جمعه, ۲۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 10 May, 2024
مجله ویستا

نوبل به یک فرانسوی رسید ولی برای ما اهمیتی ندارد چون فکر می کنیم همه چیز سیاسی است!


نوبل به یک فرانسوی رسید ولی برای ما اهمیتی ندارد چون فکر می کنیم همه چیز سیاسی است!
مثل همه سالهای پشت سر، خیلی اتفاقی اتفاق افتاد. گمانه زنی ها تا همین چند روز پیش سفت و سخت ادامه داشت حتی شرط بندی هم راه افتاده بود. هر کس دلش می خواست نویسنده مورد علاقه اش برنده شود. می خواست کتابی که او قبلا آن را خوانده نوبل بگیرد. اما انگار همه ته دلشان می دانستند امسال هم مثل چند سال پیش یکهو یک آدمی از پشت پرده در می آید و نوبل را با خوش به خانه می برد. در میانه راه هم شاید برگردد و یک لبخندی به ما تحویل دهد. ما این طرف جهان ایستاده ایم؛ جهانی که گرد نیست و تخت بودنش ضعف ما را بیش از پیش نشان می دهد. اگر سال گذشته با رای آوردن یک زن پشت پرده از شادی توی پوستمان نمی گنجیدیم تنها به این خاطر بود که نطفه اش روزگاری در ایران بسته شده و با غلظت هر چه تمام تر می گفتیم: نوبل امسل را یک نویسنده ایرانی الاصل برد! و اصلا برایمان مهم نبود که لیسینگ نه تنها نمی تواند فارسی حرف بزند که از ایران هم متنفر است. و این زمین مسطح برای ما چنین جبر جغرافیایی را به همراه آورده که بعد از صد سال از برگزاری این جشنواره هنوز تخم آن را نداریم که چهار برگ از داستان هایمان را بسپاریم دست ترجمه و منتشرش کنیم بلکه داوران نوبل سال آینده حتی به خاطر دلایل سیاسی هم شده آن را انتخاب کنند. بله! زمین تخت است و برای ادبیات ایران تختخواب!
امسال هم یک نویسنده که تا همین چند روز پیش حتی نمی دانستیم وجود خارجی دارد یا آن کتابی که نشر کاروان-یا شاید هم نی درست خاطرم نیست- به نام بیابان چاپ کرده به سال ۸۵، نویسنده ای هم دارد آمد و نوبل را از آن خودش کرد. ژان ماری گوستاد لوکلزیو که اسم خیلی سختی هم دارد و خدا را شکر چون خیلی از بیسوادها به راحتی نمی توانند دانششان را به او ارجاع دهند، نویسنده فرانسوی رمان بیابان آمد و آدونیس، شاعر سوری، کارلوس فوئنتس مکزیکی و یوسا نویسنده پرویی و جویس کرون اوتس آمریکایی، هاروکی موراکامی ژاپنی و خیلی های دیگر را انگشت به دهان گذاشت و با همان لبخند پر معنی به خانه رفت با یک لوح تقدیر ۷۰۰ گرمی!
سال قبل در عین ناباوری و بدون آنکه حتی نامش عنوان شانس‌های برتر باشد دوریس لسینگ برنده این جایزه شد و خیلی زود مبلغ آن را بین فرزندانش تقسیم و به پایان رساند. جایزه غریبی است این نوبل ادبیات و بیش از آن وضعیت انفعالی ما ایرانی ها در قبالش غریب است. منفعل ترین کشور در برابر این نوبل شاید ایران و شاید هم زیمباوه باشد که البته جای تعجب نیست. ادبیات ایران حتی در قد و قواره خود کشورش دارد تبدیل به صنعتی از بین رفته و بازاری کاملا متکی بر ترجمه و واردات می شود آن وقت چه کسی و با چه منطقی می تواند در زمستان به این زنجره بازیگوش پناه دهد. آیا اصلا فرقی هم می کند؟ از فردا نشرهای مافیایی ایران از یک جایی پی دی اف مجانی رمان نوبل گرفته را پیدا می کنند و با تیراژهای بالا تولید می کنند. دخترهای سیگاری کافه ها هم یک ژان ماری گوستاد لوکلزیو می گویند و هزارتا ژان ماری گوستاد لوکلزیو از دهانشان می ریزد بیرون. ادبیات لاس می خورد و خیلی ها با آن لاس می زنند. کلاس های داستان نویسی پر می شود از نقدهایی که بر کتاب بیابان در گرفته و دانشجویان ادبیات تزریقی یاد می گیرند چطور بنویسند که نوبل سال گذشته را ببرند و قطار می رود همه در ایستگاه دستشان را به بند تنبانشان گرفته اند. همین است دیگر...!

کاظم برآبادی
http://mokhtasatehonar.blogfa.com/۸۷۰۷.aspx
منبع : مطالب ارسال شده