخ شاهدیم كه كسانی در عهد رسول‏الله)صلی‏اللّهُ‏علیه‏وآله‏وسلّم( بودند، وجود آن حضرت را تصدیق كردند، به او ایمان آوردند و به مشاهده و یارت آن حضرت نایل نشدند؛ امّا به درجات رفیعی از ایمان رسیدند، همچون اویس قرنی كه حضرت رسول را ندید؛ ولی با تصدیق و اعتراف به رسالتش، به فواید زیادی دست یافت. از این رو فایده امام، منحصر در مشاهده او نیست و امام غایب فایده دارد.
»واسقط من ذلك تشفیعهم علی الفرقه الامامیه بان ای ثمرهٔ فی وجود امام لایمكن التوصل الیه واخذ المسایل الدینیه منه؟ فان مجرد المعرفه بامامته و ریاسته و التصدیق بوجوده و رسالته كان مؤمنا حقا وان لم یره مشاهدهٔ كاویس القرنی، فهكذا هیهنا«(۵۰).
۱) ملاصدرا، شرح اصول كافی، ج ۲، ص ۵۰۶ )موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی(.
۲) همان، ص ۵۰۷.
۳) ابن‏سینا، الاشارات و التنبیهات، ج ۳، ص ۱۵.
۴) به نقل از: حواشی آیت الله حسن‏زاده آملی بر شرح منظومه سبزواری، ج ۲، ص ۴۳۱.
۵) همان، ص ۴۳۱.
۶) شرح اصول كافی، ج ۲، ص ۵۰۲.
۷) شرح اصول كافی، ج ۱، ص ۲۵۳.و
۸) همان.و
۹) ملاصدرا، الاسفار، ج ۷، ص ۲۴۴.
۱۰) شرح اصول كفای، ج ۲، ص ۵۰۴.
۱۱) به نظر می‏رسد ممكن اشرف كه واسطه برای ایجاد اخس می‏شود باید حدوثاً هم اشرف باشد، در حالی كه نظر ملاصدرا این است كه همه انسانها حدوثاً مماش‏اند؛ اما در بقا و استمرار به انواع مختلف تقسیم می‏گردند و نوع ائمه و انبیا و استمرار و بقا از بقیه انواع ممتاز می‏گردد لذا باز هم به نظر می‏رسد اشكل فوق وارد باشد. امّا طبق نظر فخر رازی - كه قایل به تعدد و تنوّع انواع انسانی حدوثاً می‏باشد و اصولاً انسان را حدوثاً و بقاء جنس می‏داند نو نوع - می‏توان این مشكل را حل نمود. )فخررازی المطالب العایه، ج ۸).
۱۲) حاشیه بر شرح منظومه سبزواری، ج ۲، ص ۷۳۰.
۱۳) شرح اصول كافی، ج ۲، ص ۴۶۸.
۱۴) همان.
۱۵) همان، ص ۳۹۰
۱۶) حدید، آیهٔ ۱۲۷.
۱۷) ملاصدرا، تفسیر القرآن الكریم، ج ۶، ص ۲۹۸.
۱۸) شرح اصول كافی، ج ۲، ص ۴۶۵.
۱۹) تفسیر القرآن الكریم، ح ۶، ص ۲۹۸.
۲۰) همان، ص ۳۰۰.
۲۱) همان.
۲۲) شرح اصول كافی، ج ۲، ص ۴۶۳.
۲۳) شرح اصول كافی، ج ۲، ص ۴۶۳.
۲۴) علی عابدی شاهرودی، مقدّمه بر شرح اصول كافی ملاصدرا.
۲۵) كشف المراد.
۲۶) نهج البلاغه.
۲۷) شرح اصول كافی، ج ۲، ص ۴۲۴.
۲۸) همان، ص ۴۶۴.
۲۹) همان، ص ۵۱۶.
۳۰) همان، ص ۵۴۳.
۳۱) همان، ص ۵۲۳.
۳۲) اصول كافی، ج
۳۳) تفسیر القرآن الكریم، ج ۶، ص ۳۰۲
۳۴) همان، ص ۳۰۱.
۳۵) مقدمه بر شرح اصول كافی ملاصدرا، ص ۲۳.
۳۶) شرح اصول كافی، ج ۲، ص ۴۵.
۳۷) همان.
۳۸) ملاصدرا، الشواهد الربوبیه؛ مشهد پنجم؛ اشراق نهم.
۳۹) شرح اصول كافی، ج ۲، ص ۴۲۴.
۴۰) همان، ص ۶۱۲.
۴۱) همان، ص ۳۰۱.
۴۲) همان، ص ۵۲۹.
۴۳) تفسیر القرآن الكریم، ج ۶، ص ۳۰۱.
۴۴) الاسفار، ج ۸، ص ۹۷.
۴۵) الاسفار، ج ۸، ص ۱۰۷.
۴۶) شرح اصول كافی، ج ۲، ص ۵۰۷.
۴۷) شرح اصول كافی، ج ۲،ؤ ص ۴۶۴.
۴۸) تفسیر القرآن الكریم؛ ج ۶، ص ۳۰۰.
۴۹) شرح اصول كافی، ج ۲، ص ۵۰۷.
۵۰) تغییر القرآن الكریم، ج ۶، ص ۳۰۱.
منبع:فصلنامه انتظار ، شماره ۷
منبع : خبرگزاری فارس