یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

راهکارهای حفظ تعادل در هنگام مصیبت


راهکارهای حفظ تعادل در هنگام مصیبت
انسان در هنگامی که در برابر مصیبت های سنگین و دشوار قرار می گیرد تعادل روانی و روحی خود را از دست می دهد. بسیاری از مصیبت ها چون فقدان پدر و مادر و یا فرزند و همسر می تواند برای گروهی چنان سنگین و دشوار باشد که به سوی افسردگی و دوری از اجتماع و گوشه نشینی و حتی خودکشی بیانجامد. از این رو در آداب اسلامی و فرهنگ قرآنی، مجموعه ای از دستورات و آموزه های راهگشا بیان شده تا بستر کنترل و مدیریت بحران را به عهده گیرد و انسان را در مسیر تعادل حفظ کرده و در صورت خروج به آن باز گرداند. در نوشتار حاضر نویسنده با مراجعه به آموزه های قرآنی، راهکارهای حفظ تعادل و بازگشت به آن را در صورت بحران مصیبت بیان می کند. این مطلب را با هم از نظر می گذرانیم. واکنش های انسان در برابر مصیبت ها انسان ها به طور کلی در هنگام برخورد با مصیبت هایی چون مرگ فرزند و پدر و مادر و نیز همسر و بستگان و دوستان واکنش های شدید عاطفی و احساسی بروز می دهند. هر چند که همگی می دانند مرگ امری همزاد با زندگی دنیوی است و اگر از آخرت به عنوان حیات محض بدون مرگ و انتقال از جهانی به جهانی دیگر یاد شده در همان حال بر این مسئله که زندگی در دنیا همزاد مرگ است تأکید شده است. از آن دم نخست که ترکیب سلولی اتفاق می افتد و جان در کالبد آدمی دمیده می شود تا زمانی که در این جهان زیست می کند، هر آن، مرگ به عنوان عنصر درونی ممکن است بر عنصر حیاتی و زندگی غلبه کرده و چیره شود.
از نظر قرآن، مرگ و حیات هر دو آفریده ای از آفریده های خداوند هستند. این دو آفریده همانند شب و روز درهم تنیده شده اند و هر چند که گاه به نظر می رسد تنها مرگ و یا تنها زندگی محض حضور دارد ولی این تصویری درست نیست بلکه در جهان ماده و دنیایی که در آن زندگی می کنیم زندگی و مرگ همانند شب و روز درهم تنیده شده اند و برای تاری از زندگی پودی از مرگ همراه و هم نشین است. از این رو گفته اند مرگ همزاد زندگی در جهان مادی و دنیاست. علی رغم همه شناختی که انسان نسبت به مفهوم زندگی و مرگ دارد، باز نمی تواند واکنش های عاطفی و احساسی خویش را کنترل کند. هر چه انسان از نظر عاطفی قوی تر و احساسات وی شدیدتر باشد، واکنش هایش نیز شدیدتر می شود. این مسئله نسبت به کسانی که ارتباط و پیوندی بیش تر از دیگران با هم دارند قوی تر خود را نشان می دهد. غم و اندوه از دست دادن کسی و یا چیزی برای برخی هم چون از دست دادن بخشی از وجود خود شخص تلقی می شود. انسان ها به سبب انس گرفتن با هر چیزی و یا هر کسی، نوعی احساس تعلق و علاقه به وی پیدا می کنند و حضور او برای آنها ایجاد آرامش می نماید. از این رو انسان به برخی از چیزها و جانورانی که در پیرامون و یا با او زندگی می کنند انس گرفته و هنگام از دست دادن آن احساس کمبود می کند. این احساس کمبود زمانی شدیدتر می شود که شخص ارتباط و علاقه و علقه بیش تری به آن داشته باشد به گونه ای که نبود آن برای وی دردناک می شود. بنابراین می توان براساس مطالب پیش گفته به این مطلب رسید که عواطف انسان ها در حوزه واکنش ها می تواند متفاوت باشد و هر چه عواطف قوی تر و شخص احساسی تر باشد واکنش هایش نیز شدیدتر خواهد بود؛ چنان که هر چه ارتباط میان دو کس و یا دو چیز بیش تر باشد این واکنش می تواند بحران زاتر و قوی تر باشد. البته از آن جایی که شناخت انسان نسبت به هستی و اهداف آفرینش و مدیریت و ربوبیت آن تأثیرگذار است می توان گفت که واکنش های احساسی و عاطفی نیز متأثر از شناخت متفاوت و مختلف است و در شدت و ضعف آن و یا حتی مدیریت و کنترل بحران ها و مصیبت ها نیز تأثیرگذار می باشد.
از این رو می بایست همواره بر مسئله شناخت و علم و دانش شخص در کنار نسبت عاطفی بودن شخص و شدت و ضعف پیوند و علاقه تأکید داشت. در داستان ها و گزارش هایی که قرآن و یا تاریخ روایی و ماثور، از واکنش های پیامبران و الگوهای برتر انسانی بیان کرده می توان نمونه هایی از واکنش ها را براساس علقه و پیوند، شناسایی کرد که بیانگر مطالب پیش گفته و صحت و درستی آن باشد. قرآن گزارش می کند که در هنگام فقدان حضرت یوسف(ع) که یعقوب(ع) چنان گریست که چشمانش نابینا شد. این مصیبت برای حضرت چنان سخت و دشوار بود که نزدیک بود بدان سبب جان از کالبدش بیرون رود. از این رو وی را سرزنش می کنند که چرا نسبت به مرگ (براساس تفسیر فرزندان) و یا فقدان یوسف (براساس تفسیر یعقوب) این گونه واکنش نشان می دهد که موجب بیماری و رنجوری و حتی مرگ او شود. قرآن گزارش می کند که آن حضرت(ع) نسبت به یوسف(ع) بسیار علاقه مند بود و این علاقه به گونه ای بود که حتی برادران یوسف آن را با تعبیر گمراهی و ضلالت معنا می کنند و نسبت به حضرت یوسف(ع) حسادت می ورزند. نبود یوسف(ع) برای یعقوب(ع) بسیار سخت و دشوار بود و برای تحریک عواطف فرزندان دیگر اقدام به گریه و زاری می کرد تا نقش پیوند و علقه ها را در زندگی بشری نشان دهد. به سخن دیگر می توان از رفتار حضرت یعقوب(ع) و واکنش های وی نتایج بسیاری به دست آورد که یکی از آن ها بیان آشکار عواطف و احساسات نسبت به دیگری است که بخشی از وجود شخص را تشکیل می دهد. فرزندان دیگر ناخواسته عواطف و علقه برادری و حتی همراه بودن در یک محیط خانوادگی را نادیده گرفته بودند و به گونه ای رفتار می کردند که بیانگر فقدان عواطف و احساسات نسبت به دیگری بود، از این رو تشدید عواطف و احساسات از سوی یعقوب(ع) برای بیدار کردن عواطف و احساسات مرده برادران بود تا در مسیر درست کمالی قرار گیرند؛ زیرا حضرت یعقوب(ع) چنان که قرآن گزارش می کند از زنده بودن فرزند و دروغ بودن مرگ وی توسط گرگان آگاه بوده است. آن حضرت(ع) هم توانست عواطف و احساسات واقعی خودش را در گریه بر فرزند آشکار سازد و هم توانست عواطف و احساسات مرده و یا خفته فرزندان را بیدار کند به گونه ای که برادر بزرگ تر به صراحت با بیان ناتوانی در برابر شداید و مصیبت دیگر، عواطف و احساسات خویش را نشان می دهد و حاضر نمی شود که با کاروان به کنعان بازگردد درحالی که برادر دیگر را در بازداشتگاه مصریان می دید. در گزارش های روایی از واکنش های حضرت پیامبر(ص) هنگام مرگ فرزندش ابراهیم نیز مطالب بسیاری وارد شده است.
آن حضرت بر مرگ فرزند گریست و اندوهگین شد. بنابراین می توان گفت که واکنش نسبت به مصیبتی، یک امر طبیعی است و اگر انسانی نسبت به مصیبتی واکنش نشان ندهد، انسانی غیر متعادل و غیرکامل است؛ زیرا عواطف و احساسات، بخشی از وجود انسانی است و فقدان آن و یا عدم بروز و ابراز آن می تواند بیانگر عدم تعادل شخصیتی باشد. چنانکه اشاره شد پیامبر(ص) به هنگام فوت فرزندش ابراهیم، می گریست و اشک می ریخت، شخصی با تعجب به آن حضرت عرض کرد: یا رسول الله شما هم که خود پیامبرید و از همه چیز آگاهید، می گریید؟ حضرت فرمود: دل می سوزد و اشک روان می شود (و این برای من که یک انسانم، امری طبیعی است) اما چیزی نمی گوئیم که خدا را ناپسند آید. این حکایت گویای آن است که هر انسان بطور طبیعی در مصیبتها و سختی ها و آزمایشهای الهی می تواند و حق دارد بگرید و اندوهگین شود اما درعین حال باید، این رخداد را عطیه ای از جانب خدا برای خود بداند و به مالکیت مطلق او اقرار و اعتراف کند و لذا سخنان و یا رفتارهای اعتراضی و خارج از حد اعتدال بر زبان نراند و بروز ندهد که بیم آن می رود همین مصیبت، عامل انحطاط و بدبختی او شود. در مصیبت کربلا نه تنها حضرت زینب کبرا(س) گریست و در برابر هر مرگی، ضجه و شیون کرد بلکه حضرت امام حسین(ع) نیز این گونه بود و مصیبت ها را با احساسات و عواطف خویش پاسخ می داد و لذا داستان کربلا حاوی بسیاری از واکنش های احساسی و عاطفی یاران و دوستان و بستگان امام حسین(ع) و نیز خود آن سرور شهیدان و جوانان اهل بهشت است.
حضرت زینب(س) هرچند که می فرماید: ما رایت الاجمیلا؛ در کربلا جز جمال جمیل الهی را مشاهده نکردم؛ ولی همان حضرت(س) در بسیاری از مواقف گریست و نوحه و شیون سر داد. دیدن جمال جمیل الهی و زیبایی های کربلایی بدان معنا نیست که ایشان نسبت به مصیبت از دست دادن برادر و یا سرور کائنات، واکنشی را نشان ندهد. آن حضرت در همان حال که زیبایی های عاشقانه عرشیان و خون الهی در صحرای تشنه کربلا را جاری و روان می دید که به اسلام، زندگی دوباره می بخشد با این همه، از دست دادن فرزندان و برادر را نیز می دید و به عنوان یک انسان کامل نسبت به فقدان ایشان احساسات و عواطف انسانی خویش را بروز می داد و می گریست. بنابراین تحمل مصیبت و پذیرش حکم و قضای الهی به معنای آن نبود که حضرت احساسات انسانی خویش را بکشد و بروز ندهد. استرجاع، گامی به سوی تعالی روحی و معنوی ازنظر قرآن و اسلام، هر مصیبت و امری در جهان می تواند نشانه ربوبیت کامل الهی باشد. از این رو مؤمنان و ربانیون در هنگام برخورد با مصیبت ها واکنش هایی را نشان می دهند که آنان را به سوی خداوند بالا می برد. هر مصیبتی برای ایشان موجبات تقرب و تعالی را فراهم می آورد و به جای این که از خداوند دور سازد آنان را به سوی خداوند بالا می برد. هر مصیبتی برای ایشان موجبات تقرب و تعالی را فراهم می آورد و به جای این که از خداوند دور سازد آنان را به سوی وی به شکل جاذبه و کهربا می کشد و نزدیک می سازد. و لذا مصیبت ها برای اهل ایمان، راهکار تقرب جویی است.
هر مصیبتی را چنان تحمل می کنند تا بتوانند بیش تر و عاشقانه تر به سوی خداوند پرواز کنند. این گونه است که در نگاه آنان هر مصیبتی به جای آن که از مقام جلال الهی باشد از مقام جمال الهی است. به سخن دیگر، هر مصیبت و بلایی که مؤمن درباره خود و یاران و بستگان می بیند، نه تنها آن را نشانه ای از خشم و مقام جلالی و جبروتی الهی نمی داند بلکه آن را از مقام جمال الهی می شمارد که زمینه وبستر کمالی شخص را فراهم می آورد. از این رو تحمل مصیبت برای آنان نیز زیباست؛ در حالی که به عنوان یک انسان طبیعی، نسبت به فقدان دوست و برادر و پدر و مادر گریه می کنند و در فراق ایشان می سوزند. اگر مرگ مومنی را می بینند از این که یاری را از دست داده و از همراهی و همگامی و همدلی وی بی بهره شده اند رنج می برند و برخود می گریند. گریستن آنان بر خود است که یار و همدم و همراهی را از دست داده اند که می توانست آنان را در مسیر کمالی یاری رساند. با این همه به حکم هر که مقرب تر است جام بلا بیش ترش می دهند، بر این باورند که جمال الهی اقتضای این را دارد تا شخص، خود را در مسیر بلاها و سختی ها و مصیبت ها به کمال برساند؛زیرا دست یابی به هر مقصد و مقصودی با تلاش و رنج شیرین است و اصولا برخی ها شیرینی سختی و مصیبت را بیش تر از شیرینی دست یابی به هدف می دانند. انسان مومن هنگامی که مصیبتی را می بیند آن را نشانه و هشداری برای خود می داند تا مالکیت مطلق خداوند و ربوبیت او را در نظر آورد و هرگزدر هیچ لحظه ای مالکیت خدا و فقر ذاتی خویش را از یاد نبرد. از این رو با دیدن هر مصیبتی نخستین کلام وسخنی که بر زبان می آورد، گفتن استرجاع یعنی انالله و انا الیه راجعون است. حقیقت استرجاع آیه ۱۵۶ سوره بقره توضیح می دهد که مومنان هنگامی که با مصیبتی مواجه می شوند به گفتن استرجاع به عنوان نخستین کلام اقدام می کنند و بر این باورند که با گفتن این کلمات اقرار به آن چیزی می کنند که واقعیت هستی است. حقیقت استرجاع را می بایست در اعتراف شخص به مالکیت خداوند بر انسان و هستی و اقرار به مرگ دانست. در روایتی از امام علی(ع) نقل شده: با گفتن انالله به مالکیت خدا بر خود اقرار می کنیم و با گفتن الیه راجعون بر مرگ خود اعتراف داریم. (نهج البلاغه، حکمت ۹۹ و نیز نورالثقلین ذیل آیه) انسان های مومن در مصیبت ها جوهره خویش را نشان می دهند و به این حقیقت که وجود آنها فقری است و شخص حتی بر جان خویش مالک نمی باشد بلکه مالک حقیقی خداست، اقرار می کنند.
این گونه است که واقعیت مرگ را به سادگی می پذیرند و در برابر آن واکنش اعتراضی نشان نمی دهند؛ بلکه با پذیرش مصیبت ومرگ با آن کنار می آیند و در همان حال به عنوان انسان، عواطف و احساسات خویش را بروزمی دهند و به سبب از دست دادن همدم و همراهی صدیق و همدل، می گریند. مقام صابران صبر بر مصیبت به معنای آن نیست که شخص احساسات و عواطف خویش رابروز ندهد بلکه به این معناست که ضمن پذیرش مالکیت الهی و ربوبیت وی، عواطف و احساسات خویش را کنترل ومدیریت کند تا به گونه ای براو چیره و غالب نشود که وی را از حالت اعتدال شخصیتی بیرون برد و رفتارها و کردارهای بیرون از شان انسانیت به ویژه در برابر خداوند مالک نشان دهد و این همان مقام رضاست که یکی از مقامات عرفانی شمرده می شود. خداوند در آیات ۱۵۵ و ۱۵۶ سوره بقره استرجاع صابران را هنگام رو به رو شدن با مرگ و ترس و دیگر مصیبت ها بیان می کند و آن را عاملی مهم در ایجاد تعادل شخص برمی شمارد. انسان ها همواره در طول زندگی خویش با انواع و اقسام آزمون ها و ابتلائات رو به رو می شوند تاجوهره خویش را بنمایانند و ذات خویش را صیقلی و جلا دهند. مصیبت ها، آزمون های دشواری است که شامل ترس و گرسنگی و ضررهای مالی و جانی و کاهش محصولات و مواد غذایی و یا حتی از دست دادن نوه ها و نبیره ها می شود در این شرایط انسان می بایست نشان دهد که موجودی شکیبا است و این مسایل موجب نمی شود تا احساسات و عواطف طبیعی به گونه غیرعادی مدیریت نفس و جان و رفتارش را در دست گیرد و او را به سوی فقدان تعادل و سلامت روحی و روانی بکشاند. این شدنی نیست مگر آن که شخص خود را به باور استرجاع برساند و در مقام استرجاع بنشیند.
آثار و برکات استرجاع هرچند که به نظر می رسد استرجاع، گفتن «انا لله و انا الیه راجعون» است و این تنها عبارت جمله ای بیش نیست ولی می بایست پذیرفت که استرجاع حقیقی و واقعی به معنای پذیرش مالکیت مطلق و کامل خداوندی است. پذیرش چنین امری می تواند آثار بسیاری را به دنبال داشته باشد که نخستین آن مدیریت احساسات و عواطف و هدایت آن به سوی کمال و تقرب جویی است. از این رو خداوند استرجاع صابران را نشانه ای ازهدایت یابی واقعی مومنان می شمارد و در آیات ۱۵۵ تا ۱۵۷ تشریح می کند که شخص با باور استرجاع، خود را در مسیر کمالی و تقربی قرار داده که آثار آن به اشکال مختلف در زندگی وی پدیدار می شود. دراین راستا شخص در مقام رحمت خاص الهی قرار می گیرد و خداوند رحمت ویژه خود را به سوی او روانه می سازد. بهره مندی شخص از تحیات و سلامهای مداوم خداوندی و وصل شدن وی به پروردگار خود از دیگر آثاری است که از این راه نصیب شخص می شود. بدین ترتیب خداوند بر او صلوات می فرستد و او را به خود متصل می سازد. اگر مومن تا پیش از این تنها از سلام خداوندی بهره مند بود از این پس به خداوند و ربوبیت خاص او متصل می شود. درآیات بسیاری از انسان ها و مومنان خواسته شده است تا با خداوند پیوندی محکم برقرار کنند، کسی که مصیبت را در مقام صابران تحمل می کند با این کار خویش اتصال خود را با پروردگار خویش محکم می سازد و ازاین اتصال خاص بهره مند می شود. این گونه است که زمینه های توفیق در امور از جمله این آزمایش و آزمایش های دیگر را به دست می آورد و خداوند همراه و همگام او به حکم ربوبیت خاص در وی جلوه کرده و دستگیر و یار او می شود. بنابراین دربرابر مصیبت های دیگری چون ترس و گرسنگی و اموری مانند آن توفیق الهی رفیق او خواهد بود. از دیگر آثار چنین مقامی آن است که از بشارت خاص نیز سودمند می شود و مقام استرجاعی و پذیرش واقعی مالکیت خداوندی در مقام صبر، به وی این مژده را می دهد که اهل بهشت خاص الهی می شود. از این رو پاداش عظیم را درآغوش می کشد و افزون بر مقام تقرب جویی به پاداش های بهشتی نیز نائل می شود. کسی که در مصیبت ها و فقدان ها، صبر پیشه گیرد و استرجاع واقعی و حقیقی نماید در حقیقت از غیر خدا بریده و به خدا پیوسته است واین پیوستگی است که به وی آرامش خاصی می بخشد که از هیچ چیز دیگری به دست نمی آ ید. این ها نمونه هایی ا ز آثار استرجاع واقعی بردن به خداوند به هنگام مصیبت های وارده است. بنابراین لازم است همواره به این مفهوم توجه کرد و با مشکلات و مصیبت ها از این منظر نگریست و با حفظ احساسات و عواطف و هدایت آن به سوی کمال از فواید و آثار آن نیز بهره مند شد.
کاظم حق پرست
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید